از برگه دکتر محمد مصدق رهبر ملی ایرانیان-فیسبوک
در کنار پدرم، مصدق- غلامحسین مصدق- ص ۹۷-۹۹
نامه های دکتر مصدق، محمد ترکمان، ص ۳۴۷
۲۸ آبان ۱۳۳۰ سفر تاریخی دکتر مصدق مصر؛ رنجش او از بی احترامی و ترس نخست وزیر مصر و پذیرفتن او در رختخواب
دکتر غلامحسین مصدق می گوید:«پیروزی ایران در ملی کردن صنعت نفت و اخراج انگلیسی ها از آبادان، مردم مصر را به هیجان آورده بود…ناآرامی و شورش و تیراندازی کماندوهای مصری به محل تمرکز نیروهای بریتانیا در سواحل کانال سوئز، به نحو بی سابقه ای شدت یافته بود.
در چنین اوضاعی روز ۲۸ آبان،هواپیمای حامل هیات ایرانی در فرودگاه قاهره به زمین نشست.هزاران نفر از مردم مصر برای استقبال ازنخست وزیر ایران و هیات همراهانش، در فرودگاه اجتماع کرده بودند و با فریاد «یحیی المصدق»، «یحیی الایران»و «یحیی النحاس» به رهبر مبارز و ضد استعمار شرق، خوش آمد میگفتند.به محض پیاده شدن پدرم از هواپیما مردم هلهلهزنان او را از زمین بلند کردند و در یک چشم به هم زدن او را روی دست به طرف اتومبیل بردند.
خبرگزاریها، همان زمان استقبال کنندگان از نخست وزیر ایران را بیش از دو میلیون نفر تخمین زده بودند و این خبر مهمی بود که جهان را تکان داد.در فرودگاه قاهره چندتن از وزیران دولت مصر حضور داشتند، ولی از نحاس پاشا، نخست وزیر مصر خبری نبود، پدرم پس از اطلاع ازغیبت او، رنجیده خاطر شد.
در برنامه بازدیدها پیشبینی شده بود که پدرم ابتدا به کاخ سلطنتی عابدین برود و دفتر مخصوص تشریفات را امضا کند، ولی پدر امتناع کرد و گفت: ما در کاخ عابدین کاری نداریم، زیرا از سوی شاه (ملک فاروق) دعوت نشدهایم. در مسیر بین فرودگاه تا هتل شپرد، مردم در طرفین خیابانها ایستاده بودند و با مشاهده اتومبیل پدر و همراهان فریاد می زدند:«یحیی المصدق»، «یحیی الایران».
به محض اینکه به هتل رسیدیم، خبر دادند که نحاس پاشا برای دیدار نخستوزیر و خوشآمدگویی آمده است.پدرم که از غیبت او در فرودگاه دلخور شده بود، به بهانه خستگی و ضعف ناشی از مسافرت طولانی، به استقبال نخستوزیر مصر نرفت و در عوض در اتاق خود، در حالی که دراز کشیده بود، او را پذیرفت.
نحاس به محض ورود، به سوی پدرم شتافت، دست او را بوسید و ورودش را به مصر خوش آمد گفت.در همین موقع فریاد رعدآسای «یحیی المصدق» ساکنین قاهره، که خیابانهای اطراف هتل را اشغال کرده بودند.نحاس پاشا، که به زبان فرانسه حرف میزد به پدرم گفت: این مردم برای خوش آمدگویی به شما اجتماع کردهاند، باید خودتان را از بالکن به جمعیت نشان بدهید.پدر به بالکن آمد.جمعیت موج می زد و مردم با فریاد خروشان خود شعار میدادند.پدرم که به هیجان آمده بود رو به نحاس کرد و گفت: «برادر، تو با این مردم باید انگلیسیها را از کانال سوئز بیرون کنی!»
این طعنه مصدق به پاشا چندان دور از حقیقت نبود، رسانههای بینالمللی متفقالقول بودند که استقبال بینظیر از مصدق، پیامی بود به رهبران مصر که باید همچون او دست استعمار انگلیس را از منافع مصر، به ویژه کانال سوئز کوتاه کنند؛ کاری که بعدها جمال عبدالناصر آن را انجام داد.
۸ شهریور ۱۳۴۴، دکتر مصدق در حصرخانگی در احمدآباد، خبر درگذشت نحاس پاشا را خواند، او چنین نوشت: «موقعی که من رفتم مصر، این شخص از ترس سیاست خارجی به استقبال من نیامد.من برنامهای که درست کرده بودم، به هم زدم و رفتم در هتلی که دولت برای من تهیه کرده بود و بعد نحاس پاشا آمد به هتل معذرت خواست. خلاصه روزگار همین است. برنامه زندگی او تمام شد، اکنون من منتظرم که برنامه زندگی من هم هرچه زودتر تمام شود.»
از: سایت یکنفر