امیر سلطانزاده روزنامه نگار
از منظر قوچانی سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تنها هزینه توسعه است
از منظر تکنوکرات های کارگزارانی، قربانی کردن آزادی به پای توسعه، هزینه طبیعی این مسیر است – عکس از شبکه اجتماعی
با نزدیک شدن به انتخابات و آشکار شدن تصمیم حاکمیت مبنیبر انتخاب یک رئیسجمهور نظامی و بلهقربانگو، مواضع نیروهای سیاسی داخل نظام بیشازپیش آشکار میشود. در تازهترین اظهارنظر، محمد قوچانی، عضو حزب کارگزاران و سردبیر روزنامه سازندگی، در گفتگویی که با خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران انجام داده، صراحتاً خود را حامی «اقتدارگرایی» معرفی کرده است.
پس از آنکه حسن روحانی بهعنوان کاندیدای نیابتی از سوی جبهه اصلاحات معرفی شد و آنها توانستند با بسیج تمام پتانسیل اجتماعی خود، روحانی را به قدرت برسانند، به نظر میرسید که اصلاحات احیا شده است. جناح راست اصلاحات که نماد آن حزب کارگزاران سازندگی است، در این میان بیشترین مانور تبلیغاتی را انجام داد و توانست نیروهای تکنوکرات وابسته به خود را وارد کابینه کند.
از طرف دیگر شورای شهر نیز با حمایت رهبران کارگزاران از اشخاص خاص، عملاً در اختیار این نحله فکری قرار گرفت. بهطوریکه نهایتاً محسن هاشمی نیز، به ریاست شورای شهر رسید. اما در انتخابات مجلس گذشته، درحالیکه اکثر احزاب اصلاحطلب حاضر به معرفی کاندیدا نشدند، این حزب لیستی را معرفی کرد و به طور مفتضحانهای شکست خورد. شکستی تاریخی که دستکم توقع میرفت تا راستگرایان اصلاحطلب را به خود آورد. اما به نظر میرسد که قوچانی بهعنوان عضو و تریبون این حزب، راه دیگری را در نظر دارد: اقتدارگرایی.
حالا که کارگزاران پایگاه اجتماعی خود را ازدسترفته میبیند، بهجای تأمل بر روی شکست و بازسازی خود، ترجیح میدهد به دامان قدرت حاکم و اقتدارگرا بیفتد و بهعنوان نیروی آن وارد عمل شود. آنها که به هر نحو تلاش میکنند تا دستکم در زمره مدیران میانی کشور باقی بمانند، از زمان دولت هاشمی تا امروز، مسیر را طوری انتخاب کردند که به سطح اول قدرت نزدیک باشند. اگر در این راه مردم با آنها همراه شدند، فبها المراد؛ اما اگر مردم از آنها رویگردان شدند، مهم باقیماندن در قدرت است. آن هم به هر قیمتی.
تکنوکراتهای کارگزاران همچنان معتقدند که باید با روش هاشمی رفسنجانی، تنها به امید ایجاد توسعه اقتصادی، هرگونه تلاش برای دموکراسی خواهی را دستکم تا زمان توسعه به تعویق انداخت. شاید مشهورترین مدلی که آنها تابهحال معرفی کردهاند، همان الگوی چین باشد.
قوچانی در این باره میگوید: «دموکراسی نمیتواند هدف جنبش اصلاحات باشد. دموکراسی ابزار جنبش اصلاحات است. هدف جنبش اصلاحات رسیدن به یک سعادت، رفاه و توسعهای برای کشور است که مردم بتوانند زندگی خوبی داشته باشند. برای مردم بعد از یک جایی دیگر خیلی مهم نیست که چه کسی دارد به آنها حکومت میکند.»
او ترجیح میدهد هرگونه تغییری را بهقولمعروف از بالا و از سوی حکومت اجرا کند. روشی که حامیان او معتقدند در دوره رضاشاه موفق بوده است. از این منظر حتی سرکوبهای سیاسی آن دوره و این دوره، حتی در آبان سال ۹۸ قابل توجیه است.
او در حمایت از اقتدارگرایی و اولویت نداشتن دموکراسی میگوید: «من از اقتدار دفاع میکنم. یکی از بحرانهای جدی جامعه امروز ما بحران اقتدار است. من بهصراحت این را میگویم و از این ابایی هم ندارم. بحران دموکراسی ما فرع بر بحران اقتدار است. یعنی اینکه حالا مدام این را برجسته میکنند که اگر امروز آزادی انجام شود، اگر امروز همه بتوانند در انتخابات شرکت کنند و اگر امروز منع برداشته شود، و فلانی بتواند نامزد شود، همه مشکلاتمان حل میشود، این یک دروغ آشکار است.»
قوچانی پیشتر نیز در توجیه حکومت استبدادی نوشته است: «در علم سیاست حاکمیت مفهومی یکپارچه، یکسره و یکدست است. از نظریهٔ دولت مدرن توماس هابز که حاکمیت را بهصورت لویاتان میبیند تا نظریهٔ الهیات سیاسی کارل اشمیت هیچکسی حاکمیت دوپاره را حاکمیت نمیداند.» تمسک به کارل اشمیت که یک نظریهپرداز سیاسی حامی فاشیسم است، نشان میدهد که برای قوچانی باقیماندن در قدرت، اولویت نخست است. حتی اگر هزینه تداوم وضع موجود به بهای جان هزاران نفر و سلب آزادی میلیونها نفر دیگر تمام شود.
اما سؤال اینجاست که چه شده که نیروهای اصلاحطلب سابق در گذر زمان کار را بهجایی رساندهاند که حتی بیش از اصولگرایان و به طور رادیکالتر، از اقتدارگرایی حمایت میکنند و دموکراسی را دیگر هدف خود نمیدانند؟
قوچانی بدون اشاره به مسئولیت حزب متبوع خود در شکست اصلاحات، میگوید اصلاحات در یک تعلیق و در یک بحران به سر میبرد. او پیشتر نیز با حمله به اصلاحطلبانی نظیر سعید حجاریان و علیرضا علویتبار، تلاش آنها برای تغییر ریشهای را به باد انتقاد گرفت.
وی که حامی وضع سیاسی موجود است و به شکل تمامقد از سیاستهای اقتصادی هاشمی رفسنجانی و روحانی دفاع میکند، بدون اشاره به شرایط اقتصادی و سیاسی و نابودی آزادیهای اجتماعی در دوران مدیریت لیبرالیستی این دو نفر، حمایت از تغییرات بنیادی را تندروی عنوان میکند.
از طرف دیگر، او با اشاره به شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگر تمام شده ماجرا» مدعی است که اصلاحات هنوز تمام نشده است. سخنی که بهوضوح با شرایط امروز کشور در تضاد است. این عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران ازآنرو که هسته مرکزی حاکمیت را قدرت فائقه میداند و چون به نظر میرسد پس از سرکوب خونین آبان ۹۸، تقریباً یقین پیدا کرده که تغییری از پایین ایجاد نمیشود، سعی دارد خود را به هر نحوی به حکومت اقتدارگرا منتسب کند.
او پس از کشتار آبان ۹۸، مسئولیت اقتدارگرایی را در مقالات متعددی با مردم میداند. وی در متنی که در بررسی کتاب نظریه اقتدارگرایی ایرانی به روایت محمود سریع القلم نوشته، مدعی میشود: اگر حکمرانی به مردم وعده میدهد که برای نوکری آمده نه برای حکمرانی، تردیدی نباید کرد که او شیاد است.
این عضو حزب کارگزاران در سال ۹۲ و پس از پیروزی روحانی در انتخابات، دستاورد «حاکمیت یگانه» را یک موفقیت بزرگ ارزیابی میکند. بهعبارتدیگر قوچانی تا زمانی که روحانی در محبوبیت بود و حضور هم نظران او در دولت را تضمین میکرد، با وی همراه بود. فراموش نکنیم که شعارهای روحانی در آن سال تقابل با هسته سخت قدرت و وعده بهبود آزادیهای اجتماعی و سیاسی بود. اما در پایان سال ۹۹ و پس از شکست دولت تدبیر و امید، با چرخشی سریع خود را در مسیر حاکمیت مطلقه میبیند.
از طرف دیگر رشد تفکر چپگرایانه خصوصاً در دانشگاهها برای سیاستمدار حامی جناح راست هشدارآمیز است. وی اینطور ادامه میدهد که جنبش بهاصطلاح عدالتخواهی در ابتدا از طرف خط امامیهای سابق رهبری میشد و این روزها در دست اصولگرایان است. او در این باره میگوید که در باب عدالت الآن دوستان ما فکر میکنند که بعد از آبان ۹۸ اگر یک مقدار بحثهای چپ را وارد اصلاحطلبی بکنند، مردم دوست دارند.
اما قوچانی آگاهانه یا ناآگاهانه رشد تفکر چپ سکولار در جامعه و خصوصاً در میان جوانان را نادیده میگیرد. شعارهایی که در دانشگاهها و نشریات دانشجویی از سوی دانشجویان مطرح شد نشان میدهد که تفکر چپ، آن هم از نوع سکولار در حال احیا است. اگرچه این نحله فکری هنوز نتوانسته به دلیل خفقان خود را سازماندهی کند. اما عدم حضور در نظام سیاسی رسمی کشور نمایانگر نبود آنها نیست.
قوچانی مجدداً بهمانند مواضع سابق خود در سال ۹۸ با اعتراضات خیابانی مخالف است و آن را مغایر با قدرت مطلقه حکومت میداند. وی در این باره میگوید تنها خشونت مجاز، خشونت حکومتی است. خشونت به معنای چه؟ یعنی مجازات کردن؛ تنبیه کردن. این در همه سطوح ادامه پیدا میکند؛ یعنی مثلاً در مورد قیمت بنزین، در مورد قرنطینه و در مورد تمام موضوعاتی که اعمال حاکمیت نیاز است.
وی در انتقاد به جنبش اعتراضی فرانسه و جلیقه زردها میگوید: «مگر فرانسه قابل دفاع است؟ عدالتخواهان البته از جنبش جلیقه زردها دفاع میکنند ولی فرانسه بهخاطر همین تبدیل به انقلاب شد. چون کف خیابان فقط یک اعتراضی را شکل میدهد که این اعتراض اصالت ندارد. اعتراض واقعی در فضای حقوقی و در مطبوعات و رسانهها رخ میدهد.»
این در حالی است که قوچانی عملاً هیچ حقی برای اعتراض از سوی مردم قائل نیست. مردمی که بنا به ساختار سیاسی فعلی حتی حق انتخاب نمایندهای را ندارند که بتواند حرف آنها را از تریبون مجلس به حکومت اقتدارگرا منتقل کند. اما او بیتوجه به این مسئله ترجیح میدهد در برابر تمامیتخواهی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حکومت سکوت کند و آن را قربانی به حق مسیر پیشرفت بداند.
در نهایت به نظر میرسد پیشرفت و توسعهای موهوم وعدهدادهشده از سوی قوچانی، نهتنها پارامترهای لازم بر اساس مدلهای تجربه شده دنیای مدرن بیان نمیکند، بلکه احتمالاً باتوجهبه گفتههایش شرایط امروز ایران در عمل، نتیجه طبیعی تئوریهای اوست. تفکری که بدون توجه به شعارهای افراد، با کمی اغماض طی دو دهه اخیر اجرایی شده است.
از: ایندیپندنت