در صدمین سالروز کودتای ۱۲۹۹، که نقطه عطفی در تاریخ تحولات میهنمان میباشد؛ نیاز داریم دگرگونیهای آن دوران را شناسائی کنیم. از حرکات سازنده قدردانی نمائیم، و گامهای تخریبی و بازدارنده را موردِ بررسی و بازبینی قرار بدهیم و بیآموزیم که تکرار نکنیم. با کمال تأسف، برخیها، بجای بیان حقایق و به نمایش گذاشتن واقعیتهای آن دوران؛ در تلاش برای عیب پوشی و گناه شوئی و تطهیرِ دوران رضاخان – رضا شاه هستند! بجای روشنگری، “تنها” بدنبال بت سازی و مرده پرستی میباشند!؟ میخواهند به زور، با دروغ، با مغلطه و سفسطه، چشم بندی و شعبده بازی، مسائل را باژگونه به نمایش بگذاریم. مشکل، حضور چنین اشخاصی نیست؛ مشکل به کژراهه کشاندن جوانان و گمراه کردنِ کم دانان و عوامفریبی است.
لِزِک کالفسکی، تاریخ شناس لهستانی که از منتقدان معروف کارل مارکس بود، مینویسد: “در سیاست، فریب خوردن، عذر قابل پذیرش و بخشودنی نیست. ” این باور، در صورتی است که همه مان میدانیم فریب نخوردن، چنانچه غیرممکن نباشد، کار آسانی نیست. بهترین شاهد این موضوع، فاجعهی جمهوری اسلامی در میهنمان میباشد. میلیونها ایرانی فریب دروغها و وعدههای پوچ و توخالی خمینی را خوردند. هدفِ تاریخ شناس و نویسندهی لهستانی، مردم عادی و عامی نیست، بلکه روشنفکران و تلاشگران و کنشگران سیاسی است که نکی بایستی بدون بازبینی و بررسی، بدام میافتادند و به جمهوری اسلامی، آری یا نه؟ لبیک میگفتند، و ملتی را سالها گرفتارِ عقب افتاده ترین قِشر جامعه یعنی آخوندها میکردند. (۱) ستبداد و ستمگری، تیم اسنایدر
علینقی عالیخانی که بیش از چهل سال از یاران و نزدیکان حکومت بود و پستهای بسیار مهم و حساس داشت؛ از جمله در سه کابینه متفاوت، وزیر اقتصاد شاه بود، مینویسد: “پس از انقلاب ایران، مخالفان شاه کوشیدهاند هر چه را به رژیم پیشین باز میگردد با بدبینی و بدگمانی تعبیر کنند و همه چیز را سیاه ببینند. از سوی دیگر… هواخواهان سلطنت… که اکنون در حسرت گذشته هستند چیزی مگر درخشش و روشنائی در آن روزگار گمشده نمییابند…. واقعیت این است که در نظام پیشین از دموکراسی و آزادی گفتار و مشارکت سیاسی خبری نبود. ” (۲) یادداشتهای علم جلد۱
اوضاع ایران
چنانچه اوضاعِ ایرانِ دو دههی پیش از کودتای ۱۲۹۹ را مجسم کنیم: ضعف حکومت مرکزی، فساد گستردهی دست اندرکاران و دربار، نفوذ همه جانبهی آخوندها و موهومات مذهبی، نادانی و خرافاتِ متن جامعه، و دخالت قدرتهای بیگانه؛ کشورمان را دستخوش هرج و مرج و نا امنی مطلق کرده بود. در ضمنی که این پدیده، برای مردم و کشور یک فاجعه بود؛ دو ابر قدرتِ روس و انگلیس، که خودشان باعث بوجود آمدنِ چنین اوضاعی بودند نیز، بستوه آمده بودند. به ویژه انگلستان، زیرا چپاول و بردن و خوردن ثروتهای ملی و درآمدهای کشور از جمله نفت، در اثر ناامنی – با مشکلات و هزینه بیشتری روبرو گردیده بود.
روس و انگلیس برای حل مشکلشان، با قرارداد ۱۹۰۷ سن پترزبورگ، ایران را تقسیم کردند. بخت با ما یاری کرد، پیش از پیاده کردنِ کامل قرارداد، ملت روس برای نجات خود از فساد دربار و خودکامگی سلطنت، به پا خاستند و امپراتور نیکولای دوم را سرنگون کردند. شورای کمیساریای ملی انقلابیون اعلام کرد که قشون روس بلافاصله از ایران خارج میشود، از کلیهی امتیازنامهها و مزایائی که تزاریسم در ایران کسب کرده، صرف نظر میکند، حتی قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) را ملغی شده اعلام میدارد.
در ضمن، دولت شوروی برای بر ملا ساختن ماهیت غارتگرانهی سیاست امپریالیستی انگلستان در ایران، تمام قراردادها و موافقت نامههای محرمانهای که بین دولت تزاری و انگلستان مبتنی بر تقسیم ایران منعقد شده بود فاش و باطل اعلام کرد. با غیبت روسیه تزاری از صحنهی سیاست ایران، دولت انگلیس خود را در رسیدن به اهدافِ استعمارگرانهاش، آزاد و یکه تاز میدید.
قرارداد ۱۹۱۹ (کنترل قدرت و ثروت ایران)
پاسخ انگلیس به یکه تاز بودنش در ایران، قرارداد ۱۹۱۹ یا تحت الحمایگی ایران بود. زمانی که انگلستان برای اجرای قرارداد، وثوق الدوله، نخست وزیر و دو تن از وزیران کابینهاش را با رشوه خرید؛ مطبوعات کشور که هنوز از آزادیِ نسبی برخوردار بودند، مفاد قرارداد را باز و افشا کردند. قرارداد چنان مورد انزجار مردم قرار گرفت که حتی نوکران و مزدورانِ انگلیس در مجلس شورای ملی، جرأت نمیکردند در مورد قرارداد گفتگو کنند، و به نتیجه نرسید! (۳) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ملک الشعرا بهار
کودتا چگونه شکل گرفت؟
لرد کرزان، وزیر امور خارجهی انگلیس که آرشیتکت پروژه یِ تحت المایگی ایران بود، پس از شکست دولتِ وثوق، تصمیم گرفت برای اجرای قرارداد، نیاز به یک حکومت دیکتاتوری نظامی در ایران دارد. از اینرو، ژنرال آیرونساید را مأمور اجرای این پروژه کرد. آیرونساید پس از چند هفته جستجو و مشورت با سفارت انگلیس و کلنل اسمایس و عوامل و مزدوران انگلیس در ایران؛ سید ضیا، روزنامه نگار تحت الحمایهی انگلیس، و رضاخان میرپنجِ قزاق را مأمور ظاهری اجرای کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ کرد. (۴) بریتانیا کبیر و رضاشاه، محمدقلی مجد
انگلستان با اجرای موفقیت آمیز این کودتا، تمام اهداف و مقاصدش را در ایران، به دست یک حکومت ایرانی و بخرج ملت ایران انجام میداد!؟ انگاستان دو هدفِ مشخص داشت: نخست، اجرایِ روحِ قرارداد ۱۹۱۹؛ و دوم، تغییر و تمدید قرارداد نفت دارسی.
رضاخان، با آموزشهای اولیهی ژنرال آیرونساید، و کلنل اسمایت، شروع به کار کرد. سپس، تحتِ نظر هاوارد، کنسول زیرک و فارسی دانِ آنکشور و افسران ضد اطلاعات انگلیس در سفارت، آرام آرام اهرمهای کنترل را در دست گرفت و طبق برنامهی انگلیس از فرماندهی قشون، به وزارت جنگ (سردار سپه) به نخست وزیری و سپس به تخت سلطنت گمارده شد.
صدمین سالروز کودتا
یکی از اعضای اندیشکده آگاهی و شناخت، مقالهای در رابطه با صدمین سالگرد کودتای ۱۲۹۹ برای نظرخواهی فرستاد. نگارنده مقاله از یاران رژیم سابق و از “هواخواهان سلطنت” میباشد، و طبق نوشته عالیخانی: “چیزی مگر درخشش و روشنائی در آن روزگار گمشده نمییابد”. از اینرو، با تحریف تاریخ و جعل حقایق، یک فانتزی ساخته و تحویل خواننده داده؛ و برای تطهیرِ حکومت رضاخان – رضاشاه، با پرده پوشی و گناه شوئی، نقشِ جاده صاف کن (غلتک) دوباره سازی سلطنت را بازی کرده است.
معرکه گیری و شعبده بازی
در دوران کودکی، در کوچه و محل مان، برخی اوقات، شخصی بساطی پهن میکرد و با حرافی و سرهم بندی جملاتی، عدهای را دور خودش جمع میکرد و “معرکه” میگرفت. این نوشته کاملاً در چارچوب “معرکه گرفتن” است، زیرا بجای روشنگری، موجب سرگرمی، و بدبختانه به کژراهه کشاندن خواننده میشود. برای مثال، ادعا میکند که رضاشاه نمایندهی میلیونها ایرانی است، و کودتائی وجود نداشته است!؟ این چه پدیده یِ نادرستی است که در فرهنگ ما جاسازی شده، ما را با حقایق بیگانه کرده و از واقعیتها گریزان نموده است؟ آیا نویسنده، نباید در مقابل خواننده و کسانی که با امید آگاه تر شدن و آموختن، مقالهاش را میخوانند، احساسِ مسئولیت کند؟
در رابطه با ادعای نمایندهی میلیونها ایرانی”
اِلول ساتن، ایرانشناس، مینویسد: “رژیم رضاشاه یک ضعف اساسی داشت و آن اینکه از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود…. در بدو کار از عناصر سرشناش و انگیزههای ملی نهضت آزادیخواهانهی بر جای مانده از انقلاب مشروطه سود جست و سپس آنان را با بی رحمی کامل سرکوب کرد. از نظر بسیاری از مردم، رضاشاه، دست نشاندهی بریتانیا محسوب میشد که توسط آنها سر کار آورده شده بود و مورد حمایت آنها نیز قرار داشت. (۵) رضاشاه کبیر یا ایران نو، اِلول ساتن
در رابطه با ادعای کودتائی وجود نداشته:
– چند جمله از رضاخان وزیر جنگ: “من از اقدامات خود در پیشگاه عموم ابداً شرمنده نیستم و با نهایت مباهات و افتخار است که خود را مسبب کودتا به شما معرفی میکنم. این یگ فکری نبود که فقط در سوم حوت در دماغ ما تأثیر کرده باشد. ” (۶) تاریخ مخنصر احزاب سیاسی در ایران
– ژنرال آیرونساید اقرار میکند و مینویسد: “همه مرا معمار آن کودتا نصور میکنند. راستش را بخواهید خودم هم همینطور فکر میکنم. ” (۷) خاطرات سری آیرونساید
– سید ضیا طباطبائی میگوید با سپهسالار تنکابنی در مورد اوضاعِ ایران و برنامه یِ انگلیسها مشغول گفتگو است. سید ضیا به سپهسالار: “سیاست ما یک سیاست مقابله با بی نظمی و تثبیت حکومت مرکزی و کارکردن عاقلانه با انگلیس هاست. ” سپهسالار پاسخ میدهد: “اگر قرار است انگلیسها با کسی طرف باشند، خود من چه عیبی دارم که تو سید چاقوز را وسیله کردهاند؟ ” (۸) سید ضیا مرد اول یا مرد دوم کودتا، صدرالدین الهی
– این ماجرا در زمانی بوقوع پیوست که رابطهی آمریکا با ایران دوستانه و بی غرض بود. اسناد دیپلماتیک آمریکا نشان میدهد که کاردار هیئت آمریکائی در ایران، جان لارنس کالدوِل، در تلگراف ۲۲ فوریه ۱۹۲۱ خود چنین گزارش میدهد، کودتا دربست، یک حرکت برنامه ریزی شدهی انگلیسی و با پشتیبانی کامل آنان انجام گرفت. (۹) بریتانیا کبیر و رضاشاه
– “اسناد وزارت امور خارجه انگلیس در مورد درجهی نظامی رضاخان، از سال ۱۹۱۸ تا وقوعِ کودتای فوریه ۱۹۲۱ در ابهام است. (۱۰) ایران و صعود رضا شاه، سیروس غنی
– اعلامیه، بموقع و اضطراریِ انگلیس، که به دستور نورمان، بوسیلهی دبیر اعظم (رئیس دفتر مخصوص)، به نام رضاخان، نوشته شد نوشته بود: کودتا یک عمل وطن پرستانه از طرف یک سرباز جنگ دیده و جان برکف که از بیحالی و بی لیاقتی دست اندرکاران، مأیوس شده بود، انجام گرفت. (۱۱) پنجاه و پنج، علی دشتی
نویسندهی مقاله، حتی بزرگترین فاجعهی اقتصادیِ حکومت رضاشاه، یعنی تغییر و تمدید قرارداد دارسی، که به قرارداد الحاقی معروف شد را با سرهم بندی و ماست مالی، میخواهد بعنوان یک کارِ شایسته و برنامه انگلیسی زدائی رضاشاه، عرضه کند!؟
در رابطه با ادعای “من درآوردی” لایحهی الحاقی قرارداد نفت:
انگلستان برای عملی کردنِ دوهدفِ اصلیاش: ۱) اجرای مفاد قرارداد ۱۹۱۹ (کنترل اهرمهای مالی و نظامی ایران)؛ و ۲) تغییر و تمدید قرارداد دارسی، رضاخان را با یک کودتای نظامی سوار کار کرده بود. رضاخان برنامهی اول را گام به گام بر اساس برنامه و تعلیمات آنان پیاده کرده بود؛ اکنون نوبت اجرای هدف دوم، یعنی “تغییر و تمدید قرارداد نفت” بود.
مهدیقلی هدایت، نخست وزیر رضاشاه در موقع قرارداد الحاقی مینویسد:
انگلیسها، که سالها منتظر چنین فرصتی بودند و برنامهی تغییر و تمدید را آماده کرده بودند، با تیمی که شامل بهترین متخصصان و کارشناسان بود برای مذاکره وارد تهران میشوند. در مقابل، تیم ایرانی تحت فشار و تهدید شاه قرار داشتند که باید سریع به نتیجه برسند. پس از سه هفته گفتگو، زمانی که تا اندازهای به اهداف مشترک نزدیک شده بودند؛ در دقایق پایانی، انگلیسیها میگویند، باید مدت قرارداد دارسی که نیمی از مدت آن سپری شده، تمدید و ۶۰ سال، از امروز محاسبه گردد! این دبّه در آوردن در پایانِ تمام جلسات، باعث شکست گفتگوها میگردد و تیم ایرانی این خواسته را نمیپذیرد.
تقی زاده، وزیر وزیر دارائی وقت، در پاسخ به پرسشِ چرا او قرارداد الحاقی را امضا کرد، میگوید: “رضاشاه مصمم شد که امتیاز را فسخ کند وبرای این کار دستور داد و واضح است که هم، حکم او همیشه بدون تخلف و اشتباه در یک ساعت اجرا میشد و هم در اینمورد بخصوص بسیار و به اعلی درجه متغییر بود، و احدی را یارای چون و چرا و نصیحت به او نبود.
هیچکس موافق با تمدید مدت نبوده، همه مسلوب الاختیار بوده و فقط رضاشاه بود که سی سال بر مدت امتیاز اضافه شد… بنده در این کار اصلاً و ابداً هیچگونه دخالتی نداشتهام و جز آنکه امضای من پای ورقه است (خندهی شدید نمایندگان و مخبرین جراید) و آن امضا چه مال من بود و چه من امتناع میکردم و مال کس دیگر بود هیچ نوع تغییری را در آنچه واقع شد… نمیشد… من شخصاً هیچوقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری در این کار یا اشتباهی بود تقصیر آلت فعل نبود بلکه تقصیر فاعل بود… ”
قرارداد جدید، به شدت به ضرر ایران و یک پیروزی بزرگ برای انگلستان بود:
– سی و دو سال به قرارداد دارسی اضافه شد؛
– قرارداد دارسی تنها با امضای صدراعظم وقت بود ولی قرارداد جدید به تصویب مجلس شورای ملی رسید، یعنی رسمیت یافت؛
– حق الامتیاز ایران افزایش یافت ولی سهیم بودن ایران در منافع شرکتهای وابسته به کمپانی منتفی شد؛
– فصل پانزدهم قرارداد دارسی که مقرر میداشت که پس از انقضای مدت معینه این امتیاز، تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجود شرکت به جهت استخراج و انتفاع معادن، متعلق بدولت علیه خواهد بود و شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت”، لغو شده بود؛
– دولت ایران حق ممیزی و رسیدگی به محاسبات شرکت را نداشت.
حسین مکی مینویسد: ” بزرگترین خیانتی که در دوران حکومت دیکتاتوری پهلوی به ایران شده است، انعقاد قرارداد جدیدی بنام قرارداد الحاقی ۱۹۳۳ میباشد. برای انعقاد چنین قرارداد ننگینی زمینه سازیهای زیاد و ایجاد صحنههای تراژیک کمیک بسیار شد… نخستین صحنهی آن قرارداد ۱۹۱۹ بود… سپس کودتای ۱۲۹۹ با سلسله مقدماتی ایجاد حکومت “تمرکز قدرت”… پردهی دیگر خلع احمدشاه و انقراض سلسلهی قاجاریه بود. تمام منظور و مقصود انگلیسها از روی کار آوردن و تقویت رضاخان این بود که منافع اقتصادی و سیاسی آنها از هر جهت تأمین شود و فرد بی سواد و متهوری که بی چون و چرا گوش به فرمان آنها باشد. روی کار آوردند. ” (۱۲) تاریخ بیست یالۀ ایران، (جلد پنجم)
ما در اندیشکده، بر این باور هستیم که:
میهن دوستی، بدون آگاهی و شناخت شرایط، احساسات و شعار است!
همه داد وطن خواهی زنند، اما نمیدانم وطن خواهی به گفتار است یا کردار یا هر دو
امیرحسین لادن
چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۹
ahladan@outlook.com
از: گویا