تغییر الگوهای حذف فیزیکی در پیوند با گروههای هدف
تحکیم قدرت سیاسی – نظامی و پایههای ارکان قدرت از طریق حذف فیزیکی مخالفان، گفتمان غالب ماشین ترور حکومت اسلامی ایران در چهار دهه اخیر است. تمرکز این نوشته بر ترور ایرانیان برون مرز درطول عمر حکومت جمهوری اسلامی ایران است و هر چند انجام وهماهنگی ترورها در داخل و خارج از ویژگیهای این دگراندیشکشی بوده است، به مخالفکشی در داخل ایران نمیپردازد. الگوهای ترور در ده سال اخیر تغییر یافته است. ویژگیها:
۱) اگر در دو دهه اول، اپوزیسیون نسل اول انقلاب هدف قرار میگرفتند، امروز نسل بعد از انقلاب در داخل حکومت که از آن میبُرند و به افشاگری میپردازند، هدف قرار میگیرند (مسعود مولوی، ربایش و اعدام روح الله زم).
۲) دوالگوی اجرایی در این ترورها دیده میشود: اول ترور توسط موتورسواران و استخدام قاتلان حرفهای با زدن گلوله به سر و گردن (غلام کشاورز و شهریار شفیق، محمدرضا کلاهی)، و دوم ازپا درآوردن با ضربات کارد و بدون سرو صدا (عبدالرحمن برومند، شاپور بختیار، و فریدون فرخزاد).
۳) هیچیک از این ترورها خودسرانه نبوده، همه آنها با حکم یا ازطرف خمینی و یا بعدا از سوی دیگر مقاماتی در حکومت صادر شده است.
۴) این ترورها به صورت سیستماتیک برای حذف فیزیکی مخالفان انجام گرفته است.
چرا حکومت اسلامی ایران تداوم حیات خود را در ترور دگراندیشان میجوید؟ چرا ترور۴ ایرانی در رستوران میکونوس در سال ۱۹۹۲ در برلین نقطهعطف ترورهای ورای مرزها نامیده شد؟ پایههای فکری و تئوریک مخالف کشی در ایران در پساحمله اعراب، به چه عناصری بر میگردد؟ پرسش آخر البته بدان مفهوم نیست که پیش از سقوط ساسانیان در ایران، ترور مخالفان قدرت وجود نداشته است.
گروههای هدف ترور
مهمترین گروههای هدف، اپوزیسیون بالقوه است:
۱- گروههای سیاسی اپوزیسیون که نیروهای بالقوه هستند و در شرایط مناسب و در موقعیت شورش، نارضایتی و انقلاب، میتوانند به سرعت بالفعل، و در قدرت سیاسی آینده شریک شوند. حکومت با تجربهای که از پتانسیل مخالفان در زمان پهلوی دوم داشت، تلاش کرد تمامی این نیروهای بالقوه را، از سلطنتطلب و مشروطهخواه تا ملیگراها، و از مذهبیها تا چپها و کمونیستها، هرجا که میتواند و برایش ممکن است، حذف فیزیکی کند.
۲- هنرمندان و نویسندگانی که هنرشان حکومت را مورد افشاگری و تمسخر قرار میدهد.
۳- انتقامگیری ازموافقان دیروز، مخالفان امروز.
تنها ترور در خاک آمریکا
علیاکبر طباطبایی تنها ایرانیای است که به دست جمهوری اسلامی ایران در خاک آمریکا ترورشد. او که سخنگوی سفارت ایران در زمان پهلوی دوم و موسس بنیاد آزادی ایران در مخالفت با حکومت بود، در سال ۱۹۸۰ در مریلند در مقابل منزلش، در ظاهر به دست یک پستچی، و در واقع به دست فردی که پس از مسلمان شدن نام خود را به داود صلاح الدین تغییر داده بود، ترورشد. به قاتل پنج هزار دلار داده شد و او بعدا به ایران گریخت. او در فیلم مستندی اعلام کرد که ترور را براساس حکمی صادرشده از خمینی انجام داده بوده است. او سپس در فیلم «سفر قندهار» به کارگردانی محسن مخملباف، درنقش پزشکی انساندوست! ظاهر شد.
پس از آن، هیچ تروری از سوی حکومت در خاک آمریکا صورت نگرفت. رضا فاضلی، بازیگر منتقد حکومت که جمهوری اسلامی ایران پسر او، بیژن فاضلی، را اشتباهی به جای خودش با کارگذاشتن یک بمب در محل کارش در سال ۱۹۸۶در لندن به قتل رساند، به نگارنده گفت که سازمان امنیت بریتانیا پس از ترور پسرش به او گفته است که بهتر است به آمریکا برود، زیرا نمیتوانند امنیت او را در بریتانیا تضمین کنند و جانش در خطر است. رضا فاضلی پس از قتل پسرش به آمریکا مهاجرت کرد.
پاریس، قلب ترورهای فرامرزی حکومت
اولین ترورحکومت در ورای مرزها در دسامبر ۱۹۷۹ به دست بسیجیای به نام سیدعبدالله برقعی در پاریس صورت گرفت. هدف، شهریار شفیق، از افسران نیروی دریایی و پسر اشرف پهلوی بود که در خیابان توسط برقعی که بر موتور سوار بود، با دو گلوله بر گردن و سرش، از پای در آمد. از این تاریخ است که پاریس، قلب ترورهای حکومت اسلامی ایران است.
طنز تاریخ این است که پاریس هم میزبان خمینی، رهبر انقلاب، بود هم جایگاه ترورهای او و حکومتی که پدید آورد. در سال ۱۹۸۴، غلامعلی اویسی، ۶۶ ساله، فرمانده نیروی زمینی، به همراه برادرش غلامحسین، با اصابت چند گلوله به سرشان درناحیه ۱۶ پاریس کشته شدند و قاتل توسط خودرویی که منتظرش بود متواری شد. خلخالی برای او حکم اعدام صادر کرده بود. پس از این ترورها، به نظر میرسد که چرخشی در نوع حملات صورت گرفت. تا آن مقطع، ترورها با گلوله و در خیابانهای پاریس انجام میشد. از آن پس، برخی از ترورها با ضربات کارد و چاقو انجام گرفت.
در آوریل ۱۹۹۱، عبدالرحمن برومند، ۶۴ ساله، رئیس هیات اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران، در مقابل آسانسور منزلش در پاریس با ضربات کارد از پا درآمد. شاپور بختیار، ۷۷ ساله، آخرین نخست وزیر پیش از سقوط حکومت سلطنتی، فعال درسازمان نهضت مقاومت ملی، دو بار مورد سوءقصدهای ناکام قرارگرفت.
انیس نقاش، شهروند لبنانی و مجری قتل نافرجام دوم بختیار، در دادگاه اذعان کرد که آن ترورها به دستور مقامات جمهوری اسلامی ایران و با استخدام تروریستهای حرفهای طراحی شده بود. حکم اعدام بختیار نیز از سوی صادق خلخالی صادر شده بود و خمینی هم آن را تایید کرده بود. حکومت بهشدت از احتمال کودتایی که قدرت را از دست آن بگیرد، در هراس بود.
انیس نقاش، متهم دو سوءقصد نافرجام به بختیار، پس از یک دهه از سوی فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه، آزاد شد و در بازگشت به ایران مورد استقبال حکومتیان قرار گرفت. حکومت ترور، بختیار را به عنوان سرجنبش میپنداشت. محافظان بختیار بهشدت افزایش یافتند. ۱۱ سال بعد در سال ۱۹۹۱، این بار حکومت ترور با حیله و نفوذ وارد شد. فریدون بویراحمدی که پدرش در دوران مصدق اعدام شده بود و بختیار او را مثل پسرش دوست داشت، یک سالی بود که به بختیار نزدیک شده بود و به آن خانه که با تدابیر شدید امنیتی محافظت میشد، رفت وآمد داشت. دوستان بختیار، از جمله داود عبداللهی، از اعضای نهضت مقاومت ملی، در مورد امکان همکاری بویراحمدی با حکومت به دکتر بختیار هشدار داده بودند.
روز حادثه، بویراحمدی به بختیار میگوید که دونفر از ایران آمدهاند و میخواهند پالایشگاه نفت شیراز را منفجر کنند و میخواهند شما را تنها ملاقات کنند. بویراحمدی دو نفر دیگر به نامهای محمد آزادی و علی وکیلیراد را با خود به خانه بختیارمیبرد. دکتر بختیار به همراه منشیاش، سروش کتیبه، در ترکیبی از خفگی و ضرباتی بر گردن و سینه با چاقوی آشپزخانه، به طرز فجیعی به قتل میرسند.
تنها کسی که دستگیر شد، علی وکیلیراد بود که در بازجوییهای اولیه گفت دولت جمهوری اسلامی ایران ما را فرستادهاند. در نبود متهمان دیگر، وکیلیراد ادعا کرد که فریدون بویراحمدی سروش کتیبه را، و محمد آزادی دکتر شاپور بختیار را کشته است. هر دو نفر پس از قتل از فرانسه گریختند. از فریدون بویراحمدی حتی در ایران هیچ اثری پیدا نشد. ناظران معتقدند که او در ایران سربه نیست شده است. وکیلیراد ۱۹ سال بعد عفو شد و در بازگشت به ایران، با گل مورد استقبال حکومتیان قرار گرفت.
شهادتهای داوود عبداللهی در دادگاه تعیین کننده بود. در انتقامگیری حکومت پس از چند ماه از رای دادگاه، هاشم، پسر ۲۷ ساله داود عبداللهی که در دادگاه گفته بود خانوادهاش را به حکومت فرانسه میسپارد، در سال ۱۹۹۵ در منزلش در پاریس با شلیک گلوله به سرش از پا درآمد. در سال ۱۹۹۰دکتر سیروس الهی، استاد علوم سیاسی و از بنیانگذاران سازمان «درفش کاویانی»، با ۶ گلوله در پاریس به قتل رسید. رضا مظلومان از همان سازمان، در سال ۱۹۹۶ درحومه پاریس با دو گلوله ترور شد.
مخالفکشی از هر رنگی
طیف ترور حکومت، رنگارنگ و از همه گروهها و سازمانها است. در سال ۱۹۹۰ کاظم رجوی، پروفسور دانشگاه ژنو و اولین سفیر رژیم پهلوی در سازمان ملل، در سوئیس ترور شد. کمپینهای حقوق بشری او باعث شده بود که حکم برادرش، مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق در زمان شاه، از اعدام به حبس تغییر کند.
در سال ۱۹۸۵ با تلاشهای او اولین قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. شاهد C که نام مستعار ابوالقاسم مصباحی، مقام برجسته اطلاعاتی حکومت ترور بود و به غرب گریخته بود، در دادگاه میکونوس درمورد حذف کاظم رجوی گفت: «در ابتدای ریاست جمهوری رفسنجانی میخواستند ثابت کنند که قدرتمندیم و همه امکانات را دردست داریم.»
از سال ۱۹۸۷ مسئولیت اجرای این ترورها به واحد اطلاعات سپاه به ریاست پاسدار احمد وحیدی واگذار شد. در سال ۱۹۸۹ غلام کشاورز (بهمن جوادی)، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، پس از ۸ سال برای دیدار مادرش به قبرس رفت. ماشین دولتی ترور در مقابل چشم مادر و برادرش، غلام را با سه گلوله بر سرش که از سوی یک موتور سوار اعزامی حکومت شلیک شد، به قتل رساند. تلاش مادر غلام برای گرفتن ویزای سوئد بینتیجه مانده بود و آنها مجبور شده بودند در حیاط خلوت جمهوری اسلامی ایران، قبرس، هم را ملاقات کنند.
علی، برادرغلام، بهشدت نگران حفظ جان برادر بزرگش بود و اصرار او برای تغییر هتل محل اقامت از لارناکا بیثمر ماند. وقتی دو موتورسوار در خیابان به آنها نزدیک میشوند، یکی از آنها غلام را به اسم صدا میکند و بلافاصله مورد اصابت سه گلوله به سر قرار میدهد.
در همان سال صدیق کمانگر، عضو کمیته مرکزی سازمان کومله، در عراق ترور شد. باز در همان سال، دکتر عبدالرحمان قاسملو، ۵۸ ساله، مسلط به ۸ زبان زنده دنیا، دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران، دروین بر سر میز مذاکره ترور شد. مذاکره از کمیته سیاسی حزب دمکرات هم پنهان مانده بود. سه سال بعد، پلیسهای اتریشی در دادگاه میکونوس شهادت دادند که مذاکره تنها برای ترور قاسملو طراحی شده بوده است.
پلیس در محل حادثه اسلحهها و صدا خفه کنهایی را که در زمان حکومت پهلوی از اسپانیا خریداری شده بود، پیدا کرد. دکتر قاسملو و فاضل رسول در میز مذاکره غافلگیر شدند و عبدالله قادری آذر با مهاجمان درگیر شد و با چندین گلوله کشته شد. محمد جعفری صحرارودی (بعدها به یکی از فرماندهان سپاه قدس ارتقا مقام یافت) و غفوز درجزی (بعدها به مدیر تیم سایپا و فرمانده واحد عملیات نیروی قدس سپاه ارتقا یافت و علی دایی در مورد او افشاگری کرد)، تیم مذاکره کننده ماشین ترور بودند. متهمان به قتل، از وین به تهران پرواز کردند.
دادستان وین دوماه بعد از خروج آنها حکم بازداشت را صادر کرد. پیتر پیلز، یکی از نمایندگان مجلس اتریش، به ژیار گل، خبرنگار بی بی سی، میگوید: «بر خلاف آلمان، دستگاه قضایی اتریش مستقل نیست و دولت نفوذ زیادی دارد، مقامات اتریشی در آن زمان باور داشتند که بازگرداندن متهمان به تهران منافع اقتصادی مهمی برای همه اتریشیها دارد»
ترور هنرمندان و صداهای معترض
فریدون فرخزاد، ۵۴ ساله، دارای دکترای علوم سیاسی از آلمان، شاعر، خواننده و شومن در سال ۱۹۹۲ با ۳۷ ضربه چاقو در منزلش در شهر بن از پای درآمد. او به شدت منتقد حکومت و آخوندها بود. با وجود روحیه مبارز، انسانی وعاطفی، در ماههای آخر پیش از مرگش روحیه افسردهای داشت. مقامات امنیتی به بهانه ملاقات او و مادرش به او نزدیک شدند و روز واقعه به عنوان دو مهمان، با چاقویی که فریدون برای مهمانانش هندوانه بریده بود، او را از پای در آوردند. جسد او چند روز در آپارتمانش میماند و با زوزههای دو سگ فریدون، همسایهها با پلیس تماس میگیرند.
ده سال بعد، نشریه فوکوس آلمان در گزارشی به نقل از فرانک کاترین شویتن، سخنگوی دادستان آلمان، مینویسد: «ماموران دادستانی چند مورد را که در رابطه با سازمانهای امنیتی است بررسی میکند… این سخنگو حاضر به بیان جزییات بیشتر که ممکن است موجب آسیب رساندن به روابط آلمان و ایران شوند، نشد.» اشاره سخنگوی دادستان آلمان همچنین به ترور علی اکبرمحمدی، ۳۶ ساله، خلبان هاشمی رفسنجانی بود که با هواپیمای جت دولتی به بغداد فرار کرد واز آنجا بههامبورگ رفت و اطلاعاتی درباره سیستم دفاعی آلمان داده بود. او در سال ۱۹۸۷ توسط دو قاتل حرفهای با شلیک پنج گلوله به سرش به قتل رسید.
قتل فریدون فرخزاد، شاپور بختیار، سروش کتیبه در خارج از کشور، و قتل پروانه و داریوش فروهر در ایران، همه از یک الگوی اجرایی مخالفکشی با ضربات چاقوحکایت میکند. الگوی دومی که ماشین ترور دولتی بهکار گرفته است، شلیک گلوله غالبا توسط موتورسواران به سر و گردن است. در سال ۱۹۸۴، ترور هادی خرسندی، شاعر، منتقد حکومت و طنزپرداز مقیم لندن، ناکام ماند.
شاهد C در دادگاه میکونوس میگوید: «آقایهاشمی با نام مستعار موسویزاده (اکنون از سرمایهداران کلان و همسر معصومه ابتکار، رئیس محیط زیست دولت روحانی) با یک کپی از فرمان قتل هادی خرسندی به دوسلدورف آمد، فرمان قتل به خط آقای خمینی بود، عملیات در اتریش برنامهریزی شده بود. در شب قتل خودم بهطور ناشناس به پلیس تلفن کردم و ماجرا را شرح دادم.»
دودادگاه و دو نقطهعطف: میکونوس ودادگاه بلژیک
ماشین ترور دولتی در سپتامبر ۱۹۹۲ دوباره فعال شد و چهار کُرد مخالف حکومت در برلین با ۳۰ گلوله در رستورانی به نام میکونوس ترور شدند. دکتر صادق شرفکندی، دبیرکل وقت حزب دمکرات کردستان ایران، فتاح عبدی، نماینده حزب در اروپا، همایون اردلان، نماینده حزب در آلمان، و نوری دهکردی، مترجم حزب، کشته شدند. کاظم دارابی، شهروند ایرانی مقیم آلمان، و ۴ شهروند لبنانی دردادگاه محکوم شدند.
کاظم دارابی و عباس رحیل، تبعه لبنانی، به حبس ابد و یوسف امین و محمد اتریس، هر دو لبنانی، به ترتیب به ۱۱ و ۵ سال زندان محکوم شدند. دادگاه پس از ۵ سال با ۱۷۰شاهد، در کشمکشی با قوه مجریه، حکم مستقل خود را اعلام کرد. برونو یوست، دادستان عالی آلمان، پرونده میکونوس را به دست گرفت و مرعوب تهدیدات خود و خانوادهاش از سوی جمهوری اسلامی ایران نشد. این دادگاه زیر بار فشارهای سیاسی که از جانب دولت ایران و آلمان انجام شد، نرفت و ثابت کرد که دستگاه قضایی آلمان مستقل است.
برای اولین بار، یک دادگاه جمهوری اسلامی ایران را به خاطر تروریسم دولتی محکوم کرد. از این زاویه، میکونوس نقطهعطفی در کارنامه ترور حکومت اسلامی محسوب میشود. دادگاه میکونوس پس از دادگاه نورنبرگ آلمان که به جنایات نازیها پرداخت، یکی از مهمترین پروندههای قضایی این کشور محسوب میشود. جمهوری اسلامی ایران تقریبا در مورد بهعهده گرفتن همه ترورها سکوت کرد.
تبعات سیاسی رای دادگاه برای جمهوری اسلامی ایران پرهزینه بود. دادگاه ۴ دیپلمات ایرانی را اخراج کرد و کشورهای عضو اتحادیه اروپا سفرای خود را از ایران فراخواندند. برای علی فلاحیان حکم جلب صادر شد. مناسبات بحرانی شد. اواخر دوران ریاست جمهوری رفسنجانی بود. خیابانهای اروپا، از جمله پاریس، لندن، وین، برلین و ژنو، عملا تبدیل به حیاط خلوت جمهوری اسلامی ایران برای اجرای ترورهای مخالفان شده بود. تا آن زمان به خاطر منافع اقتصادی اروپا در ایران، نوعی مماشات در دادگاههای اروپایی صورت میگرفت.
یکی از پیامدهای دادگاه میکونوس، توقف ترورهای جمهوری اسلامی ایران در خاک اروپا بود. اما حملات در جاهای دیگر دنیا مثل ترکیه وعراق ادامه داشت. آن توقف تا بمبگذاری ناموفق جمهوری اسلامی ایران، حداقل به مدت ۲۶ سال ادامه یافت.
در سال ۲۰۱۸ اسدالله اسدی، ۴۸ ساله، دبیر سوم سفارت ایران در وین، در آلمان دستگیر شد. دادگاهی در بلژیک او را به جرم توطئه و برنامهریزی برای بمبگذاری در کنفرانس سالیانه سازمان مجاهدین خلق محکوم کرد. پلیس اروپا اسدی را از مسئولان اصلی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در کل قاره، و مغز متفکر نقشه خنثی شده بمبگذاری میدانند. آن نشست سالیانه درنزدیکی پاریس برگزار میشد و در آن چهرههای سیاسی بینالمللی حضور داشتند.
درصورت موفقیت عملیات، انفجار میتوانست به یک بحران جدی سیاسی – نظامی تبدیل شود. دادستانهای بلژیک، اسدالله اسدی را فرمانده عملیاتی بمب گذاری خواندند و با وجود مصونیت دیپلماتیک، او به ۲۰ سال زندان محکوم شد. محل ماموریت دیپلماتیک اسدی اتریش بود و دادگاه در خاک بلژیک برگزار شد. افزون بر او، امیر سعدونی و نسیمه نعامی (زوج ایرانی – بلژیکی) و مهرداد عارفانی، شاعر، به تحمل ۱۵ تا ۱۸ سال زندان محکوم شدند. دادگاه پیام بسیار روشنی برای ماشین دولتی ترور داشت. حکم ۲۰ سال زندان برای یک دیپلمات و عملیاتی که کسی در آن کشته نشد، بالاست. اما جدیت اروپا را در تقابل با تروریسم دولتی نشان داد و آن را به نقطهعطفی دیگر بدل کرد.
انتقامگیری از خودیهای دیروز، مخالفان امروز
آخرین عملیات ماشین ترور دولتی را پارسال در ترکیه شاهد بودیم. ترکیه، عراق، قبرس و سوریه، با ترورهای اخیرعملا به حیاط خلوت جمهوری اسلامی ایران برای حذف فیزیکی مخالفانی تبدیل شدهاند که به آن مناطق رفتوآمد دارند. مسعود مولوی، ۳۳ ساله، ادمین کانال «جعبه سیاه»، در نوامبر ۲۰۱۹ با ۱۱ گلوله از پشت سر در استانبول ترورشد.
به نوشته رویترز، تیمی از دیپلماتها و ماموران اطلاعاتی ایران در قتل مولوی نقش داشتهاند. مسئولیت تیم ترور را علی اسفنجانی بر عهده داشت که کمی بعد به ایران گریخت. مولوی درابتدا در بخش امنیت ساییری وزارت دفاع ایران فعالیت داشت، ولی سپس به منتقد جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. او در اولین و تنها بخش از «سریال مستند ولایت مطلقه فساد» تحت عنوان مافیای خاکستری، دست به افشاگری از فرماندهان سپاه و بیت رهبری همراه با عکس و سند میزند، و نیز به فساد مالی هولدینگ یاس میپردازد. همین یک بخش و عبور از خط قرمز نظام کافی بود که فردی را که پیشتر خادم آنان بود، در خیابانهای ترکیه به خاک افکنند. در فایل صوتیای که از او به دست آمده، اشاره دارد که با اطلاعات، سندها و عکسهایی که از سپاه و وزارت اطلاعات خارج کرده، است مطمئن است که حتی اگر دراروپا بماند، دست جمهوری اسلامی ایران به او خواهد رسید.
محمدرضا کلاهی، ۵۶ ساله، کاردان تجهیزات صوتی در حزب جمهوری اسلامی ایران، یا بهقولی نفوذی سازمان مجاهدین خلق و متهم به بمبگذاری در دفتر نخست وزیری در سال ۱۹۸۱ میلادی، با نام مستعار علی معتمد به هلند پناهنده شد. ۳۴ سال بعد، او در سال ۲۰۱۵ در یک ترور خیابانی کشته شد. دادستان عمومی هلند کشف کرده است که نوفل فسیح، عضو یک باند خلافکار، با استخدام دو نفر با ۱۳۰ هزار یورو، کلاهی را ازپا درآورده است. هردو قاتل به بیش از ۲۰ سال زندان محکوم شدهاند.
در سال ۲۰۱۷ سعید کریمیان، ۴۵ ساله، شهروند بریتانیا و مقیم دوبی، مدیر شبکه ماهوارهای جم، با ۲۷ گلوله در استانبول ترور شد. نام او در روزنامه «حمایت» وابسته به قوه قضاییه ایران (۱۳۹۶ شمسی) در کنار شماری از ایرانیان خارج از کشور آمده است که به اتهام تبلیغ علیه نظام، با حکم غیابی به ۶ سال زندان محکوم شده بود.
جم به زبانهای فارسی، دری، عربی، آذری و کردی برنامه پخش میکرد. خود او در گفتوگویی با رادیو کوچه هر نوع وابستگی سیاسی و مالی را رد میکند و شبکه جم را سرگرم کننده میخواند. پخش تیزر برخی از فیلمهای سینمایی تولید ایران در آن شبکه، از جمله فیلم مشکل گیتی، موجب توقیف آنها شد. پس از ترور او، خانوادهاش گفتند: «او در سه ماه اخیر از طرف رژیم ایران تهدید شده بود و قصد داشت به لندن برگردد.»
از: ایندیپندنت