در آستانۀ گذار از حکومت اسلامی پرسیدنی است که آیا جنبش چپ در آینده نیز در جامعۀ ایران حضور خواهد داشت؟ آیا با توجه به کارنامۀ جنبشی که در سدۀ گذشته از شکستی به شکستی دیگر باعث شده هزاران تن از جوانان ایرانی مورد شدیدترین حملات ممکن قرار بگیرند، می تواند نقشی در آینده سازی کشور برعهده بگیرد؟
در دید تاریخی، هواداران سازمانهای چپ بعنوان بخشی از جامعۀ ایران طبعاً از ویژگیهای جامعهای عقبمانده برکنار نبوده و در کنار دیگر اقشار، فراز و نشیبهای تاریخ معاصر را همراهی کردهاند. واقعیت مهمتر اینکه، چند نسل از جوانان ایرانی بدین انگیزه جلب سازمانهای چپ شدند، که تصور میکردند این جریان با کوششهای عدالتخواهانه از دیگر جریانات سیاسی و اجتماعی در راه خدمت به ایران موفقتر خواهد بود. بنابراین میهندوستی و عدالتخواهی دو انگیزۀ پرتوانی است که چپ ایرانی با تکیه بر آنها میتواند به آغازی نوین دست یابد و در دوران گذار از حکومت جرم و جنایت نقشی شایسته به عهده گیرد. بدین سبب چند نکتۀ زیر را به بحث میگذارم:
۱ـ جنبش چپ در اروپای سدۀ ۱۹م. با تکیه بر آرای مارکس و انگلس شکل گرفت، که بعنوان دو فیلسوف ادامه دهندۀ راه فلسفۀ انسان دوستانه و روشنگرانه از روسو تا هگل بودند. دیر نپایید که جنبش چپ بدین ویژگی به صورت جریانی نیرومند در اروپا گسترش یافت، که به کمک «اندیشۀ نقاد»، به پدیدههای اجتماعی نگرشی نوین و متفاوت داشت. این جنبش بنا به مارکس، میبایست در کشورهای اروپایی با استفاده از نهادهای دمکراتیک به پیشرفت اجتماعی دامن زند.(کنگره لاهه۱۸۷۲م.) اما بلشویکها پس از قدرتیابی در روسیه، برای حفظ قدرت، اندیشۀ انتقادی را در پای باورهایی اعتقادی و حزبی قربانی کردند. بدین ترتیب جریانی که می توانست بویژه در کشورهای عقب مانده به کمک اندیشۀ نقاد به مبارزه با خرافات دامن زند، خود به مذهبی در همزیستی با مذاهب کهن اما با ظاهری مدرن بدل شد.
۲ـ جریان چپ بر حس همدردی با زحمتکشان و محرومان استوار است، گرچه بجای تشویق هواداران به فعالیت عملی در راه بهبود اوضاع پیرامونی، بر فعالیت تبلیغی تمرکز کرده و هواداران را به باورمندانی بیعمل بدل می سازد، که تفاوتشان با باورمندان مذهبی تنها در نوع باورهاست. درحالیکه فعالیت عملی و بهبودبخش در هر محیطی، هم به رشد فکری و هم به شکوفایی استعدادها کمک می کند و هم جنبش چپ را به تبلور واقعی جنبشی انساندوستانه و ترقیخواهانه بدل میسازد.
۳ـ جنبش چپ با انحراف به کمونیسم روسی، مفاهیم مثبت انسانی، مانند همدردی، اندیشهورزی نقادانه و میهن دوستی را مسخ و به مفاهیمی وارونه بدل ساخت. بنابراین نقد دگمهای کمونیسم روسی می تواند این جنبش را در مسیری نوین قرار دهد و به نوزایی این جریان دامن زند.بعنوان نمونه، میهن دوستی والاترین انگیزه برای خدمت به جامعه است. از اینرو روا نیست که منافع ملی در برابر «منافع جنبش جهانی چپ» قربانی گردد و مادامیکه دنیا از واحدهای ملی تشکیل می شود، خدمت به پیشرفت اجتماعی و سیاسی در چهارچوب ملی ممکن است. هر ملتی در عین کوشش برای نزدیکی و همکاری با دیگر ملتها از هویت و منافع ویژه ای برخوردار است و هر شهروندی، در درجۀ اول نسبت به ملت خود مدیون است و باید در راه پیشرفت هممیهنان خود احساس مسئولیت نماید.
۴ـ هواداری از جنبش چپ بعنوان جریانی برخاسته از دوران نوین، به رفتار و منش شهروندی نیاز دارد و کوشش برای دانشآموزی بدون پیشداوری، ایجاب میکند که جنبش چپ تجدیدنظر مکرر در داده ها را بعنوان ویژگی عادی بپذیرد. نمونه وار، مارکس و انگلس تصوری از آتوماسیون و تولید انبوه نداشتند و با توجه به سطح تکنولوژی سدۀ ۱۹م. تصور می کردند که صاحبان صنایع برای توسعۀ سرمایه ناگزیر از تشدید بهره کشی از نیروی کار خواهند بود. آنان برای جلوگیری از چنین روندی، مالکیت جمعی بر وسایل تولید را توصیه کردند. بدفهمی این خواسته باعث شد که نقش بارز «سرمایهدار» در روند تولید و پیشرفت اقتصادی انکار شود و چنین جلوه داده شود که صاحبان نهادهای اقتصادی جز بهرهگیری از نیروی کارگران برای انباشت سرمایه هدفی ندارند و حذف این «قشر انگلی» گامی بزرگ در جهت پیشرفت اقتصادی و تأمین عدالت اجتماعی خواهد بود. درحالیکه تجربیات سدۀ گذشته نشان داده است، که دانش، ابتکار و پشتکار «سرمایهداران» در پیدایش و رشد نهادهای تولیدی نقشی بارز دارد. فراتر از این، برعکس آنچه تبلیغات کمونیسم روسی ادعا می کند، صاحبان صنایع و فعالان عرصۀ تجارت باید از ویژگیهای اخلاقی نیکی برخوردار باشند، زیرا در غیراینصورت مورد اعتماد (که پیش شرط داد و ستد و فعالیت اقتصادی است) قرار نمی گیرند. البته کوشش برای جلوگیری از انباشت ثروت غیرتولیدی در کنار مبارزه برای بهبود اوضاع زندگی زحمتکشان از وظایف والا و عاجل فعالان جنبش «چپ نوین» است.
۵ـ بررسی نقادانۀ نظام سرمایهداری از سوی مارکس بدین سؤتفاهم دامن زد، که او سرمایهداری را مانعی در راه رشد جوامع تشخیص داده بود. درحالیکه نه تنها او و دیگر اندیشمندان بزرگ چپ، مانند گرامشی و رزا لوکزمبورگ، بلکه جریان عظیم سوسیال دمکراسی در کشورهای پیشرفته نشان داد، که نظام سرمایهداری نه تنها تا بحال مواهب بسیار بزرگی را نصیب بشر ساخته، بلکه امروزه برای کوشش در راه تأمین هرچه بیشتر عدالت اجتماعی و دمکراسی سیاسی در چهارچوب سرمایهداری، هنوز هیچ گزینۀ انساندوستانهای وجود ندارد. خیانت بزرگ کمونیسم روسی به زحمتکشان دنیا این بود که درهم شکستن «ماشین دولتی» را راه انقلابی برای دگرگونی سوسیالیستی دانستند و هرجا با حرکتهای کودتاگرانه قدرت را در دست گرفتند، بخش بزرگی از دستاوردهای مدنی را از میان بردند. بنابراین با توجه به تجربیات تاریخی، وظیفۀ چپ نوین فعالیت برای گسترش دمکراسی در همۀ نهادهای اجتماعی و بالابردن سطح رفاه زحمتکشان است. چپ نوین از این راه، با درک نیازهای زمانه و طرح خواستههای ممکن به موتور پیشرفت اجتماعی بدل خواهد شد.
۶ـ مارکس دربارۀ «برداشت سطحی از نقد بر سرمایهداری» Vulgar Marxism هشدار میداد. پس از او، از لنین تا جک لندن و از ماکسیم گورکی تا آناتول فرانس در مورد مارکسیسم به سادهانگاریهای فاجعهانگیزی دچار شدند. تا آنکه قدرتیابی کمونیسم روسی باعث شد که نظریهای انساندوستانه در دست مشتی قدرتطلب، از استالین تا مائو و از پولپوت تا چائوشسکو، دستاویز ارتکاب به جنایات بزرگی شود و در شرق و غرب دنیا آتش جنگهای پرشماری را برافروزد. خوشبختانه در ایران، اندیشمندان میهندوست بسیاری، از سلطانزاده تا ارانی و از خلیل ملکی تا جزنی، در راه بکارگیری خلاقیت مارکسیستی برای خدمت به ایران کوشیدند، که گرچه به سبب عقبماندگی جامعه قرین موفقیت نشد. اما امروزه با استفاده از اندیشههای آنان میتوان در راه گسترش داد و خرد در ایرانزمین، جنبش نوینی را آغاز کرد.
۷ـ یکی از بدترین و متناقضترین انحرافاتی که کمونیسم روسی به جنبش چپ تحمیل کرد، همانا فساد اخلاقی است. از دیرباز فلسفه و اخلاق همزاد و همگام بودند و مارکسیسم نیز بعنوان مکتبی فلسفی، بویژه بدان که در راه عدالت اجتماعی و بهبود اوضاع زندگی انسان می کوشد، در این میان استثنا نیست. اما کمونیسم روسی از یکسو به منظور خائنپروری در «احزاب برادر»، ماکیاولیسم سیاسی را رواج داد و هر وسیلهای را برای کسب نفوذ و قدرت مجاز دانست. از سوی دیگر، عدالت اجتماعی را که تنها در پیامد پیشرفت و شکوفایی اقتصادی قابل تحقق است، به تقسیم ثروت محدود کرد و به حسد اجتماعی دامن زد. بر چنین زمینهای در «احزاب برادر»، در نهایت «آپاراتچیک»ها سرنوشت اعضا و هواداران را رقم زدند و همه جا جز شکست و حرمان به بار نیاوردند. بدین سبب رعایت موازین اخلاقی و بویژه بازیافت راستی و درستی ایرانشهری باید در بازسازی چپ نوین از اهمیتی ویژه برخوردار باشد.
۸ـ انحراف دیگر کمونیسم روسی تبدیل احزاب چپ، به «مشت آهنین» برای تسخیر قدرت سیاسی بود و هوادارانی که به انگیزۀ همدردی اجتماعی به آرمان چپ روی آورده بودند، به فعالیتهای ستیزهجویانه و ضداخلاقی وامیداشتند! اما تجربیات تلخ و خونین تاریخی نشان داد که هیچگونه پیشرفت اجتماعی و حتی بهبود ناچیز اوضاع زحمتکشان با توسل به زور و خشونت ممکن نیست و همۀ گامهای مؤثر و ماندنی در این راه، تنها با تفاهم و نزدیکی میان طرف های درگیر ممکن است. بدین سبب «چپ نوین» باید با قاطعیت هر نوع ستیزهجویی را ردّ کند و با تکیه بر ابتکارات اقناعی، نه تنها جاذب زحمتکشان، بلکه همۀ انساندوستان از همۀ اقشار اجتماعی باشد.
فشرده: از مطالب بالا می توان جمع بست که چپ نوین در صورت غلبه بر کژاندیشیها می تواند از نقشی بسیار مثبت و چشم ناپوشیدنی در روند پیشرفت اجتماعی برخوردار باشد. وابستگان به جنبش چپ نوین، شهروندانی مدرناندیشاند که رها از پیشداوری و ساده انگاری، به موانع رشد مادی و معنوی جامعه برخوردی نقادانه دارند و در هر جایگاهی می کوشند در زندگی خانوادگی، فعالیت شغلی و کوشندگی شهروندی با گامهای بزرگ و کوچک برای بهبود محیط اجتماعی شریک باشد. «چپ نوین» شهروندی است با وجدانی بیدار، که کسب دانش و آگاهی فرهنگی را از اهداف والای زندگی میشمرد و می کوشد دِین خود را به جامعه ای که در آن بالیده و از مواهبش بهره مند شده ادا کند. امروزه شاید هیچ کشوری در دنیا به اندازۀ میهن ما با مشکلاتی سخت و جدّی روبرو نباشد. غلبه بر این مشکلات به زنان و مردانی بالغ و جدّی نیاز دارد.