محمدرضا شفیعزاده، مسئول سازمان دانشجویان و دانشآموختگان جبهه ملی ایران
مدتی است که تب و تاب نوروز سال ۱۴۰۰ با حکم یکدفعهای معاونت فرهنگی شهرداری تهران نسبت به این که حاجی فیروز جنبه نژادپرستانه دارد جامعه اصحاب دانشگاه و فعالان فرهنگی کشور را وارد بحث و چالش کرد. از آنجا که اینجانب تخصصی در حوزه تاریخ و فرهنگ ندارم، فقط اقوال مختلف مربوط به این بحثها را گردآوری کرده و در پایان به جنبه سیاسی این موضوع خواهم پرداخت.
نگاه اول، نگاهی است که اکثرا از طرف پژوهشگران ایرانی در جامعه آکادمیک امریکا نشات میگیرد، اتفاقا این که آرای این دسته از پژوهشگران با اساتید و صاحب نظران داخل کشور تا این اندازه متفاوت است، نکته حائز اهمیتی است که شاید بتوان آن را به دلیل تفاوت جو و فضای جامعه امریکایی و دانشگاه در امریکا نسبت به مقوله نژاد در ایران دانست، که در بین صاحب نظران دکتر آرزو رسولی طالقانی (۱) عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، اشاره کوچکی به این قضیه داشتند.
اما افراد و مطالعاتی که در این دسته قرار میگیرند و تاکنون راجع به شخصیت حاجیفیروز نگاه نژادپرستانه مطرح کردند به شرح زیر هستند، لازم به ذکر است در طی تاریخ اشخاصی چون شاملو و مهدی اخوان ثالث نیز در ادبیات طرفدار این دیدگاه بودهاند ولی ارجاعات تاریخی مشخصی از این افراد به دست نیامد:
- دکتر بهناز میرزایی، استاد گروه تاریخ دانشگاه بروک که شاید آثار ایشان یکی از بهترین منابع راجع به تاریخچه حضور سیاهان در ایران و بردهداری باشد و مقالات ایشان مورد توجه یونسکو نیز قرار گرفته است (۱). ایشان در کتاب خود تحت عنوان تاریخ بردهداری و رهایی در ایران از ۱۸۰۰ تا ۱۹۲۹ راجع به شخصیت حاجی فیروز نیز مینویسد و حاجی فیروز را به دلیل در دست داشتن دایره زنگی (ساز مربوط به زنگبار) یک برده افریقایی تبار میداند، دکتر میرزایی معتقد است که امروزه بازیگران خود را به تقلید بردههای سیاهپوست گذشته به رنگ سیاه درآورده و حاجی فیروز میشوند، همچنین ایشان صراحتا قید کرده که امروزه این مراسم بیشتر از هرجایی در تهران برگزار شده و در استانهای دیگر کمفروغ و در هرمزگان و سیستان و بلوچستان به هیچ عنوان دیده نمیشود (۲). در آینده این مدعیات را در کنار نظرات بقیه متخصصین بررسی خواهیم کرد، ولی نکتهای که در کتاب ایشان به چشم میخورد این است که دکتر میرزایی به خوبی به تفاوت بین زمینه فرهنگی ایران و امریکا و مسئله نژاد و بردهداری واقف است، چرا که در جایی دیگر علنا اذعان دارد که مسئله سیاهپوستان و تیرهها در ایران بر خلاف امریکا مسئلهای نبوده که با شرم و حقارت همراه باشد و افریقایی تباران میتوانستند بدون آن که هویت خود را منکر شوند به عضویت جامعه دربیایند(۳)، دکتر میرزایی نگاه قاطعانهای مبنی بر نژادپرستی بودن حاجی فیروز ندارد، ولی آن چه مشخص است، آن است که این شخصیت را متعلق به افریقایی تباران و بردهها در دربار قاجاریه میداند، این که نوشتههای ایشان چقدر دارای فاصله و زاویه با پژوهشگران دیگر و آمارها و مشاهدات میدانی است بعدا به آن خواهیم پرداخت، اما به نظر میرسد نگاه ایشان نسبت به تکثر برگزاری این مراسم تا چنین حدی در تهران و صفر بودن در هرمزگان و سیستان و بلوچستان اشتباه باشد، این که غالب صاحب نظران بر این عقیدهاند که شیوع این مراسم در تهران بیشتر است، درست است، ولی بنابر نقل قول عوام و گزارشات خبری در هرمزگان و سیستان و بلوچستان حاجی فیروز در آن استانها نیز بین مردم همچنان قدم میزند(۲).
- پارمیدا مصطفوی، دانشجوی تحصبلات تکمیلی انسانشناسی دانشگاه نیویورک، که پایاننامه دوره کارشناسی خود در دانشگاه دوک را با راهنمایی دکتر نگار متحده با نگاهی انتقادی به پرفورمنسهای چهرههای سیاه در هنر ایران انجام داده است. مصطفوی بر خلاف دکتر میرزایی در بسیاری از مواقع عملکرد ونقش شخصیتهای سیاه در ادبیات نمایشی ایران را مصداق راسیسم میداند، با این وجود سعی کرده که تا حد توان تمام نقل قولها و نظرات مختلف راجع به ریشه آنها را در کار خود لحاظ کرده باشد و با وجود یک دید و نگاه انتقادی روش علمی را رعایت کرده باشد، به عنوان مثال او معتقد است که قلب واژگان در شخصتهای سیاه و اشعاری که برای اصطلاحا ارباب خود میخوانند برای استهزا و خنداندن مخاطب صورت میگیرد که این امر در کنار سیاه بودن آنها جنبه تمسخر نژادی پیدا کرده و منظور دیگری ندارد(۴)، در حالی که بسیاری از متخصصین داخل کشور نظر دیگری را مطرح میکنند. با این وجود مصطفوی معتقد به رویکرد نژادی در این آیین است.
- دکتر بینا بقولیزاده، استادیار گروه تاریخ دانشگاه باکنل، که علنا در مقالات خود جامعه ایرانی را یک جامعه نژاد محور میداند و معتقد است آریایی زدگی ایرانیان باعث اجحاف حقوق اقوام به خصوص افریقایی تباران شده است و افریقایی تباران ایران را به انزوای شدیدی کشانده، قومی در طول تاریخ همواره تحت ستم بوده و به عنوان برده از ایشان بهرهکشی میشده است و مصادیق بسیاری از بردهداری ایرانیان نسبت به این قوم در فرهنگ ایرانی نمود پیدا کرده است که حاجی فیروز نیز یکی از آنها است (۵)، دکتر بقولیزاده از منتقدین رویکرد استاندارد نسبت به تاریخ ایران پیش از اسلام است و معتقد است غلو و مبالغه بسیاری نسبت به تاریخ ایران پیش از اسلام وجود دارد، دکتر بقولیزاده در حال حاضر علاوه بر دانشگاه در پایگاه رسانه جمعی عجم (به معنی ناواضح و نامفهوم که اعراب در گذشته به ایرانیان خطاب میکردند) فعالیت میکند و علاوه بر استاد دانشگاه خود را یک فعال ضد نژادپرستی و راسیسم میداند(۳).
گویا این گونه مواجهات و موج حاصل از آنها (چه به مقاصد سیاسی و چه غیر از آن) باعث حکم جنجالی معاونت فرهنگی شهرداری تهران و در نتیجه اظهار نظرهای مختلف اشخاص حقیقی و حقوقی مختلف شد، در حالی که کانون کارگردانان تئاتر طی بیانیه شدیداللحن خود معاونت شهرداری تهران را به بیسوادی و عملی ضد ملی متهم کرد که شمشیر بر آیینها و فرهنگ ملی کشیده(۴)، برخی از اهل هنر رویکرد آرامتری دارند، امیر سهرابی پژوهشگر تئاتر و بنیانگذار خانه موزه عروسک و اسباببازی معتقد است نمایش سیاهبازی و یا حاجی فیروز با وجود این که سبقه تاریخی چندانی ندارد و نمیتوان آن را متعلق به دوران باستان دانست، اما ابدا نژادپرستانه نیست، بلکه چه در سیاهبازی و تخته حوض و چه در حاجی فیروز و… شخصیت سیاه ارباب خود را مورد تمسخر قرار داده و به چالش میکشد. او حاجی فیروز را شخصیتی میداند که میتواند مطالبهگری اجتماعی را به نمایش بگذارد و سمبل قدرت را در جامعه به زیر سوال ببرد. با این وجود سهرابی معتقد است نیازی به حساسیت به استفاده از رنگ سیاه یا قرمز در شخصیت حاجی فیروز نیست، او هنر و فرهنگ را سیال میداند و معتقد است شخصیت حاجی فیروز ضمن حفظ و بقا میتواند در رنگهای گوناگون وجود داشته باشد(۵).
نقش یک سیاهپوست در تخت جمشید – عکاس: زهرا شفیعزاده
اما گروه قابل توجهی از پژوهشگران و دانشگاهیان داخل کشور نسبت به این قضیه موضعگیری دیگری دارند:
- دکتر مهرداد بهار، فارغ التحصیل زبانهای شرقی و افریقایی دانشگاه لندن و استاد اسطورهشناسی دانشگاه تهران را به عنوان نخستین کسی میدانند که پیرامون ریشه شخصیت حاجی فیروز اظهار نظر کرده است. او حاجی فیروز را مرتبط با شخصیت سیاوش میداند، او گمان بر این داشت که برگرفته از یکی از اسطورههای تموز، ایزد کشاورزی، در میانرودان باستان باشد. او درباره چهره سیاه جاجی فیروز می نویسد: چهره سیاه شده حاجی فیرو، گویای بازآمدن او از سرزمین مردگان است، و جامهٔ سرخ او، نشان از خون سیاوش دارد. او همچنین گفته است که واژه سیاوش میتواند به معنی «مرد سیاه» یا «سیاهرخ» باشد(۱و۶).
- دکتر کتایون مزداپور، فارغ التحصیل زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی دانشگاه تهران، بر مطالب دکتر بهار صحه میگذارد و در تکمیل آن معتقد است که افسانه مشهور میانرودی و ماجرای ایزدان ایشتر و تموز که در لوح اکدی که موضوع پژوهشی دکتر شیدا جلیلوند بوده است اثباتی بر ارتباط بین حاجی فیروز با این اسطوره است و ریشه آن را مربوط به دوران باستان میداند(۷).
- دکتر اردشیر صالحپور، فارغ التحصیل پژوهش هنر از دانشگاه هنر و سرپرست مرکز هنرهای نمایشی معتقد است که حاجی فیروز یکی از پیکهای بهاری مختلفی است که در اقصی نقاط کشور وجود داشته و جزو شخصیتهای آتشافروزانی است که آمدن بهار را نوید میدادند و رنگ قرمز آن نیز از همان نشات گرفته است، او هم به اسطور تموز و ایشتر اشاره میکند و معتقد است این چهره سیاه ریشه نژادی ندارد و به بردگان یا افریقایی تباران ایران ارتباطی ندارد، کما این که شخصیت مشابه حاجی فیروز در تاریخ در ماورالنهر نیز به رنگ سیاه بوده است، علاوه بر این ها دکتر صالح پور به واژه هاجیوس در زبان یونانی به معنی مقدس استناد میکند و احتمال میدهد که واژه حاجی برگرفته از آن باشد و از آن نتیجه میگیرد که پیشوند حاجی برای حاجی فیروز نیز از این جنبه است، دکتر صالحپور نیز به نقش و جایگاه اجتماعی حاجی فیروز به عنوان یک چهره ساختار شکن که قدرت را به سخره میگیرد و پیروز میشود اشاره میکند و معتقد است در شعر حاجی فیروز تعمدا واژه ارباب قلب شده است تا ارباب بشکند و بز خطاب شدن ارباب نیز کوچک و تحقیر کردن وی است، در واقع او پیروز جدال ارباب و بردگی است و بردهای است که پیروز شده است و هیچ مصداق نژادپرستی در آن وجود ندارد(۸).
- بهرام بیضایی نیز در سخنرانی در مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه استنفورد ضمن اشاره به مواردی که گفته شد به ایام پنجه در آخر سال اشاره میکند که مردگان برمیگردند و حاجی فیروز نیز از دنیای مردگان آمده است و نوید بخش بهار است، همچنین او احتمالی را مطرح میکند که شخصیت حاجی فیروز جزو دسته نمایشگران شرقی باشد که در دوره بهرام ساسانی به ایران وارد شدند(۹).
- دکتر آمنه ابراهیمی، فارغ التحصیل دکترای تاریخ دانشگاه شیراز و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، معتقد به ارتباط بین حاجی فیروز با شخصیت سیاوش و بازگشت از دنیای مردگان است، همانطور که در اسطورههای ایرانی عنوان شده رویش گیاهان از خون بیگناهان و قهرمانان است که سیاوش نماد آن است، دکتر ابراهیمی معتقد است، رنگ قرمز لباس حاجی فیروز نیز نوید بخش بهار و سبز شدن گیاهان است(۱۰).
- دکتر سودابه فضائلی، فارغالتحصیل زبان و ادبیات تطبیقی دانشگاه سوربن و پژوهشگر اسطورهشناسی، علاوه بر تایید صحبتهای دکتر بهار، حاجی فیروز را دارای ریشهای میترایی و حتی مرتبط با بابانوئل میداند که رنگ قرمز آن نمادی از خون و خورشید است و پیک و نماد شادی بهارانه است، کما این که در برخی از کشورها و اقوام نیز بابا نوئل همراهی سیاه دارد که شیطان را شکست میدهد(۱۱).
- دکتر شاهین سپنتا، پژوهشگر و فعال ملی و میراث فرهنگی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران، علاوه بر تاکید بر این دیدگاه، یک مثال تاریخی دیگر را نیز مربوط به حاجی فیروز میداند، دکتر سپنتا به یکی از بشقابهای ایرانی در موزه آرمیتاژ روسیه اشاره میکند که به دوره ساسانی مربوط است، نگاره روی بشقاب فردی را نشان میدهد که صورت سیاهی دارد و نوعی ساز شبیه سرنا در دست داشته و در کنار وی سبزه و گیاهان در حال روییدن هستند و دو ماهی نیز در برکه دیده میشوند، دکتر سپنتا معتقد است ماهی نیز از ارکان نوروز و هفت سین بوده است و این نگاره را به حاجی فیروز نسبت میدهد(۶)
نگاهی به برخی از منابع دیگر:
اطلاعات این قسمت برگرفته از گردآوریهای دکتر سپنتا در نشریه بینالمللی کوروش(۶) و الهه شایستهپور در فصلنامه فرهنگ مردم ایران(۱۲) و حاصل گردآوریهای ایشان است، با این وجود مقاله تفصیلی دکتر شروین وکیلی، فارغ التحصیل جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی با عنوان تبارشناسی حاجی فیروز نیز متن جامعی محسوب میشود که نگارنده آن سعی کرده به خوبی با استفاده از منابع کار تحقیقی ارائه دهد(۱۳).
- درباره منشا پیدایش شخصیت سیاه که به نمایش تخت حوضی هم راه یافته، نظرهای متفاوتی مطرح است. حضور شخصیت سیاه در نگارگری های ایرانی مانند نگارگری های استاد بهزاد در قرن نهم (ه.ش) نشان دهنده آن است که سیاه شادی ساز پیش از حضور در نمایش تخت حوضی در فرهنگ مردم ایران حضور داشته است. شخصیت سیاه در نمایش تخت حوضی برداشتی نمایشی از حاجی فیروز است که خود برداشتی سنتی و مردمانه از زندگی، مرگ و رستاخیز خدای شهید شونده و بازگردنده است. (نعمت طاووسی و دادور، ۱۳۸۳: ۱۰۰ و ۹۹)
- حاجیفیروزها در نواحی دیگر ایران نمونههایی مشابه با نامهای دیگر دارند. برای نمونه در روستاهای اراک به آنها «رشکی و ماسی» میگویند که با پیراهن و شلوار قرمز، کلاه بوقی، صورتک و دایره زنگی در دست، ترانههایی شبیه ترانههای عامیانه حاجی فیروز میخوانند و از دهم بهمن تا نوروز نویدبخش نوروز هستند. (فرهنگ عروسکها و نمایشهای آیینی و سنتی ایران. ص۶۵) این گفته با مدعیات کسانی که معتقد به ریشه آن در ایرانیان افریقایی تبار است، در تضاد است.
- برخلاف نظر پژوهشگرانی که در ابتدای مقاله معرفی شدند، حضور رقصندههای شاد خیابانی با چهره سیاه از سابقهای به مراتب طولانیتر از دوران قاجار یا پهلوی برخوردار است. چنانکه در کتاب «مرقع گلشن»، نقاشی باغ سلطان حسین بایقرا (دوره تیموری) اثر بهزاد، تصویر دو رقصنده سیاه چهره به وضوح دیده میشود. (تاریخ نمایش. ص۱۶۲)
- استفاده از عنوان «حاجی» به پیکهای بهاری از این روی است که حاجی فیروز در تمام طول سال تنها یک یا چند روز کوتاه به میان مردم میآید. چنانکه در یک ترانه مردمی میگوید: «حاجی فیروزه، سالی یه روزه…» در اصطلاح، «حاجی» از نظر عامه مردم کسی است که به جایی دور رفته و پس از مدتی بازگشته است. چنانکه در ترکیب «حاجی لک لک» نیز میبینیم که او را از این جهت «حاجی» میخوانند که مدتی از سال آشیانه خود را ترک میکند و باور عامه این است که «حاجی لکلک» به حج یا جایی دور و ناشناخته رفته است. شاردن نیز در سفرنامه خود از جشنی به نام «بازگشت حاجی لکلک» در ماه دوازدهم سال نام میبرد.(۶)
- خوچکو ایرانشناس لهستانی و نویسنده کتاب تئاتر در ایران، که حدود سال ۱۲۱۷ خورشیدی در دوران محمدشاه قاجار در ایران بود توصیفی از نمایشهای تقلیدچی با دو چهره سیاه و سفید دارد. این گزارش نشان میدهد که در این گونه نمایشها شخص سیاه لزوما از نژادی خاص یا برده نبوده است.(تاریخ نمایش.ص۱۶۴)
- برخلاف آنچه ادعا شده، نمایشهای روحوضی با نقش شخص سیاه نه تنها جنبه نژادپرستی نداشته، بلکه شخص سیاه در این نمایشها نماینده بخشی از طبقه عامه مردم بود. قدیمیترین متن نمایش روحوضی اخلاقی که به دست آمده، به نام نمایش «حاج عبدالنبی» متعلق به سال ۱۲۷۹ خورشیدی در دوران قاجار و نوشته «تیکران آبکاریان» ارمنی است که در جلفای اصفهان اجرا شده است و اتفاقا همه نقشهای آن از جمله نقش سیاه را گروه نمایش ارامنه جلفا بازی کردند.(تاریخ تئاتر اصفهان. ص۲۰۹)
- سیاهان خود آزادانه در عرصه ادبیات نمایشی برای ایفای نقش این شخصیتها حاضر میشدند، آخرین بازمانده از ایرانیان سیاه که به نمایش روحوضی مشغول بوده و در سال ۹۵ به عنوان پیشکسوت مورد تجلیل اهل هنر قرار گرفت و نقش «حاج آقا سورمهای» را در اصفهان بازی میکرده، «عباس پور محمدی» معروف به «عباس حبشه» نام دارد. از دیگر بازیگران نقش سیاه در نمایشهای روحوضی اصفهان میتوان از تقی مکسبی و نعمتالله گرجی و غلامحسین پازوکی نام برد. (تاریخ تئاتر اصفهان. ص۱۹۰و ۱۹۱ و ۱۹۳)
- بر خلاف ادعای پژوهشگرانی که معتقدند حاجی فیروز فقط در دربار قاجار و در تهران رایج بوده، رواج بیشتر این گونه نمایشها در تهران نسبت به دیگر شهرها، به دلیل آمدن گروههای محلی نمایش از دیگر شهرها پس از پایتخت شدن تهران در زمان آقا محمد خان قاجار است. (تاریخ نمایش.ص۱۶۲)
آسیبشناسی و جنبه سیاسی:
اینطور که پیدا است نسبت به مقوله حاجی فیروز با دو رویکرد متضاد در دو جبهه روبهرو شدهایم، نگاه این که تکیه بر پررنگ بودن این شخصیت در دوره قاجار و استهزا و بهرهکشی از افریقاییتباران در ایران دارد و حاجی فیروز را یک برده میداند که مورد استهزا و تحقیر قرار میگیرد و تفاسیر رایج را ناشی از باستانگرایی و نگاه مبالغه به تاریخ میداند و حتی اعتقاد تا حذف آن دارد، و رویکرد دیگر حاجی فیروز را یک چهره اسطورهای و پیروز و نویددهنده میشناسد و معتقد است باید به همین ترتیب بماند، در این بین افرادی نیز با تاکید به سیال بودن فرهنگ و هنر معتقدند میتوان با تغییر ظاهر آن را حفظ کرد.
اینطور که منابع و شواهد نشان میدهند برخی از مدعیات افراد دسته اول از قبیل این که این مراسم در هرمزگان و سیستان و بلوچستان وجود ندارد و یا پیش از قاجاریه وجود نداشته، باطل و مردود به نظر میرسد، با این وجود رویکرد نژادی به آن از سمت دربار قاجاریه بعید نیست که امری نادرست باشد و احتمالا این شخصیت با وجود سبقه تاریخی کهن در عصر قاجار دستخوش شیطنتهای قاجاری شده و آلودگیهایی به آن اضافه شده باشد، حال نکته حائز اهمیت این است، همانطور که اکثر پژوهشگران به جز دکتر بقولیزاده بدان معترف هستند، وضعیت و شرایط افریقاییتباران در ایران با امریکا هرگز قابل قیاس نبوده است، حتی در حمله نیروهای انگلستان به جنوب ایران، در بین مدافعان و نیروی مقاومت ملی رئیسعلی دلواری فرقی بین سیاه و سفید و… وجود نداشت و همگی تحت عنوان ایرانی از کیان ملی دفاع میکردند، همچنین پس از تصویب قانون لغو بردهداری در ایران آن هم در زمانی که در اروپا تا سالها بعد سیاهپوستان را در باغ وحش پشت قفس برای بازدید نگه میداشتند، میتوان دریافت که جامعه ایرانی تا چه اندازه پذیرفتاری قانون منع بردهداری را داشته و بردهداری نه به شکل امریکایی و غربی در ایران و نه به گستردگی آنجا بلکه در ایران مطابق ساختار فرهنگی کشور و آن زمان وجود داشته و باید در زمینههای بومی ایران این پدیده مورد بررسی قرار گیرد و این نکتهای است که پژوهشگران خارج از کشور از آن مغفول ماندهاند. رهایی بردگان در ایران نیز نسبت به جامعه غربی متفاوت بوده است، بنابراین این نکته حائز اهمیت و جای سوال است که چطور و چرا بعد از تصویب قانون لغو بردهداری و در حالی که افریقایی تباران جزیی از جامعه ایرانی لحاظ شدهاند، تاکنون اعتراض سازمان یافتهای نسبت به حاجی فیروز از سمت جامعه داخل کشور صورت نگرفته بود و یکدفعه پژوهشگران ما در دیگر سوی کره زمین با سناریو نویسی برای حاجی فیروز به گروهی از مردم کشور حس مورد تحقیر و توهین قرار گرفتن را القا کنند، نمونه کاری که رسانه سعودی ایران اینترنشنال نیز با مصاحبه با آقای شنبهزاده به آن دامن زد، اهل علم و دانشگاه باید قضاوت کنند که صحبتهای شنبهزاده یا این تهییج و القاها تا چه اندازه علمی محسوب میشود.
رویکرد صحیح اخلاقی آن است که در برههای که این پدیده تاکنون دغدغه اجتماعی محسوب نمیشده، به جای این که تغییر و حذف به عنوان گزینههای ابتدایی مطرح باشند، سعی بر این شود تا آسیبهای آن که در دوره قاجاریه به آن وارد شده و احتمالا بخشی از ملت شریف ایران را مورد هجمه توهین احتمالی قرار میدهد حذف گردد. این امر بیشتر از هر چیز نیازمند بازشناسی اسطورهها و شخصیتهای فولک و تاریخی ایران است، دانش جمعی و آگاهی همگانی میتواند این گونه سوءتفاهمات را از بین برده و دفاع خوبی برای کسانی باشد که نیات سیاسی قصد هدف قرار دادن وحدت ملی را دارند.
متاسفانه آموزش و پرورش ایران فاقد آموزش آیینها و مراسم و اسطورههای ملی و فرهنگ غنی اقوام ایرانی و فرهنگ آداب معاشرت جمعی است، نتیجه این امر گسستگی و واپاشی آیینها، گرایش به سمت آیینهای رایج کشور (که شاید نتوان از نگاه بسیاری آن را ایراد دانست) و سردرگمی و سوءاستفاههای سیاسی است، در صورت وجود ساختار نظاممند برای آموزش آیینها و سنتهای فولک ایرانی، چنین شرایطی پدید نمیآمد و آیینها و رسومات فولک هزار صاحب نمیشد و مورد صیانت قرار میگرفت.
اینکه جامعه ایرانی در مسائل قومی دچار آسیبها و آلودگیهایی شده است، یک امر کتمان ناپذیر است، مواردی که در پایاننامه پارمیدا مصطفوی نیز به عنوان مثال به آن اشاره شده است و یا اقدامات شنیع نسبت به بردگان که در کتاب و مقالات دکتر میرزایی به چشم میخورد، کتمان ناپذیرند. اما برطرف کردن این عوامل نیاز به اقدامات علمی و کارشناسی به خصوص در داخل کشور دارد، این که مقالات و طرحهای پژوهشی داخل کشور کمتر به این امورات پرداخته است، از ضعفهای ما است، ما هرگز نمیتوانیم متعصبانه بگوییم عاری از هرگونه خطا و ایراد و اشتباهیم، تاریخ ایران هم مانند تاریخ بسیاری از ممالکت مقاطع “تاریخ شرم” در خود دارد که باید مورد مطالعه قرار گرفته و تاثیرات آن مقاطع بر فرهنگ فعلی مورد بررسی دقیق قرار گیرد و درمان شود و نیازمند آن است که این آسیبشناسی و درمان با نگاهی متناسب با فرهنگ و اقلیم بومی صورت گیرد، نمیتوان با زمینه امریکایی به جامعه ایرانی نگاه داشت یا برعکس.
آثار دکتر بقولیزاده بیشتر از این که نگاه اینچنینی به جامعه ایرانی داشته باشد، نگاه مبالغهآمیز و غلو و کدورت بار نسبت به مردم ایران و با سمت و سوی انشقاق و تفرقه و هدف قرار دادن هویت و تاریخ مردم است، در مقالات ایشان عبارات چون آریاییزدگی و اشارات قهرآمیز به ایرانباستان که خواننده بیشتر به یاد متون و نوشتههای ناصر پورپیرار میافتد. این نگاه به تاریخ ایران بیشتر از علمی و فرهنگی بودن در داخل کشور یادآور صدای تجزبهطلبان الاحوازی یا گروههای جدایی طلب آذربایجان و یا بنیادگرایان اینترناسیونالیست است، که با توجه به نقش و مواضع دکتر دباشی و گلبرگ دباشی در جامعه امریکایی به نظر میرسد مقالات دکتر بقولیزاده تحت تاثیر چنین موضعگیریهای سیاسی باشد و شمشیر بنیادگرایی اسلامی رایج در منطقه خاورمیانه را در امریکا برای برقراری انترناسیونالیسم اسلامی بر علیه ملیت ایرانی کشیده باشند. مقالات دکتر بقولیزاده بیشتر از وجه فرهنگی در ویترین سیاسی است، محل انتشار مقاله ایشان(۵) با وجود آن که توسط اشخاص آکادمیک احداث و اداره میشود ولی یک ارگان و موسسه سیاسی-فرهنگی و بدون ارجاعات علمی و بدون نمایه در سایتهای علمی آکادمیک است، این که سردبیر و مدیر نشریه نیز با آدرس جیمیل از نگارندگان مقاله دریافت میکنند برای اهل فن و جامعه آکادمیک نیازی به توضیح ندارد و مانور گسترده روی آن بیشتر جنبه عوام فریبی و تهییج بخشی از مردم دارد تا فعالیت علمی، ضمنا به ایشان پیشنهاد میشود که نقش اسلام را در بردهداری ایران در مطالعات خود لحاظ کنند.
دکتر بقولیزاده در شرایطی از ظلم و ستم بیشمار و وحشتناک افریقایی تباران توسط آریاییهای جنایتکار متوهم صحبت میکند و در قالب چهره ضد نژادپرستی و راسیسم فعالیت میکند که نام موسسهای که ایشان در آن به فعالیت مشغول است را میتوان طبق روش ایشان مصداق بارز نژادپرستی و توهین علیه تمام ملت ایران دانست، اگر بخواهیم مانند ایشان استدلال کنیم، میتوان گفت پایگاه رسانهای “عجم”، علنا نامی را بر خود برگزیده که در زبان عربی به معنی رایج “نامفهوم” است و اعراب موقع حاکمیت بر ایران به ایرانیان نسبت دادهاند(۳)، اگر ایشان میخواهند توجیه کنند که در طی زمان این معنی برگشته یا قلب شده و یا معتقدند که شاید معانی دیگری هم دارد و به معانی زیبای آن استناد دارند بهتر است دست از اظهار نظرات قطعی نگرایانه خود نسبت به شرایط ایران بردارند چرا که نگاه گزینشی به فرهنگ مسلما اشتباه و غلط است، مگر که منظور سیاسی در آن نهفته باشد.
به هر حال بیم آن میرود که به زودی شاهد انشقاق و جدایی طیف قومی از مردم ایران به پشتوانههای تاریخی سست و ظهور قهرمانهای جدید ضد راسیسم در فضای سیاسی کشور باشیم که نتیجه آن با توجه به شرایط فعلی منطقه و کشور به ضرر مردم و در تقابل با فرهنگ ملی باشد.
در آخر نظر کسانی که معتقد به نژادپرستی در حاجی فیروز هستند این گونه به چالش کشیده میشود، امیر سهرابی که نژادی بودن آن را مردود میداند، معتقد است نژادپرستی با حاجی فیروز همارز آن است که جمله “زردی من از تو، سرخی تو از من” نیز مصداق نژادپرستی علیه زردپوستان در نظر گرفته شود(۵).
احمد ابوالفتحی روزنامهنگار مینویسد: در جایی از فیلمِ مستندِ کودتای ۵۳ یکی از کارگزارانِ نفتیِ انگلستان در ایرانِ پیش از ملی شدنِ نفت میگفت ارزشی که ما برای ایرانیها قائل بودیم بسیار کمتر از کاکاسیاههای خودمان بود. آن کارگزار احتمالاً تا به حال جان به جانآفرین تسلیم کرده، اگر زنده بود و میدید شهرداریِ پایتختِ همان کشوری که مردمانش از منظرِ او پستتر از “کاکاسیاههای خودشان” بودهاند برای آنکه متهم به نژادپرستی نشود حاجی فیروز را سفید (واقعاً سفید؟ گمان نکنم) کردهاند لابد اشک شوق در چشمانش حلقه میزد و شرمسار میشد و دیگر به سیاهان نمیگفت کاکاسیاه. از این منظر شاید بتوان اقدام شهرداری تهران را یک حرکت انقلابی در راستای مبارزه با تبعیض نژادی دانست(۱۴).
مجله فکاهی توفیق برای تبریک ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۸ اسفند ماه شمارهای منتشر میکند که روی جلد آن یک حاجی فیروز است که روی کلاهش نشان ملی شیر و خورشید درج شده و انگلستان ارباب به خاک افتاده و آن را مورد استهزا قرار میدهد(۱۵)، چطور میشود که یک برده حقیر به عنوان نماینده کل ملت ایران انتخاب شود؟ آیا از این بهتر و بیشتر میتوان برابری هموطنان افریقایی تبار را در تاریخ مشاهده کرد؟ انتخاب هوشمندانه توفیق بود که ملت ایران را چنین به تصویر بکشد.
منابع:
- آرزو رسولی طالقانی، سیاهی چهره حاجی فیروز نشانه چیست؟، نواندیش ایرانیان، ۶ فروردین ۱۴۰۰
- مراسم حاجی فیروز، جشنواره ضامن آهو هرمزگان، شهریور ۱۳۹۲
- رسانه جمعی عجم
- بیانیه کانون کارگردانان خانه تئاتر در خصوص بخشنامه غیر کارشناسی شهرداری تهران، سینما خانه، ۵ فروردین ۱۴۰۰
- مصاحبه اینستاگرامی سیاوش صفاریانپور با امیر سهرابی درباره حاجی فیروز، ۵ فروردین ۱۴۰۰
- شاهین سپنتا، از اسطوره تموز و ایزد رپیتوین تا حاجی فیروز، نشریه بینالمللی کوروش، ۶ دی ۱۳۹۷
- حاجی فیروز نماد کدام اسطوره است؟، بیبیسی فارسی، ۱۴ مارس ۲۰۰۵
- مصاحبه اردشیر صالحپور با انجمن علمی تاریخ دانشگاه شهید بهشتی درباره حاجی فیروز، ۵ فروردین ۱۴۰۰
- بهرام بیضایی، سخنرانی مرکز مطالعات ایران دانشگاه استنفورد، ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
- آمنه ابراهیمی، حاجی فیروز، از دل اسطورهها تا خیابانهای امروز، ۲۸ اسفند ۹۶
- سودابه فضائلی، فیروز مقدس، آزما، اسفند ۱۳۸۷
- الهه شایستهرخ، حاجی فیروز پیامآور بهار، فصلنامه فرهنگ مردم ایران، ۱۳۹۵
- شروین وکیلی، تبارشناسی حاجی فیروز، فروردین ۱۴۰۰
- احمد ابوالفتحی، درباره حاجی فیروز به ابتکار شهرداری تهران، قهوهایها و سیاهها، فروردین ۱۴۰۰
- شاهین سپنتا، حاجی فیروز در گذرگاه تاریخ، فروردین ۱۴۰۰