سوگواره‌ای به یاد ایرج کابلی؛ انسانی از معدود خوشبخت‌های این سرزمین

جمعه, 7ام خرداد, 1400
اندازه قلم متن
 می‌گویند ایرج کابلی مردی بود که پشت‌ و رو نداشت، پیدا و پنهانش یکی بود و بسیاری او را از طریق «احمد شاملو» شناختند، آن‌هم در جلسات ادبی و گپ‌وگفت‌هایی که آثار بسیاری از آن خلق شد.
 «شروین پاشایی» هنرمند، شاگرد و همکار ایرج کابلی که از دست‌اندرکاران تهیه «سوگواره» است، گفت‌وگو کردیم که سال‌های پایانی عمر او، کنارش بود و با هم «فارسی‌خط» را پدید آورند
 
ایران وایر:

آیدا قجر

در این یادداشت، با «شروین پاشایی» هنرمند، شاگرد و همکار ایرج کابلی که از دست‌اندرکاران تهیه «سوگواره» است، گفت‌وگو کردیم که سال‌های پایانی عمر او، کنارش بود و با هم «فارسیخط» را پدید آورند؛ همان‌ اثری که پاشایی می‌گوید، ایرج کابلی از آن به عنوان «فرزند» نام می‌برد و یک ماه و ۲۷ روز بعد از آن زایمان، جان سپرد.

 

***

می‌گویند مردی بود که پشت‌ و رو نداشت، پیدا و پنهانش یکی بود و بسیاری او را از طریق «احمد شاملو» شناختند، آن‌هم در جلسات ادبی و گپ‌وگفت‌هایی که آثار بسیاری از آن خلق شد. در آن ۳۰ دقیقه «سوگواره‌»، «فرج سرکوهی» روزنامه‌نگار، عضو کانون نویسندگان ایران و سردبیر نشریه توقیف‌شده «آدینه»، «خسرو پارسا»، پژوهش‌گر و مترجم، «شهین‌دخت خوارزمی»، مترجم و استاد دانشگاه و همچنین «محمدرضا باطنی»، زبان‌شناس، نویسنده، مترجم و عضوی دیگر از کانون نویسندگان در رثای او، سخن گفته‌اند.

سال ۱۳۹۹ برای ایرج کابلی، چنان پر بار بود که انگار تن‌اش دیگر طاقت ماندگاری نداشت؛ «فارسیخط» به انجام رسید، دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و ترجمه رمان منظوم «یوگنی انه‌گین» اثر «الکساندر پوشکین» منتشر شد و «سوگ‌نامه‌»اش به چاپ‌خانه رسید. هر کدام از این آثار ماحصل سال‌ها تجربه زیسته او بود از خانواده‌ای زرتشتی، با سابقه کوتاهی فعالیت در جهان سیاست؛ سال‌ها همت و تلاش در دنیای ادبیات با کنار گذاشتن معماری. ایرج کابلی در سال ۱۳۷۲ فراخوانی خطاب به فارسی‌زبانان منتشر کرده بود که مورد حمایت شاملو و دیگر اعضای کانون نویسندگان قرار گرفت و جملگی گرد هم آمدند تا در شیوه نگارش خط فارسی، بازنگری کنند و بسیاری از تغییراتی که امروز در دنیای ادبی شناخته‌شده، از همان فراخوان زاده شده است.

اما «فارسی‌خط» چیست که کابلی آن را «فرزند خود» نامیده است؟ آن‌هم پس از دهه‌ها دویدن به هدف ساختن جهانی آسان‌تر و آن‌طور که رفقایش می‌گویند تبدیل لحظه‌های زندگی‌اش به «ارزش‌هایی ماندگار» و استفاده از فرصت‌های «بودن.»

شروین پاشایی که در ۱۷ سالگی، در مراسم درگذشت شاملو با ایرج کابلی آشنا شد، از سال ۱۳۹۲ تا آخرین لحظات حیات او کنارش بود و برای همین او را به عنوان «تنها شاگرد» سال‌های پایانی استادش می‌شناسند. آن‌ها کنار هم توانستند مسیری را که دیگران سال‌ها پیموده بودند، به انجام برسانند.

همان‌طور که پاشایی‌ برای «ایران وایر» روایت می‌کند: «محقق‌هایی خط فارسی ۱۵۰ سال گذشته را بررسی کرده‌ و مقاله‌ها در توضیح “رسم‌الخط فارسی” و تغییرات آن نوشته‌اند. اما هرکسی تا نقطه‌ای از این مسیر آمده است؛ از دنیا رفته‌اند یا به دلایل مختلف از جمله نداشتن امکانات عملی، نتوانسته‌اند آن را به ثمر برسانند. اما در نهایت، ایرج کابلی این مسیر جاری را به مقصد رساند.»

«فارسی‌خط» عنوانی‌ است که آن‌ها بر «خط مصوت» نهاده‌اند؛ همان رسم‌الخطی که  ایرج کابلی پیش از درگذشتش در گفتوگویی با روزنامه شرق، به توضیح آن پرداخته بود و در روز رفتنش از این جهان، منتشر شد.

در توضیح این خط پیشنهادی می‌توان نمونه‌ای به عنوان مثال یاد کرد؛ مثلا حرف «و» برای اصوات مختلفی به کار می‌رود. اما در رسم‌الخط پیشنهادی او، حروف شخصیت مستقل خود را خواهند داشت نه آن‌که برای اصوات مختلف تنها یک شکل به کار رود. یعنی بدانیم «و» چیست و «او» هم شخصیت مستقل خود را داشته باشد و ــُــ هم بار خود را به دوش کشد. اگرچه این پیشنهاد دهه‌هاست مورد توجه زبان‌شناسان قرار گرفته است اما حالا که به عمل نشسته، یک کیبورد و فونت مخصوص می‌خواهد که طراحی شده و از طریق سایت «فارسیخط» به متقاضیان ارایه می‌شود. فراخوان عمومی آن در ۲دی۱۳۹۹ اطلاع‌رسانی شد. در مسیر به انجام رسیدن این ایده، پاشایی استادش را همراهی می‌کرد.

 

 «ما می‌نویسیم “سیر”، اما منظور چیست؟ “سیر” به معنایِ سیر و سلوک یا به معنایِ سیر بودن و گشنه نبودن؟ فارسی‌خط کمک می‌کند که با مصوِت‌نویسی، در همان ابتدایِ روبه‌رو شدن با واژه، آن را با معنایِ مدِ نظرِ نویسنده‌اش بخوانیم.»

پاشایی می‌گوید تنها «عشق به جهان هستی و انسانیت» بود که این پایداری را در ایرج کابلی تقویت می‌کرد: «علاقه‌ای عمیق و درونی برای زیباتر کردن جهان تا فارسی‌زبانان بتوانند راحت‌تر بخوانند و بنویسند. با این خط پیشنهادی می‌توانیم به سادگی همان را بخوانیم که به زبان می‌آوریم و همان را بنویسم.» و تاثیر آن را به عنوان نمونه می‌توان در حافظ‌خوانی یافت: «ایرانی‌ها حداقل سالی یک‌بار دیوان غزلیات حافظ را در شب یلدا باز می‌کنند؛ اما بسیاری هستند که نمی‌توانند به راحتی غزلیات او را بخوانند. اصلا به معنا و مفهوم کاری نداریم؛ فقط خواندن مطرح است. با خط مصوت‌نویس پیشنهاد آقای کابلی، حتی اگر معنی کلمات را متوجه نشویم، به راحتی می‌توانیم روخوانی کنیم. او بخشی از زندگی را برای انسان‌ها لذت‌بخش کرده است که زاییده عشق به جهان هستی و انسانیت، در راستای پیشرفت و تکامل انسان است. چنین اقداماتی از هرکسی سر نمی‌زند.»

محمد‌رضا باطنی در سوگ «ایرج کابلی» نوشته بود که او برایش مثال «ستاره» است؛ «اما ستاره‌ای که خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود.» و فرج سرکوهی درباره‌اش نوشت دیدار دوباره کابلی برایش از آرزوهایش بود و «قوت قلب بود و امید.» دوستدارانش از آشنایی با او به عنوان «شانس» زندگی‌شان یاد کرده‌اند و او را «ترکیبی هارمونیک میان عقلانیت و انسانیت» خوانده‌اند.

ایرج کابلی شعرهای شاملو را به انگلیسی برگرداند. همزمان با او به ترجمه رمان «دن آرام» پرداخت و در نهایت کنار شاملو قرار گرفت و با هم جدل‌ها کردند تا در نهایت آن‌چه به ترجمه شاملو منتشر شد به تعبیر خسرو پارسا، نه مطلوب کابلی بود و نه شاملو؛ اما اثری ماندگار شد در دنیای ادبیات که بسیاری را با خود به دنیای خیال برد.

ترجمه اثر «پوشکین» آن‌هم به نظم، اثر جاودان دیگری از اوست؛ رمانی که به شعر نوشته شد و به نظم فارسی درآمد. کابلی کتابی به نام «راه نظم‌بندی» هم دارد که در آن به زبان ساده به فارسی‌زبانان آموزش داده است چطور شعر منظوم بسرایند؛انگار هرکسی که دل در گرو شعر دارد می‌تواند حسرت‌ ناتوانی خود را در سرودن، جبران کند، اعتماد به نفس بیابد و اثری خلق کند که شعری منظوم باشد و چه‌بسا آن‌ها که مشکلاتی را در عرصه نظم به همراه داشتند، با خواندن این کتاب، به راه‌حل برسند؛ مثل برآوردن آرزوها.

شاید این ویژگی کابلی را بتوان همان‌طور که پاشایی می‌گوید «حرکت روی خط باریکی از زمان» تصور کرد که «دیروز را به فردا متصل می‌کند» و برای نسل بعد از خود، مخلوقی به یادگار می‌گذارد: «افرادی از این دست سعی می‌کنند زندگی و مسیر آن را برای دیگران پربارتر کنند و آن‌چه را که کم بوده، بیافزایند. او حتی زبان اوستایی را هم در کتابی که از خود به جای گذاشت، آموزش داده است. یعنی هرکس که به فراگیری زبان علاقه داشته باشد، در ساده‌ترین شکل می‌تواند این زبان را فرا گیرد.»

کتاب «دستور جامع زبان اوستا» اثر دیگر کابلی است که در همان سال درگذشتش به ثمر نشست. این کتاب هم‌زمان با تلاش‌هایش برای خلق «فارسی‌خط» بود. در واقع، کافی است که هر انسانی با کمی تسلط بر خواندن و نوشتن خط فارسی، این کتاب را در اختیار گیرد و تمرین‌ کند تا بتواند به خط اوستایی مسلط شود و متونی را بخواند که بیشتر جهان از خواندن و فهم آن عاجزند. همان‌طور که پاشایی می‌گوید: «با این‌که روزگاری زبان ما اوستایی بوده، هیچ‌وقت در طول تاریخ هیچ‌کس این زبان را به ما نیاموخت. این کتاب برای اولین بار در تاریخ ما منتشر شده است.»

به گفته پاشایی، آن‌چه ما امروز به عنوان «نیم‌فاصله» یا «بی‌فاصله‌ نویسی» می‌شناسیم، نتیجه همان فراخوان سال ۱۳۷۲ است که با حمایت و حضور شاملو، سرکوهی و باطنی پیش رفت: «یا مثلا کسره اضافه را که الان در نوشتار عمومی از جمله در بیلبوردهای تبلیغاتی و شهرداری‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، ایشان خلق کرد و آن‌قدر پی گرفت تا بالاخره بعد از دو دهه در سطح جامعه گسترش یافت.»

کابلی با حمایت شاملو بال گرفت و بسیاری او را از محافل ادبی خانه شاملو شناختند و به رفاقتش پایبند شدند. مردی که در ایام جوانی فعالیت‌های سیاسی داشت و بعدتر کنار کشید. در دبیرستان «البرز» تحصیل کرد و بعدتر در «دانشگاه تهران» معماری خواند و از همه گذشت و دل و عمر در گرو ادبیات نهاد. به روایت سرکوهی، شاملو می‌گفت کابلی زبانی به برندگی شمشیر دارد اما چنان طناز است که منطق از صراحتش می‌تراوشد و نه زخم برندگی. بسیاری، او را به واسطه نشریه «آدینه» شناختند که از دهه شصت آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۷۷ با حکم قضایی لغو امتیاز شد و بسیاری از دست‌اندرکاران آن که عضو کانون نویسندگان ایران بودند، ربوده و حبس و تبعید شدند. کابلی اما ماند و با دوری از سیاست، به غنای ادبیات فارسی پرداخت.

شهین‌دخت خوارزمی از زبان کابلی در این «سوگواره» می‌گوید که «من همیشه به سراغ دور ریختنی‌ها می‌روم؛ در هرچیزی که دیگران دور ریخته‌‌اند می‌گردم و آن را به ایده و بعد اثر تبدیل می‌کنم؛ چون اگر من [این کار را] نکنم، هیچ‌کس دیگری سراغ چنین ایده‌هایی نمی‌رود.»

و باطنی در یادداشتی در سوگ او نوشت: «پرتوی که در طول حیاتش ساطع می‌شد، گره بسیاری ازندانسته‌ها را بر ما گشود. او عاشق گذشته و حال زبان و خط فارسی بود. […] ایرج کابلی، گذشته از جنبه‌های علمی، انسانی پارسا و وفادار بود و از ارکان اصلی کانون نویسندگان به شمار می‌رفت و در دوستی صاحب‌قدم و قابل اعتماد بود. افسوس که در رفتن شتاب کرد.»

به روایت پاشایی، روزها و شب‌های کابلی در کار و خلق اثر می‌گذشت و بیشتر گفت‌وگوهای‌شان هم پیرامون دغدغه‌های کابلی بود تا برای نسل آینده اثری بگذارد که زندگی را بچشند و در هیاهوی ناگزیر تاریخ سیاسی، زندگی کنند: «همین چند هفته پیش با خودم فکر می‌کردم بر اساس تمام آن‌چه در این سال‌ها از او شنیدم و دیدم، برازنده این آدم است که به او لقب “پدر رسم‌الخط فارسی” بدهیم. او به واقع آن‌چه را بیش از یک قرن و نیم برایش تلاش شده بود، به ثمر رساند، فرزندش را در آغوش کشید و جان سپرد.»


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.