مریم دهکردی
۲۸ خردادماه ۱۳۹۷ حکم اعدام «محمد ثلاث» یکی از دراویش گنابادی که در جریان تجمع گلستان هفتم بازداشت شده بود، اجرا شد. اتهام او قتل عمد سه مامور نیروی انتظامی در جریان درگیریها بود؛ اما ثلاث در دادگاه بر بیگناهی خود تاکید کرد و گفت تحت شکنجه وادار به اعتراف شده است.
سه سال پس از این رویداد تلخ، برخی از دراویش گنابادی از نقاط مختلف ایران خود را به آرامگاه محمد ثلاث در بروجرد رساندند تا یاد او را گرامی بدارند. «مصطفی دانشجو»، وکیل دادگستری روز پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ با انتشار یک ویدیو از برگزاری این مراسم در حساب کاربری خود در توییتر نوشت: «آن هنگام که درویش محمد ثلاث و بسیاری از مردمان جهان همنوا با او فریاد بیگناهی سر دادند، اما جسارت در قلمی نبود تا اعاده دادرسی محمد ثلاث با شرایطی عادلانه را رقم زند.»
واقعه خونین «گلستان هفتم» که ۳۰ بهمنماه ۱۳۹۶ رخ داد یکی از خونینترین سرکوبهای رخ داده در طول ۴۲ سال گذشته، علیه یک گروه اقلیت است که به رواداری و رفتار مسالمتآمیز در جهان شهرهاند.
علت تجمع دراویش در گلستان هفتم نگرانی برای رهبر معنویشان دکتر «نورعلی تابنده» بود. گفته میشد حکومت قصد حصر و تبعید او را دارد. دراویش برای مقابله با این تصمیم احتمالی مقابل منزل او تجمع کرده بودند؛ اما در پی ورود پلیس و ماموران لباس شخصی، تجمع آنها به خشونت کشیده شد.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران در گزارشی به بررسی سیاستهای سرکوبگرانه و تبعیضآمیز حکومت ایران نسبت به دراویش گنابادی پرداخته و برخی علتهای اصلی وضعیتی را که دراویش با آن مواجه هستند، تشریح کرده است.
ایران وایر در همین رابطه با «ابراهیم اللهبخشی» یکی از دراویشی که در ماجرای گلستان هفتم بازداشت و زندانی شد، گفتوگو کرده است.
**
ابراهیم اللهبخشی با اشاره به این نکته که سرکوب دراویش پیشینه و قدمتی طولانیتر از واقعه گلستان هفتم دارد، میگوید: «دراویش در دهههای قبل هم تحت ستم و سرکوب نظام حاکم بودهاند. من به عنوان کسی که پدر و پدربزرگش هم درویش بودهاند، از سالها قبل ستمی را که به دراویش روا داشته شده، شاهد بودهام یا بیواسطه از آنها شنیدهام. اما از چند سال قبل، به مدد گسترش شبکههای اجتماعی، نسل جدید دراویش بیش از گذشته به ابزار اطلاعرسانی درباره مسائل این گروه تحت ستم دسترسی داشتند.»
این درویش گنابادی با اشاره به سرکوبهای رخ داده پیش از ماجرای گلستان هفتم میگوید: «قبل از اینکه در ماجرای گلستان هفتم اینطور گسترده جامعه در جریان سرکوب دراویش قرار بگیرد، نیروهای تندرو حکومت مدام عبادتگاهها و مکانهای مذهبی دراویش را تخریب میکردند. دکتر تابنده و رهبران دیگر دراویش همیشه در معرض فشارهای حاکمیت بودند. معمولا برای برقرار کردن تجمع مشکلاتی به وجود میآمد و در اصلاح «مجلسدارها» همیشه احضار، تهدید و بازداشت میشدند. همانطور که میدانید حسینیههای دراویش در شهرهای مختلف طی سالهای گذشته یا تخریب شده یا آنقدر فشار وارد شده که تعطیل شوند. از این رو در هر شهری دراویش به صورت داوطلبانه منازل خود را برای برگزاری آیینهای مذهبی در اختیار دوستانشان قرار میدهند. همین تجمعهای حداقلی هم برتابیده نمیشود و همواره سرکوب شده است.»
آغاز برخورد؛ نخستین روزهای پس از انقلاب
ابراهیم اللهبخشی با اشاره به اینکه مقابله با دراویش از همان نخستین سال پیروزی انقلاب ایران در دستور کار حکومت قرار گرفت، میگوید: «اولین تقابل بزرگ آبان ۱۳۵۸ با تخریب و آتش زدن حسینیه امیرسلیمانی در خیابان بهشت تهران رخ داد. همزمان افراد تندرو مقبره یکی از بزرگان دراویش گنابادی را در شهرری تخریب کردند. دو سال بعد به دستور رهبر وقت ایران آیتالله خمینی اجازه بازسازی حسینیه امیرسلیمانی صادر و نامهای رسمی صادر شد که دراویش در امان باشند و امنیت آنها تامین شود؛ اما این آغاز سرکوب سیستماتیک دراویش بود و تقریبا هر چند سال یکبار ارعاب و سرکوب دروایش شدیدتر از قبل میشد.»
اشاره ابراهیم اللهبخشی به امان نامه آیتالله خمینی خطاب به «محمد محمدی گیلانی»، رییس دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز است. در گزارش مرکز اسناد حقوق بشر ایران آمده است که این نامه اعلام میکرد که قطب دراویش گنابادی میتواند در سراسر کشور سفر کرده، جلسات ملاقات برگزار کند و هرگونه دخالت در امور وی، جرمی جدی محسوب شده و مجازات خواهد داشت.
وخیمتر شدن شرایط در دوران رهبری خامنهای
پس از مرگ روحالله خمینی و روی کار آمدن «علی خامنهای»، بر شدت ظلم به دراویش افزوده شد.
اللهبخشی میگوید: «در طول دهههای ۶۰ و ۷۰ انواع و اقسام سرکوبها متوجه دراویش شد؛ اما تخریب و آتش زدن حسینیه شریعت قم در سال ۱۳۸۵ به دست عوامل تندرو حکومت باعث شد صدها درویش گنابادی که برای محافظت از حسینیه آمده بودند، بازداشت شوند؛ از جمله پدر من. محاکمه آنها هم عادلانه نبود و احکام طویلالمدتی گرفتند. همین امر باعث شد دراویش به فکر راهاندازی رسانهای مستقل برای اطلاعرسانی درباره ظلمی که بر آنها میرود بیفتند و خبرگزاری مجذوبان نور را تاسیس کردند که از آن زمان تا امروز همه اخبار مربوط به دروایش را پوشش داده است.»
پنج سال بعد در شهریور ۱۳۹۰ درگیری دیگری خونین میان ماموران بسیج و دراویش گنابادی در شهری کوچک به نام کوار در استان فارس اتفاق افتاد؛ اما اینبار وجود رسانه مجذوبان نور تا اندازه زیادی در انعکاس آن اثرگذار بود.
چند هفته پیش از این درگیریها افراد تندرو طرفدار حکومت با پخش جزوات، نوشتن شعارهای توهینآمیز بر روی دیوارها، حمله به محل کسب دراویش و فریاد «مرگ بر صوفی آمریکایی» اقدام به تفتیش منازل دراویش بدون داشتن حکم رسمی کردند. ابراهیم اللهبخشی میگوید: «من فکر میکردم بدتر از این دیگر اتفاق نیفتند؛ اما دیدیم که در گلستان هفتم خیلی هولناکتر هم اتفاق افتاد. از محمد ثلاث و بهنام محجوبی و محمد راجی عزیز یاد کردیم؛ بگذارید از وحید بنایی هم یاد کنم که در درگیریهای کوار به ضرب مستقیم گلوله نیروهای امنیتی کشته شد و هیچوقت هم قاتلش که به گواه شاهدهای عینی یکی از ماموران نیروی انتظامی بود، مورد پیگرد قرار نگرفت.»
مطالعه گزارش مرکز اسناد حقوق بشر ایران نشان میدهد که جمهوری اسلامی قوانین و الزامات قانون اساسی خود و همچنین تعهدات بینالمللی حقوق بشری خود را نسبت به اقلیت مذهبی دراویش گنابادی نقض کرده است. حکومت ایران بارها اقدام به تخریب عبادتگاههای دراویش کرده، اموال آنها را مصادره کرده و اعتراضات آنها را که همواره به صورت مسالمتآمیز برگزار شده، سرکوب کرده است.
چرا نظام ولایت فقیه دراویش را سرکوب میکند؟
دراویش گنابادی مسلمان شیعه هستند. مرکز اسناد حقوق بشر ایران در گزارشی با اشاره به قدمت و تاریخچه تصوف و صوفیگری در ایران ریشه اختلاف حاکمیت ایران با دراویش را در تفاوتهای بنیادین ایدئولوژیک با این گروه دانسته و چند عامل را به عنوان ریشه این اختلاف نام برده که از مهمترین آنها نپذیرفتن «ولایت فقیه»، خودداری از «تن دادن به تقلید» و نپرداختن «مالیات اسلامی» یا خمس است. دراویش برخلاف مسلمانان شیعه خمس پرداخت نمیکنند؛ اما اگر امکان و توانایی کمک داشته باشند، آن را به قطب خود میپردازند.
بنا بر این گزارش فرضیه ولایت فقیه با استناد به تفسیری که در مورد تقلید بیان شده، پایهریزی شده است. چیزی که اصلا دراویش به آن متعهد نیستند. آیتالله خمینی در تلاش خود برای براندازی شاه، فلسفه جدیدی را معرفی کرد که بر پایه چارچوب تقلید بنا شده بود. بر طبق نظر او، حق حکومت کردن در دوران غیبت مهدی متعلق به فقیه صالح است. اما دراویش گنابادی به ولایت فقیه تن ندادند. در دهه ۱۳۶۰، دکتر «نورعلی تابنده» در یک مجله که توسط جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران منتشر میشد، مقالهای در رد نظریه ولایت فقیه نوشت.
ابراهیم اللهبخشی در تایید این موضوع میگوید: «رهبران دراویش هرگز در امور اجتماعی و مسائل سیاسی دراویش دخالت نمیکنند. آقای تابنده علیرغم اینکه آدم سیاسی بودند؛ اما به جز یک مورد در سال ۱۳۸۸ که توصیه کردند دراویش از آقای کروبی حمایت کنند، هرگز درمورد اینکه دراویش چه مشی و خط سیاسی را در پیش میگیرند، تکلیف نکردند. آن مورد هم توصیه بود و نه تکلیف. علتش هم این بود که آقای کروبی از دراویش در بحرانهایی که پیش آمده بود در سالهای قبل حمایت کرده بود.»
نکته دیگری که ابراهیم اللهبخشی به آن اشاره میکند، اتحاد و همبستگی دراویش در مسائلی است که برای ایشان به وجود میآید: «جمهوری اسلامی میداند که دراویش همیشه در کنار هم بودهاند . آنها همدیگر را خواهر و برادر دینی میدانند و اگر مسئلهای پیش بیاید، برطبق این باور کنار هم هستند. در تمام این سالها نظام حاکم سعی کرده است با تفرقهافکنی این همبستگی را از بین ببرند. بعد از گلستان هفتم تا حدی هم موفق شد؛ اما الان بعد از گذر سه سال وقتی ما میبینیم حتی دراویشی که الان در تبعیدند خودشان را به مراسم محمد ثلاث میرسانند یا وقتی همه از احوال هم باخبرند، خانوادههای محمد راجی و بهنام محجوبی را تنها نگذاشتهاند؛ یعنی این تلاشها شکست خورده است.»
این درویش گنابادی با اشاره به حضور نسل جوان دراویش گنابادی میگوید: «دراویش جوانتر را میتوانیم دراویش مبارز بنامیم. نسل جدید دراویش صرفا کسانی نیستند که سابقه درویش بودن در خانوادههایشان داشته باشند. خیلیها بعد از ماجرای گلستان هفتم به دراویش پیوستند و علاقهمند شدند. در میان نسل تازه علاوه بر رواداری توصیه شده در این سلسله با همفکران مسایل دیگر گروههای اقلیت هم بسیار مورد توجه قرار میگیرد. در زندان ما سعی میکردیم شرایط را برای همه بهتر کنیم. همین حالا بچههایی که در تبعید در محرومترین شهرها هستند دارند کارهای مثبتی میکنند. امروز دیگر فقط بازداشت دراویش یا آزار آنها مسئله ما نیست. ما از همین اندک صدایی که داریم برای بازتاب مشکلات همه اقلیتها استفاده میکنیم و اینجاست که تن سیاستمداران ایدئولوژیک میلرزد.»