شایا گلدوست
«از هواخوری زنان، دریچههای نیمهباز سلولهای انفرادی طبقه بالا که مردانه بود، دیده میشد. مردی که ظاهری زنانه داشت، در ساعاتی که احساس میکرد زنان زندانی در هواخوری پرسه میزنند، شورت و کرست زنانهای را از پنجره چسبیده به سقف سلول، به سمت هواخوری به نمایش میگذاشت. پرچم زنانگی این انسان که تکلیف خود را با جنسیتاش به اراده خود تعیین کرده بود، همه را با خنده و شاد و شادمانی آشتی میداد. میگفتند او مردی است که دوست دارد، زن باشد. لباس زنانه میپوشد، بزک میکند و در میهمانیها و پارتیها حضور مییابد.»
اینها بخشی از خاطرات «مهرانگیز کار» در کتابی با نام «گردنبند مقدس» به تالیف خودش است که توسط نشر باران در سال ۲۰۰۲ در سوئد منتشر شده است.
«مهرانگیز کار» وکیل، نویسنده و روزنامهنگار و فعال اجتماعی در زمینه حقوق بشر و حقوق زنان است. او در سال ۱۳۷۹ بعد از شرکت در کنفرانسی به نام «ایران بعد از انتخابات» در آلمان که به «کنفرانس برلین» مشهور است، زمانی که به ایران بازگشت، بازجویی و دستگیر و در زندان اوین زندانی شد. او پس از خروج از ایران به فعالیتهای خود در زمینه حقوق بشر ادامه داده و با دانشگاهها و پژوهشگاههای بسیاری همچون دانشگاه هاروارد و کلمبیا در آمریکا، همکاری کرده است.
خانم کار در فصلی از کتاب «گردنبند مقدس» با نام «پرچم زنانگی» خاطرات خود را از یک زن ترنس در زندان اوین به رشته تحریر درآورده است. در ادامه داستان آمده است:
«بارها او را در مهمانیها گرفته بودند، اما سودی نداشت. او با پرچم زنانگی و صدایی که نازک میکرد، با کرشمه از درون سلول برای زنان زندانی پیام میفرستاد: خواهران عزیز، من را از خودتان بدانید، اسم من مینا است. هیچکس نمیخواهد باور کند که مثل شماها ظریف و احساساتی هستم. خاک بر سرشان، هی من را میآورند در این هلفدونی، ولی هر کاری بکنند من مرد بشو نیستم، زن هستم. افتخار میکنم. میمیرم برای لباسهای زنانهام. خوش به حال شماها که هیچکس مجبورتان نمیکند در بند مردانه زندانی بشوید. به خواهریمان سوگند هرقدر شکنجهام کنند، دست از زنانگی برنمیدارم. زنانگی شعار من است، محال است اسم خودم را عوض کنم. مگر مینا چه عیبی دارد که باید بشود محمود؟
گور پدر شناسنامه و گواهی ولادت و اینجور چیزها. اصلا به کسی چه مربوط است؟ همه حق دارند جنسیتشان را خودشان انتخاب کنند. پدر و مادرم اشتباه کردند که اسم محمود را روی من گذاشتند. محمود کجا و من کجا؟ خودم که حق دارم اشتباه آنها را جبران کنم.»
زنان در هواخوری به حرفهای مینا ریسه میرفتند. زنان زندانبان نیز با آنکه با مینا از راه دور حشر و نشر داشتند به زنان زندانی میگفتند که آهسته بخندند، اما پرچم زنانگی مینا هر روز به اهتزاز در میآمد. به خصوص در ساعاتی که هواخوری زنانه شلوغ میشد. مهرانگیز کار در ادامه مینویسد:
«زندان به آدمیزاد میآموزد تا با حداقل امکانات شادمانی کند. هر روز که گلی در باغچه بسیار کوچک هواخوری میشکفت، همه آن را میدیدند و میبوییدند، حال آنکه در فضای آزاد، در پارکها، کنار خانهها، همه بی آنکه گلها را ببینند و ببویند و بپایند، پا روی آنها میگذارند و بیاعتنا رد میشوند. مینا و گلهایی که در باغچه کوچک هواخوری بند انفرادی زنان میرویید، تبدیل به باغ دلگشا شده بودند. در فضایی چنان کوچک، شادمانیها بزرگ میشدند و دلهای تنها را تسخیر میکردند. حتی دلهای شکسته زنان زندانبان را که از بد روزگار با این شغل ارتزاق میکردند.»
مینا یک زن ترنس بوده است. ترنس به افرادی گفته میشود که تعریف و باورشان از جنسیت و هویت جنسیتی خود با آن چه در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به آنها اطلاق شده در تضاد است. افرادی که با جسم و اندام جنسی منتسب به مردان متولد شدهاند اما، خود را یک زن هویتیابی میکنند «زن ترنس» و به شخصی که با جسم و اندام جنسی منتسب به زنان متولد شده اما خود را یک مرد هویتیابی میکند «مرد ترنس» گفته میشود. برخی از ترنسها نیز خود را در هیچ یک از دوگانه زن و مرد تعریف نکرده و جنسیت خود را نانباینری یا غیردوگانه تعریف میکنند.
«مهرانگیز کار» در پاسخ به این پرسش که وضعیت جامعه رنگینکمانی را در ایران امروز چگونه میبینید، میگوید:
«تا زمانی که من در ایران بودم شیوه برخورد و سیاست رفتاری افراد رنگینکمانی و حتی خانوادههایشان، سیاست انکار بود و اگر حرفی از آنها زده میشد با تمسخر و توهین همراه بود. من به غیر از زندان هیچ فرد رنگینکمانی را به صورت آشکار ندیده بودم و آنجا متوجه شدم که این مسئله بسیار مهم اجتماعی است و باید به آن پرداخته شود. بعدها که از ایران خارج شدم با سوالات بسیار زیادی درباره موکلین رنگینکمانیام مواجه شدم، در حالی که من تا به آن روز هیچ موکلی نداشتم که آشکارا از گرایش جنسی و یا هویت جنسیتی متفاوت خود سخن گفته باشد. اما فکر میکنم امروز شرایط بسیار تغییر کرده و ما از یک مرحله اجتماعی به مرحله دیگری قدم گذاشتهایم.»
او معتقد است که فتوای شرعی برای انجام جراحی تصدیق/ بازتایید جنسیت برای ترنسها زمانی در جامعه مطرح شد که تقاضا برای انجام آن افزایش یافته بود و حکومت از این موضوع برای نشان دادن چهره موجه خود بهرهبرداریهای سیاسی بسیاری کرد و رسانههای غربی نیز به عنوان امری مثبت بسیار به آن پرداختند، در صورتی که این جراحیها قبل از انقلاب نیز انجام میشده، اما حرفی از آن به میان نمیآمده. شاید یکی از دلایلی که میگویند «ایران بهشت ترنسهاست» همین باشد، اما واقعیت چیزی غیر از این است. او معتقد است که مجوز برای انجام جراحی در ایران با نقصهای بسیاری همراه است، چون فرد را وادار به انتخاب یکی از دوگانههای جنسی و جنسیتی میکند، یا باید مرد باشد و یا زن، اما بستر جامعه چقدر برای پذیرش و درک این افراد آماده است؟
او میگوید که امروز بسیاری از وکلایی که در ایران مشغول به کار هستند، مراجعانی از قشر رنگینکمانی دارند که به دلایل مختلف مانند خشونت خانگی و یا گرفتن معافیت سربازی و انجام مراحل قانونی برای اخذ مجوز به آنها مراجعه میکنند. شاید این نشاندهنده این است که این افراد با گذار از مرحله انکار به مرحله آشکارسازی و یا اقرار در جامعه ایران رسیدهاند. با این حال تا به امروز نتوانستهاند حقوق انسانی خود را آنطور که باید به دست بیاورند و این امر یکی از دلایلی است که شاهد موج گسترده مهاجرت این افراد و خروج آنها از کشور هستیم.
«مهرانگیز کار» به عنوان یک حقوقدان و فعال اجتماعی راهکار بهبود شرایط برای قشر رنگینکمانی را در جامعهای مانند ایران، آزادی بیان میداند:
«به نظر من راه بسیار درازی تا رسیدن به شرایط مطلوب وجود دارد. پنجاه سال پیش شرایط رنگینکمانیها در جامعهای مانند آمریکا نیز بسیار دشوار بود. چه از سوی عموم جامعه چه از سوی پلیس. اما رفته رفته با فرهنگسازی و کار اجتماعی و وجود آزادی بیان، شرایط در این جوامع تغییر کرده و به نقطهای رسیدهاند که امروز شاهد آن هستیم. آزادی بیان به رسانهها و مطبوعات، سینما و… اجازه میدهد که مسائل جنسی و جنسیتی را از دیدگاه روانشناسی و اجتماعی و تخصصی بررسی کرده و به تغییر دیدگاه جامعه و بهبود شرایط کمک کنند، چیزی که در ایران امروز وجود ندارد. تنها سخن گفتن از حقوق بشر و برابری انسانها در حد شعار بیفایده است. بسیاری از این افراد به واسطه گرایش جنسی و هویت جنسیتی خود در قانون مجرم شناخته شده و مجازاتهای سنگینی برای آنها در نظر گرفته شده است. علاوه بر نگاه حکومت و قانون، فرهنگ جامعه نیز برای پذیرش این افراد آماده نبوده و این امر شرایط را بسیار سختتر میکند. آزادی بیان به جامعه این امکان را میدهد که درباره این مسائل بیشتر صحبت شود، از تجربیات این افراد بیشتر سخن به میان بیاید و روانشناسان و جامعهشناسان و پزشکان متخصص بتوانند به راحتی در اینباره صحبت کنند و تاثیر مثبت خود را در دراز مدت بر روی افکار خانوادهها و عموم جامعه بگذارند. فرهنگسازی بدون وجود آزادی بیان امکانپذیر نیست.»