در همدردی با مردمی که گرفتار جنون اهریمن هستند
نباشی تو رهبر که خونخوارهای
هر آگه بداند که پتیارهای
نشاندی پلیدان تو در راس کار
هر آن کس که دزدد شود کارهای
بسی خانمان را تو بر هم زدی
نه رحمی به مادر نه گهوارهای
جوان دل فسرده، فضا تنگ و تار
ندارد امیدی به غمخوارهای
چه خواهی ز درویش خلوت نشین؟
که سازی به گِردش تو دیوارهای
سرای هنر از تو ماتم گرفت
هنرمندِ میهن شد آوارهای
چو در دستِ ناکس تو زر مینهی
به مدحت سراید که مهپارهای
مدال لیاقت به آن کس دهی
که خونی بریزد به قدارهای
ز طوسی چه دیدی که مفتون شدی؟
مبادا به خلوت تو آن کارهای!
چو هر دم تو بر ما جفا میکنی
نباشد بجز عزل تو چارهای
از: گویا