نشر آسو – منصوره شجاعی
قمرالملوک وزیری، مرغ سحرنادیدهی آواز ایران بود. در سال ۱۲۸۴ همزمان با پیروزی مشروطه به دنیا آمد. خوانندهی ترانههای وطنی عشقی، عارف [قزوینی]، بهار و ایرج میرزا شد، با ساز درویشخان، شیدا، نیداود و کلنل وزیری آواز میخواند. در سال ۱۳۳۲ سکته کرد و به لکنت افتاد، و سرانجام در سال ۱۳۳۸، در شب سالگرد پیروزی مشروطه در ۵۴ سالگی چشم بر جهان فروبست. این تقارن تاریخ شاید نشانهی آزادگی، وطنخواهی و شیدایی این زن است!
من از اواسط دههی پنجاه با شنیدن برنامهی رادیویی «گلچین هفته» بهتدریج از «موسیقی ملی» و از ترانههای مرضیه که لالایی دوران کودکیام بود و ابتدا با صدای مادر شنیده بودم، فاصله گرفتم و به دنبال این صدای یگانه، راه موسیقی سنتی پیش گرفتم. تا دو سالی پس از انقلاب، «کانون موسیقی چاوش» بود و لطف اساتید نکونامی که در خیابان حقوقی نبش شریعتی، در قبال مبالغی بسیار ناچیز، راه تحصیل و تحقیق موسیقی سنتی را به روی جوانان مشتاقی همچون من باز کرده بودند. پس از آن دههی شصت سر رسید و جنبش سازشکنی و پلمب مراکز هنری و لالشدگی آواز ایران؛ بهویژه آواز زنان!
از اواسط دههی شصت تعداد اندکی از زنان خوانندهی موسیقی سنتی که در ایران مانده بودند، کنسرتهایی مخفیانه در محافل و مجالسی کاملاً زنانه اجرا میکردند. بخوان «آوازهای زیرزمینی»! در تمام این اجراهای زیرزمینی، آثاری از قمر بازخوانی میشد.
با شروع دههی هفتاد، برگزاری مراسمی از سوی محافل فمینیستی در خانهها یا در ظهیرالدوله بر سر مزار قمر نوعی پاسداشت قمرالملوک وزیری با رهیافتی فمینیستی و جنبش زنانی بود.[۱] اما زنده کردن یاد قمر در عرصهی عمومی با هدف تکریم آواز زخمخوردهی زنان از طریق انتشار مصاحبهها و مقالاتی از توکا ملکی، فریبا هدایتی، پروین نوریبند، نوشین احمدی خراسانی و نیز نگارنده در دههی هفتاد و هشتاد شمسی آغاز شد و ادامهی آن نیز به همت هنرمندان، فیلمسازان، پژوهشگران و نویسندگان جوان تا به امروز کاملاً مشهود است. آنچه در این مطلب بررسی شده، چهار عنوان کتاب و پایاننامهای است که مشخصاً به قمرالملوک وزیری اختصاص دارد و بجز یکی، بقیه به قلم زنان نوشته شده است.
آوای مهربانی
در ابتدای دههی هفتاد کتاب آوای مهربانی[۲] به همت زهره خالقی منتشر شد. این کتاب تا دو دهه به عنوان منبعی معتبر برای تحقیق و پژوهش دربارهی قمر استفاده میشد. هر چند پیش از این، در کتاب تاریخ موسیقی و نیز آثار مرتبط با هنر و موسیقی ایران، بهویژه موسیقی آوازی، مطالب ارزشمندی دربارهی قمر آمده بود اما کتاب آوای مهربانی فقط آوای قمر بود و نیز اولین زننگاشته دربارهی قمر!
زهره خالقی، تبارشناسی هنر آواز قمر، و نیز سلوک مردمی، عطوفت، آزادگی، افسونزدگی، زیبایی و زیباخواهی او را تا جایی که به منابع دسترسی داشت در کتابش مدون کرد. این کتاب تا سالها یکی از منابع اصلی برای تهیه و تولید محتوای برنامههای ویژهی قمر بود.
قمر در ایران و منیره در مصر
دومین متن تحقیقی دربارهی قمر، پایاننامهی دکترای خانم فخری حقانی بود که از سوی دانشگاهی در استرالیا یا کانادا منتشر شده بود و پژوهشی تطبیقی میان قمرالملوک و منیره المهدیه در مصر بود.
در این اثر، شرایط اجتماعی ظهور این دو خواننده در دو کشور با تأکید بر موقعیت زنان و نیز مقایسهی مکتب هنری این دو، بررسی شده بود. ایشان در سال ۱۳۸۷ به ایران آمدند و بخشهایی از پایاننامهی خود را در اختیار ما گذاشتند که همان سال به مناسبت سالگرد [فوت] قمر در مدرسهی فمینیستی منتشر کردیم.[۳]
قمر واقعاً زن بود
سومین کتاب برای گروه سنی نوجوانان به قلم نوشین احمدی خراسانی به مناسبت سالگرد خاموشی قمر در سال ۱۳۹۳، به نام «قمر واقعاً زن بود»[۴] در مدرسهی فمینیستی منتشر شد. این کتاب از طریق داستانی ساده، دختر نوجوانی به نام ملودی را به خواننده معرفی میکند که بهرغم توصیههای سختگیرانهی خانواده، در هنرستان موسیقی ثبتنام میکند و در ادامهی شورش اول خود بدون اطلاع و اجازهی خانواده، مادربزرگی را «کشف میکند» که در آسایشگاه سالمندان بستری است و قادر به تکلم و حرکت نیست. شورش او با همدستی مادربزرگ و مددکار آسایشگاه و یکی از همکلاسیهایش سامان مییابد و از لابهلای این داستان پرماجرا، قمرالملوک وزیری به نوجوانان معرفی میشود. در این اثر داستانی، عنصر «تخیل فمینیستی» همچون واقعیتِ جایگزین عمل میکند. نوشین با پیوندی میان رویداد واقعشده و تخیلی باورپذیر و با زبانی «نوجوانانه» قمر را به نسل امروزی معرفی میکند. عناصری که نویسنده برای پیوند واقعیت و خیال استفاده میکند، از محل آسایشگاه که اطراف بهارستان است و کنایهای است به آن ساختمان عزیز بهارستان که در زمان مشروطه، قرار بوده تا خانهی ملت بشود و مجلسی برای احقاق حقوق زنان، تا انتخاب نام «توران خانم» برای مادربزرگ، اشاره به «لالشدگی» عمدی مادربزرگ که فقط در مواجهه با مستمع اهل دل شفا مییابد و حتی انتخاب سالی که داستان در آن واقع میشود، یعنی سال ۱۳۸۸، سال جنبش سبز،… تمام این نشانهها انگار ادای دینی است به قمرالملوک وزیری از سوی نوشین احمدی که خود از سلالهی درختسار جنبش زنان ایران است!
قمری که خورشید شد
چهارمین اثر مکتوب، کتابی است به نام «قمری که خورشید شد» به قلم یکی از نزدیکان قمر، زبیده (شبنم) جهانگیری در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات شرکت کتاب در لس آنجلس منتشر شد. اخبار این کتاب هنگام مرگ خانم زبیده جهانگیری در سال ۱۳۹۸ در رسانههای اصلی انعکاس بیشتری یافت. اما ظاهراً توزیع آن محدود بوده و نگارنده نیز غیر از مطالعهی چند خبر و آگهی، از محتویات کتاب اطلاع دقیقی ندارم. اما آنچه از همان کوتاهنوشتهها میتوان دریافت، همانی است که در آوای مهربانی و دیگر منابع آمده، البته با تفاوتهایی در بیان خاطرات شخصی و خانوادگی، هرچند قمر خانوادهای به بزرگی ایران و اهل هنر ایران داشت. در واقع، زبیده جهانگیری به واسطهی رابطهی بسیار نزدیک خانوادگی با قمر به گفتهی خودش او را «مامان قمر» صدا میکرده و بهشدت به قمر علاقهمند بوده است. اما در آگهیهای مربوط به چاپ کتاب از او به عنوان «دخترخوانده»ی قمر یاد کردند. در منابع معتبر، از دخترخواندهی دیگری به نام فاطمه یاد میشود که در چهارسالگی، قمر او را به فرزندی قبول میکند یا به روایتی از سر راه برمیدارد. بعدها پدر فاطمه به نام حبیب سلمانی سراغ قمر میرود و به حکم پدربودن ظاهراً قصد پس گرفتن دختر را داشته. قمر یکی دو بار با پرداخت مبالغی قضیه را حل میکند تا اینکه طمع آقای سلمانی به جایی میرسد که از قمر به عدلیه شکایت میبرد و ادعای خسارت میکند. به هر حال، دختر با قمر میماند و مانند دیگر افراد تحت حمایت او سروسامان میگیرد. در منابع از پسرخواندهی قمر هم یاد شده است؛ منوچهر وزیریپور که دو سالی پیش از مرگ قمر ازدواج میکند و در مراسم دامادیاش تعداد زیادی از اهل موسیقی شرکت داشتند.
اخبار و اسناد قمر در مطبوعات قاجار و آرشیو اسناد ملی
و اما کتاب «اخبار و اسناد قمرالملوک وزیری،…»[۵] را شاید بتوان تکملهای دانست بر هرآنچه تاکنون دربارهی قمر منتشر شده است. این اثر در اواخر سال ۱۳۹۹ به کوشش مهدی نورمحمدی در تهران منتشر شده است. کتاب حاوی اخبار و اسناد و گزارشهایی است که برای اولین بار در مجموعهی واحدی گردآوری شده است. نویسنده در بازنویسی منابع هیچ تغییری در اخبار و اسناد نداده و چنانچه نکتهای به نظرش رسیده در مقدمه یا پانویس اضافه کرده است. دسترسی صاحب اثر به آرشیو اسناد سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران و کتابخانهی مجلس شورا از یک سو، و نیز نگاه مستندساز او از عوامل مؤثر در تولید این اثر ارزشمند دربارهی زنی همچون قمر است.
کتاب در پنج بخش تنظیم شده است. هرچند نویسنده در مقدمه تصریح میکند که این اثر در دو بخش اخبار و اسناد تنظیم شده است اما بررسی محتوا و نوع سازماندهی کتاب، خواننده را به پنج بخش ارجاع میدهد. بخش اول مقدمهی ده صفحهای است که در واقع تنها متنی است که در این کتاب به قلم مهدی نورمحمدی تدوین شده است. این بخش شامل اشارات گردآورنده به تفاوت اخبار و روایات مرتبط با قمر در منابع مختلف است و در واقع نوعی جمعبندی نظرات گردآورنده نسبت به اخبار و اسنادی است که از منابع گوناگون استخراج کرده است. بخش دوم، بازنویسی اخباری است که در جراید آن دوره مانند شفق سرخ، اطلاعات، ایران، تهران مصور، آسیای جوان، کوشش، روشنفکر، تماشا، اطلاعات و کیهان منتشر شده است. نامهها و یادداشتهایی از قمر، اطلاعیهی کنسرتها، اعلان فروش صفحات گرامافون، برنامههای رادیویی، اخبار بیماری و مرگ و خاکسپاری قمر و نیز صحبت دیگران دربارهی قمر از جمله مطالب این بخش از کتاب است. بخش سوم، بخش اسناد است که شامل ۱۵ سند مرتبط با زندگی هنری و خانوادگی قمر است. بخش چهارم به تصاویری از اصل اسناد و اخبار و نیز عکسهایی از قمر و مراسم خاکسپاری و بزرگداشت او اختصاص دارد. تنظیم اخبار و اسناد و تصاویر بر اساس تاریخ چاپ آنها در مطبوعات مربوط به هر دوره است. تنظیم اطلاعات کتاب بر اساس تاریخ، زمینهای مناسب برای مقایسهی نحوهی پوشش اخبار در دورههای مختلف زمانی فراهم کرده است. بخش پنجم، نمایه است که به خوانندهی پژوهشگر کمک میکند تا مطالب موردنظر خود را از طریق مدخلها و کلیدواژههای مشخص در متن کتاب پیدا کند.
محتوای این اثر و نحوهی سازماندهی اطلاعات، کتاب حاضر را در ردهی یکی از بهترین آثار پژوهشی دربارهی قمرالملوک وزیری قرار میدهد. هرچند مانند هر اثر دیگری کاستیهایی در آن دیده میشود. از جمله در بخش تصاویر، معروفترین عکس قمر که در شب کنسرت گراند هتل تهیه شده، وجود ندارد. در این عکس گیسوان طلایی قمر با تاجی نقرهای زینت داده شده و تنپوش سیاهرنگی، شانههای سفید و برهنهی او را در نهایت زیبایی قاب گرفته است. نکاتی از این دست، احتمالاً به علت محدودیتهای ناشی از سانسور کتاب در ایران است.
نکتهی دیگر اما تأکید مهدی نورمحمدی بر شایعهی ثابتنشدهای است که تصنیف «مرغ سحر» را قمر نخوانده است. هرچند اجرای مرغ سحر توسط قمر به صدها سند و شهادت هم در آثار پیشین و هم در بخشهایی ازهمین کتاب ثابت شده است. البته اخبار مخالف آن نیز در این کتاب هست.
اولین خبر کتاب
آغاز بخش اخبار کتاب، با مقالهای از قمر شروع میشود که نامهای است خطاب به علی دشتی، مدیر روزنامهی شفق سرخ. این نامهی انتقاد و اعتراض قمر است به اطلاعیهی ثبتنام مدرسهی موسیقی کلنل وزیری که در بهمن سال ۱۳۰۲ در این روزنامه منتشر میشود. در این اطلاعیه ذکر شده که از ثبتنام زنان مسلمان معذور است و قمر در اعتراض به این نکته چنین مینویسد: «آقای دشتی، اگر موسیقی حرام است و در شریعت مقدس اسلام این عمل حرمت دارد، چه مردهای مسلمان و چه زنهای مسلمه بایستی از این عمل پرهیز نمایند. چه دلیل دارد که مردها مجازند این صنعت را بیاموزند و زنها از آموختن این صنعت لطیف محروماند. خیلی غریب است در مملکت ما هر شب در سالن گراند هتل برای مردها سینما است، تیاتراست، واریته است و هیچ آخوندی، هیچ پیشنمازی اعتراض نمیکند. اما همین که میشنوند در فلان خانهی واقعشده در گمنامترین کوچهها زنها میخواهند برای خودشان سینمایی ترتیب بدهند، بدون آنکه یک نفر مرد هم در آن شرکت داشته باشد، فوراً داد و فریاد عوام و خرافاتپرستها بلند میشود که اسلام رفت. یک نفر نیست بپرسد که چطور شده است که سینما و تیاتر برای مردها مباح است ولی همین که زنهای بدبخت در یک بیغولهای خواستند از سینما تماشایی بکنند، فوراً داد و فریاد یک مشت مردم نفهم بلند میشود که اسلام از ایران پرواز کرد.»[۶]
این صلای آزادگی و این سلوک انتقادی زنی است که همچون قمری از جنسِ جانِ خورشید، آسمان هنر آواز ایران را به نور خویش آذین کرده است. زنی که از پامنبری مادربزرگ روضهخوانش «خیرالنسا» آواز را شناخت. سالها بعد، از قضا زیبایی آواز قمر بود که پای کمپانیهای صفحهپرکنی اروپایی را به ایران کشاند. در همان دوران خوانندگان زن دیگری هم بودند، خوشالحان و نیکآواز که فقط در مجالس و میهمانیهای رجال و دربار حضور مییافتند و حقالزحمهای نیز دریافت میکردند. کار آنها فراهمآوردن انبساط خاطر درباریان و صاحبان قدرت بود و دیگر هیچ! یکی از این خوانندهها «بلوچخان خانم» است که خوانندهی مخصوص کاخ گلستان بوده و در حضور ناصرالدینشاه آواز میخوانده است. میگویند رزونانس تحریرهای این زن چنان بوده که آویزههای لالههای کاخ گلستان را میلرزانده و آوازش از مسافتهای بسیار دور شنیده میشده است. پس چرا فقط قمر جاودان میشود و کسی از بلوچخان خانم یادی نمیکند؟[۷]
آخرین سند کتاب
آخرین سند کتاب، نامهی قمر به مهرداد پهلبد، رئیس ادارهی کل هنرهای زیبای کشور است. این نامه در مرداد ۱۳۳۵ یعنی سه سال پیش از مرگ قمر و در اوج بیماری و لکنت زبان او خطاب به پهلبد نوشته شده و از او بابت حمایتهایش سپاسگزاری کرده است.
درج این سند در پایانبندی بخش اسناد (هرچند تنظیم تاریخی کتاب چنان ایجاب میکرده که این سند در بخش پایانبندی بیاید) همراه با نکات تردیدآمیزی که در مقدمهی کتاب و نیز در بخش اخبار میخوانیم ــ از جمله پاکشدن نوار صدای قمر در رادیو یا تردید در مورد اولین اجرای تصنیف مرغ سحر ــ ذهن خواننده را با پرسشهای فرامتنی مشغول میسازد.
آنان که از قمر گفتند
در برگ برگ تاریخ موسیقی سنتی ایران، نامداران شعر و موسیقی نکتهها و خاطراتی دربارهی قمر گفتهاند. یکی از ویژگیهای این کتاب جمعآوری تمام این مطالب در یک مجموعهی واحد است. از جمله میتوان به سخنان بزرگانی چون مرتضی نیداود، حسینعلی ملاح، علیاکبر شهنازی، محمدعلی امیرجاهد، بیژن ترقی، جلال میزبان، عبدالله الفت، معینی کرمانشاهی، ملوک ضرابی، ثمین باغچهبان، تقی بینش و پرویز نقیبی نام برد. دو مصاحبه با قمر نیز در این مجموعه ثبت شده، یکی توسط ساسان سپنتا در مجلهی موزیک ایران و دیگری در مجلهی روشنفکر توسط شخصی که نام او ذکر نشده است. بخشی از خاطرات قمر از زبان خودش در مجلهی آسیای جوان نیز در این بخش چاپ شده است.
یکی از زیباترین و زندهترین خاطرات دیگران از قمر، خاطرهی ثمین باغچهبان است که در ۱۴ مرداد ۱۳۵۵ در روزنامهی کیهان منتشر شده است. این خاطرهای است از کودکی ثمین باغچهبان و داستان ملاقات مادربزرگ سنتی او با قمر. ثمین باغچهبان این حکایت را در خلال گفتن از اولین و آخرین دیدارش با قمر در اتاق حسابداری ادارهی رادیو به شیرینی بیان میکند.
و اما عجیبترین خاطره از استاد نیداود است در گفتگویی با روزنامهی اطلاعات در تیر ۱۳۵۴٫ ایشان که خود اولین معلم موسیقی قمر بوده و اکثر اجراهای قمر با ایشان بوده و آهنگ جاودانی مرغ سحر را ساختهاند، در پاسخ به سؤال خبرنگار که میپرسد: «چه کسی آهنگ مرغ سحر را خوانده است؟» میگوید: «ملوک ضرابی!» وقتی خبرنگار مجدداً میپرسد که اما شما قبلاً گفته بودید قمر خوانندهی مرغ سحر بوده، استاد نیداود در پاسخ میگوید: «من اشتباه کرده بودم!»[۸] ایشان در مصاحبهی دیگری با مجلهی تماشا در اردیبهشت همان سال چنین میگوید: «از روی آهنگ بنده، مرحوم ملکالشعرای بهار شعر مرغ سحر را ساختند و قمر هم آن را خواند. این ترانه و آهنگ آن، بهترین و معروفترین ترانه و آهنگ دوران خودش شد. حتی حالا هم وقتی خودم آن را میشنوم حظ میکنم»[۹] اما روزنامهی اطلاعات برای ثابت کردن چنین ادعایی پیگیری میکند و سراغ خانم ملوک ضرابی هم میرود و از ایشان همین سؤال را میپرسد. ملوک ضرابی که یکی از معروفترین خوانندگان آن دوران بود و قدرت او در «ضربی خواندن» زبانزد استادان فن است (البته تصنیف مرغ سحر هیچ سنخیتی به ضربیخوانی ندارد) در پاسخ به خبرنگار چنین میگوید: «تصنیف مرغ سحر را اولین بار من خواندهام و برخلاف آنچه شایع کردهاند، قمر خوانندهی آن نیست. اخیراً خانم اکرم بنایی آن را خوانده و کار ناپسندی کرده است. نوار این تصنیف در مراسم بزرگداشت سالگرد تأسیس رادیو ایران از رادیو و تلویزیون پخش شد و جای خوشوقتی است که بعضیها صدای مرا با صدای قمر اشتباه گرفتهاند.»[۱۰]
و بعضی کسان انگار ذاتاً مقبول هیچیک از نظامهای قدرت نیستند اما قدرتها توان حذف کردن و نادیده گرفتن قدرت آنان را ندارند. قمر یکی از آنان است.
پایان سخن
در ابتدای این کلام از تقارنهای تاریخی در زندگینامهی قمر گفتم. و گفتم که چهارده مرداد هر سال یادمان دو رویداد مهم تاریخ مردم ایران است. یکی، برخاستن شعلهی مشروطهخواهی از تلمبار هیزم ارتجاع و استبداد، و دومی در خاک شدن حنجرهی پرآواز زنی که آتش جاودان سینهی خویش را به شعلهی آزادیخواهی و تجددطلبی بخشید و خود رفت!
چهارده مرداد امسال، ۶۲ سال از خاموشی قمر میگذرد اما هنوز صدایش را از دروازهی شیرنشان مجلس بهارستان میتوان شنید: «مرغ سحرناله سرکن… بلبل پربسته ز کنج قفس درآی». هنوز از خیابان لالهزار دوروبَر گراند هتل صدای آوازش را میشنویم. وقتی برای اولین بار بیحجاب به روی صحنه رفت و چنین خواند: «فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست/ چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند». هنوز اگر به قصد زیارت خاک فردوسی و اخوان و شجریان به مشهد سفر کنیم، صدای او را میشنویم که خلافآمدِ عادتِ شهرهای مذهبی، کنسرتی در مشهد برگزار کرد تا از عوایدش آرامگاه فردوسی ساخته شود.
آنچه قمر را جاودان ساخته، قدرتی است که از پیوند ناگسستنی هویت هنری، مبارزاتی، عاطفی و زنانهاش به دست آورده بود. قمری که خطاب به هنرمندانی که به او همچون آینهی عبرت مینگرند، چنین مینویسد: «من هیچگاه هنرم را بندهی تجارت نکردهام و همیشه آن را در راه تحقق بخشیدن به آرزوهای ملی و میهنی خودم به کار انداختهام. من ثروتی ندارم اما دلهای یتیمانی را دارم که به خاطر مرگ من از غم مالامال میشود؛ همان دخترها و پسرهایی که با مهر من پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و حالا بجای آنکه در فاحشهخانهها یا زندانها به سر برند، آدمهای خوشبختی هستند. من پای شمع و آینهی عروسیشان با تمام وجودم، با تمام شادیهای زندگی آواز خواندم و شاید هم رقصیدم اما دامان هنرم را هیچگاه آلوده نکردم. شنیدم که میگفتند: ما باید هرچه میتوانیم پول بگیریم برای اینکه مثل قمرالملوک نشویم. بعد از مرگم به آنها بگویید که قمر فرسنگها از پستی و رذالت و پولپرستی به دور بود؛ قمرالملوک هنر را میشناخت. کنسرتهای من آنقدر مورد استقبال قرار میگرفت که بلیطهایش به ده برابر بلکه بیشتر فروش میرفت اما من وقتی از درِ گراند هتل خارج میشدم، گاهی یکسره همهی درآمدم را به دارالایتامها و به مؤسسات خیریه بخشیده بودم.»[۱۱]
نقل است که روزی تیمورتاش، توسط یکی از فراشهایش یادداشتی برای او میفرستد که «قمر، امشب مهمان دارم. به خانهی ما بیا و برایمان بخوان. امضا: تیمورتاش. قمر زیر یادداشت مینویسد: تیمورتاش، من خودم تیمورتاشام. اینجور نامهها را برای آنهایی که ضعیفاند بنویس. امضا: قمر»[۱۲]
[۱] شجاعی، منصوره (۱۳۷۹). چهارده مرداد خاموش ۷۹ در «جنس دوم». نشر توسعه. ۸. تهران.
[۲] خالقی، زهره (۱۳۷۳). آوای مهربانی: یادوارهی قمرالملوک وزیری. دنیای مادر. تهران.
[۴] احمدی، نوشین (۱۳۹۳). قمر واقعاً زن بود. تصویرگر باوند بهپور. تهران.
[۵] نورمحمدی، مهدی (۱۳۹۹). اخبار و اسناد قمرالملوک وزیری در مطبوعات قاجار تا عصر حاضر و آرشیو اسناد ملی. موسسهی فرهنگی- هنری ماهور. تهران.
[۶] همان. ص ۲۴
[۷] شجاعی، منصوره. صدای زنان، اجازه مردان: یادی از قمرالملوک.
[۸] نورمحمدی، مهدی (۱۳۹۹). اخبار و اسناد قمرالملوک وزیری در مطبوعات قاجار تا عصر حاضر و آرشیو اسناد ملی. موسسهی فرهنگی- هنری ماهور. ص ۲۳۴. تهران.
[۹] همان، ص ۲۱۶
[۱۰] همان، ص ۲۳۶
[۱۱] همان، ص ۲۸۶
[۱۲] همان، ص ۲۴۳