یادداشتی از حسین شاه اویسی به مناسبت چهلمین روز درگذشت زنده یاد «خسرو سیف»
ایراندوستان، یاران گرامی؛
زنده نام «خسرو سیف» مبارز دیرپای نهضت ملی ایران، بزرگمردی از یادگاران نسل دوم میهنپرستان که در صداقت، وفای به عهد، سلامت اخلاق و پایداری در مبارزه، نزد ایراندوستان، زبانزد خاص و عام بود. از ۱۵ سالگی، آن گاه که دانش آموزی نوجوان بود، به راه میهن پرستان ایران سر نهاد و به هموندی حزب ملت ایران درآمد. از آن سالهای دور، آنی و گامی از راهی که برگزیده بود، روی نگرداند و به پیمانی که به پیمان میهن پرستان ایران بود، سوگند یاد کرد که “سوگند به تو خدای بزرگ ایران، تا خون در بدن دارم، تا قلب در سینه میتپد، برای پایداری و سرافرازی این مرز و بوم و پیروزی راه راست، میکوشم. خداوندا (ایران) میهن پر افتخار من، گهواره فرهنگ ابدی تست. برای بزرگی و استواری این سرزمین خواهم کوشید تا جهان تیره و تار نگردد. ایران سرافراز در جهان. جهان به ایران سرافراز.” به راستی جای ایشان چقدر خالیست! از پگاه دل انگیز ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۰ خورشیدی تا غروب غم انگیز همان روز، فاصله ایست به وسعت بودن یا نبودن و ما چه درسی از آن آموختیم تا از تنگنای (من)، به در شویم و دست در دست هم به دور از هرگونه تهمت، تبعیض، خشونت، بگیر و ببند ایران را دریابیم؟!
به راستی ناگهان چه زود دیر میشود که در حیات از هم غافل و در ممات در جستجوی یکدیگر! “به راستی چه سرزمینی است که مردگانش ارزشمند و زندگانش بیمقدار؟!” این زخمها باید چیزی به ما بیاموزند که ما در کجای مختصات مسوولیت ایرانی بودنمان ایستادهایم؟! پروردگارا! مباد در سرزمین ما پیوند دوستی گناه بزرگی باشد و دروغ در آن رخنه کند.
آن چه در درازای بیش از ۵۵ سال تلاش اندوختم، این که به دور از خشونت، به دور از شعارهای کودکانه، به دور از هرگونه عوام زدگی، تنها یک راه پیش روی ماست که همه در سایه ی خرد جمعی، یگانه شویم؛ “کاین درد مشترک، هرگز جداجدا، درمان نمیشود!” باید همراه شد؛ از کُرد، آذری، ترکمن، بلوچ، عرب، تهرانی، اصفهانی، خراسانی، شیرازی، مازنی و گیلک و در یک کلام، ما ایرانیان، از زن و مرد، شریک هم هستیم، اندر این کار؛ پس از زبان جان باخته ی راه میهن، «پروانه فروهر» میگویم: “تا دیر نشده، گلایه هایمان را از یکدیگر برای زمانی دیگر بگذاریم که میهنمان، هویتمان، نیاخاک ورجاوندمان، گهواره و گورمان، در وضعیت خطرناکی به سر میبرد.” زنده یاد «خسرو سیف» دبیر حزب ملت ایران هم ترکمان گفت و پس از ۷۰ هفتاد سال تلاش و تکاپو در راه سربلندی ایران، لحظه ای از عشق به ایران، غفلت نکرد و همواره از زبان «عزیز نسین»، میگفت: “انسان فقط در قبال گفته هایش مسوول نیست، بلکه در برابر سکوت هایش هم مسوولیت دارد.” ایشان در وقایع و رویدادهای دانشجویی در دهه های مختلف به بیانی از «ویکتور هوگو» اشاره داشت که “وقتی دربهای مجلس را به روی جوانان ببندند، آنها میادین و خیابانها را به مجلس بدل خواهند کرد.”
هر گاه تجارب خود را با هم در میان میگذاشتیم، او میگفت که از تاریخ باید آموخت که کشورها جز منافع ملی مشترک، دوستی ندارند. به گرگان دیروز در لباس گوسفندان امروز، چه شرقی، چه غربی، منافع ملی را به معامله نباید نشست که “ز بَد گُهران، بد نشاید سترد” و جناب «فردوسی» بیان نغز دیگری دارد که “کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! از این رو تنها راه رهایی از سرگشتگی و بی برنامگیهای این روزگاران، تنها و تنها آزادیست و راه رسیدن به آن هم در یک کلام، همبستگی ملی؛ و این همبستگی ملی است که سرانجام به حاکمیت ملی میانجامد. او بر این باور بود که ملت سازیهای امروزی، ره آورد استعمار جدید است که باعث بروز نزاع های قومی، چند دستگی ها و پراکندگی میهن و ملت میشود؛ در صورتی که ایران در درازای تاریخ، همواره یک ملت بود و هست. از دادن شعارهای بی درونمایه که مسبب اختلافهای قومی و جنسیتی میشود باید پرهیز کرد و به دست زنگیِ مست، بهانه نداد. آن گاه که استقلال ملی، آزادیهای قانونی، برابری افراد ملت و حاکمیت ملی، برپا شود، تبعیضهای قومی و جنسیتی از میان خواهد رفت. باید بکوشیم که به واقع مردم از حاکمیت ملی برخوردارشوند و تنها در آن صورت است که آزادی، انتخابات، قانون اساسی، حقوق شهروندی، دیپلماسی حقوق بشر، عدالت قضایی و اجتماعی و اقتصادی، معنادارخواهد بود و میگفت که افسوس! چنان که فکر کردیم، نشد! جناب «مولانا» میفرماید:
“چه میدانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون”
از این رو بر این باوریم که راه رهایی، استقرار حاکمیت ملی است، تا ایران، ویران نشود. اکنون که با اندوهی سنگین و فراموش ناشدنی، او از میان ما، رخت بربسته است؛ گویی هم چنان چشم در راهست تا چه وقت همت یاران، مژدهی بهروزی ملت را به او برساند. دوست بزرگوار و هماندیش گرامی خود را که بیش از پنجاه سال پا به پای هماندیشان، با تمامی ناملایمات، محرومیتها، نامرادیها و سختیها را با هم گذراندیم؛ جانباختگانی وطنپرست چون «داریوش»ها، «پروانه»ها، «هما دارابی»ها، «مسعودی»ها و یاد دیگر همرزمانی که نامشان در خاطرم هست، گرامی میدارم، چون «بهنام»ها، «فلامرزی»ها، «مخبر»ها، «نمازی»ها، «خالقی»ها و… را که از دست دادیم؛ به ویژه شادروان «خسرو سیف» که در این روزگار، همزمانی با پیک بلاخیز ویروس کرونا که مصداق این سروده شد که میگوید:
“یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
همه سوخته شمعها، همه سوخته پروانه”
و چهلمین روز درگذشت «خسرو سیف» این بزرگمرد ایران را که بیش از هفتاد سال زندگی پرافتخار با صداقت و امانت، به عنوان فرزندی که بر آمده از آموزه های فرهنگ ملی ایران است را غریبانه، در تنهایی خویش، به سوگ نشستیم. او در حزب پر افتخار ملت ایران و جبهه ملی پر افتخار ایران صادقانه رهرو «مصدق» بزرگ، این آموزگار رهایی ملتهای در بند استبداد و استعمار و در کنار «داریوش فروهر» رهبر حزب ملت ایران و «پروانه فروهر» این «گُردآفرید» زمان، عمری سپری کرد. این ضایعه ناگوار را در این دوران فضیلت سوز و مصیبت بار که میهنمان از یک سوی عرصه ی بی برنامگیهای روزمره؛ از دیگر سوی، عرصه ی تاخت و تاز ویروسها و میکربها و کشتار هم میهنان است، از برگزاری آیینی که در خور این بزرگمرد میهن دوست باشد، به خاطر رعایت حال دوستان و شیوه نامه های بهداشتی کرونای دست ساز چین، معذوریم. این سوگ بزرگ را به فرزندانش که دور از از میهن اند، خانواده گرامی، هم اندیشان ارجمند و میهن دوستان بزرگوار و همه فرزندان ایرانزمین، این سرزمین خدایی، دلآرامی میگویم که فرزندی به راستی شایسته را از دست دادیم؛ یادش گرامی.
با آرزوی یگانگی و همبستگی ایرانیان، در نیل به ایرانی سربلند.
پاینده ایران
حسین شاه اویسی
تهران- سی ام امرداد ۱۴۰۰ خورشیدی