فرزانه انصاری فر: فقط یک سوال دارم، خون برادرم را چه کسی ریخت؟

شنبه, 1ام آبان, 1400
اندازه قلم متن

 

 

به دومین سالگرد کشته‌شدگان آبان سال ۱۳۹۸ نزدیک می‌شویم، خانواده‌های جان‌باختگان اعتراضات آبان ۹۸ دو سال سختی را از سر گذرانده‌اند. آن‌ها نه تنها عزیزانشان را از دست داده‌اند؛ بلکه با انواع تهدید و فشار نهادهای امنیتی و پرونده‌سازی نیز مواجه بوده‌اند. خانواده «انصاری‌فر» یکی از خانواده‌هایی است که در دو سال گذشته، زندگی‌ آنان زیر و رو شده است.

 ۲۵آبان۱۳۹۸ «فرزاد انصاری‌فر» در اعتراضات بهبهان با شلیک مستقیم گلوله نیروهای حکومتی جان داد. «فرزانه انصاری‌فر» در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» از آنچه در دوسال گذشته بر سر آن‌ها آمده، صحبت می‌کند.

***

 آبان سال ۹۸ با افزایش ناگهانی قیمت بنزین، اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران برگزارشد. اعتراضاتی که با شلیک مستقیم نیروهای حکومت به سمت معترضان سرکوب شد.

بر اساس گزارش سازمان عفو بین‌الملل، در این اعتراضات ۳۰۴ معترض کشته شده‌اند.

فرزاد انصاری فر یکی از کشته‌شدگان اعتراضات آبان ۹۸ در شهر بهبهان است.

خانواده انصاری‌فر تا پیش از این اتفاق، روزگار آرامی داشته و درگیر روزمرگی‌ زندگی و امرار معاش خود بودند.

اما روز بیست و پنجم آبان ماه وقتی فرزاد از یک روز سخت کار سرامیک‌کاری به خانه برگشت، متوجه غیبت برادران کوچکترش شد. کوچه‌ها و خیابان‌های شهر به دلیل حضور مردم معترض به گران شدن بنزین، شلوغ بود. فرزاد که نگران برادرهایش بود، لباس کارش را عوض کرده و راهی کوچه شد تا آن‌ها را به خانه برگرداند. او هرگز برنگشت و جان شیرین خود را با اصابت گلوله به جمجمه از دست داد و در صدمتری خانه پدری به زمین افتاد. پدری که جانباز جنگ ایران و عراق و نجات‌یافته عملیات کربلای چهار بود و هرگز چنین سرنوشتی را برای فرزندش متصور نمی‌شد.

اما مرگ فرزاد، پایان ماجرا نبود. خواهرش فرزانه، بارها به مراجع قضایی احضار و دعوت به سکوت شد. او می‌گوید تنها گناهش، دادخواهی خون برادری است که ۲۷ سال با او زندگی کرده و جان و جهانش بوده است.

خانم انصاری‌فر، دو سال از آن اتفاق شوم گذشت. الان کجای ماجرا ایستاده‌اید؟

  • این دو سال بر خانواده ما سخت گذشت. قابل شرح نیست. فقط داغ فرزاد نبود. چهلم برادرم که شد، افراد ناشناس خانه و ماشینم را به آتش کشیدند. نگذاشتند مراسم بگیریم. یکی دو باری هم مرا بازداشت کرده و به زندان انداختند. هنوز که هنوز است، دست از سرم برنمی‌دارند؛ هر بار به یک بهانه به اداره اطلاعات می‌برند. برای نشر اکاذیب از من شکایت کرده‌اند. حتی اقوام یک حلقه دورتر ما هم گرفتار این ماجرا شده‌اند. الان که با شما حرف می‌زنم، عمویم، «محمدحسین انصاری‌فر» در زندان است. او را دو ماه پیش به جرم مصاحبه با رسانه‌های بیرون ایران بازداشت کردند. ما یک ماه از او بی‌خبر بودیم و بعد فهمیدم او را به اهواز منتقل کرده‌اند. هرچه پدرم برای پیگیری می‌رود، پدر بزرگم که پیر و ناتوان است، می‌رود و می‌آید؛ می‌پرسیم لااقل بگویید چه کرده که او را در حبس نگه داشته‌اید؟ نه آزادش می‌کنند؛ نه از اتهامش خبر داریم. حتی به پدربزرگم و پدرم نمی‌گویند که اتهام عمویم چیست و پرونده‌اش کجاست. قرار است با او چه بکنند؟ قبل از آن عموی دیگرم «احمدرضا» را هم بازداشت کرده بودند که او را با پیگیری و به سختی آزاد کردیم.

واکنش خانواده‌های دیگر کشته‌شدگان چیست؟

  • بی‌تردید آن‌ها هم دارند زجر می‌کشند. اما طبیعی است که بترسند. مدتی قبل اعضای یکی از این خانوده‌ها را بردند اداره اطلاعات؛ تهدیدشان کردند، آن‌ها هم به ناچار ساکت شده‌اند. بعضی‌ها واقعا بریده‌اند. اغلب می‌گویند ما می‌ترسیم. ما را تهدید می‌کنند. خیلی وقت‌ها به من می‌گویند چرا ساکت نمی‌نشینی؟ اما من نمی‌توانم حق فرزاد را فراموش کنم. نمی‌توانم زیر بار زور بروم.

در جریان این پیگیری‌ها درخواست واضح و روشن شما چیست؟

  • ببینید! من نه سیاسی هستم، نه وابسته به جایی. فقط دادخواه خون برادرم هستم. می‌گویند شما نباید بپرسید چه کسی فرزاد را کشته. باید فقط سکوت کنید و سرنوشتتان را بپذیرید. من از خودم می‌پرسم چرا باید سکوت کنم؟ فقط یک شخص‌برادرمرده می‌داند، مرگ برادر با تیر غیب یعنی چه. می‌گویند ما نمی‌دانیم چه کسی کشته، مردم یا اشرار کشته‌اند. پاسخ ما این است که اگر مردم و اشرار کشتند، چرا شما پیگیر پرونده نیستید؟ چرا ما را تهدید به سکوت می‌کنید؟ چرا خانواده فلان فرد کشته شده را می‌برید اداره اطلاعات و تهدید می‌کنید که اگر سکوت نکنند، برایشان گران تمام می‌شود؟ چرا پارچه‌های سیاه خانواده دیگری را که به نشانه عزاداری برای فرزندشان توی کوچه نصب کرده‌اند، آتش می‌زنید؟ مگر نه اینکه اشرار کشته‌اند، شما هم باید به اندازه ما دغدغه دستگیری اشرار را داشته باشید.

والدینتان چطور با این فقدان کنار آمده‌اند؟

  • کنار نیامده‌اند. پدرم روزهای بسیار سخت و تلخی را دارد سپری می‌کند. فرزاد نان‌آور خانواده و کمک‌حال پدرم بود. پدرم شوقش را داشت. از همان کودکی، بغل دست پدرم سرامیک‌کاری یاد گرفت و قد که کشید پدرم را رها نکرد. در کارش حرفه‌ای شده بود. الان دو سال گذشته، اما پدرم هرگز با جای خالی فرزاد کنار نیامده. زندگی‌اش با اشک و ناله و دلتنگی می‌گذرد. فرزاد در تامین مخارج خانواده، کمک‌حالش بود، همان عصای دستی که در فرهنگ ما از آن صحبت می‌شود. باور کنید حرف مادرم را که می‌زنم، طاقتم را از دست می‌دهم. فرزاد رفت و من با رفتنش کنار آمدم، اما با دیدن مادرم کنار نمی‌آیم. هر لحظه دارد آب می‌شود؛ در سکوت و تنهایی خودش شکسته. تا مدتها، وقت نهار که می‌شد، چشمش به در بود. می‌گفتیم مامان منتظر کسی هستی؟ می‌گفت ممکن است فرزاد سر برسد.

شکایت رسمی هم ارایه کرده‌اید؟

  • بله پدرم همان اوایل شکایت کرد. بارها به مراجع دولتی مراجعه کرد. اما پرونده، هیچ روندی را طی نکرده و هرگز به آن رسیدگی نشد. ما فقط تهدید شدیم برای سکوت کردن. هرگز اقدام یا تلاشی در راستای رسیدگی به شکایت پدرم انجام نشد.

این روزها در آستانه دومین سالگرد هستیم. آیا برنامه خاصی دارید؟

  • سال گذشته نگذاشتند مراسمی برگزار کنیم. پدرم را دعوت کردند ساختمان فرمانداری و گفتند به علت محدودیت‌های کرونایی اجازه ندارید مراسمی برگزار کنید. در شرایطی که مراسم عروسی و جشن‌های عمومی با حضور صدها نفر در سالن‌های شهر برگزار می‌شد. به ما گفتند اگر هم خواستید مراسم بگیرید باید کاملا خصوصی و فقط با حضور حداکثر بیست نفر از آشنایان نزدیک باشد. گفتند هر مشکلی که ایجاد بشود شما مقصرید. جاده بهشت رضوان بهبهان را عمدا تخریب کردند تا جلوی رفت و آمد ما را بگیرند. تا پیش از آن، جاده هیچ مشکلی نداشت؛ اما درست روزهای اول آبان جاده را تخریب کردند.

برخورد مردم عادی با خانواده‌ها چطور است؟

  • مردم شهر همدرد ما بوده و ما را حمایت می‌کنند. در این دو سال فراموشمان نکرده‌اند. جز این هم انتظاری نیست؛ چون ما از خود مردم هستیم. اما به هر حال، آن‌ها هم محدودیت‌هایی دارند. کافی است یک نفر مثلا از من حمایت کند یا یک استوری بگذارد، به سرعت به او تذکر می‌دهند.

ماجرای دستگیری شما یا پرونده‌هایی که تشکیل شده چیست؟

  • روز بیست و ششم تیرماه بود که مردم معترض ریخته بودند توی خیابان‌ها. من در حال گذر از جایی بودم که اساسا از محل اعتراضات دور بود. یک مامور جلویم پارک کرد و گفت سوار شو. گفتم جرمم چیست؟ گفتند وقتی رسیدی به اداره اطلاعات آنجا توضیح می‌دهیم. مرا با خودشان بردند. بی‌هیچ توضیح یا اتهامی مرا دو روز در بازداشتگاه بهبهان نگهداری کرده و بعد به زندان سپیدار اهواز منتقل کردند و بعد هم با قرار کفالت آزاد شدم. بعد از آن هر چقدر که مراجعه کردم به مراجع قضایی که جرمم چیست، جواب ندادند. باور کنید خودم هم نمی‌دانم. حدود سه ماه پیش باز هم برایم احضاریه آمد با لیستی از اتهاماتی مثل توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و مصاحبه با رسانه‌های معاند. این در حالی است که من هرگز نه به کسی توهین کرده‌ام، نه فعالیت ویژه‌ای داشته‌ام، فقط یک سوال دارم و آن‌هم این بوده که خون برادرم را چه کسی ریخت؟ قبلا قرار کفالت گذاشته بودم برای پرونده دیگری و الان هم با قرار کفالت آزادم. باز هم یک بار دیگر احضار شده بودم که آن بار گفتند شاکی دارم. رفتم و آمدم برای اینکه بدانم شاکی‌ام چه کسی است که البته بی‌پاسخ ماند. یک بار هم دادستان به اتهام نشر اکاذیب از من شکایت کرد و الان این پرونده آخری را فرستاده‌اند دادگاه انقلاب ماهشهر که رسیدگی شود. واقعا شماره پرونده‌ها از دستم خارج شده و تقریبا از هیچ کدامشان اطلاعات درستی ندارم. اتهاماتم را نمی‌دانم. تنها چیزی که می‌دانم این است که من در مورد خون برادرم دادخواهی کرده‌ام و همه این مصیبت‌ها، پیامد همین درخواست به‌حق من است.

به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.