شیرین صوراسرافیل
هر سال و تنها با برگزاری نمایشگاههای فرش دستباف یادمان میآید که زمانی مقولهای به نام فرش دستباف در ایران زنده بود، حرمتی داشت و برای ایران نام و اعتبار، برای عدهای شغل، برای عدهای پول و برای بعضی هم نان و آبی، اگرچه گاه ناصواب. برای دوران طولانی بسیاری نوشتند و بسیاری گفتند و بارها و بارها درباره برنامههای هستیسوز و تحقیرکننده فرش دستباف هشدار داده شد. اما البته این فریاد به گوش آن مسئولانی نرسید که فرش دستباف را تنها از دریچه آرزو، دلار و رضایت فروشندگان و دلالان (نه حتی یک تجارت خوب وآبرومند) میدیدند. بههرحال در میان این انبوه گفتهها ونوشتهها و بعضا فریادها حتما بسیار گفته شده که فرش دستباف را روزگاری نه چندان دور حدود دو میلیون حرفهور اعم از بافنده و تولیدکننده و رنگرز و وابسته به دهها شغل ریز و درشت (حداقل ۶۰درصدزنان) شاغل آن بودهاند. با تخمینی میتوان گفت نزدیک به ۱۰میلیون نفر (حدود ۱۵درصد) جمعیت ایران بهنحوی از این تولید نجیب و سودمند منتفع میشدهاند.
زمانی ۲۰هزار روستایی قالیباف در ایران وجود داشتند که بعضی از آنها شهرتی جهانی به افتخار و حرمت داشتهاند و تداوم زندگی آنها بسته به بافت فرش بوده است. به ارزشهای فرهنگی، اجتماعی وارزشهای دیگر حتیالامکان خواهیم پرداخت، اما ابتدا لازم است اشاره کنم در این سالها چه حجم انبوهی از هجمههای مصیبت بار و نفی کننده، آگاهانه و ناآگانه بر پیکر تولید یگانهای که بخشی از فرهنگ ایران است، وارد شده که امروز شاهد بروز نابهنجاریهای پست و خفتبار در کالایی فرهنگی هستیم که گاه ما را حتی از نامگذاری آن به نام ایران شرمنده میکند. از آنجا که بهدنبال طرح بحثی علمی و منطقی هستیم این مساله را مولود جهل و ناآگاهی و عدم شناخت از هنر کهنی میدانیم که ریشه در فرهنگ ملی و بومی و سرزمینی ما دارد و به محض برخورداری از یک سیاست عاقلانه، براساس منافع ملی نظیر بسیاری ارزشهای ملی دیگر تجدیدحیات خواهد یافت. اما ابتدا اشاره کنیم به آنچه در این سالها ذره ذره چون زهر در کام فرش ایران ریخته شده، آن را بدینجا که میبینیم رسانده که برای فروش آن به دنیا مجبوریم دست بهدامن کمکهای ماورایی شویم.
۱- تردیدی نیست که اولین طلایههای بیاعتباری تولید فرش دستباف در زمان افزایش بهای نفت و سعی در جذب شاغلان در امر تولید فرش به کارگاههای صنعتی در رژیم گذشته پدیدار شد. نه افزایش درآمد ایران قابل نفی است و نه استقرار کارخانههای صنعتی، اما بحث در آن است که باید بدانیم در مقابل آنچه به دست میآوریم ضرورتا نباید ارزشهای ملی خویش را فدا کنیم. فرش دستباف در آن زمان تولیدی گسترده و با انبوه شاغلان و عاملی در حفظ روستاها و کشاورزی و آبادانی آنها بود و دلایل بسیاری داریم که ایجاد صنایع در مکانهای نامناسب، زیانهای سنگینی نهتنها به فرش دستباف که به بافت و ساختار تولیدات سنتی ازجمله کشاورزی وارد آورد.
۲- پیدایش تفکرات ضد فرش گاهی با هدفهای دلسوزانه و گاه
به شدت غربگرا و گاه نیز چپگرایانه با برداشتهای نادرست که عموما فرش را حرفهای سنتی و واپسگرا و ضدتوسعه تلقی میکردند. بدون در نظر گرفتن دلسوزیهای ناآگاهانه و تخریب فرش که غالبا به اشک تمساح میماند، ناچار باید بعضی واقعیات را درباره روابط بیدادگرانه حاکم بر تولید و استثمار جاری درکارگاههای فرش جدی بگیریم. باید گفت این مساله بیشتر مربوط به حوزههای نظارتی است که در بند دیگری بدان خواهیم پرداخت، اما درباره کسانی که این حرفه را واپسگرا دانسته و آن را امری
ضد توسعه میدانند، میپرسیم آیا تمام کشورهای توسعهیافته صنعتی برای دستیابی به رشد و توسعه، تولیدات بومی و ملی خود را نابود کردهاند؟
آیا کشورهایی نظیر چین، هند و تایلند حتی کشورهای اروپایی مثل ایتالیا و فرانسه و چک یا کانادا درآمدهای هنگفت از تولیدات و هنرهای بومی زیبای خویش و حتی گندم و قهوه که بههرحال تولیداتی سنتی است، ندارند؟ شاید بسیاری ندانند اولین سرمایهگذاری گسترده شرکتهای خارجی در ایران در زمینه فرش دستباف بود. شاید نیز کمتر کسی میداند که بسیاری از کارخانهها وکارگاههای صنعتی اوایل قرن حاضر به کمک سرمایهدارانی شکل گرفت که سرمایه خویش را مدیون فرش دستباف بودند. آیا کار تولید فرش از کار کارگاههای آجرریزی و پسایی و دباغی بدتر است؟ ولی بههرحال این را گروه بسیاری به یاد میآورند که روزگاری قبل از اینکه فرش ایران به سرنوشت امروز بیفتد، باوجود شرایط نامطلوب بافت فرش، در برخی از مناطق، تولید فرش بر تکبافی استوار بود؛ غالبا زنان درخانههای خود کنار گهواره کودک و سفره خانواده خویش فرش میبافتند و آرام و خاموش به عنوان گروهی مولد و زحمتکش پاسدار هنر کهنی بودند که ازهزارهها وسدههای گذشته یادگار و میراث گرانبهایی از مادرانشان بود. اگر میزان تحصیلات و آموزش را یکی از محورهای توسعه بدانیم، امروز شاید در دورترین نقاط ایران بافندگانی اعم از زن و مرد هستند که نه تنها خود درس خواندهاند، فرزندان خود را نیز به مدارس ودانشگاهها فرستادهاند و اگر حربه تکفیری که در این سالها به دلیل همین افکار و شیوههای جاهلانه مدیریت و تولید و تحقیرهای رسانهای برسر فرش نیامده بود، هنوز نیز به بافت آن مفتخر بودند و درباره آن مسائل دیگری که شاید بتوان آن را وجوهی از توسعه دانست، باید گریبان گروههای دیگری را گرفت.
۳- نگاه اشتغالزایی مطلق حتی با هدف رفع بیکاری گسترده بعد از انقلاب و بعد از جنگ، نمیتواند توجیهگر میزان آسیبی باشد که بر این صنعت وارد شده است. فرش دستباف هرگز از گستردگی اشتغال در آزار نبود، بلکه بیشتر به دلیل برنامهریزیهای شتابزده و ورود افراد ناآگاه و غیرمتخصص و عمدتا بدون علاقه و تعهد در حرفه کهنی که به دهها رشته ظریف و پیچیده ساختاری وصل است، ضربه خورد. از تفصیل امر درمیگذریم تنها اشاره به نتایجی چون رشد انبوهسازی و عدم استفاده از طراحان صاحبسبک ومنطقهای و در نتیجه روآوردن به نقشههای تکثیری (که بذر این مساله و نتیجه مسلم آن درجابهجایی نقشهها به صورت محدودتر قبل از انقلاب به وسیله شرکت فرش کاشته شده بود) و افت کیفیت و بیارزش شدن شیوههای بافت و از یاد رفتن نقشههای بومی، تنها یادآور اندوه و تاسف است.
۴- نگاه صنعتی همراه با نگاه اشتغالزایی و نگاه تجاری (که اشاره خواهیم کرد) در واقع خواهران سه قلویی هستند که با سلطه و احاطه خویش بر فرش دستباف ایرانی، این فرش را به کالایی از نوع دمپایی پلاستیکی و همبرگر و پودرماشین لباسشویی (آنهم نه حتی با کیفیت خوب) تبدیل کردند. نگاه صنعتی به فرش نگاه تکنوکراتهایی بود که با حسی از کینه و تنفر و اعتقاد به کهنه بودن شیوههای تولید، به عرصه فرش دستباف آمدند و به هرآنچه هویتبخش این کالای فرهنگی و سنتی است، به دیده تحقیر مینگریستند. در نگاه آنها استفاده از نخ «دستریس» در مقابل ریسندگی صنعتی توهین، کارگاههای سنتی رنگرزی در قیاس با کارگاهها و رنگهای صنعتی واپسگرا و استفاده از کامپیوتر و ابزار مکانیکی و تکنولوژیکی اوج استفاده از علم در بافت فرش بود. از ادامه این بحث غمانگیز درمیگذریم. تنها با اشاره به نتایج اندکی از این تفکر، نظیر تشویق به استفاده از ابزار صنعتی در تمام مراحل تولید، ازجمله در چلهکشی، بافت، پرداخت و در آخر نقشهکشی منجر به حذف برجستهترین نماد هنر در فرش یعنی استادانی بیهمتا و یگانه شد. عرضه نقشهها حتی در شکل کارتهای کامپیوتری و نقشههایی که تنها با عدد دیده میشوند و استفاده از روباتهای بافنده در تحقیر و حذف بافندگان شریف و زحمتکش، تنها گوشههایی از شیوههای مدیریتی است که در این سالها پا بر گلوی فرش دستباف گذاشته است.
۵-نگاه تجاری، شاید اسباب تاسف است که ما امروز ناچار از انتقاد از جایگاهی هستیم که روزگاری بزرگانی نظیر عمواوغلی، دیلمقانی، هنری، عماد، ارجمند، صیرفیان و حبیبیان چه در صنف تاجر و چه در کسوت تولید کننده، پشتیبان حرمت و اعتبار و حتی ارزش اقتصادی آن در جهان بودند. آیا امروز اصولا مفهومی بهنام تجارت یا اقتصاد سالم در فرش وجود دارد؟ آیا امروز بهجز تعدادی محدود که خوشبختانه در میان آنان جوانانی متعهد و آگاه و دانشآموخته نیز دیده میشوند، کسی در میان تولیدکنندگان و تجار وجود دارد که بتواند به آنچه بهبازارهای دنیا میفرستد، افتخار کند؟ یا بتواند ادعا کند حداقل نیمی از تولید یا عرضههایش فاقد تقلبات سخیفی همچون بیگرهبافی و جفتیبافی و چند چین یک پود و حتی بافتههای کامپیوتری و عملا غیردستباف نیست؟ آیا تا به حال فروشندهای حاضر شده به خریدار بیاطلاعش بگوید فرشی که میخرد فاقد گره و دارای پشم دباغی و رنگهای بیثبات است؟
بسیاری از فروشندگان خارجنشین ادعا میکنند فرش ایران را نمیخرند یا نقشههای فرش باید مطابق پرده و مبلمان خانهها باشد. صرفنظر از سخافت و زشتی این استدلال، باید از فرشهای پاکستان و افغانستان و چینی شاهد بیاوریم که نقشههای ما را میبافند و بهتر از ما میفروشند یا خریداران گوناگونی در سراسر دنیا که نگاهشان با خریداران اروپایی متفاوت است. گذشته از آن حتی اگر ملاک قضاوت، بازارهای اروپایی باشد آنها فرش ایران را میشناسند، مگر ما فرش خوب و اصیل ایرانی به آنها میدهیم که بخرند. خریداری که آنچنان سابقه ذهنی از فرش ایران دارد که هنوز جلوههای بیبدیل آنها را در کاخها، موزهها و سالنهای بزرگ، فیلمهای قرن گذشته یا نمونههای زیبا و چشمنواز قالیچههای زیبای روستایی عشایری، در مغازههای فروشندگان قدیمی و گالریهای آنتیک میبیند، چگونه فرشی را با نقشه یکنواخت و تکراری سراسر تقلب و بیسلیقگی بخرد و هیچ اطمینانی نداشته باشد که آیا دوام فرشش به دو سال خواهد کشید.
بعضی فروشندگان قدیمی و سابقهدار فرشهای ایرانی در اروپا، آمریکا و کانادا معتقدند که بسیاری از خواهندگان فرش ایرانی اصولا فرشهای جدید را نمیخرند و خواستار فرشهای کهنه ولو با قیمتهای گزاف هستند. از این مساله درمیگذریم ولی نمیتوانیم از تاثیر مسلط این نگاه تجاری دلالی که متعهد به هیچ امر ملی و هویتی نیست، بر تمام حوزههای مربوط به فرش اعم از مدیریت –تحقیقات و بیمه بهداشت و مساله بسیار مهم آموزش و دانشگاهها یاد نکنیم، چون عدم توجه به هریک از آنها هرگونه اقدامی در حل این مشکلات را ناممکن خواهد ساخت. اگرچه در باب تاثیر نگاه تجاری به حوزههای مرتبط با فرش دستباف به بحثهای گستردهای نیاز است، ضرورتا به چند نکته اشاره میکنیم به امید آنکه اگر گشایشی در سرنوشت این میراث باارزش ملی به دست آید، به آنها بیشتر پرداخته شود.
۱-۱-شاید پرداختن به مساله مدیریت از آنجا که مشکلی عام است چندان نیاز نباشد، اما باید دانست شاید اگر برسر هر تشکیلات دیگری مدیرانی احیانا بدون سابقه و تخصص قرار گیرند، زیان احتمالی را شاید بتوان با گردآوردن مدیرانی صاحبنظر در ردههای پایین کاهش داد. اما در امری مثل فرش دستباف که تولیدی سنتی، هنری، اجتماعی و مجموعهای از ارزشهای متعدد فرهنگی است، چنین امری جز زیان مطلق به بار نخواهد آورد، بهویژه آنکه در این حرفه حداقل تا قبل از تاسیس دانشگاههای فرش (که متاسفانه حتی امروز نیز نه آموزشهای مدیریتی مناسبی به آنها داده میشود و نه در چرخه جابهجا شدن یک عده محدود در پستها و سمتها از آنها استفاده میشود) حرفه فرش جز تعداد محدود کارشناس قدیمی فرش، متخصصانی آگاه و مسلط به دیدگاههای علمی برای حل مسائل فرش دراختیار نداشته است. در توضیح زیان مدیران ناآگاه و غیرمتخصص که تنها فکر آنها بالا بردن رقم صادرات به هرکیفیتی با تشویق تولیدات انبوه حتی با استفاده از روبات بافنده و تولیدات فلهای بدون هویت بود، همین بس که سالیان پیدرپی شاهد سقوط مداوم کیفیت و فروش فرش بوده و هستیم. این هیچ نیست جز سلطه نگاه تجاری که از طریق وزارت بازرگانی و نهادهای اقتصادی دیگر که اصولا در وظایف سازمانی آنها مشخص شده است.
۱-۲- بخش تحقیقات فرش که گاه به صورت یک نهاد مستقل، گاه نیز با بودجههای کلان (تحتنظر نهادهای بازرگانی) اداره میشود، تنها نهاد در جهت تامین اهداف این مراکز و در خدمت تجارت بوده است. از بحث گسترده در این زمینه که بگذریم تنها خدا میداند چه میزان هزینه و برای چه تعداد طرحهایی که حتی نام آنها را کسی نمیداند به کار رفته و بعضا طرحهایی نظیر کمک به ساخت روباتهای بافنده، آهنی کردن دارهای چوبی بهویژه دارهای عشایر که از ویژگیهای فرشبافی آنهاست، تلاش در جهت ایجاد مجتمعهای روستایی از روستاهای با فرهنگهای متفاوت با هدف سفارشپذیری و یکسانسازی تولیدات آنها، ثبت مالکیت معنوی فرشها (با تاکید بر نقوش) درباره هنری که هیچ مدرک و سندی دال بر اینکه طرحهای فرش اختراع ایرانیان است (تنها طراحان بهطور فردی ممکن است بتوانند این کار را انجام دهند که حتی با فرض شناخت یک فرش کپی شده، شناخت عامل و فروشنده امری بسیار دشوار است)
در دست نیست و بسیاری طرحهای دیگر که از حوصله این بحث خارج است.
۱-۳- بیمه و بهداشت (و ایضا کنترل کیفیت و نظارت و آموزش ضمن کار) ، تنها اشارهای کوچک کافی است که بدانیم سلطه نگاه تجاری، چگونه در وجه استثماری خویش باوجود ادعاها و اشکتمساح ریختنهای ظاهری عملا در جهت منافع خویش، مانع برقراری یک سیستم بیمه و بهداشت و نظارت انسانی بر شرایط کار و کارگاههای تولید شده بوده تا آنجا که سازمانهای مسئول تامینی و بهداشتی در این زمینه کارگران وابسته به فرش را پایینتر از کارگران صنعتی دانسته و آنان را در حد سایر کارگران شاغل در بخش تولید و صنعت به حساب نمیآورند و سالیان متمادی است که فریاد دادخواهی این زحمتکشان عرصه تولید برای دریافت خدماتی ازجمله بیمه و بهداشت و مقررات کارگاههای تولید و بیمه از کار افتادگی و مزایای درجهبندی مهارت، بهجایی نمیرسد. اغلب کسانی که تولید فرش دستباف را امری استثماری و شرایط کار درکارگاههای فرش را رنجآور تلقی میکنند باید بدانند که بافت فرش کاری زیبا و آرامشبخش است بنابراین باید فریاد خود را برسر کسانی بکشند که شرایط انجام یک کار سودمند ملی را برای وابستگان آن فراهم نمیکنند.
آموزش و دانشگاهها : شاید یکی از غمانگیزترین نتایج ناشی از برنامهریزیهای نادرست و تاثیر نگاه تجاری در فرش دستباف در مساله آموزش دیده میشود. زمانی که دانشگاههای فرش ایجاد شد، دانشجویان بسیاری با شوق روبهسوی آنها آوردند، اما درنهایت به فارغالتحصیلانی بدل شدند که حتی نمیدانستند در کجا باید کار کنند. بهغیر از انبوه درسهای تئوری و بیمحتوا آموزشهایی در برنامهها بود که بهجای بردن آنها در قلب حوزههای قالیبافی و آشنا کردن با شیوههای تولیدی که در طول صدها سال بهترین نتایج هنری و اقتصادی را به بار آورده یا کمک گرفتن و استفاده از علوم برای احیای هنری که از آسیبهای جهل و نادانی و فرصتطلبی سخت فرسوده بود، به بهانه علمی کردن به آنها میآموخت که چگونه بهجای دست با ماشین ریسندگی بریسند و با دستگاهها و رنگهای صنعتی کار کرده و با کامپیوتر طراحی کنند و حتی با ماشین بشویند و پرداخت کنند که درنهایت سریعتراست. افزایش در سرعت یعنی قرار گرفتن در خدمت تجارت. روشن است که تاثیر این آموزشها در روند تولید فرشی که حوصله و صبر و احساس و عشق بستر آن است حاصلی جز پیدایش نسلی از فرشهای بیروح و بیهویت نخواهد داشت. در آموزشهای دانشگاهی تحقیقات میدانی ناممکن و هزینهبر است (بهخصوص هزینههای سفر و عکاسی که نیاز دانشجویان این رشتههاست) و از نظر مسئولان دانشگاه اصل مساله زیر سوال است، چه رسد به آنکه برای تحقیقات میدانی و کمک به پروژههای تحقیقاتی بهخصوص در زمینه آسیبشناسی و شناخت علل سقوط فرش ایران، بودجهای در نظر گرفته شود.
آشنایی با مفاهیم ذاتی و بیرونی فرش دستباف یعنی علومی نظیر زیباشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی بهجای بهره گرفتن از خاستگاه واقعی فرش یعنی رابطه زیبایی بین طبیعت و زندگی تنها در حوزههای تئوریک و تخیلی که سر به لاهوت و ناسوت میکشند حرکت میکند. هنرجویان قاعدتا باید حداقل یک یا دو سال آموزش خود را درمحیطهای تولید و ایضا بازار (که غالبا حجرههای خود را روی آنها میبندند) که عرصه واقعی دانشهای فرش است، چه به عنوان پروژه و چه بهعنوان کارآموزی بگذرانند، که بهجای آشنا شدن با فرشهای مناطق و روشهای شناخت و بازیابی آنها، با گرههای مندرآوردی هنری و بافت تابلو آشنا میشوند. در کارگاههای خود فرش جفتی را به عنوان سنت میپذیرند و بهجای استفاده از علم در حفظ ارزشهای اصیل و کهن فرشبافی، آن را در جهت تخریب فرهنگ به کار میگیرند، بهجای آشنایی و زنده کردن، سنتهای زیبا و انسانی طراحی استاد و شاگردی به مسابقات طراحی کامپیوتری دعوت میشوند.
آیا میشود فکر کرد که این دانشآموختگان امکان مییابند که برای خدمت پا به حوزه گسترده فرش دستباف بگذارند؟ یا اگر شانسی بیابند جای آنها تنها در پشت میز ادارات و آتلیههای طراحی کامپیوتری خواهد بود؟ با همه آنچه گفته شده، اینها تنها گوشهای از مصایبی است که بر فرش دستباف ایران و ایضا وابستگان آن که دستی در قدرت ندارند رفته است. اگر ارادهای برای حل مسائل فرش باشد، شرط اول برقراری ضوابطی بر مدیریت فرش است که از زیر سلطه و نظارت نهادهای بازرگانی بیرون آمده یا حداقل شورایی از کارشناسان و پژوهشگران و حرفهمندان صاحبنظر و استادان زمینههای فرهنگی وابسته به شرایط اجتماعی و انسانی و متعهدان نسبت به ارزشهای واقعی این هنر بر کار آن نظارت کنند. مسائل فرش دستباف ناشناخته نیست. این هنر گرانبها در تمام حوزههای وابسته به خویش اعم از مدیریت و تولید و اقتصاد، از زمانهایی بسیار کهن حداقل تا نیم قرن پیش به بالاترین اوج کارآیی رسیده بود. بازیابی آن شیوهها و احیای آنها با کمک روشهای علمی امروز کار دشواری نیست.
از: بهار