مسألۀ پوتین، دموکراسی است نه امنیت

شنبه, 7ام اسفند, 1400
اندازه قلم متن
اگر اتفاق عجیب و غریبی در دنیای سیاست رخ ندهد، روسیه در جنگ با اوکراین پیروز می‌شود ولی هزینه‌های این پیروزی از فواید آن به مراتب بیشتر است.
 

    عصر ایران؛ هومان دوراندیش – اگر اتفاق عجیب و غریبی در دنیای سیاست رخ ندهد، روسیه در جنگ با اوکراین پیروز می‌شود ولی هزینه‌های این پیروزی از فواید آن به مراتب بیشتر است.

   روس‌ها همین الان هم در افکار عمومی جهانی محکوم و منفور شده‌اند. اگر از اصول‌گرایان وطنی و مشتی مارکسیست وطنی و غیر وطنی بگذریم، که همگی در حال توجیه حملۀ روسیه به اوکراین‌اند، اکثریت مردم دنیا قاعدتا از دیدن تانک‌های ارتش سرخ در خیابان‌های کی‌یف و سایر شهرهای اوکراین بیزارند.

   ولادیمیر پوتین و مقامات زیردستش در دو هفتۀ اخیر با دروغ‌گویی مکرر تلاش کرده‌اند به سیاست روسیه در قبال اوکراین، چهره‌ای انسانی و موجه بدهند ولی خوش‌بختانه امروزه در عصر اینترنت به سر می‌بریم و مشاهدۀ وقایع اوکراین، بازتاب منفی چشم‌گیری در ذهن و ضمیر اکثر مردم دنیا به جای می‌گذارد.

   وقتی که دبیر کل سازمان ملل خطاب به پوتین می‌نویسد «به نام انسانیت، جنگ را متوقف کنید» و یا پاپ به سفارت روسیه می‌رود و خواستار توقف جنگ می‌شود و یا فوتبالیست‌های روسی و اوکراینی علیه جنگ موضع می‌گیرند و یا هنرمندان روس در نفی جنگ حرف می‌زنند و یا مردم سایر کشورهای دنیا علیه حملۀ روسیه به اوکراین تظاهرات می‌کنند ولی جنگ متوقف نمی‌شود، طبیعتا حیثیت روسیۀ پوتین در دنیا عمیقا مخدوش می‌شود.

   بگذریم که نفس آغاز جنگ، پس از آن همه انکار و تکذیب مقامات روسیه، خودش بالاترین ضربه را به حیثیت روسیه زده است.

    سران حکومت روسیه به خوبی می‌دانند ممکن است همانند هیتلر در تقابل با جهان دموکراتیک، مصداق نیروی شر قلمداد شوند. آن‌ها می‌کوشند با دروغ‌گویی و فریب‌کاری و انتشار اطلاعات گمراه‌کننده، مانع از آن شوند که اوکراین امروز عرصۀ تقابل خیر و شر قلمداد شود و شنل نیروی شر بر دوش روسیه قرار گیرد.

  اما به‌رغم تلاش روس‌ها، به نظر می‌رسد آن‌ها در این زمینه شکست خورده‌ و جنگ را باخته‌اند. یعنی برچسب “نیروی شر” بر پیشانی‌ پوتین چسبیده و به این راحتی هم کنده نخواهد شد.

   اما جدا از شکست معنوی و حیثیتی، روسیه برای جنگیدن و باقی ماندن در این کشور به قصد تسلط سیاسی بر آن، ممکن است متحمل پرداخت هزینه‌های مالی هنگفتی شود. همین امروز دولت جو بایدن از کنگرۀ آمریکا خواست مبلغ ۶ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار برای کمک به اوکراین به منظور جلوگیری از پیش‌رَوی تانک‌های روسی در این کشور اختصاص دهد. دولت فرانسه نیز اعلام کرد سلاح و تجهیزات نظامی به اوکراین می‌فرستد.

   اگر روسیه طی دو سه روز آینده موفق شود کل اوکراین را تسخیر کند، امری که بعید به نظر می‌رسد، هزینه‌های مالی پیروزی در جنگ برای مسکو کاهش می‌یابد ولی اگر چنین نشود، نفس غلبۀ نظامی در اوکراین نیز ممکن است هزینۀ قابل توجهی روی دست مقامات کرملین بگذارد.

   اما حتی در صورت پیروزی چندروزۀ روس‌ها در این جنگ و تسلط آن‌ها بر سراسر اوکراین، تداوم حضور آن‌ها در این کشور برایشان هزینه‌زا است و پرداخت این هزینه‌ها قاعدتا به زیان اقتصاد نه چندان قوی روسیه است.

   ولی جدا از هزینه‌های مذکور، تحریم‌های گستردۀ اروپا و آمریکا علیه روسیه، که یکی‌یکی دارند از راه می‌رسند، اقتصاد روسیه را بیش از پیش تحت فشار قرار می‌دهد.

   ممکن است گفته شود که تسلط روسیه بر اوکراین به پرداخت چنین هزینه‌هایی می‌ارزد. اما باید دید هدف اصلی روسیه از حمله به اوکراین چه بوده. خود روس‌ها می‌گویند آن‌ها برای ممانعت از گسترش ناتو به سمت روسیه، این جنگ را آغاز کرده‌اند. اما چرا باید چنین کنند؟ طبیعتا چون مجاورت ناتو با روسیه را خطری برای روسیه می‌دانند.

   اما لیتوانی و لتونی و استونی هجده سال است که عضو ناتو هستند. هر سه کشور کاملا در مجاورت روسیه قرار دارند و بویژه لتونی و استونی بسیار به مسکو نزدیک‌اند. اگر واقعا مجاورت ناتو با روسیه این قدر خطرناک است که مقامات کرملین از آن دم می‌زنند، آن‌ها باید به این سوال جواب دهند چرا عضویت استونی و لتونی و لیتوانی در ناتو، عملا هیچ لطمه‌ای به امنیت روسیه نزده است؟

   در واقع مسأله این است که رژیم پوتین توسعۀ دموکراسی در دنیا را خوش ندارد و از گسترش دموکراسی به سمت روسیه نیز طبیعتا اسقبال نمی‌کند؛ چراکه اگر کشورهای مجاور روسیه یکی‌یکی دموکراتیک شوند، دموکراسی‌خواهی در جامعۀ روسیه نیز افزایش می‌یابد.

۷۲درصد جمعیت روسیه (تقریبا ۱۰۵ میلیون نفر) در مناطق غربی روسیه زندگی می‌کنند. در غرب روسیه، از سن‌پترزبورگ در شمال غربی تا ولگوگراد و روستوف در جنوب غربی، این چند کشور به عنوان همسایه روسیه (یا کشوری بسیار مجاور روسیه) قرار دارند: نروژ و فنلاند و سوئد در شمال غربی روسیه، استونی و لتونی و لیتوانی و بلاروس در غرب مرکزی روسیه، و نهایتا اوکراین که در غرب مرکزی تا جنوب غربی روسیه قرار دارد.

   از این هشت کشور، نروژ در شمالی‌ترین نقطۀ شمال غربی روسیه (شبه جزیرۀ کولا) همسایۀ روسیه است. شبه جزیرۀ کولا، نقطه‌ای دوردست در روسیه است که سطح تمدنی چندان بالایی ندارد و طبیعت در آن‌جا پررنگ‌تر از سیاست است. مهم‌ترین شهر این شبه جزیره، مورمانسک است با جمعیتی ۳۰۰ هزار نفری.

   اما فنلاند نزدیک سن‌پتربورگ است. سن‌پترزبورگ دومین شهر بزرگ روسیه است و ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در این شهر زندگی می‌کنند. سوئد هم در غرب فنلاند، اگرچه همسایۀ روسیه نیست ولی به هر حال پتانسیل تقویت دموکراسی‌خواهی در مهم‌ترین شهر شمال غربی روسیه (سن‌پترزبورگ) را دارد.

در غرب روسیه، بلاروس تحت سلطۀ روسیه است و خطری برای این کشور ندارد. استونی و لتونی و لیتوانی هم قطعا تاثیراتی در تقویت دموکراسی‌خواهی در روسیه دارند. حالا کمی بیشتر یا کمتر از فنلاند و سوئد.

   نزدیکی این شش کشور دموکراتیک به روسیه، اگرچه کم و بیش تاثیراتی دموکراتیک دارد بر مردمی که در مناطق غربی روسیه زندگی می‌کنند، ولی این تاثیرات قابل مقایسه با تاثیرات برآمده از یک اوکراین دموکراتیک پیشرفته نیستند.

   اوکراین بعد از انقلاب‌های رنگی قرن بیست‌ویکم، دموکراتیک شده ولی دموکراسی متزلزلی دارد. علاوه بر این، دموکراسی نوپا و لرزان اوکراین به “پیشرفت” هم منتهی نشده است و فقط در صورتی که این دموکراسی دوام آورد و تثبیت شود، می‌تواند با “پیشرفت” دست در آغوش شود.

   اما نکتۀ مهم‌تر این است که اوکراین به لحاظ تاریخی و جمعیتی و فرهنگی، در قیاس با سایر همسایگان روسیه، پیوندهای بسیار عمیق‌تری با روسیه دارد. بیش از ۱۷ درصد از مردم اوکراین، روس هستند ( تقریبا ۸ میلیون نفر).

   تثبیت دموکراسی و تحقق پیشرفت در اوکراین، در بلندمدت تاثیرات خاص خودش را بر روس‌های مقیم اوکراین می‌گذارد و آن‌ها را از ناسیونالیسم روسی دور می‌کند. طبیعتا این تاثیرات به داخل روسیه نیز منتقل خواهد شد و دموکراسی‌خواهی را در این کشور تقویت خواهد کرد. این تحول ممکن، چیزی نیست که مقامات کرملین به آن بی‌توجه باشند.

   جمعیت اوکراینی‌های روسیه نیز ۲ میلیون نفر است. این جمعیت در طول زمان با ریتم و روند ملایم و معناداری، کاهش یافته است. هنگام فروپاشی شوروی، تقریبا ۴ونیم میلیون اوکراینی در روسیه زندگی می‌کردند. در سال ۲۰۰۲ تعداد آن‌ها به ۳ میلیون نفر رسید و در سال ۲۰۱۰، ۲ میلیون اوکراینی در روسیه زندگی می‌کردند و احتمالا الان تعدادشان کمتر هم شده است.

   خروج اوکراینی‌ها از روسیه، پیوندهای فرهنگی و عاطفی روسیه و اوکراین را طبیعتا کاهش می‌دهد.

   از سوی دیگر، تثبیت دموکراسی در اوکراین و بدل شدن این کشور به یک کشور پیشرفته طی دو سه دهۀ آتی، قاعدتا در استحالۀ روس‌های مقیم اوکراین و کاهش تعلق خاطر آن‌ها به روسیه و نیز در حرکت امواج دموکراسی‌خواهی به داخل روسیه موثر خواهد بود. این تحولات قاعدتا به زیان تداوم اقتدارگرایی موجود در روسیه است.

مسألۀ پوتین، دموکراسی است نه امنیت

    بنابراین باید گفت که مسئلۀ اصلی پوتین و اطرافیانش، نفی دموکراسی است نه تثبیت امنیت. امنیت روسیه با عضویت استونی و لتونی و لیتوانی در ناتو طی دو دهۀ اخیر مخدوش نشده است. عضویت اوکراین در ناتو هم خطر بالفعل و حادی برای امنیت روسیه ایجاد نخواهد کرد؛ چراکه جهان غرب اساسا تمایلی ندارد با روسیۀ اتمی شاخ به شاخ شود و این واقعیت در جریان حملۀ روسیه به اوکراین نیز بوضوح مشهود است.

    در واقع پوتین با مستمسک قرار دادن مسألۀ “امنیت”، می‌کوشد مانع گسترش و تعمیق دموکراسی در غرب روسیه شود. او خیالش راحت است که دموکراسی در کشورهای جنوبی روسیه به این زودی‌ها پا نخواهد گرفت و عمدتا نگران کشورهای غربی روسیه است.

   در غرب روسیه فقط فنلاند و سوئد دموکراسی تثبیت‌شده‌ای دارند. نظام‌های دموکراتیک کشورهای برآمده از اتحاد جماهیر شوروی یا کشورهای اروپایی بلوک شرق، نوپا هستند و با تحرکات روسیه می‌توانند متلاطم یا ساقط شوند. در صدر این کشورها نیز اوکراین قرار دارد.

    سقوط دموکراسی در اوکراین، می‌تواند نقطۀ آغاز امیدوارکننده‌ای برای کرملین باشد که در راستای سقوط دموکراسی در سایر کشورهای سابقا کمونیستی، اقداماتی بطیء یا دفعی پیشه کند.

    اگر بخش عمدۀ جمعیت روسیه در مرکز یا شرق این کشور بود، احتمالا کرملین از رشد و تقویت دموکراسی در غرب روسیه چندان نگران نمی‌شد. اما وقتی ۷۲ درصد مردم روسیه در مناطق غربی این کشور زندگی می‌کنند، تحقق و تقویت دموکراسی در کشورهای غربی روسیه، خطری نرم برای کرملین است که ممکن است دیر یا زود به فروپاشی یا وقوع انقلابی رنگی در روسیه نیز منتهی شود.

 به کانال عصر ایران در تلگرام بپیوندید


   اما علت اصلی این فروپاشی یا انقلاب نرم، اعراض خود کرملین از پذیرش دموکراسی در روسیه است. دلیل اصلی این اعراض نیز، تمایل پوتین و باند سیاسی‌اش برای حکمرانی مادام‌العمر بر ملت و سرزمین روسیه و حفظ حاکمیتشان تحت هر شرایطی است.

   در یک جامعۀ دموکراتیک، “حاکمیت” حق انحصاری فرد یا گروه خاصی نیست؛ اما این اصل اساسی، چیزی نیست که خوشایند دیکتاتور کرملین و دیکتاتورهای تابع او در جنوب و جنوب شرقی روسیه باشد.

 

 

   اولویت نیافتن تمامیت ارضی اوکراین نزد دولت‌های غربی، جدا از اینکه جهان دموکراتیک غرب را از شاخ به شاخ شدن با روسیه خلاص می‌کند، به افزایش کارآمدی دولت دموکراتیک نوپای اوکراین هم کمک می‌کند.
 

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش- به رسمیت شناخته شدن استقلال مناطق شرقی اوکراین از سوی ولادیمیر پوتین، دقیقا به اندازۀ انتخابات ریاست جمهوری روسیه و اصلاح قانون اساسی این کشور، که به پوتین اجازه داده است دو دورۀ دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شود، مسخره است.

دموکراسی غرب مهم‌تر از تمامیت ارضی اوکراین است

  اما حقوق بین‌الملل یگانه عاملی نیست که واقعیات بین‌الملل را رقم می‌زند. ارتش سرخ روسیه اگر تحت فرمان دیکتاتوری مثل پوتین باشد، ممکن است هم بخش‌هایی از شرق اوکراین هم توسط مسکو بلعیده شود.  اگر اسکاتلند بخواهد از بریتانیا جدا شود، این جدایی قاعدتا باید به تایید مقامات عالی بریتانیا برسد نه به تایید رئیس‌جمهوری فرانسه! به رسمیت شناخته شدن استقلال دونتسک و لوهانسک از اوکراین، از سوی عالی‌ترین مقام سیاسی روسیه نیز همین قدر بی‌ربط است به قواعد حقوق بین‌الملل.

   اما حزب روسیۀ واحد به رهبری پوتین، موقعیت حزب کمونیست چین را ندارد. یعنی نه توانسته است رشد اقتصادی قابل توجهی برای روسیه به ارمغان آورد، نه بر مردمی حکمرانی می‌کند واجد فرهنگ سیاسی تبعی یا اطاعت‌پذیری بالا. ضمنا “غرب‌گرایی سیاسی” در روسیه به مراتب بیشتر از چین است.

   دولت پوتین به علل گوناگون دچار ناکارآمدی است. سرمایه‌داری الیگارشیک روسیه در کنار تحریم‌های جهان غرب و البته وسعت جغرافیایی این کشور و پیشرفته نبودن اقتصاد روسیه از دیرباز تا کنون، در ناکارآمدی دولت پوتین موثر بوده‌اند.

   در چنین شرایطی، اگر دونتسک و لوهانسک پس از استقلال مثل کریمه ضمیمۀ روسیه شوند یا به مناطقی تحت حمایت روسیه بدل شوند، باری اضافی بر دوش اقتصاد روسیه خواهند بود. افزایش وسعت جغرافیایی و جمعیت روسیه به دلایل امنیتی، در خدمت تشدید ناکارآمدی دولت این کشور خواهد بود.

  دموکراسی غرب مهم‌تر از تمامیت ارضی اوکراین است

   ناکارآمدی اتحاد جماهیر شوروی هم در اثر هراس‌های امنیتی آن اتحادیه و ورودش به رقابت تسلیحاتی با آمریکا روزافزون شد و به‌مثابه یکی از علل اصلی فروپاشی شوروی عمل کرد.

   الان که به نظر می‌رسد پوتین در پی بلعیدن شرق اوکراین است تا منطقۀ حائلی بین روسیه و ناتو ایجاد کند، دولت‌های دموکراتیک جهان غرب منطقا دو راه در پیش رو دارند: افزایش چشمگیر تنش با روسیه به قصد دفاع از تمامیت ارضی اوکراین، مدیریت تنش روسیه و اهمیت ندادن به وسعت سرزمینی اوکراین.

   بخش قابل توجهی از مردم مناطق شرقی اوکراین، به هر حال روسوفیل‌اند. چندان که دوشنبه شب هم مردم دونتسک پس از اطلاع از تصمیم پوتین در خصوص به رسمیت شناختن استقلال دونتسک و لوهانسک، به خیابان‌ها ریختند و شادی کردند.

   اولویت نیافتن تمامیت ارضی اوکراین نزد دولت‌های غربی، جدا از اینکه جهان دموکراتیک غرب را از شاخ به شاخ شدن با روسیه خلاص می‌کند، به افزایش کارآمدی دولت دموکراتیک نوپای اوکراین هم کمک می‌کند.

   وسعت جغرافیایی و فزونیِ جمعیت، دو مانع اساسی ناکارآمدی هر دولتی است. حتی اگر اوکراین مثل آلمان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شود، این تحول از چشم‌انداز گسترش و تعمیق دموکراسی در جهان، پدیده‌ای منفی نخواهد بود.

   بخش عمدۀ اوکراین، یعنی اوکراین غربی می‌تواند طی دو دهۀ آینده به کشوری دموکراتیک و پیشرفته بدل شود، بخش کوچک‌تر اوکراین، یعنی اوکراین شرقی هم مثل آلمان شرقی به خرابه‌ای مخوف بدل خواهد شد که مردم روسوفیلش از زندگی در آن پشیمان خواهند شد!

   رها کردن مناطق شرقی اوکراین و بدل کردن اوکراین غربی به کشوری که ارزش زیستن دارد، در کوبیدن مُهر بطلان بر پوتینیسم، هزار بار مؤثرتر از هر جنگ یا تنش کنترل‌نشده‌ای در شرایط کنونی است.

   احساسات ناسیونالیستی مردم به استقلال رسیدۀ شرق اوکراین در میان‌مدت و پس از مشاهده و مقایسۀ وضعیت اقتصادی و سیاسی شرق و غرب اوکراین فعلی، فروکش خواهد کرد.

   ناسیونالیسم، به قول آلبرت اینشتین، “سرخک بشریت و بیماری عصر ماست.” این بیماری در شرق اوکراین هم دیر یا زود از پای در می‌آید و مهم‌ترین راه علاجش هم ایجاد یک “دموکراسی کارآمد و پیشرفته” در غرب اوکراین است.

   در شرایطی که ولادیمیر پوتین امیدوار است رشد راست‌گرایی افراطی در جهان غرب به سقوط نظام‌های لیبرال‌دموکراتیک غربی منتهی شود، تشدید منازعات ناسیونالیستی بین غرب دموکراتیک و روسیۀ پوتین، به سود راست‌گرایان افراطی در داخل کشورهای غربی است.

  در مجموع از چشم‌ اندازی کلان و با نگاهی بلندمدت، باید گفت حفظ و توسعۀ دموکراسی در جهان، مهم‌تر از تمامیت ارضی اوکراین است. اوکراین فعلی نه دموکراسی درخوری دارد نه پیش‌رفتِ آنچنانی.

   آمریکا و اتحادیۀ اروپا نباید برای حفظ تمامیت ارضی یک کشور نیمه‌دموکراتیک ناپیشرفته، سطح تنش با روسیه را چنان بالا ببرند که کلیت جهان دموکراتیک به سمت جنگ جهانی سوم حرکت کند.

   ایجاد یک دموکراسی پایدار و پیشرفته در غرب اوکراین، خردمندانه‌تر از زدودن عقلانیت نسبی دیکتاتور مستقر در کرملین است. توسعۀ ارضی روسیه، خودش عاملی در راستای افزایش ناکارآمدی دولت روسیه و به محاق رفتن پوتینیسم خواهد بود.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.