عصر ایران؛ جمشید گیل– ابراهیم رئیسی به تازگی در گفتوگوی تلفنی با امیر قطر آمادگی ایران را برای کمک به قطر برای برگزاری هر چه بهتر جام جهانی ۲۰۲۲ اعلام کرده است. این موضع اگرچه نیکوست، ولی به دلایلی هم غمانگیز است.
وسعت قطر حتی یکصدم وسعت ایران نیست. جمعیتش هم کمتر از ۳ میلیون نفر است. این کشور مغزهای متفکر چندانی هم در ریاضیات و علوم ندارد. نه ابن سینا داشته، نه مریم میرزاخانی. یعنی در تاریخ کوتاهمدتش نه گذشتۀ علمی درخشانی داشته نه اکنون چهرههای علمی برجستۀ پرشماری دارد.
البته دانشمندان غالبا مخفیاند. یعنی برای رسانهها چندان شناختهشده نیستند. گاهی به مناسبتی چند دانشمند از پستوهای شریف علم بیرون میآیند و جایزۀ نوبل یا چیزی شبیه این نصیبشان میشود و مردم دنیا با آنها آشنا میشوند. بنابراین بعید نیست که قطر هم دانشمندان برجستهای داشته باشد، ولی بعید است که شمار این دانشمندان قابل توجه باشد.
همچنین، روز ملی قطر ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸ است. یعنی ۱۴۴ سال قبل. قطر در سپتامبر ۱۹۷۱ هم از بریتانیا مستقل شده است. بنابراین ما با کشوری مواجه هستیم که عمرش ۱۴۴ سال است و ۵۱ سال قبل هم مستقل شده.
اما ظاهرا همین تاریخ مختصر، علت توفیقات اقتصادی قطر است. وقتی که بار گران تاریخ بر دوش یک ملت نباشد، آن ملت هویت صلب و ستبری هم نخواهد داشت و با اقتضائات جهان جدید راحتتر کنار میآید. ما به دلیل هویت تاریخی گرانبارمان، هزار و یک مشکل داریم برای پذیرش مدرنیزاسیون و پیشرفت.
یعنی همین که قرار باشد واقعا پیشرفت کنیم، عدهای در گوشهای از این مملکت نسبت به هویتشان احساس خطر میکنند و فریادشان بلند میشود که پیمودن چنین مسیری به از دست رفتن هویت ملت ایران منتهی خواهد شد. گویا هم از این روست که اسب پیشرفت در ایران چنانکه باید بهتاخت پیش نمیرود.
میزبانی قطر در جام جهانی ۲۰۲۲، از این حیث هم برای ما ایرانیها غمانگیز است که در کشور ما هنوز زنان حق ورود به ورزشگاههای فوتبال را ندارند. ما به دلیل قرائت خاصی که از اسلام داریم، ناچاریم قید میزبانی رویدادهای ورزشی مهمی مثل المپیک یا جام جهانی فوتبال را بزنیم؛ حتی اگر از حیث پیشرفت اقتصادی به چین برسیم و قطر را هم در جیبمان بگذاریم.
اگرچه مطابق فقه سنتی، لازم نیست که زنان غیرمسلمان در جامعۀ اسلامی حجاب داشته باشند (و این نکته را شهید مطهری با ذکر حدیثی از حضرت علی در کتاب “مسئلۀ حجاب” آورده است)، ولی در جامعۀ ما سنت تبدیل به ایدئولوژی شده است. یعنی لزوما فقه سنتی مبنای وضع مقررات نیست؛ بلکه فقه سنتی در امتزاجی ایدئولوژیک با انقلابیگری غربستیزانه درآمیخته است و قانونگذاری و وضع مقررات، باید هر دو مبنای مذکور را پاس بدارد.
مراد از غربستیزی هم البته ستیزه با لیبرالیسم و آزادیهای اجتماعی و فرهنگی لیبرالی است. وقتی دکتر شریعتی در آغاز کتاب “حسن و محبوبه” نسبت به “آزادیهای لیبرالی” اظهار نفرت میکند، از جناب علمالهدی چه انتظاری میتوان داشت؟ شریعتی از پاریس به ایران برگشته بود و از چنان آزادیهایی بیزار بود. آقای علمالهدی که احتمالا هیچ وقت در هیچ یک از کشورهای لیبرال دنیا زندگی نکرده است.
غرض اینکه، لیبرالیسمستیزی ما ریشههای روشنفکرانه هم دارد. اکبر رادی روشنفکری سکولار بود ولی در نوشتههایش، مثلا در کتاب “مکالمات”، نفرت عمیق خودش را نسبت به آزادیهای لیبرالیستی بروز داده است.
مرحوم آلاحمد هم در بسیاری از آثار خود، بویژه در کتاب “غربزدگی”، مخالفتش را با ترویج آزادیهای اجتماعی و فرهنگی غربی در جامعۀ ایران بروز داده است. وقتی که شریعتی و آل احمد و رادی و کثیری از روشنفکران سکولار به دلیل امپریالیسمستیزی، تیشه به ریشۀ نازک لیبرالیسم در این دیار میزدند، چه جای عجب که روحانیون انقلابی برای آزادیهای لیبرالیستی مجلس ختم هم برگزار کنند؟
وقتی هم که چنین آزادیهایی بدتر از کفر ابلیس قلمداد شوند، معلوم است که ایران نمیتواند میزبان جام جهانی یا مسابقات المپیک باشد. در چنین شرایطی، ایران بزرگ باید به قطر کوچک کمک کند برای برگزاری هرچه باشکوهتر جام جهانی در قطر. قطر هم احتمالا نیازی به کمک ما نخواهد داشت. کشوری که میزبانی جام جهانی را از فیفا گرفته، از پس برگزاریاش هم برمیآید.
اصلا لیبرالیسم به جهنم. امکانات بعضا لیبرالیستی فقه سنتی را هم نادیده میگیریم. ولی این واقعیت تلخ را چطور باید نادیده بگیریم که امسال جام جهانی در قطر برگزار میشود و دهها هزار زن و مرد اروپایی و آمریکایی و آسیایی و آفریقایی تماشاگر مسابقات فوتبال در ورزشگاههای قطر خواهند بود، ولی در ایران هنوز عدهای مخالف حضور زنان در ورزشگاهها هستند؟
در دهۀ ۱۳۶۰، کشورهای عربی منطقه در اخبار صداوسیما و ادبیات مقامات سیاسی کشور ما، “کشورهای مرتجع منطقه” قلمداد میشدند. تا همین چند سال قبل که زنان در عربستان حق رانندگی نداشتند، رسانههای اصولگرا این فقدان حق را به درستی نشانۀ ارتجاع حکومت عربستان میدانستند.
اما “ارتجاع” بالاخره واژهای است که مدلولاتی دارد. سیاسیون و انقلابیون محترم ما باید به این سوال جواب دهند که وقتی از “کشورهای مرتجع منطقه” حرف میزدند، دقیقا چه چیزهایی را نشانۀ ارتجاع این کشورها میدانستند؟
احتمالا محرومیت زنان از پارهای از حقوق بدیهی زنان در همه جای دنیا، یکی از نشانههای این ارتجاع محسوب میشد. همین الان حکومت طالبان دقیقا به همین دلیل مرتجع محسوب میشود. چه فرقی دارد که حکومت طالبان جلوی درسخواندن زنان را بگیرد یا فلان حکومت عربی مانع رانندگی زنان شود؟
از طالبان که بگذریم، به نظر میرسد “کشورهای مرتجع منطقه” در بعضی زمینهها از شر ارتجاع خلاص شدهاند و از برخی جهات از ما پیشی گرفتهاند. نمونهاش همین حضور زنان در ورزشگاهها است.
این چه فخری برای ایران اسلامی است که چهار تا کشور نوظهور خاورمیانه به ما بخندند که زنان جامعۀ ایران حق ندارند به ورزشگاه فوتبال بروند؟ مگر این جامعه اسلامی نیست؟ قبل از انقلاب این جامعه اسلامی بود و بعد از انقلاب هم که ظاهرا اسلامیتر شده. پس چرا برخی از روحانیان نسبت به مردم مسلمان ایران اسلامی این قدر بدبیناند؟
مگر کسانی که به ورزشگاه میروند، مسلمان نیستند؟ مگر پلیس حکومت اسلامی در ورزشگاه آزادی مستقر نیست؟ اکثر تماشاگران ورزشگاه آزادی پس از انقلاب به دنیا آمدهاند و هر روز بینندۀ برنامههای صداوسیمای جمهوری اسلامی بودهاند. پس چرا آقایان این قدر به این جوانان بدبین هستند و احساس میکنند که رفتار این جوانان فاصلهای نوری با “رفتار اسلامی” دارد؟
اگر بین ایران اسلامی و “کشورهای مرتجع منطقه” تفاوتی هست، این تفاوت در دنیای ورزش هم باید به چشم آید. ارتجاع برچسبی نیست که فقط بر پیشانی دیگران بچسبد. مدلولات و مصادیقی دارد که میتواند در کار و بار هر حکومتی دیده شود و به مشروعیت آن حکومت لطمه بزند.
اینکه یک حق بدیهی زنان را به رسمیت بشناسیم و به ریش “مرتجعین منطقه” بخندیم که چرا چنین حقی را به رسمیت نشناختهاند، به کار جدل میآید اما دردی را دوا نمیکند؛ چراکه مرتجعین منطقه هم میتوانند به ریش ما بخندند که حق ورود زنان به ورزشگاهها را به رسمیت شناختهاند و ما چنین حقی را برای زنان قائل نیستیم. ریشخند آنان نیز رافع ارتجاعشان در سایر حوزهها نیست.
باری، ما فیالحال باید از خیر میزبانی جام جهانی و مسابقات المپیک و … بگذریم. امکانات اقتصادیاش را هم نداریم. ولی الان که قطر میزبان جام جهانی است، شایسته است که “حکومت اسلامی ایران” هم میزبان “زنان مسلمان” در ورزشگاههای “جامعۀ اسلامی ایران” باشد.
عدهای از زنان و دختران مسلمان در جامعهای اسلامی که تحت حاکمیت یک حکومت اسلامی است، میخواهند تماشاگر مسابقات فوتبال باشند. تماشاگر و فوتبالیست و جامعه و حکومت، همگی اسلامیاند.
باور کنید که حادثۀ فجیعی رخ نخواهد داد. بعد از ۹۰ دقیقه سوت پایان بازی به صدا درمیآید و همگی در کمال امنیت به خانههایشان برمیگردند. رأفت اسلامی در چنین جاهایی نیز باید به کار آید.
در میان زنان و دختران فوتبالدوست جامعۀ ایران، عدهای که وضع مالی خودشان یا خانوادهشان بهتر است، احتمالا پاییز امسال به قطر میروند و چند مسابقۀ جام جهانی را از نزدیک تماشا میکنند. راه ندادن زنان و دختران ایرانی به ورزشگاههای داخل کشور، عملا یعنی سختگیری با زنان و دخترانی که زندگی مرفهی ندارند. و این خلاف رأفت و زایندۀ نفرت است.
این دخترانی که میخواهند برای اولین بار در عمرشان تماشاگر یک مسابقۀ فوتبال باشند، تقریبا همگی مسلمان و شیعهاند و با اخلاق ایرانی-اسلامی به هیچ وجه بیگانه نیستند. از آنها نترسیم. آنها قابل اعتماد و شایستۀ احتراماند. سختگیری با آنها نه نشانۀ رأفت با آنهاست نه نشانۀ حرمت نهادن به آنها.