صادق زیباکلام . تحلیلگر سیاسی و بینالملل
شرق: اگر نامم بهجای صادق، «آلفرد» یا «دیوید» و نام فامیلی من هم به جای زیباکلام، «جانسون» یا «اسمیت» بود و بهجای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در دانشگاه «ییل» یا «استنفورد» تدریس میکردم در آن صورت حتما برای وضع نظریه «دیپلماسی مثبت» در برابر «دیپلماسی منفی»، در ایران بهعنوان یک نظریهپرداز سیاسی، شهره خاص و عام میشدم! و حتما صدها رساله فوقلیسانس و دکترا درخصوص بسط و تبیین نظریه دیپلماسی مثبت و منفی و انطباق آن با شرایط ایران و… به نگارش درآمده بود. اما خب اسمم صادق است و در محله بازارچه آبمنگل تهران بزرگ شدهام و… راستی را آن است که دستکم در جامعه ما، دو نگاه کاملا متفاوت – اگر نگفته باشیم متضاد- درباره نحوه اداره دیپلماسی وجود دارد. من نام اولی را گذاشتهام دیپلماسی منفی و دومی را دیپلماسی مثبت میخوانم. دیپلماسی منفی یعنی کشورهای پیشرفته دنیا، ژاپن، استرالیا، کانادا، آمریکا و اروپا، مخالف ما هستند و ما با آنها در تضاد، تقابل و دشمنی بهسر میبریم. هیچ وفاق، دیالوگ و تفاهمی میان ما و جهان پیشرفته، نمیتواند از اساس شکل بگیرد. ما برعکس باید سعی کنیم که با کشورهای توسعهنیافته در آسیا، آفریقا و آمریکایلاتین دوست و همراه شویم. دیپلماسی مثبت در مقابل، ضمن پذیرش اصل تفاوت میان ما و کشوری همچون فرانسه، انگلستان و حتی آمریکا، در عین حال معتقد است که رابطه میان ما و آنها، الزاما تقابل و دشمنی و بغض و کینه نیست. ما بههرحال منافع ملی تعریفشدهای برای خودمان داریم و آنها هم همینطور. ضمن آنکه آنها در میان خودشان، بههرحال تفاوت ارزشها، دیدگاهها و منافع ملی دارند. بنابراین میتوان با آنها یک رابطه معقول و منطقی برقرار کرد.
سمبل دیپلماسی منفی، دولت قبلی و سمبل دیپلماسی مثبت، دولت خاتمی بود. آقای احمدینژاد هیچ تلاشی در جهت ایجاد یک حداقلی از تفاهم نه با اروپا کرد و نه با آمریکا. اما آقای خاتمی و قبل از آن آقای هاشمی، حداقل تلاشهایی برای ایجاد نوعی تفاهم و زبان مشترک با غربیها به عمل آوردند. آقای روحانی، به یقین، دنبال الگوی دیپلماسی مثبت بوده است. همه تلاش او را در نیویورک میتوان در یک گزاره خلاصه کرد: «ما برای جنگ و تقابل با کسی نیامدهایم؛ اگر به ما احترام گذاشته شود و با ما درست برخورد و رفتار شود ما هم به دیگران احترام گذارده و با همگان درست رفتار خواهیم کرد». جدای از ملاقات با تقریبا تمامی وزرای خارجه کشورهای غربی ازجمله آمریکا و انگلستان، او سرانجام آن تابوی ۳۵ساله را شکست و با رییسجمهور آمریکا هم تلفنی سخن گفت. از شهریورماه به اینسو هم ایشان در مسیر دیپلماسی مثبت حرکت کرده؛ از صحبت تلفنی با رییسجمهور روسیه و رهبر چین گرفته تا نخستوزیر انگلستان. او حتی نخستوزیر ایتالیا را فراموش نکرده و از قلم نینداخته. اتفاقا او درست فکر میکند چرا که در اتحادیه اروپا نمیتوان ایتالیا را نادیده گرفت. روحانی در اصل دارد پا جای پای خاتمی و سیاست تنشزدایی او میگذارد. ایتالیا، اسپانیا، آلمان، اتریش و فرانسه جملگی خاتمی را دعوت کردند. فراموشمان نشود که اتفاقا در آن مقطع، اروپاییها دیوار دفاعی موثری برای ما شده بودند در برابر نئومحافظهکاران و تندروهای آمریکایی و اسراییلی. همین مذاکرات اخیر ژنو دقیقا نشان داده که نگاه دیپلماسی منفی چقدر نادرست است.
آقای روحانی و ظریف توانستهاند بخشی از رهبری آمریکا را باخود همراه سازند. درست است که تندروها همچنان در حال تیزکردن تیغ برای تحریمهای بیشتر هستند، اما واقعیت آن است که بعضی وقتها تندروهای خودمان هم بهانه به دست آنها میدهند. بسیاری از بهاصطلاح صاحبنظران ایرانی با ملاحظه شکاف در اردوگاه غرب درخصوص برنامه هستهای ایران – چون نگاهشان برگرفته از دیپلماسی منفی است و نمیتوانند درک درستی از عالم واقعی داشته باشند- رفتهاند بهدنبال تئوریهای توطئه و فرضیههای داییجان ناپلئونی پیرامون اینکه چرا فرانسه آنگونه رفتار میکند و آمریکا به گونهای دیگر. یکسری تئوری توطئه ساختهاند مبنی بر اینکه همه اینها نمایش است و فرانسه قرار شده نقش «پلیس بد» را بازی کند، آمریکا نقش «پلیس خوب» را و مطالبی از این دست! اما نه؛ واقعیت غرب اتفاقا همان است که روحانی و ظریف باور دارند. در پارادایم دیپلماسی منفی، فرانسه، انگلستان، آمریکا و مابقی همه یکسان و یک کاسه فرض گرفته شدهاند و وقتی رفتارهای متفاوت دیده میشود، طرفداران دیپلماسی منفی چارهای ندارند جز اینکه بروند سر وقت تئوریهای «داییجان ناپلئون»ی درخصوص زدوبندهای پشتپرده میان فرانسه و آمریکا.
در حالیکه در نگاه روحانی، خاتمی یا هاشمیرفسنجانی به غرب، اینگونه نیست. کشورهای مختلف، رهبران و دولتهای مختلف ممکن است در بسیاری از حوزهها مثل یکدیگر نیندیشند. دقیقا با این نگاه است که روحانی به طور منظم تلاش میکند که در این دنیای وانفسا، برای ایران یارگیری کند. با همه صحبت میکند تا بتواند نشان دهد و اعلام کند ما قصد رویارویی و زیادهخواهی و تهدید کسی و کشوری را نداریم. میخواهد نشان بدهد که ما به حق خودمان قانع هستیم و چیزی بیش از حق و سهم خودمان نمیخواهیم. اگر دیپلماسی روحانی موفق نشود، میتوان گفت که روحانی اشتباه میکرده و حق با طرفداران دیپلماسی منفی است و هیچ تفاوتی میان غربیها نیست و حق با احمدینژاد بود که اعتقاد داشت با مشت گره کرده باید با آنها روبهرو شد. اما در عین حال این سوال را هم میتوان مطرح کرد که اگر روحانی موفق نشود، چه میزان از عدم موفقیت وی، ملهم و متاثر از نفوذ و تاثیر دیپلماسی منفی در داخل کشور خودمان است؟