حضور در بخش مسابقه جشنواره کن برای هر سینماگری افتخاری بزرگ محسوب میشود؛ اما برای زر امیرابراهیمی، بازیگر ایرانی، حضور با «عنکبوت مقدس»، ساخته علی عباسی، روی فرش قرمز کن چیزی بیش از افتخاری شخصی بود. بسیاری در ایران عروج او را پس از آنکه با تنگنظری حکومت سرکوبگر ایران مجبور به خروج از کشور شد، مایه الهام دانستند. از چند هفته پیش که خبر راه یافتن «عنکبوت مقدس» به بخش مسابقه کن منتشر شد، تا چند روز پیش که زر با آن لباس زیبا بر فرش قرمز کن ظاهر شد، چندین مقاله و دهها و شاید حتی صدها گزاره در رسانههای اجتماعی منتشر شد که از الهامبخش بودن بازیگری میگفتند که روزگاری به دلیل انتشار فیلمی خصوصی از زندگی شخصیاش با نابود شدن حرفه بازیگریاش در تلویزیون ایران مواجه شد و حالا در صدر سینمای جهان میدرخشد.
گذشته امیرابراهیمی بارها بازگو شده است؛ اما در کن که پای صحبت او نشستم، میخواستم بیشتر از فیلمی که سینماگری او را به فاز جدیدی وارد کرد و از آینده حتما درخشانی که منتظر او است، صحبت کنم. در باغ گراند هتل کن نشستیم و در میانه روزی شلوغ در جشنواره کن، گپ زدیم.
حدود دو سه سال پیش در گفتوگویی تلویزیونی راجع به حرفه بازیگریتان میگفتید که تلاش میکنید و به آن امید دارید. میدانیم که حرفه بازیگری کلا خیلی چالشبرانگیز است. از حضور در مهمترین رویداد سینمایی جهان، فرش قرمز جشنواره کن چه احساسی دارید؟
حتما خیلی هیجانانگیز است. هر کس دیگری هم باشد، حتما خیلی خوشحال میشود که اینجا در بخش مسابقه اصلی کن باشد. برای من معانی بیشتری هم دارد. پیغام آزادی در آن است. دیروز جلو فرش قرمز از من پرسیدند چه فکر میکنم و گفتم این فرش قرمز برای من فقط فرش قرمز کن نیست؛ انگار راهی به سمت رهایی است؛ شاید بشود گفت به سمت پرواز به بالاتر. سعی میکنم خیلی دراماتیکش نکنم؛ کارم است و راهم است و قرار نبوده هیچوقت متوقف شود و به هر نحوی بوده، همیشه ادامه پیدا کرده است؛ اما این فیلم برایم فیلم خاصی است؛ چون همهجوره خیلی در آن سهیم بودم. خیلی میخواستم ببینم میشود فیلمی ایرانی بیرون از ایران ساخت که ایرانش درست باشد و سانسور در آن نباشد. موضوع فیلم برایم مهم بود و علی را بهعنوان کارگردان کار بسیار دوست داشتم.
ایندیپندنت فارسی
میخواستم راجع به همین روند بپرسم. در نشست خبری گفتید که به عنوان مدیر انتخاب بازیگر شروع کردید و نهایتا به این نقش رسیدید. از روند آشنایی با علی عباسی و پروژه بگویید.
سال ۲۰۱۸ بود و علی تازه با فیلم «مرز» جایزه بهترین فیلم «نوعی نگاه» کن را گرفته بود. دوستان تهیهکننده فرانسوی با من تماس گرفتند و گفتند این پسری که فیلم «مرز» را ساخته، برای نقش خبرنگار در فیلمنامهاش دنبال بازیگر میگردد و در عین حال دنبال مدیر انتخاب بازیگر خوبی است که ایرانیها را بشناسد. راستش من چون خودم بالاخره در این سالها در تستهای بازیگری مختلف میرفتم، میدیدم که برای سریالها و فیلمهای راجع به ایران که حالا چه خود ایرانیها میسازند یا خارجیها، همیشه با معضل اینکه چه آدمی دارد کار انتخاب بازیگر (کستینگ) را انجام میدهد، مواجهایم. در ایران هنوز خیلی مرسوم نیست که برای رسیدن به نقش باید از تست بازیگری یا آدیشن گذشت؛ اما اینجا خیلی طبیعی است و برای آدمهای خیلی خیلی بزرگ هم پیش میآید که باید از آدیشن رد شوند.
من نمیدانم چطور میشود یک مدیر کستینگ فرانسوی بتواند بگوید که برای یک فیلم ایرانی چه بازیگری برای چه نقشی مناسب است. همین است که من منتقد این جریان در سینما بودم. برای همین وقتی شنیدم علی میخواهد این داستان را بسازد، به نظرم داستان مهمی بود و باید تعریف میشد و درست هم تعریف میشد. فیلم «مرز» علی را هم دیدم و واقعا از سینما که بیرون آمدم، دیوانه شدم. فکر کردم این کارگردان باید این فیلم را درست بسازد و نباید هر کسی کار انتخاب بازیگر را انجام دهد. آن هم با این همه بازیگر! به آن دوست تهیهکننده گفتم حالا نقش ژورنالیست در فیلم به کنار، بگو من میخواهم مدیر انتخاب بازیگر فیلم باشم. قرار گذاشت و من و علی همدیگر را ملاقات کردیم. فکر میکنم تا نشستیم و پنج دقیقه با هم حرف زدیم، هر دو فهمیدیم که مثل هم فکر میکنیم و هر دو میخواهیم با هم کار کنیم. قبل از آن، من با کارهایی که میخواست درباره ایران انجام بشود، بیشتر در حد مشاوره و معرفی کردن بازیگرها و تایید اینکه آیا انتخاب درستیاند یا نه کار کرده بودم. اما علی به من اعتماد کرد که این کار را با هم انجام دهیم و این اتفاق مهمی برایم بود.
این کار انتخاب بازیگر سه سال طول کشید. علی آدم بسیار سختگیری بود و من هم از او سختگیرتر. با هم با ۳۰۰ تا ۴۰۰ بازیگر ملاقات کردیم. میخواستیم نقشها را کنار هم بگذاریم و بهترین حالت را در بیاوریم. نمیدانستیم آیا میخواهیم خیلی سمت بازیگران سوپراستار برویم یا نه. بعد کمکم فهمیدیم که فضای مستندگونه فیلم باید حفظ بشود. علی در ابتدا میخواست فیلم را در ایران بسازد که برای من بازگشتی به همکارانم در ایران بود. برای او یک هفته تست بازیگری در ایران هماهنگ کردم و خیلیها رفتند و با او ملاقات کردند و با همدیگر صحنههایی را کار کردند؛ اما در نهایت این شد که نتوانست در ایران فیلم بسازد و تصمیم گرفتیم ترکیبی از بچههای داخل و خارج ایران داشته باشیم.
خیلی از بازیگرانی را که برای نقش اول میخواستیم، نتوانستیم در خارج از ایران پیدا کنیم. آنجوری که باید نبودند. خیلی از دوستان ایرانی دارم که اینجا و در اروپا بزرگ شدند و من هم کارشان را خیلی دوست دارم. منتها یکسری مسائل کوچک بودند که در نمیآمدند؛ مثلا در زبان بدن. یعنی هی دیدیم که نمیشود!
ایندیپندنت فارسی
بنابراین دیدیم این دو تا نقش اصلی که داستان اساسا بر محور آنها میگردد، باید حتما از ایران پیدا شوند. در مورد نقش رحیمی (خبرنگار)، اصلا تصوری که علی از این خبرنگار داشت، از نظر فیزیکی با من متفاوت و انرژیاش هم متفاوت بود؛ از منی که همینجوری میشناسید. بگذریم که از لحاظ اصول هم من نمیخواستم خودم را پیشنهاد بدهم و علی هم فکر نمیکرد من مناسب این نقش باشم. بعد از اینکه کسی که میباید پیدا نشد و تنها کسی هم که فکر میکردیم مناسب است، نتوانست با ما همکاری کند و وقت زیادی هم تا فیلمبرداری نمانده بود، بالاخره علی گفت بیا امتحان کنیم و شاید هم با تو درآمد. یک روز کامل تست بازیگری داشتیم و در نهایت به یک نقطهای رسیدم که بالاخره درآمد. در یک صحنه، همهچیز درآمد.
خبر خوبی که از کن داشتیم این بود که برای بازی در فیلم اول نورا نیاسری، کارگردان استرالیایی- ایرانی، توافق جدیدی امضا کردید. راجع به پروژه جدید برایمان بگویید و اینکه در آینده، در حرفه بازیگری، میخواهید به کجا بروید؟
همانطور که خودت گفتی، یک کارگردان جوان ایرانی است که در استرالیا بزرگ شده است. داستان مادری است که با دختر شش سالهاش به استرالیا وارد میشود. در واقع فیلمی راجع به خشونت خانوادگی است. چند تهیهکننده استرالیایی، آمریکایی و بریتانیایی دارد؛ از جمله کیت بلانشت. دیگر بیشتر نمیتوانم بگویم!
و در مورد آینده؟
من هیچوقت فکر نکردم که بازی بکنم یا نکنم؛ من آدمیام که سینما برایم در بازیگری خلاصه نمیشود. میخواهم فیلمم را بسازم. شرکت فیلمسازی خودم را هم دارم و دوست دارم فیلمهای بقیه را تهیه کنم. فیلمبرداری هم دوست دارم؛ اینقدر کارهای زیادی در سینما هست که من با همه اینها کامل و خوشحال میشوم. جاهایی هم که بازی نکردم، کارهای دیگری کردم که بابتشان خیلی خوشحالم. حالا هم اگر قرار باشد هر روز پیشنهادهای زیادی برای بازیگری بیاید، من فکر نکنم هر روز دنبال بازی بروم. وقتم را بالاخره جوری تقسیم خواهم کرد که هم بازی کنم، هم کارهای دیگر. هم فیلم خودم را بسازم و هم یک فیلم دیگر تهیه کنم. ببینیم چه پیش میآید!