خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی (بخش سوم)

دوشنبه, 30ام خرداد, 1401
اندازه قلم متن

محسن قائم‌مقام

در دفاع از سیاست‌ها، استراتژی و تاکتیک‌های ‏مبارزاتی دکتر مصدق

تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم)‏

در ابتدا که هنوز ریشه مخالفت بقائی با مصدق کاملاً علنی نشده بود ‏مبارزین فعال در گرد خلیل ملکی کوشش فعال داشتند تا بقائی از این ‏کار منصرف شود و به رهبری حزب بازگردد. ولی این کار عملی ‏نشد. دکتربقائی در مقام رهبری با کمک اوباشی که همیشه او در گرد ‏خود فراهم کرده بود، معروف‌ترین ایشان امیر موبور، اقدام به برهم ‏زدن حزب نمود. بقائی اوباش را واداشت تا به حزب ریختند و جوانان ‏و فعالین در گرد ملکی را با چوب و چماق از حزب بیرون انداختند. با ‏این رخ نمود، طرفداران نهضت ملی و دکتر مصدق به رهبری آقای ‏خلیل ملکی از حزب بقائی بیرون رفتند و حزب زحمتکشان ملت ‏ایران با پسوند یا در پرانتز (نیروی سوم) را ساختند. ملکی بسیار ‏اصرار داشت تا عنوان حزب زحمتکشان ملت ایران حتماً جلوی ‏نیروی سوم قرار بگیرد.‏

نیروی سوم بزودی به صورت مهمترین و نیرومند‌ترین حزب ملی ‏طرفدار دکترمصدق درآمد. نیروی سوم، با حضور خلیل ملکی و ‏دیگر روشنفکران چپ ملی‌گرا درآن، پایگاه واقعی نیروهای چپ ملی ‏بدون وابستگی به شوروی گردید. روزنامه نیروی سوم ارگان ‏سازمان با بهترین مقالات و تحلیل‌های سیاسی به صورت آموزنده‌ترین ‏نشریه سیاسی وقت برای جوانان و علاقمندان نهضت ملی، ادامه ‏انتشار یافت. یادم هست نشریه هفتگی نیروی سوم، بحث‌های سیاسی ‏روز را مفصل‌تر می‌نوشت. در یکی از این بحث‌های آموزنده که در ‏دو سه صفحه بزرگ قرار گرفته و در آخر هفته انتشار یافته بود، نظر ‏مخالفین دولت به صورت سؤال و جواب را، همراه پاسخ مناسب ‏برای آن در دنباله موضوع آن تنظیم کرده بود. خواندن این سؤال و ‏جواب‌ها، برای من که آن زمان در سال‌های سوم و چهارم دبیرستان ‏بودم بسیار جالب و آموزنده بود. و همین نوع مقالات و بحث‌های ‏سیاسی و اجتماعی منتشره در آن، مایه پاسخگوئی صحبت‌ها و ‏بحث‌های نادرست توده‌ای‌ها در مدرسه و خیابان‌های شهر برایم ‏می‌شد.

من در این جا این موضوعات را برای آن‌هائی که بعد از ‏دوران حکومت ملی دکتر مصدق وارد میدان سیاست شده‌اند و آن ‏دوران را ندیده‌اند، برای آگاهی ایشان، این توضیحات را به طور ‏کوتاه شرح می‌دهم. در آن زمان، زمان دولت دکتر مصدق، که آزادی ‏بیان در جامعه وجود داشت، و هنوز حکومت کودتا نیامده بود که این ‏آزادی‌ها را بردارد، جوانان وعلاقمندان به سیاست، در خیابان‌های مهم ‏شهر، حد اقل در تهران که من حضور داشتم و شاهد آن بودم، دایره ‏وار گرد هم جمع می شدند و روی مطالب روز بحث می‌کردند. ‏معمولاً یک طرف طرفداران دکتر مصدق بودند که به ایشان مصدقی‌ها ‏می‌گفتند و طرف مقابل را توده‌ای‌ها تشکیل می‌دادند. در تهران، در ‏دروازه دولت، قسمت‌هائی از خیابان شاه رضا مثل چهار راه پهلوی، ‏خیابان شاه آباد، مخبرالدوله و بسیاری از بخش‌های دیگر شبیه این ‏گونه میدان‌ها و خیابان‌ها، محل تشکیل خیابانی این بحث‌ها بود، که ‏گاه همراه خشونت می‌شد.

این پدیده در دوران حکومت ملی دکتر ‏مصدق بوجود آمد و به سرعت شکل وسیعی به خود گرفت. بعد از ‏‏۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوران استبداد مذهبی جمهوری اسلامی در خانه ‏دوستان هم بزحمت می‌شد صحبت نمود چه رسد بحث در خیابان‌های ‏شهر. این نمود دمکراسی در دوران دولت ملی دکتر مصدق به جوانان ‏اجازه داد که آزادانه نظرات و افکار خود را بیان نمایند و نظرات و ‏افکار مخالف خود را آزادانه بشنوند. با پیش کشیدن این موضوع ‏خواستم گوشه‌های دیگری از برجستگی‌های دمکراتیک دوران دولت ‏ملی را نشان دهم.

من بسیار علاقمند به حکومت ملی دکتر مصدق و نیروی سوم و پیش ‏از آن حزب زحمتکشان ملت ایران، زمانی که طرفدار دکتر مصدق ‏بود، بودم و در جلساتی که برای عموم ترتیب می‌دادند شرکت ‏می‌کردم ولی عضویت حزب را پیدا نکرده بودم. تا این که نیروی ‏سوم تشکیل شد. روزی من نزدیک خانه مادر بزرگم که فاصله ‏کوتاهی با راه آهن دولتی، در ایستگاه تهران بودم. ساختمان ورودی ‏ایستگاه را آلمان‌ها زمان رضاشاه ساخته بودند. ساختمان بسیار محکم ‏وتالار ورودی وسیع و قشنگی داشت. سقف تالار را چوب‌هائی در ‏کنار هم نقش بندی شده بود که دراصل نقش صلیب شکسته را ‏می‌ساختند. و زمانی شاید انگلیس‌ها از آن آگاه شدند و مهندسین و ‏آرشیتکت‌های ساختمان نقش صلیب شکسته را عوض کردند.

حضور ‏این نقش و تغییر آن نمایش سیاست‌های دوران رضاشاهی در نزدیک ‏شدن به آلمان‌ها و کنار کشیدن از آن‌ها باحضور مقتدرانه انگلیسی‌ها ‏بود. از مطلب دور افتادم. در بیرون ایستگاه مثل دروازه دولت که در ‏بالا گفتم گروه زیادی دور هم جمع بودند و بحث سیاسی می‌کردند. باز ‏مثل همیشه گروهی مصدقی و در برابر ایشان توده ای‌ها بودند. در ‏راه آهن کارگران توده‌ای اکثریت داشتند و آن به خاطر اهمیتی بود که ‏حزب توده به کارگران داده و به مبارزات ایشان توجه بیشتری نموده ‏بود و ترتیب تشکیل سندیکاهای کارگری را داده بود. و سیاست حزب ‏توده سال‌ها از زمان تأسیس حزب توده چنین بود و پشتیبانی کارگران ‏را در مراکز بزرگ کارگری از جمله راه آهن سراسری و نیز شرکت ‏نفت به خود جلب نموده بود.

من هم با استفاده از مطالب سیاسی و اجتماعی و تاریخی که در ‏جلسات نیروی سوم یاد گرفته بودم وارد بحث ایشان شدم. من درآن ‏زمان کلاس نهم دبیرستان بودم. بحث‌ها ادامه داشت و من خواستم ‏بروم منزل که آن زمان در دروازه شمیران بود. که دیدم جوانی از ‏کارگرانی که در بحث شرکت داشتند دنبال من آمد و با من وارد ‏صحبت‌های خصوصی‌تر شد. و بسیار ابراز محبت کرد که من ‏طرفدار دکتر مصدق و نیز حزب نیروی سوم هستم. پرسید که آیا ‏عضو هستم گفتم هنوز نه. با علاقه زیاد مرا به عضویت حزب ‏تشویق کرد. و من هم از شما چه پنهان لازم داشتم یکی مرا به داخل ‏حزب هل بدهد. با یکدیگر با اتوبوس به مرکزحزب در خیابان ‏شاهرضا نزدیک استخر رامسر رفتیم. او معرف من شد و من افتخار ‏عضویت در حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) را پیدا ‏کردم. این واقعه شخصی من، علاقه بسیار زیاد مردم به سیاست ‏واحساس مسؤلیت فردی به آنچه در کشور می‌گذرد را در آن زمان ‏نشان می‌داد.

با انشعاب آقای خلیل ملکی از حزب زحمتکشان ملت ایران که رهبری ‏آن با دکتر مظفر بقائی که تا آن زمان از پشتیبانان بسیارمحکم و ‏معروف دکتر مصدق بود و از نظر مردم عملاً نفر دوم نهضت ملی ‏شناخته می‌شد، رفته رفته چهرۀ واقعی دکتر بقائی به جوانان و مردم ‏نشان داده شد. و چهره مقاوم و مبارز و شجاع دکتر بقائی در گذشته را ‏در سایه قرار داد. ‏

ملکی در رهبری حزب زحمتشکان ملت ایران (نیروی سوم)‏

ملکی در میان اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) که ‏معمولاً آنرا به صورت کوتاه آن ‏‎“‎نیروی سوم‎”‎‏ می‌خواندند، بسیار ‏محبوبیت داشت. در واقع خلیل ملکی شخصیتی شناخته شده در مبارزه ‏با حزب توده و تئوری و دستورالعمل‌های ساخت شوروی آن بود. ‏حزبی که همه وظیفه حزب و افراد آن را در خدمت حزب برادر که ‏همان دولت شوروی باشد قرار می‌داد. لذا توجه جمع وسیعی ‏ازمبارزین ملی را به سوی ملکی جلب نموده بود.

ملکی در روزنامۀ “نیروی سوم” مقالات با ارزشی را در معرفی ‏نیروی سوم می‌نوشت. از جمله در پاسخ به مقالات “نیروی سوم ‏پایگاه اجتماعی امپریالیست‌هاست” که در روزنامۀ “بسوی آینده”، ‏روزنامه صبح توده‌ای‌ها منتشر می‌گردید. سلسله مقالات “نیروی سوم ‏در برابر دو پایگاه اجتماعی امپریالیست” را نوشت، که بعد به ‏صورت جزوه‌ای تعلیماتی بیرون داده شد. ملکی در این سلسله مقالات ‏نقش جهانی نیروی سوم را بسیار روشن می‌سازد. و در کنار آن نقش ‏فریبکارانه حزب توده در دفاع از منافع شوروی در برابر منافع ملی ‏ایران و نقش شوروی در فریب جوانان جهان به بیراهۀ سوسیالیزم ‏استالینی را نشان می‌دهد.

برخورد منطقی ملکی با مسائل بسیار آموزنده بود. من هنوز بسیاری ‏از لغات و اصطلاحات خاص ملکی را در ذهن خود دارم. آن‌ها را در ‏روابط حزبی یاد گرفته بودم. از جمله این که باید “منطقی” صحبت ‏نمود. در کار “متر و ملاک‎”‎‏ که منظور مقیاس و معیار و ضابطه و ‏الگو می‌باشد، داشت، و اصرار داشت آن را بشناسیم. یاد می‌داد که ‏وقتی خبری را بیان می‌کنید حتمآ عنوان کنید که آن را شنیدید، دیدید، ‏خواندید و یا به هر صورت دیگری که خبر دستگیرتان شد آن را ‏عنوان کنید. یا نقشه و برنامه برای هرامری داشته باشید، یا ‏موضوعات را تنها سیاه و سفید نبینید بلکه خاکستری را هم در یاد ‏داشته باشید وبالاخره هرکس باید از خودش مایه بگذارد تا امکان ‏عملی شدن کار فراهم شود و باز بسیاری از رموزبیشتری از امور که ‏من وقتی پیش می‌آید بخاطر می‌آورم. من به جای خود نشان خواهم داد. متأسفانه آقای ملکی در مورد دکتر مصدق با استفاده از همین ‏‏”رموز” انتقادات شدید و بسیار نابجائی را به دکتر مصدق روا داشت، ‏که در جای خود آن‌ها را نشان خواهم داد. ‏

فعالیت‌های ملکی در نیروی سوم

‏ خلیل ملکی در حزب تازه بنیان شده زحمتکشان ملّت ایران (نیروی ‏سوم) بسیار فعال بود و با شرکت در جلسات فعالین و گفتگو با افراد ‏حزبی و مسؤلین حزبی جنب و جوشی حزبی را گسترده‌تر می‌کرد. ‏شرکت او درانتشارات حزب بسیار منظم و فعالانه بود. ملکی همزمان ‏با نوشتن مقالات و سرمقاله‌نویسی در شاهد، اقدام به انتشار یک سلسله ‏نظریات تئوریک نمود که اولین آن کتاب برخورد عقاید و آراء بود. ‏در این کتاب مطالب جالبی پیرامون حزب توده، اختلافات و تناقضات ‏داخلی، اصلاح‌طلبان حزبی و شکل‌گیری انشعاب از حزب و مسائل ‏روز، درموضع گیری‌های حزب توده در دفاع از شوروی و ‏بی‌توجهی به منافع ملی، نوشته شده است. این کتاب بسیار مورد توجه ‏جوانان و علاقه مندان به نهضت ملی و جبهه ملی قرار گرفت و بحث ‏های زیادی پیرامون مباحث مورد گفتگوی کتاب بوجود آورده بود که ‏بسیار سودمند و در خدمت نهضت ملی ایران بود.‏

روزنامه نیروی سوم نشریه نیروی سوم که با همت خلیل ملکی و ‏سایر منشعبین انتشار یافته بود بسیار مورد توجه جوانان بود. من یادم ‏هست که آخر هفته مطالبی به صورت سؤال وجواب از اوضاع را ‏می‌نوشت و اغلب پاسخ به مطالب حزب توده در نشریات خود بود. و ‏من بسیار از خواندن آن‌ها لذت می‌بردم و یاد می‌گرفتم و ذخیره‌ای ‏برای پاسخگوئی در مدرسه و تجمعات خیابانی در برابر ادعاهای ‏نادرست حزب توده را برایم فراهم می‌نمود. بعد از انشعاب از بقائی، ‏ابتدا روزنامه نیروی سوم از نظر تیراژ پائین آمد ولی به تدریج ‏موقعیت قبلی خود را به دست آورد و به تدریج بالاتر و بالاتر رفت.

فعالیت‌های حزب نیروی سوم

حزب نیروی سوم گردش دسته جمعی می‌گذاشت که بسیار جالب بودند ‏که نه تنها فرصت یک تفریح سالم و آموزنده را برای جوانان فراهم ‏می‌ساختند بلکه با شرکت افراد غیر حزبی در آن، سبب گسترش ‏تشکیلات حزبی می‌شدند و راه را برای آشنائی با حزب و ورود به ‏حزب برای جوانان علاقمند آسان می‌ساختند. یادم هست در یکی از ‏جلسات عمومی بحث و انتقاد، که در آنجا توده‌ای‌ها برای حمله به ‏خلیل ملکی حاضر می‌شدند و در بالا شرح آن را نوشتم. یکی از ‏شرکت‌کنندگان توده‌ای درجلسه بحث و انتقاد پرسید : چرا هر کاری ‏که ما می‌کنیم را شما انجام می‌دهید: ما گردش دسته جمعی می‌گذاریم ‏شما هم می‌گذارید و…. آقای جلال آل‌احمد در پاسخ گفت “مگر سیب ‏سرخ برای دست چلاق خوب است!” بعد اشاره کرد که شما هم کپیه ‏کارهائی که دراحزاب شوروی و کشورهای دیگر انجام می‌شود را ‏انجام می‌دهید.

در حزب، سرود می‌ساختند. سرود سی تیر بسیار ‏محبوبیت پیدا کرده بود و دسته جمعی با علاقه و حرارت آن را ‏می‌خواندند. متن سرود سی تیر ” این گونه آغاز می‌شد: شه (بعد از ‏پیروزی قیام شه را کردند شد) زمام ملتی، سپرده دست دولتی، که با ‏تفنگ و توپ تانک و تیر. کند حکومت، بخون کشاند، مردمی سپر ‏نموده جان….” سرود ادامه می یافت، بسیار زیبا و احساس برانگیز. ‏سرود در آخر این گونه تمام می‌شد “… بگو اکنون، بشاه دون، برو ‏بیرون، تو بمانی ای وطن جاوادانه!” که بعد از پیروزی قیام ملی سی ‏تیر، “شاه دون” را عوض کردند به “خصم دون”! ‏

صحبت فعالیت‌های نیروی سوم است. باید بنویسم که همه فعالیت‌ها ‏موفقیت‌آمیز نبود. فی‌المثل زمانی که کارگران کوره‌پزخانه، در زمان ‏دولت ملی اعتصاب کردند. حزب توده به پشتیبائی ایشان پرداخت. ‏فعالین نیروی سوم هم به دنبال کمک به کارگران کوره پزخانه شدند. ‏ولی درعمل در حالی که کمک‌های غذائی و غیره خوبی برای ایشان ‏فراهم می‌کردند ولی کارگران از حزب توده پشتیبانی می‌کردند که ‏اسباب ناراحتی فعالین حزب شده بود. واقعیت این بود، همان طور که ‏در بالا اشاره نمودم، حزب توده، سال‌ها، از ابتدای تأسیسش، فعالیت ‏زیادی در پشتیبانی از کارگران، به خصوص تشکیل سازمان‌ها و ‏سندیکاهای کارگری نموده بود و کارگران این تاریخچه کمک‌های ‏سیستماتیک حزب توده به طبقه کارگر را مدّ نظر داشتند.‏

آقای دکتر محمدعلی کاتوزیان و کتاب “خلیل ملکی، خاطرات سیاسی”‏

آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، از سرشناسان جامعه ‏سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به رهبری آقای خلیل ملکی، کتاب ‏مفصلی تحت عنوان “خلیل ملکی، خاطرات سیاسی” نوشته است. ‏بخش عمده این کتاب را مقدمه‌ای که آقای دکتر کاتوزیان برآن نوشته ‏است تشکیل می‌دهد. دراین مقدمه شرح نسبتاً مفصلی از وقایع سیاسی ‏مربوط به خاطرات آورده شده است. که حاوی توضیحات و نقد وقایع ‏تاریخی است که اغلب بسیار دقیق و مربوط نوشته شده است. من ‏اشکالات مختلفی در برخی از توضیحات تاریخی ایشان می‌بینم، ولی ‏قصد من نقد همه کتاب نیست. من در مواردی که لازم می بینم نقدی ‏خواهم نوشت.

مطالب انتقادی کتاب خاطرات خلیل ملکی بیشتر ‏معطوف به انتقادات و ایرادت سخت و نادرست آقای خلیل ملکی به ‏دکتر مصدق و سیاست‌ها و استراتژی مبارزاتی او و دنبال کردن ‏همان ایرادات و انتقادات نادرست از جانب آقای دکتر کاتوزیان و نیز ‏در زمینۀ انتقادات و نظرات نادرست آقای خلیل ملکی، به فعالیت‌های ‏مبارزین جبهۀ ملّی در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۳ کشیده می‌شوند. که ‏در آن با شیوه‌ای تحقیر‌آمیز و تنگ نظری به ادامه بیان نظرات ‏نادرست و خلاف واقع آقای خلیل ملکی پرداخته‌اند. و آقای دکتر ‏کاتوزیان خود به بسط و شاخ و برگ دادن به مطالب کوشیده‌اند. ادامۀ ‏این نظرات تحقیرآمیز و کینه‌توزانه از جانب آقای خلیل ملکی و دکتر ‏کاتوزیان، دامنگیر سایر رهبران جبهۀ ملی نیز گردیده است. اهانت به ‏شخصیت‌های ملی دیگر از جمله مهندس عبدالحسین خلیلی و دکتر ‏فریدون کشاورز و مهندس حسیبی است، و در جای خود به همۀ این ‏موارد خواهم پرداخت. ‏

و در همه جا، سخن آقای خلیل ملکی و دکتر کاتوزیان این است که ‏اگر این افراد حقیر و بی‌اطلاع به امر سیاست به اندرزها و سفارشات ‏آقای خلیل ملکی گوش فرا می‌دادند، وضع شان به این جا نمی‌کشید و ‏کارشان درست بود!‏


خلیل ملکی

در مورد مطالب تاریخی دیگر کتاب، این جا و آن جا جای گفتگو ‏هست ولی من می‌گذرم چون با درازای این نوشته هماهنگی نمی‌تواند ‏داشته باشد. تنها به طورنمونه موردی را ذکر می‌کنم که نظرایشان ‏کاملاً با واقعیت آن روز تفاوت دارد و طرز معرفی ایشان از کلنل ‏پسیان، توهین‌آمیز به یک قهرمان ملی است. این مربوط می‌شود به ‏معرفی ایشان از کلنل محمد تقی خان پسیان که دولت ارتجاعی ‏قوام‌السلطنه درآن زمان، جنایت قتل این سردار ایرانی را انجام داده ‏است. درحالی که کلنل محمد تقی خان پسیان، از افسران تحصیل کرده، ‏ایران‌دوست، که مورد احترام قاطبه روشنفکران زمان خود و ‏محبوبیت در میان مردم ایران بوده است.

آقای کاتوزیان در کتاب ‏خاطرات، در مورد پسیان، آن هم به عنوان این که چرا مردم با ‏قوام‌السلطنه خوب نیستند، کوتاه چنین می‌نویسد: “ریشه بدبینی ‏عمومی نسبت به قوام به زمانی باز می‌گشت که کلنل محمد تقی خان ‏پسیان (رئیس ژاندارمری خراسان)، که پس از کودتای سوم اسفند از ‏هواخواهان سید ضیاء الدین طباطبائی شده بود) با دولت قوام – که در ‏سال ۱۳۰۰، بعد از حکومت صد روزه سید ضیاء تشکیل یافت – ‏یاغی شد، و در زد و خوردی که در پی آن با نیروی‌های مرکزی ‏داشت به قتل رسید”. توجه کنید که کاتوزیان تنها برای دفاع از قوام ‏السلطنه این چند خط را می‌نویسد و کلنل را بدون معرفی لازم تنها به ‏عنوان “یاغی” معرفی می‌کند. اواصلاً صحبتی از تحریک کردهای ‏قوچان توسط قوام برای قتل کلنل را نمی‌کند. واژه “یاغی” را در ‏دوران شاه روزنامه‌ها برای “دادشاه” که در بلوچستان راه می‌گرفت و ‏اختلال نظم استان را فراهم کرده بود و مستشار امریکائی در راه ‏بلوچستان را کشت و زنش را به اسارت گرفت را بکار بردند، و او را ‏یاغی خطاب کردند. یا برای نایب حسین کاشی که راهزنی می‌کرد ‏گفتند یاغی شده. کلنل پسیان دنبال آزاد کردن ایران بود، نه یک ‏‏”یاغی”!‏

‏ عنوان یاغی به کلنل پسیان دادن، کاملاً بی‌توجهی به مقام و موقعیت ‏این افسر رشید، فداکار و ایران دوست است. کلنل پسیان را مردم در ‏مقبره نادر به خاک سپردند و تا پنج سال همه ساله در روز قتل او در ‏‏۹ مهرعزاداری می‌نمودند. من باقی سرگذشت کلنل پسیان را در پایان ‏مقاله می‌آورم تا طولانی شدن آن دراین جا خللی در ادامه موضوع ‏مقاله ایجاد نکند.‏

آقای کاتوزیان با این معرفی نادرست، نه آن دوران را شناخته‌اند و نه ‏کلنل محمدتقی خان پسیان، افسری تحصیل کرده و ایران دوست را. ‏

دفاع از موضع گیری‌های نادرست آقای خلیل ملکی حتی در زمان ‏عضویت او در حزب توده

من از اینجا شروع می‌کنم که آقای کاتوزیان حتی از صحبت‌های ‏نادرست آقای ملکی در زمان عضویت ایشان درحزب توده نیز دفاع ‏می‌کند، و نمونه‌ای از آن را در این جا ذکر می‌کنم. این جریان مربوط ‏می‌شود به تقاضای امتیاز نقت شمال ایران از سوی شوروی در ‏‏۱۳۲۳. در این موضوع آقای دکتر رادمنش از طرف فراکسیون حزب ‏توده در مجلس چهادهم پیشتراعلام کرده بود که آن حزب با اعطای ‏هرگونه امتیازی به هر کشور بیگانه مخالف است. این امراختلاف ‏نظری را در میان افراد حزب بوجود آورده بود. ازجمله دکتر رضا ‏رادمنش، دکترفریدون کشاورز و ایرج اسکندری نیز موافقتی با دادن ‏این امتیاز نداشتند. در مقابل عبدالصمد کامبخش که همیشه هوادار ‏منافع دولت شوروی بود و رضا روستا از آن طرفداری می‌کردند. ‏ولی سرانجام حزب توده قویاً به پشتیبانی کامل از این قرارداد پرداخت ‏و ثابت نمود که هرگز منافع برادر بزرگتر را فراموش نمی‌کند.

در این ‏میان دکتر مصدق با درمیان کشیدن سیاست موازنه منفی، گفت که به ‏جای آن که به انگلیس و شوروی امتیازی مساوی بدهیم به هیچ طرف ‏امتیازی نمی‌دهیم، جلوی بستن قرارداد را گرفت و سرانجام در دنباله ‏این مخالفت، کار را به ملی کردن صنایع نفت درمجلس شانزدهم ‏کشاند. از طرف دیگر آقای احسان طبری در روزنامه مردم به نحوی ‏کوشش به توجیه و دفاع از موضع حزب می‌پردازد و درآن مقاله ‏ایران را حریم امنیت شوروی قلمداد می‌کند، و این ادعا شدیداً مورد ‏اعتراض محافل مختلف در کشور قرار گرفت. آقای ملکی در آن ‏زمان عضو حزب توده ایران در روزنامه رهبر از نظرات احسان ‏طبری جانبداری می‌نماید: من متنی که آقای کاتوزیان در کتاب خود، ‏در این مورد نوشته را دراین جا نقل می‌نمایم:‏

آقای کاتوزیان دربخشی از کتاب خود به مبحث “نفت شمال” پرداخته ‏است. در این بخش می گوید در ۱۳۲۳ شوروی از ایران تقاضای ‏امتیاز نفت شمال را نمود. دکتر رادمنش از طرف فراکسیون حزب ‏توده در مجلس چهاردهم اعلام کرده بود که آن حزب با دادن هیچگونه ‏امتیازی به هر کشور بیگانه‌ای مخالف است. دولت ساعد در برابر این ‏تقاضا به نعل و به میخ می‌زد. اکثریت نمایندگان مجلس، از جمله دکتر ‏مصدق، به دلائل متفاوت، با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی ‏مخالفت می‌کردند. سران حزب توده هم در برابر مسأله گیج شده بودند. ‏بعد آقای کاتوزیان شرح کوتاهی از مخالفین و موافقین امتیاز در حزب ‏توده می‌نویسد: دکتر رادمنش، دکتر فریدون کشاورز و ایرج اسکندری ‏مخالف بودند در مقابل کامبخش و رضا روستا از آن جانبداری ‏می‌کردند.اما قدرت شوروی از سوئی، تعهد احساسی کامبخش‌ها از ‏سوی دیگری، و ضعف و تردید رادمنش‌ها از جانب سوم،سران حزب ‏را در دفاع سرسختانه از تقاضای شوروی متفق کرد.‏

اعضای فعال و جوان حزب توده طبیعتاً با این پیشنهاد موافق نبودند. ‏اما طبیعتاً برای حفظ آبروی حزبی که هنوز امید اصلاح را داشتد در ‏ظاهر پته آن را برآب نمی‌انداختند. از جمله احسان طبری در مقاله‌ای ‏در روزنامه مردم سعی کرده بود که موضع حزب توده را به نحوی ‏توجیه کند. و هنگامی که مقاله او در محافل مخالف امتیاز – بیشتر به ‏این جهت که طبری ایران را جزء “حریم امنیت” شوروی خوانده بود- ‏سرو صدائی به راه انداخت. ملکی در روزنامه رهبر سعی کرد که از ‏او دفاع کرده باشد و قضیه را تا اندازه‌ای موجه جلوه دهد. از آن جمله ‏ملکی در مقاله خود توضیح داد:

که چون سیاست یک جانبه (یعنی تأسی ازسیاست انگلستان) در رگ و ‏پوست سازمان دولتی ما ریشه دوانیده باید برای خنثی کردن آن از ‏نیروی جدیدی استفاده نمائیم ولی این نیروی جدید نباید جانشین او (‏یعنی سیاست انگلستان) بشود. بلکه باید آن را خنثی نماید.” ‏

در دنباله آقای کاتوزیان می‌افزاید “این استدلال از نقطه نظرتئوریک ‏معرف همان روشی است که امروز به عنوان بی‌طرفی مثبت یا ‏سیاست عدم تعهد عالم‌گیر شده است.اما در چارچوب واقعیات فوری ‏شبهه هواداری از تقاضای شوروی را ایجاد می‌کرد.” ” ملکی و ‏یارانش به هیچ وجه طرفدار تقاضای شوروی نبودند و انتقادات خود ‏را صریحاً در حوزه و کمیته‌های حزب مطرح می‌کردند”.

در این موضع‌گیری بسیار مهم در زمان خود، آقای کاتوزیان پشتیبانی ‏صریح خلیل ملکی به واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی را با ‏توجیح معی‌الفارغ تئوری عدم تعهد می‌خواهد صاف کاری کند. و ‏موضوع مخالفت ملکی با امتیاز، در حوزه‌های حزبی که درهیچ کجا ‏ثبت نشده است را از خود ساخته است. عادلانه آنست که بگوئیم: آقای ‏ملکی در حالی که عضو حزب توده بوده این حرف را می‌زده است، ‏امروزه با توجه به عضویت او در حزب در آن زمان، انتقادی ‏شخصی برای او نباید محسوب شود، که آقای کاتوزیان دنبال صاف ‏کردن آن باشند. مردم ایران و رهبرانشان نظیر دکتر مصدق مخالف ‏واگذاری نفت شمال به روس‌ها بودند. با بخشیدن امتیاز نفت شمال به ‏شوروی جلوی استعمار انگلیس گرفته نمی‌شد. دو نیروی متجاوز ‏خارجی دخالت‌های در دولت وحکومت به سود خودشان را انجام ‏می‌دهند. معنی سیاست عدم تعهد این نیست که به هر دوی ایشان، ‏شوروی و انگلیس امتیاز داده شود! با این کار دخالت‌های ایشان ‏‏”خنثی” نمی‌شود. این کار تنها دفاع نادرستی از کار آقای ملکی در ‏پشتیبانی از قبول واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی است، آن هم ‏با استدلال و استفاده نادرست از مفهوم عدم تعهد.‏

آقای کاتوزیان باید قبول کنند که آقای خلیل ملکی عضو رده بالای ‏حزب توده بوده و بناچار در خدمت حزب فعالیت داشته است. و گرنه ‏شما جواب مقاله ایشان علیه دکتر مصدق با تیتر ” سر و ته یک ‏کرباس” که تیتر مقاله هم مضمون آن را به خوبی بیان می‌کند را چه ‏گونه میخواهید بدهید؟ ما این دوره از زندگی سیاسی ملکی را پای ‏گذشته و در دام حزب توده بودن باید بدانیم، و از آن بگذاریم و دنبالش ‏نکنیم. نه این که دنبال توجیه‌های مع‌الفارق شویم! ‏

آقای کاتوزیان و روی کار آمدن رضاشاه و کودتای سوم اسفند ‏‎۱۲۹۹‎

آقای دکتر کاتوزیان برخلاف نظر همه مورخین ایرانی و انگلیسی و ‏حتی آن‌هائی که در وقایع آن زمان ایران، از جانب دولت انگیس ‏شرکت داشتند، نقش ژنرال آیرونساید انگلیسی را، در فکرو قدم به قدم ‏کمک به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و نخست وزیری سید ضیا و روی ‏کار آمدن رضاشاه را به تفصیل بیان کرده اند (نمونه خاطرات شخص ‏ژنرال آیرونساید)، آقای کاتوزیان می‌نویسد رضاشاه خودش به فکر ‏کودتا افتاد و” کودتا” نکرد! بدون خونریزی بودن کودتا را عدم وجود ‏کودتا معرفی می‌کند. ‏

این درست است که در آن زمان دولت بریتانیا و لرد کرزن، ‏نخست‌وزیر انگلیس، از نقشه ژنرال آیرونساید، از فرماندهان بلند‌پایه ‏انگلیس در ایران، خبر لازم و کافی را نداشته اند. ولی خاطرات ‏ژنرال آیرونساید کاملاَ و دقیقاً نشان می‌دهد که برنامه کودتا زیرنظر ‏آیرونساید و نورمن، وزیرمختار انگلیس در ایران طراحی شده است. ‏و وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات انگلیس در آن زمان، با آن ‏همداستانی داشته است. لرد کرزن با وضع ایران آشنائی کامل داشته و ‏در کتاب خود”ایران و قضیه ایران” به تفصیل در بارۀ آن نوشته ‏است. کرزن به قشون یا دیوزیون قزاق، به دلیل وابستگی آن به ‏روس‌ها، بی‌اعتماد بوده است، حتی زمانی که روس‌ها آن را رها کرده ‏بودند. و به پیش‌برد کار هم اعتمادی نداشته است.

ژنرال آیرونساید از ‏جمله کاندیدهای دیگری برای کار داشته از جمله جم و نادر جهانبانی ‏که بعدها سپهبد شدند، کاندیدای کار بودند، جهانبانی آن را نپذیرفته ‏بود. دیویزیون قزاق در آن زمان تحت کنترل روس‌های تزاری بود و ‏ایشان مخارج آنرا تأمین می‌کردند. با قدرت گیری بلشویک‌ها در ‏روسیه، لشگر قزاق به نوعی بی‌سرپرست ماند. انگلیس‌ها در این ‏زمان سرپرستی و کنترل آن را به دست می‌گیرند. این کار در زمانی ‏صورت می‌گیرد که انگلیسی‌ها به دلیل وضع تنگ اقتصادی بعد از ‏جنگ جهانی اول به دنبال خروج نیروی‌های مستقر خود درمنطقه ‏شمال ایران بودند. ژنرال آیرونساید، ژنرال جوان و بعدها فیلد مارشال ‏ارتش انگلیس، مسؤلیت تخلیه نیروهای نظامی انگلیس را به عهده ‏داشته است.


ژنرال ویلیام ادموند آیرونساید

خاطرات ژنرال آیرونساید نشان می‌دهد که ایشان سید ‏ضیاء‌الدین طباطبائی، روزنامه نگار و بسیار باهوش، از وابستگان ‏سیاست انگلستان در ایران و از همراهان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله ‏را برای این کار انتخاب و در دنباله، رضاخان میرپنج، فرمانده لشگر ‏قزاق رابه پشتیبانی و انجام کودتا باین کار تشویق می‌نمایند. رضاخان ‏همراه قشون قزاق در سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران می‌شود و تهران ‏را بدون خونریزی می‌گیرد. و اعلامیه معروف “حکم می‌کنم” را ‏انتشار می‌دهد. سید ضیاء فرمان نخست وزیری را از احمد شاه ‏می‌گیرد، ولی همان طور که قرار داشتند، دنبال برداشتن شاه نبودند. ‏سیدضیاء جمع کثیری از رجال بانفوذ مملکت را به زندان انداخت. این ‏کارسبب پشتیبانی بسیاری از روشنفکران آن زمان کشور، نظیر ‏عشقی و عارف با او شد. و اشعاری بسیار در مدح و ستایش او ‏ساختند: مهین سید ضیاءالدین خجسته صدراعظم شد.. او سید ضیاء ‏بود، او دست خدا بود، من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود.

هرچند ‏بعدها که عارف زنده ماند و روابط انگیسها و سید ضیاء را بیشتر ‏شناخت، گفت اگر چنین است من اشعارم را پس می گیرم. مثل آن که ‏وقتی شاملو از کشتن محمد مسعود بدست خسرو روزبه، با باز کردن ‏اسرار حزب توده در “من متهم می‌کنم” توسط دکتر فریدون کشاورز، ‏اطلاع پیدا کرد، اشعاری را که برای خسرو روزبه سروده بود را پس ‏گرفت. دنباله صحبت، سید ضیاء بسیار درعمل تند روی نمود، دیگر ‏کسی از افراد با نفوذ کشور، درمملکت باقی نمانده بود که از او دفاع ‏نماید. هرچند شخص باهوشی بود و برنامه او برای اصلاحات در ‏کشور را رضاشاه پیش گرفت. رضاشاه سید ضیاء را برکنار و خودش ‏به جای او نخست وزیر شد و سیدضیاء به انگلیس رفت. سیدضیاء در ‏دوران محمدرضاشاه، پس از فرار رضا شاه به ایران آمد. دکتر مصدق ‏در مجلس چهاردهم، با سخنرانی تکان‌دهنده‌ای که دوران دیکتاتوری ‏سیاه رضاشاهی را مورد شدید ترین انتقادها قرار داده بود، مانع از ‏قبول انتخاب سید ضیاء به مجلس شوری گردید. و سید ضیاء در ‏خدمت محمدرضا شاه به صورت نزدیک‌ترین و مورد اعتمادترین ‏مشاورین شاه ادامه زندگی داد. ‏

سید ضیاء الدین طباطبائی، عامل کودتا، خودش مکرر به وابستگی ‏خودش به دولت انگلیس، به عنوان قدرت‌نمائی خود، اذعان داشت. ‏حتی خود رضا شاه هم شبیه این گونه صحبت‌ها را چند بار گفته بود، ‏یک بار آن به دکتر مصدق، که مرا انگلیس‌ها سر کار آوردند ولی من ‏جلوی منافع ایشان در ایران را گرفتم. که ادعای اول درست وادعای ‏دوم آن نادرست است.‏

برای بهتر روشن شدن نقش رضاشاه و دلیل روی کار آوردن او با ‏توطئه دولت انگیس، کافی است به قرارداد ۱۹۳۳ نفت، که او با ‏دولت انگلیس بست توجه نمائیم. این قرارداد تا ۶۰ سال، فقط در ازاء ‏دو شلینگ اضافه بها برای هر بشکه نفت بسته شد. قرارداد دارسی که ‏تا ده سال دیگر منقضی می‌شد را، با هیاهوی بسیار به عنوان یک ‏اقدام بالا بلند میهنی “پاره کرد” و در بخاری انداخت!. در حالی که ‏براساس قرارداد دارسی، پس از انقضاء قرارداد، کلیه کارخانجات ‏صنایع نفت، بدون پرداخت بهای آن، دراختیار ایران قرار می‌گرفت. ‏و با قرارداد ۱۹۳۳ ایران مجبور بود که درملی شدن نفت، “عدم ‏النفع” شرکت سابق، به جهت انقضاء قرارداد، جلوتر از پایان آن، تا ‏‏۴۳ سال دیگر، یعنی عوائد شرکت نفت انگلیس از نفت ایران در این ‏مدت را به پردازد. علاوه بر این با این قرارداد مجبور بود، بهای ‏بسیار گران کارخانجات صنایع نفت در آن زمان را، به شرکت سابق ‏به پردازد. انگلیس زمانی که قرار داد ۱۹۱۹ وثوق‌الدله اجرا نشد، ‏نقشه کودتا و روی کار آوردن سیدضیاء و سپس رضا شاه را کشید و ‏موفق شد. رضاشاه با ایجاد دیکتاتوری دهان‌ها را بسته بود وکسی ‏جلوی او را برای بستن قرارداد ۱۹۳۳ نتوانست بگیرد. نمایندگان ‏مجلس فرمایشی او هم برای قانونی کردن قرارداد‌ها دست چین شده ‏بودند.

در مورد این قرارداد، حتی تیمورتاش، سردار معظم خراسانی، ‏وزیر دربارتحصیل کرده روسیه رضا شاه، که رونق حکومت رضا ‏شاه مدیون اوست، همراه سید حسن تقی‌زاده، وزیر مالیه در آن زمان، ‏هر دو روی قرارداد کار می‌کردند و هر دو به شدت مخالف بستن ‏قرار داد بودند و نظراتشان را نوشته بودند. ولی دهان ایشان هم برای ‏مخالفت با قرارداد بسته شده بود. حتی می‌گویند خود رضاشاه هم قلباً با ‏قرارداد موافق نبوده ولی مجلس فرمایشی او قرارداد را تصویب نمود. ‏رضا شاه همه کاسه کوزه ها را به گردن تقی‌زاده انداخت و او را ‏عامل بستن قرارداد معرفی کرد. یکی نیست به پرسد چه طور در ‏زمان دیکتاتوری مانند رضاشاه، کسی جرأت چنین کاری را دارد و ‏قرارداد به تصویب مجلس فرمایشی رضاشاه رسیده است؟ مگر خودش ‏قرارداد دارسی را با کوس و کرنا به آتش بخاری نیانداخت که حالا ‏می‌خواهد تقضیر قرارداد جدید را به گردن تقی‌زاده بیاندازد؟ دکتر ‏مصدق در مورد قرارداد ۱۹۳۳ نفت با انگلیس در مجلس چهادهم گفت ‏کسی از مادر زائیده نشده است که چنین خیانتی به مردم ومملکت ‏ایران نموده باشد! برای آگاهی بیشتر از جزئیات اسناد مربوط به ‏کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به برنامه ویدیوئی “یک کلمه با محمد ‏امینی”، ضبط شده در سایت کلاب هاووس، با همین عنوان، رجوع ‏نمائید.‏

من دنبال نقد سایر مقالات تاریخی آقای دکتر کاتوزیان نیستم، چه مقاله ‏حاضر گنجایش در بر گرفتن آن‌ها را ندارد. تنها خواستم دو نمونه، ‏برای شناختن چگونگی کار”تاریخ‌نویسی” آقای دکتر کاتوزیان را، ‏در این جا ذکر نمایم. ‏


ادامه دارد

خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی – بخش نخست
خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی – بخش دوم

از: ایران امروز 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.