محسن قائممقام
در دفاع از سیاستها، استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی دکتر مصدق
این مقاله کوششی است تا دو شخصیت نهضت ملی ایران، زندهیادان، آقای خلیل ملکی و آقای دکتر محمدعلی خنجی را بهتر به خوانندگان مقاله بشناسایم. تا به حال دربارۀ آقای خلیل ملکی مقالات متعددی انتشار یافتهاست، برعکس مقالات مربوط به دکتر محمدعلی خنجی اگر هیچ نبوده، بسیار اندک و نارسا در شناساندن این شخصیت و دانشور با ارزش ملی بوده است. دوستان و مریدهای آقای خلیل ملکی نام دکتر خنجی را اغلب در کنار نام دکتر مسعود حجازی دوست و همراه او، در مقالاتی که شرحی از زندگی آقای خلیل ملکی در کار بوده است، را مکرر ذکر نمودهاند و به نادرستی ایشان را عامل از هم پاشیدهشدن حزب پرقدرت نیروی سوم و یا جلوگیری از ورود آقای خلیل ملکی به جبهه ملی دوم معرفی نمودهاند. و اغلب آن را همراه الفاظ و جملات ناشایست ذکر کردهاند. علاوه بر این همان طور که بیشتر در پائین مقاله اشاره خواهم نمود آقای خلیل ملکی انتقادات صریح و شدیدی به دکتر مصدق نموده است و سیاستهای او را مسؤل شکست دولت ملی و نهضت ملی و بوجود آمدن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دیکتاتوری پس از آن میداند. من در این مقاله از سیاستها، استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی دکتر مصدق، در دفاع و پیشبرد نهضت ملی ایران، بیشتر صحبت خواهم نمود.
گروه مریدان و طرفداران آقای خلیل ملکی که طبعآ آدمهای منطقی نظیر خود آقای خلیل ملکی را باید ازایشان انتظار داشت، صرفاً به صورت مرید و مرادی در بارۀ خلیل ملکی مینویسند و نوشتهاند. ابراز نظرایشان نسبت به افراد و شخصیتهای مختلف، برحسب نظرات شخص مورد نظر ایشان نسبت به آقای خلیل ملکی، دوستی با ایشان یا دشمنی با فرد مورد نظر میتواند باشد. مریدان آقای ملکی برحسب نظرات موافق یا مخالف ایشان با آقای خلیل ملکی، با ایشان ابراز دوستی یا دشمنی مینمایند و نظر موافق یا مخالف به ایشان را نشان میدهند. این رفتار شباهت به مفرداتی از فروع دین، مذهب شیعه دارد، بنام «توّلا و تبرّا»، چه در تولا و تبرا از مفردات فروع دین شیعه، ملاک عمل در دوست داشتن یا دشمن داشتن امامان شیعه میباشد، که شیعیها ایشان را دوست بدارند یا با ایشان دشمنی داشته باشند. مرده آقای خلیل ملکی، به جای امامان، آقای خلیل ملکی را مرکز دوست داشتن و دشمن داشتن، در تولا و تبرا قرار دادهاند . بر این مبنی دکتر خنجی و دکتر حجازی را تنها “لعن” میکنند. شما هیچگاه از ایشان نمیخوانید که آخر این ”ملعون”ها چه مشخصاتی دارند؟!
من دراین مقاله کوشش خواهم نمود که دکتر محمدعلی خنجی از شخصیتهای والای روشنفکران ایران و از سازماندهندگان و رهبران با ارزش جبهه ملی ایران را، در بخشی جداگانه در این مقاله بیشتر معرفی نمایم. همچنان که زندگی سیاسی آقای خلیل ملکی را نیز جداگانه شرح خواهم داد و ایشان را معرفی خواهم نمود. من توجه داشتهام که در این چند دهه گذشته بعد از نام دکتر مصدق شاید نام آقای خلیل ملکی بیشتر از هر شخصیت دیگری از نهضت ملی ایران مورد صحبت قرار گرفته است. این دسته بیشتر نوشتههای بخشی از طرفداران و مریدان آقای ملکی است، که نظرهای خاص به خود را ارائه دادهاند، و به آنها اشاره خواهم نمود.
ولی قابل توجه است که بیشترین نویسندۀ این نوشتهها که از ملکی مینویسند یا نوشتهاند، ملکی را اصلاً نمیشناسند و صرفاً از او به عنوان سوژهای علیه دکتر مصدق استفاده میکنند و بهکار میگیرند، و تنها به آن دلیل است که در باره ملکی مقالهای نوشتهاند یا مینویسند. ایشان در نوشتههایشان، برخی از نظرات خلیل ملکی در انتقاداتی صریح و جدی به دکتر مصدق و در دنباله آن القائات بیپایه مریدان آقای ملکی به دکتر مصدق را به عنوان سند علیه دکتر مصدق ذکر مینمایند و ارائه میدهند. القائاتی که نتیجه نعل وارونه زدن مریدان آقای ملکی است که ماسک طرفداری از دکتر مصدق را به صورت زدهاند و سختترین و نارواترین اتهامات را به دکتر مصدق وارد میآورند.
مقدمۀ کوتاه برای مقاله
در این مقاله من نظر دارم که معرفی نسبتاً جامعی از آقای خلیل ملکی و دکتر محمدعلی خنجی، دو شخصیت ارجمند نهضت ملی و جبهه ملی ایران بنمایم.
از اینجا شروع میکنم که این دو شخصیت فرهیخته در دوران ابتدائی و سیاست آموزی و مبارزاتی شخص من، در زمان خود مربی و معلم من بودهاند.
من در سال دوم دبیرستان که بودم، زمانی که اغلب دانش آموزان هنوز شعار “صنایع نفت در سراسر کشور باید ملی شود” را از سینه برنداشته بودند، با کوشش یکی از بستگان سالخورده و فهیم خود، که پدر ارتشی و مخالف سیاست من، به خود اجازه مخالفت در برابر این شخص سالخورده و تحصیل کرده را نمیداد، با سیاست و سیاست روز آشنا شدم. او دکتر مصدق و نهضت ملی و سوسیالیزم و بالاخره حزب توده را به من معرفی نمود. و سپس از راه شرکت در جلسات بحث و انتفاد حزب زحمتکشان ملت ایران، که همکلاسان به من معرفی نموده بودند به عضویت حزب زحمتشکان ملت ایران و عملاً جبهه ملی در آمدم. سال ۱۳۲۹ بود.
من در این جلسات بحث وانتقاد که روشنفکران دیگری از تیره ملکی نیز درآن فعال بودند، نظیرجلال آلاحمد یا مهندس قندهاریان ، دکتر حاج سیدجوادی و دیگران، شرکت مرتب پیداکردم. این جلسات به صورت هفتگی در محلی در خیابان سعدی تهران برگزار میشد و به دلیل شرکت افراد حزب توده درآن گردهمائیها، بحث و انتقاد در پاسخ به حملات ایشان برای من بسیارآموزنده بود.
تودهایها برای مقابله با این گروه نو بنیاد چپ وبا خواستههای ملی و به طورمشخص به دلیل دشمنی با آقای خلیل ملکی که پرچم ضد استالینیسم را در دست گرفته بود، در شرکت در این جلسات بسیار فعال بودند. تودهایها به زعم خود برای بهمریختن حرکت نهضت ملی ایران از هیچ کوششی فروگزار نمیکردند. من از شرکت دراین جلسات از سیاست روز نهضت ملی آگاهی پیدا میکردم وحزب توده و شوروی را بهتر میشناختم. و در عمل این اطلاعات ذخیره لازم برای بحث و جدال مصدقیها وتودهایها دردبیرستان بود. من این جزئیات زندگی شخصی آن روزم را خواهم نوشت تا شرائط زندگی آن روزها بخصوص برای نوجوانان بهتر وزندهتر ترسیم شود.
در آن دوران هر نوجوان و جوانی، که نظر و سیاستی را پیش گرفته بود، این آشنائی به سیاست روز او بیشتر براساس معرفی یا ترغیب و یا دنبالهروی از بزرگترهای خانواده مثل پدر، برادر، و غیره، یا دوستان خانوادگی صورت میگرفت، یا در محل مدرسه بود و کار توسط همکاران یا همکلاسان و بیشتر معلمین مدرسه که الگو و مدل برای دانش آموزان بودند، انجام میشد.
باز در آن زمان ، بعد از دکتر مصدق، خلیل ملکی، مبارز بزرگ زمان خود و رهبر نیروی سوم بر افق فکری سیاسی من شکل و تسلط پیدا نمود. و حتی مثل شیعهها که تنها علی در نظرشان است و محمد از ذهنشان غایب است ، من هم در آن نوجوانی ملکی ذهنم را برگرفته بود و جای کمی برای دکتر مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، باقی گذاشته بود! شخصیت خلیل ملکی همه ذهن سیاسی من را فراگرفته بود. دکتر مسعود حجازی سخنگوی حوزهای که من در نیروی سوم شرکت داشتم بود و بسیار از معلومات و تجربیات او آموختم ، حجازی بعدها درجبهه ملی دوم، در سالهای ۳۹ تا ۴۳، از رهبران جبهه ملی ایران بود ، در این زمان من بیشتر از او یاد گرفتم. و اما در سالهای ۳۹ تا ۴۳ که عضویت سازمان دانشجویان جبهه ملی وابسته به جبهه ملی ایران، در دانشگاه تهران را داشتم با دکتر حجازی بیشتر نزدیکی پیدا کردم و نیز با دکتر محمدعلی خنجی آشنا شدم . دکتر خنجی در ذهن من نقش مربی سیاسی و اجتماعی را پیدا کرد. او همان طور که خود از افراد فرهیخته و عالم دیگر یاد می کرد، دریائی بود از علم و دانش. افرادی مانند دکترغلامحسین صدیقی، که همواره مورد احترام و قبول فرهیختگان زمان خود بودند، دکتر خنجی را بسیار میستودند.
لذا در این مقاله، من از شخصیتهائی مانند خلیل ملکی و دکتر خنجی صحبت میکنم، که نه تنها ایشان را خوب شناختهام و ایشان را در زندگی سیاسی و اجتماعیشان دنبال کردهام، بلکه به ایشان نهایت علاقه را داشتهام و ایشان را مربیهای سیاسی و اجتماعی خود میدانستهام.
اول معرفی آقای خلیل ملکی از شروع فعالیت سیاسی تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
خلیل ملکی از فعالین سازمان جوانان حزب توده ایران، زاده شهر تبریز بود و فارسی را با لهجه شیرین ترکی صحبت مینمود. ملکی پدرش از بازرگانان تبریز و مشروطهخواه بود. و مادرش به دلیل ازدواج مجدد بعد از درگذشت پدر آقای ملکی ، زندگی خود را از تبریز به سلطان آباد ( شهراراک فعلی) انتقال داد. ملکی، تحصیلات متوسطه خود را در اراک به پایان رساند . پس از آن در تهران وارد هنرستان صنعتی تهران شد. این موسسه صنعتی با کمک آلمانها درشهرهای مختلف ایران تأسیس شده بود. اشارهای به شخصیت ملکی در پایداری در قول و قرارهائی که بسته بود نموده باشم. ملکی در اعتصاب دانش آموزان مدرسه صنعتی در مورد موضوعی شرکت داشت. دانش آموزان به دلیل فشار و تهدید نظامات مدرسه، از روی ترس و اجبار اعتصاب را شکستند ولی ملکی به تنهائی اعتصاب را ادامه داد که منجر به اخراج او از مدرسۀ فنی آلمانها گردید. هرچند او با کمک دوستی به مدرسه بازگردانده شد ولی این پایبندی به اصول از موارد مشخص شخصیت او، در همان سنین دانشآموزی، آشکار بود.
ملکی در برنامه اعزام محصل به اروپا در ۱۹۰۷ برای تحصیل در علم شیمی به آلمان فرستاده شد. هم زمان تصادفاً، شخصیتهای دیگر نهضت ملی نظیر مهندس بازرگان و دکتر سنجابی برای تحصیل به اروپا فرستاده شدند.
ملکی در اروپا با برخی از روشنفکران چپ ایرانی نظیر دکتر بهرامی آشنا شد. دکترتقی ارانی از روشنفکران سوسیالیست بنام ایرانی در آن زمان، پس از پایان درسش به ایران بازگشته بود.
دولت ایران خرج تحصیل ملکی در اروپا را به دلیل ارتباط وی با گروههای کمونیستی قطع کرد و ملکی الزاماً درحالی که تحصیل دانشگاهیاش ناتمام مانده بود به ایران بازگشت. ملکی در دانشسرای عالی دوره شیمی را به پایان رساند و دبیر شیمی دبیرستانهای اراک و سپس تهران شد. آقای دکتر یارشاطر که من سالها پزشک او بودم و سعادت آشنائی و صحبت با او را پیدا کرده بودم (خاطراتم را به دعوت فصلنامه رهآورد در آن نشریه انتشار دادم) میگفت که ملکی دبیر شیمی ایشان بوده و یک بار سوألی در باب رهبران حزب کمونیست از ملکی نموده بود. من چون به دقت سؤال و جواب را در ذهن خود ندارم آن را بازگو نمیکنم. البته به تصادف دکتر محمدعلی خنجی هم از شاگردان دکتریارشاطر در دبیرستان بوده است.
ملکی دربازگشت از اروپا با خانم صبیحه گنجهای، دختر یکی از پیشگامان مشروطه خواهی در تبریز ازدواج کرد. خانم صبیحه همواره پشتیبان و مایه پشتگرمی کاملی در مبارزات برای آقای خلیل ملکی بود.
دکتر تقی ارانی
در این جا چند کلامی از دکتر تقی ارانی بگویم، چه او در سرنوشت همه روشنفکران همزمان خود از جمله خلیل ملکی و دکتر خنجی تأثیر گذار بود. ارانی در زمان رضا شاه از محل تحصیلش در آلمان، به ایران بازگشت، او فیزیک و شیمی و فیزیک اتمی در اروپا خوانده و زمانی شاگرد البرت اینشتن گردیده بود. ارانی مجله فلسفی – اجتماعی “دنیا” را با روش و مشی چپ و ماتریالیستی در ایران بنیاد نهاد، و روشنفکران جامعه به تدریج با مجله دنیا در ارتباط قرارگرفتند. نقش دکتر ارانی درآن زمان، با توجه به شرایط دوران رضاشاهی، بسیار تأثیرگذار در دوران خود بود و در عمل عده موثری از روشنفکران سرخورده و در سرکوب دیکتاتور، در لاک خود فرو رفته درآن دوران را، به توجه به اجتماع و مردم و نگاه علمی به آن چه میگذرد و تفکر به موضوعات پیرامون اجتماع زمان خود بازداشت و به حرکت آورد. این کاری بسیار باشهامت و درنوع خود بینظیر بود.
ارانی در آن سالهای سیاه توانست آگاهیهای لازم و مقدور علمی و اجتماعی را در اختیار بخشی از روشنفکران جامعه قرار دهد و کوششی برای گرد هم آوردن ایشان بنماید. ارانی در زمانی این کار متهورانه را شروع نمود که سطح آگاهیهای سیاسی و اجتماعی در ایران بسیار نازل بود و تشکیلات و تجمعاتی وجود نداشت و دیکتاتوری رضاشاهی هرگونه حرکت آزادیخواهانهای را خفه میکرد و خفه کرده بود. ارانی سیاستمدارانه و ماهرانه به کار خود شکل و رنگ فرهنگی و آموزش علمی داد و حکومت ناآگاهانه، به کارهای او همین باور را پیداکرده، و انتشار مجله دنیا را آزاد گذاشته بود. گردهمائی روشنفکران سیاسی و اجتماعی به دور مجله دنیا یک جمع تشکیلاتی نبود بلکه تنها ارتباط ایشان با یک مجله فلسفی اجتماعی روز، در عمل یک راه یادگیری سیاسی و اجتماعی بود.
ارانی در بحث و شرحهائی که در مقالات دنیا قرار میداد و یا جزواتی که نظیر “عرفان و اصول مادی” که بیرون داده بود، موضوعات لازم تاریخی و اجتماعی و سیاسی را به روشنفکران میآموخت. فیالمثل در جزوه “عرفان و اصول مادی”، دکتر ارانی استادانه، تآثیر محیط مادی در عقاید را توضیح میدهد و در دنباله تاریخ یونان و سیر تمدن در یونان را شرح میدهد، و این که “خواننده ما اگر هنوز ماتریالیست نباشد، تعجب خواهد کرد، چرا ما به جای اشعار صوفیان و عرفا، ابتدا طرز فلاحت و تجارت و مادیات یونان را شرح میدهیم، ولی مجله “دنیا” خواننده را به اسلوب تفکر و استدلال خود آشنا خواهد کرد. از روی اوضاع اقتصادی، افکار جامعه واضح میشود…” سپس به تفصیل ظهور تصوف و ایدآلیسم افلاطون و ارسطو و رواقیون، عقاید عمومی تصوف و مادیات را در هند و چین، از جمله شرح برهمن و بودا در هند، و نظرات لائوتسه و کونفتسه در چین را شرح میدهد و در دنباله آن، اوضاع و عقاید در ایران قدیم، میترائیسم، مذهب مانی، مذهب مادی مزدک، را بیان میکند، از جمله این که “مذهب مزدک در عکسالعمل فشار و استبداد روحانیون (مغها) و نجباء زمان و فشار مالیاتها پیدا میشود.”
در این جزوه، قبائل عربستان، ظهور اسلام، امویها، عباسیها را بررسی میکند، ممالک شرق، دلائل مادی ظهور عرفان، از جمله این که “منصور حلاج از طبقه متوسط بود و “انالحق” گفتن او حقیقتاً دعوی خدائی نبود، بلکه قیام برعلیه قدرت و اهمیت مخصوص خدا بود…”. و یا در دنباله شرح عرفان، “… نفسکشی، و تحقیر لذات که نتیجه مستقیم فقر است”. ارانی از بسیاری از عرفا و کتابهای آنها یاد میکند و میگوید “… بدین ترتیب چند قرن محیط بدبختی و فلاکت مادی ممالک شرق مهد مناسبی برای پرورش عرفان بود”. من این مطالب را با تفصیل بیشتری نوشتم، که تا آن جا که ممکن است حیطه تسلط دکترارانی به تاریخ و فرهنگ و مسائل اجتماعی را نشان داده باشم.
دنباله موضوع ملکی، او در بازگشت از اروپا با گروه دکتر ارانی آشنا شد و به تدریج درحلقه روشنفکران گرد مجله “دنیا” در آمد. گروه ۵۳ نفرکه گرد مجله دنیا به رهبری دکتر ارانی جمع شده بودند تصادفاً شناخته شدند. نام گروه ۵۳ نفر بعد از دستگیری و در زندان به آن ها نهاده شد. همان طور که در بالا اشاره کردم، این گروه تا پیش از دستگیری تنها با مجله دنیا در ارتباط بودند و به عبارتی تشکیلاتی نداشتند و یک دیگر را نمیشناختند. تنها ارتباط ایشان با مجله دنیا عامل دستگیری ایشان گردیده بود. اکثریت این گروه از روشنفکران و تحصیلکردههای زمان خود تشکیل میشدند، که سرانجام دستگیر و درزندان رضاشاه، دیکتاتورایران گرفتار گردیدند و تا شهریور ۱۳۲۰، یعنی تا فرار رضا شاه از مملکت، در زندان باقی ماندند.
درباره ۵۳ نفر یا به قول آقای دکتر أنورخامهای پنجاه و سه نفر، را آقای بزرگ علوی، خود از پنجاه و سه نفر در کتابی به نام پنجاه و سه نفر، و آقای دکتر انورخامهای، باز خود از پنجاه و سه نفر، در کتاب ”خاطرات سیاسی” خود نوشتهاند. ماجرای تاریخی، پنجاه و سه نفر بیشک پدیدۀ تاریخی بزرگی بود و به شکلی برخی از افراد آن در آینده در پایهگذاری حزب توده شرکت داشتند و یا نقشهای مختلف دیگری در مملکت را در ادامه کار به عهده گرفتند. پدیدهای که با روشنبینی و دوراندیشی درعین جسارت و شهامت دکتر تقی ارانی شکل گرفت و درآن سالهای سیاه توانست آگاهیهای لازم و مقدور را در اختیار روشنفکران جامعه قرار دهد و کوششی برای گرد هم آوردن ایشان گردد.
ادامه دارد
از: ایران امروز