رفورماسیون و هومانیسم – رنسانس – دو پایهی اصلی تحول مدرن در جامعهی اروپاییاند. در ایران، ما از رفورماسیونی نیمبند برخورداریم که بسوی قدرت سیاسی خیز برداشته است و به همین سبب از وظایف رفورماتوری خود ناچار است تا حد قابل توجهی چشم بپوشد. در کنار این رفورماسیون نیمبند ما از یک جنبش هومانیستی یا رنسانسی نیز محرومیم
هومانیستها در آغاز بر رفورماسیون تاثیر قابل توجهی گذاشتند. در حالی که موفقیت مارتین لوتر به عمر هومانیسم از نظر تاریخی پایان داد. هومانیستها از تحول در دین و دو صدایی شدن دین بوسیلهی رفورماتورها استقبال کردند. ولی در عین حال نگران تکوین یک بستهبندی جدید اعتقادی بودند. اراسموس گفت من به دایرهی اعتقادی طرفداران مارتین لوتر تعلق ندارم. هومانیستها تنها به دوصدایی شدن دین باور نداشتند، آنها با هر نظریهی تک اعتقادی و تک حقیقتی مخالف بودند. به قول فوئنتس، سروانتس نویسندهی رمان دن کیشوت زیر تاثیر تئوری دو حقیقتی اراسموس بود. تئوری دو حقیقتی هومانیستها بسیار فراتر از تئوری دوصدایی در دین بود. گرایشات حقوق بشری هومانیستها از همین ویزیون گستردهی انسانی آنها ناشی میشد.
تضاد اصلی بر سر حقوق بشر بود. هومانیسم به معنی دقیق کلمه یک جنبش حقوق بشری است. رفورماسیون اما به پیروزی اعتقاد معینی – در عمل – باور داشت. تفاوت بعدی در نگاه به ضرورت خشونت یا جنگ خود را نشان میداد. اراسموس که آموزگار هومانیسم بود، با هر شکل از خشونت و جنگ مخالف بود. و اساسا ضرورتی برای درگیری جنگهای دهقانی قائل نبود. او در عین حال گفت که با نظرات رفورماتوری لوتر موافق است.
رفورماسیون اما گرچه به یک نبرد اعتقادی اطلاق میشد، اما راه پیروزی لیبرالیسم و روابط بورژوایی را هموار کرد. ترجمهی انجیل بوسیلهی لوتر را برخی از نظر اهمیت با اختراع چاپ مقایسه کردهاند.
تفاوت دیگر هومانیسم با رفورماسیون این بود که هومانیسم به گونهای زودرس به مراحل آغازین روشنگری نیز دست یافته بود. یعنی اقدامات هومانیستها انتزاعیتر و انسانی تر بود در حالی که اقدامات رفورماتورها واقعیتر و پراگماتیستیتر بود و با شکلگیری و تکوین پروسهی ملتسازی منطبقتر بود. لوتر پارهای از هویت آلمانی است، در حالی که اراسموس آموزگار اروپا بود.
تفاوت دیگر این بود که هومانیستها باور تفاهمآمیز و انسانی خود را نه الزاما به روایت دین بلکه با پل زدن به آنتیک رُم و از آن پس به آنتیک یونان پیوند میزدند و پای خود را در تاریخیت پلورالیستی آنتیک سفت میکردند.
تفاوت دیگر در سازماندهی بود. سازماندهی هومانیستها – به عنوان مثال ارتباطات اروپایی اراسموس – به شیوهای کاملا افقی و مسطح برقرار شده بود در حالی که رفورماسیون از متد سازماندهی عمودی یا سازماندهی گود که مختص جریانات ایمانی و اعتقادی است سود میجست. به این سبب است که میگویم کار هومانیستها نسبت به رفورماتورها جنبهی انتزاعی و تاحدی روشنگرانه داشت. اساسا کار روشنگری به سبب این که اندیشهای انسانی، همگانی و افقی است، تا حدی جنبهی انتزاعی یعنی غیرپراگماتیستی هم دارد و به همین سبب قلمرو نفوذ آن به قلمرو هنر، ادبیات و فلسفه گسترش مییابد. متفکران و هنرمندانی مانند سروانتس، گوته، شیللر، هگل و هولدرلین، هومانیستهای زمان خود و ادامه دهندگان سنت اراسموسی بودند.
وجه مشترک رفورماسیون و هومانیسم این بود که به نظریهی لیبرالیزه شدن دین – و نه عقلانی کردن دین – باور داشتند. لوتر از «انسان آزاد مسیحی» سخن میگفت و ورود به قلمرو قدرت سیاسی، یعنی وارد ساختن دولت سیاسی به حریم تقدس متافیزیکی را مخالف آموزههای مسیح و به زیان قلمرو معنوی دین میدانست. او حتا از حمایت جنبش دهقانی توماس مونتسر به این سبب دست شست که توماس مونتسر نه تنها با دستگاه پاپ، بلکه علیه قدرت دنیوی نیز مبارزه میکرد.
هم لوتر و هم اراسموس با عقلانی کردن دین مخالف بودند هدف آنها آشکارا لیبرالیزه کردن دین بود. راسیونالیزاسیون یک مقولهی اقتصاد سیاسی است. در حالی که لیبرالیزاسیون یک مقولهی اساسی اصلاح دین است. عقل در برنامهی اصلاح دینی اصطلاح مبهمی است. حرکت رفورم دینی در ایران در صورتی به یک جنبش رفورماسیونی اعتلا مییابد که از یک دین لیبرالی دفاع کند- و نه یک دین عقلانی که اصطلاح کشدار و مبهمی است و امکان سوء تعبیر در آن فراوان است_ تا به تفاهم و همزیستی در جامعهی ایرانی کمک کند. زیر برنامهی عقلانی کردن دین میتوان از یک دین سوسیالیستی یعنی یک ایدئولوژی خرده بورژوایی و گل و گشاد و به هر حال قابل تفسیر به شکلهایی متضاد و گوناگون نیز سخن گفت.
بر پایهی نکات فوق میتوان گفت که رفورماسیون و هومانیسم – رنسانس- دو پایهی اصلی تحول مدرن در جامعهی اروپاییاند. در ایران، ما از رفورماسیونی نیمبند برخورداریم که بسوی قدرت سیاسی خیز برداشته است و به همین سبب از وظایف رفورماتوری خود ناچار است تا حد قابل توجهی چشم بپوشد. در کنار این رفورماسیون نیمبند ما از یک جنبش هومانیستی یا رنسانسی نیز محرومیم. و این یعنی نیم به علاوه ی منهای یک. جنبش هومانیستی یا رنسانسی ما پارهی آغازیناش را در انقلاب مشروطه، و پارهی مکملاش را در نهضت ملی ایران داشته است. اصلاح طلبی دینی در ایران بر این تجربهی عظیم تاریخی پل میزند و به همین سبب قادر به پاسخ گویی مشکلات اجتماعی ایران نیست.
من باور ندارم که حرکت رفورم دینی در ایران فاقد رفورماتورهای خویش است. مجتهد شبستری یک نومینالیست و یک رفورماتور، و نوری زاد یک هومانیست قابل احترام است. شبستری و نوری زاد دموکراتهای فراساختاریاند و طرفداران لیبرالیزه شدن دین در جامعهی ایرانیاند. حرکت اصلاحطلبی دینی به مثابه یک حرکت سیاسی جویندهی قدرت دنیوی، راه اساسا متفاوتی را نسبت به حاکمیت دینی موجود نمیپیماید.
بدون برخورد با مکتبپرستی تنگنظرانهی کالوینیستی آیتالله خمینی و دستورات جزایی او، – از ترور فردی سلمان رشدی گرفته تا ترور جمعی و نسل کشی سال ۶۷ که به همت آیتالله منتظری افشا شد نمیتوان به حقوق بشر باور داشت. به گفتهی اشتفان تسوایگ جنایاتی که کالون در مقام یک رفورماتور کرد از این واقعیت برمیخاست که او در بارهی افراد قضاوت میکرد و سپس میگذاشت تا قضاوت او به مرحلهی اجرا درآید. به گفتهی تسوایگ، کالون به جرائمِ تجریدی که در قلمرو ذهن رخ می دهند، نه تنها باور داشت بلکه میگذاشت برای آنها مجازاتهای سنگین توام با شکنجه مقرر شود. در حالی که از نظر حقوق کیفری که او دشمن آن بود، جرم به عملی گفته میشود که از پیش در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد.
سخنان گرم اشتفان تسوایگ را در بارهی کالوین که میخوانی آیتالله خمینی را میبینی که در کالبد او –یعنی کالبد کالون- حلول کرده است. تسوایگ میگوید جنایات کالوین – میتوانیم بخوانیم خمینی- بخاطر آینده باید افشا شود. طفره رفتن از آنها زمینهی تکرار آنها را در آینده فراهم میکند و چشمانداز اعتماد به حرکت اصلاحطلبی را تیره و تار میکند. مگر این که رفورم دینی زیر کنترل حرکت هومانیستی قرار بگیرد.
علت انحراف کالوین این بود که اعتقادات رفورماسیونی خود را بتدریج از باورهای هومانیستی تهی کرد . تا جایی که به سرکوب خشن هومانیستها پرداخت. یعنی همان کاری که آیتالله خمینی در یکی از سخنرانیهای وحشتناکاش با صدور حکم ارتداد جبههی ملی به بهانهی صدور یک اعلامیه انجام داد. او با صدور حکم ارتداد جبههی ملی نفرت ژرف و باطنی و ایدئولوژیک خود را به هومانیسم نهضت ملی ایران آشکار کرد.
از کنار این گونه اقدامات کالوینیستی گذشتن، احتمال سرکوب هومانیست های ایرانی را در آینده، یعنی احتمال سرکوب تداوم جنبش هومانیستی سبر را تقویت میکند.
ناصر کاخساز
http://www.hadewasat.com/
از: گویا