کاوه آهنگر
شاید اینکه دو حکومت مطرح شده در عنوان بحث یعنی حکومت پهلوی و حکومت جمهوری اسلامی را در زمره حکومت های دیکتاتوری قرار داده ام مورد رضایت طرفداران این دو حکومت نباشد، اما این حقیقتی است، که هردوی این حکومتها، غیر دموکراتیک و استبدادی بوده و هستند. اگرچه نباید از حق گذشت که استبداد محمدرضا شاه، با هدف سربلندی ایران و ایرانی اعمال میشد، اما استبداد آخوندی، با هدف گسترش نظام ولایی در منطقه و حفظ حکومت ولایت فقیه و استمرار چپاولشان بر سرمایه مردم ایران با هر قیمتی، حتی به بهای فلاکت مردم ایران و فروش خاک وطن صورت می گیرد. نظام ولایت فقیه در ظاهر و شعار بدنبال گسترش حق از دیدگاه خودشان یعنی گسترش ایدئولوژی حکومت شیعی در منطقه و جهان هستند و به هیچ وجه هدفشان سعادت و خوشبختی مردم ایران نیست. ایشان با شعار استکبار ستیزی ثروت مردم ایران را به تصرف خویش در آورده اند و این ثروت را بین خودشان تقسیم کرده اند و با این پول افراد نادان، خودفروخته و فاسد را به استخدام خود در می آورند تا ایشان از حکومت ظالمانه و استبدادی ایشان دفاع نمایند، زیرا به خوبی میدانند که در میان مردم هیچ مقبولیتی ندارند و مورد غضب ایشان هستند.
بزرگترین و اصلی ترین تهدید حکومت های استبدادی؛ “مردم” آن کشور استبداد زده میباشند، که میتوان از آن با عنوان “تهدید داخلی” نام برد و با توجه به ساختار ایدئولوژی تعریفی حکومت استبدادی “تهدید خارجی” نیز میتواند وجود داشته باشد؛ تهدید دیگری که در سیستم استبدادی میتواند وجود داشته باشد، فساد و مدیریت ناکارآمد حاکم دیکتاتور، یا نیروهای زیردست ایشان و یا هر دو آنها توامان می باشند.
حال به بررسی علل سرنگونی حکومت پهلوی می پردازیم. از دیدگاه طرفداران و ارادتمندان خاندان پهلوی علل اصلی سقوط حکومت پهلوی بی لیاقتی مردم ایران و دسیسه ها و دشمنی های دنیای غرب را میتوان نام برد، این افراد هیچ گونه سهمی برای شیوه حکمرانی شاه در بروز سرنگونی قائل نیستند و شیوه مدیریت شاه را درست و بی نقص تصویر میکنند و معتقد به این موضوع نیستند که شاه مانع توسعه سیاسی کشور شده بود و روشی استبدادی را در پیش گرفته بود. اگر بخواهیم منصفانه به علل سرنگونی حکومت پهلوی بنگریم باید عامل اصلی بروز انقلاب را در شیوه غلط حکمرانی محمدرضا شاه پهلوی جستجو کرد. در زمان پهلوی اول وضعیت مردم ایران از هر لحاظ خراب بود، فقدان سواد و آگاهی و فقر گسترده در میان مردم شیوه مدیریت عامرانه رضا شاه پهلوی را را توجیه میکرد، اما با افزایش رفاه عمومی، سواد و مشخصه های مدرنیسم در دوران محمدرضا شاه پهلوی، متوسط جمعیت کشور از لحاظ اقتصادی و اجتماعی رشد کرده بودند و نیازهای برتری در آنها پدید آمده بود، که متاسفانه محمدرضا شاه به این نیازها بی توجهی کرد. اصولا شیوه مدیریت عامرانه برای جامعه کم سواد و فاقد رفاه نسبی، الگوی مناسبی است، البته اگر هدف و نیت مدیر خیر باشد؛ اما برای مردم باسواد و دارای رفاه نسبی، مشارکت جدی در سرنوشت کشور و داشتن آزادی سیاسی و آزادی بیان از اهمیت بالایی برخوردار میشود.
محمدرضا شاه فقید به این نیاز مردم اهمیت نمیداد و سعی بر این داشت که باشیوه پدرش که در آن زمان موثر و مفید بود، با مدیریتی عامرانه کشور را به سمت پیشرفت و مدرنیسم رهنمون شود. البته دو عامل عمده دیگر، در سرنگونی حکومت شاه موثر بودند، یکی مواجهه شاه با غرب بر سر قیمت نفت و دیگری بی تجربگی مردم و روشنفکران در زمان تشکیل دولت موقت شاهپور بختیار؛ البته این دو عامل اصلیترین عامل نبودند و از عوامل تبعی و تاثیر گذار بودند، عامل اصلی شیوه غلط حکمرانی شاه بود، اینکه شاه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بدون در نظر گرفتن توسعه سیاسی دنبال میکرد و او از این حقیقت غافل شده بود که جامعه ایران تشنه فضای باز سیاسی و مشارکت واقعی در سرنوشت خویش بودند و همین بی توجهی شاه باعث این شد که او پشتوانه مردمی خود را از دست بدهد. از دست دادن پشتوانه مردمی بزرگترین عامل نابودی حکومت ها می باشد.
حکومت استبدادی آخوندی نیز با این سه عامل موثر در سرنگونی رژیم شاه، حتی با شدت بیشتری درگیر میباشد. در حوزه دشمن خارجی تقریبا با اکثر کشورهای دنیا و منطقه درگیر است، در داخل با اکثریت مردم ایران به تضاد شدیدی رسیده است و اکثریت بالای نود و پنج درصد مردم ایران خواهان سرنگونی نظام دیکتاتوری آخوندی هستند، در زمینه شیوه حکمرانی یکی از فاسدترین و ناکارآمدترین سیستم های موجود در جهان می باشند و این نیز یک تهدید بسیار جدی در بقای این دیکتاتوری می باشد. شاه بسیار دیر هنگام و از روی فشار اعتراضات مردم، در ماه های آخر حکومتش تن به اصلاحات داد که بسیار دیر بود و فایده ای در فرجام نداشت؛ اما با شناختی که از هویت حکومت آخوندی داریم، حتی آن مقدار درایت دیر هنگام شاه نیز در اینان بچشم نمی آید و حکومت با خشن ترین شیوه های سرکوب، سعی در حفظ حاکمیتش دارد.
بنابراین حکومت آخوندی از لحاظ، تهدید نابودی در شرایط سختتری نسبت به حکومت شاه قرار دارد و پرسش اساسی این است که پس چرا حکومت آخوندی هنوز پا برجاست؟ هر دو حکومت با توجه به ماهیت استبدادیشان کم و بیش مشابه هم عمل کرده اند. هر دو سیستم از ابزار سرکوب بهرمند بوده و هستند و هر دو از ایجاد تشکلها و احزاب سیاسی آزاد جلوگیری کرده اند. اما فرق اساسی در این موضوع نهفته است که در دوران حکومت پهلوی نهاد گسترده و شبکه وسیع آخوندها با گستردگی در جامعه ایران بر علیه شاه دست به شورش زد. آخوندها تا قبل از اوج گیری اعتراضات ضد شاه جیره خوار نظام پادشاهی بودند، ولی بناگاه در اواخر رژیم پهلوی بصورت یک شبکه انسجام بخش موثر در سازماندهی اعتراضات و اعتصابات علیه شاه وارد عمل شدند و البته وجود شخصی با چهره و رفتاری کاریزماتیک مانند خمینی در رهبری این جنبش بسیار موثر بود. همانگونه که حکومت آخوندی مانع شکل گیری هرگونه حزب آزاد و تشکل های فراگیر در جامعه ایران میشود، حکومت شاه نیز به همین صورت عمل می کرد و مانع تشکل احزاب و تشکل های آزاد می شد، اما از شبکه گسترده آخوندها در کشور و تاثیر آخوندها بر ذهن مردم غافل شده بود و از همان نقطه ضربه موثر را دریافت نمود. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که شاه به مانند آخوندها برای حفظ حکومتش حاضر به انجام کشتار، جنایت و خیانت به مردم و کشور نشد.
در شرایط فعلی “زمان” بر علیه حکومت آخوندی در حرکت است . پتانسیل بالای نود و پنج درصدی ضدیت مردم با رژیم آخوندی، بزرگترین خطر در کمین رژیم آخوندی است و با توجه به تضاد خارجی حکومت با امریکا و وجود تحریم ها بر مقدار و شدت این نارضایتی روزبروز افزوده میشود.و تنها کافیست تا مخالفان موجه داخلی و خارجی رژیم دست به دست هم بدهند و با هم متحد بشوند و در قالب رهبری گروهی برای عبور از رژیم آخوندی برنامه ریزی و مردم را متحد نمایند. اگر گروه های مخالف رژیم با اهداف کلیمشترک مانند: دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و حفظ حاکمیت ارضی کشور دست بدست هم بدهند و تمام مساعی خویش را برای براندازی رژیم آخوندی و با کمک و هدایت و رهبری مردم بکار ببرند، قطعا پیروزی محتوم میباشد. امکانات خبر رسانی و آگاه سازی مردم در حال حاضر نسبت به امکانات ضعیف اطلاع رسانی در زمان شاه پیشرفت چشمگیری داشته است که در صورت شکل گیری اتحاد مخالفان رژیم و ایجاد یک رهبری واحد گروهی، نابودی رژیم استبدادی و فاسد آخوندی براحتی نابود خواهد شد. البته رسانه ها در این مسیر کمک بزرگی خواهند بود.
در جمع بندی بحث میتوان عنوان نمود که هر دو حکومت از شیوه های مرسوم در حکومتهای استبدادی برای کنترل جامعه و مردم استفاده می کرده اند، اما در حکومت شاه تشکیلات گسترده آخوندها و مساجد مورد اغفال جدی قرار گرفته بود چون بطور تاریخی روحانیت حاکم در ایران جیره خوار حکومت و حامی نهاد سلطنت بودند و این بی توجهی ابزار سرکوب حکومت شاه را بی اثر نمود و حکومت ایشان سرنگون شد. در مورد حکومت آخوندی با قاطعیت میتوان گفت که به جهت تضاد با غرب و وجود اهداف توسعه طلبانه در خاور میانه و دشمن تراشی با غرب و کشورهای منطقه در صورت عدم اصلاح مسیر، این رژیم فرصت زیادی برای بقاء در دست ندارد. پتانسیل براندازی محیاست و تنها با قرارگیری چند عامل در کنار هم، سیلی ویرانگر، حکومت استبدادی آخوندی را به سطوری از برگ های تاریخ خواهد سپرد.
از: گویا