کورش عرفانی: با برجام، بی برجام، کار نظام است تمام

جمعه, 4ام شهریور, 1401
اندازه قلم متن

شرایط پیچیده‌ی کنونی ایران ما را وا می‌دارد که نگاه دقیقی برای احتمال‌های آینده آن داشته باشیم و در صورتی که این سناریوهای محتمل «همگی» به سوی تخریب میل می‌کنند خود را برای آنها آماده سازیم. آن چه در این نوشتار می‌آید بر آنست بررسی کند آیا در صورت به نتیجه رسیدن احتمالی برجام، شانسی برای کشور هست که از آینده‌ی تباه بی برجام دوری کند یا خیر.
ایران بی برجام:
سناریوی بدون برجام را همگی می‌شناسیم و می‌دانیم که به چه ختم خواهد شد. به محض اعلام رسمی شکست مذاکرات:
۱. تشکیل جلسه‌ی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی برای بررسی پرونده‌ی فعالیت‌های مشکوک اتمی ایران
۲. ارجاع پرونده‌ی اتمی ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل متحد
۳. بررسی پرونده در شورای امنیت سازمان ملل متحد براساس فصل هفتم منشور ملل متحد (Chapter VII of the United Nations Charter) پیرامون وظایف و اختیارات شورا در جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی و «برقراری صلح و امنیت بین المللی»

۴. اتخاذ تصمیمات لازم در طی یک قطعنامه‌ی جدید یا بازنگری قطعنامه‌ی ۲۲۳۱ و احیای قطع نامه‌های پیشین آن در جهت
a. وضع تحریم‌های اقتصادی همه جانبه
b. محاصره‌ی اقتصادی ایران
c. استقرار منطقه‌ی ممنوعه‌ی پرواز
d. پیش بینی تدارکات برای حملات نظامی به مراکز اتمی ایران
۵. آغاز تهاجم نظامی بین المللی و به دنبال آن بروز جنگ منطقه‌ای تمام عیار
در این سناریو با دخالت‌های جنگ افروزانه‌ی اسرائیل چیزی از ایران و ایرانی به جای نخواهد ماند و مملکت در بی آبی و بی برقی و بی نانی و بمباران و شورش و جنگ داخلی و حمله‌ی نظامی دچار تجزیه و نابودی خواهد شد. تنها چیزی که ممکن است مسیر سناریوی بدون برجام را در میانه‌ی راه عوض کند شورش گسترده‌ی مردم و نابود کردن تهاجمی رژیم از طریق قیام رادیکال ملتی متحد و مسلح است.
ایران بدون برجام
اما اگر قرار باشد که برجام در نهایت مورد توافق قرار گیرد چه رخ خواهد داد. آیا حاصل آن نجات رژیم آخوندی خواهد بود؟ آیا وضعیت عمومی مملکت بهبود خواهد یافت؟ آیا موقعیت اقتصادی کشور بهبود خواهد یافت؟
برای پاسخ گویی به پرسش‌ها نیاز به یک دستگاه نظری داریم. برای این منظور به «نظریه سیستم ها» (systems theory) مراجعه می‌کنیم. این نظریه پیرامون شناخت رفتارهای سیستم‌های پیچیده است، رفتارهایی که هیچ یک از اجزای سیستم به تنهایی قادر به بروز آنها نیستند. از این رفتارها هم چنین به عنوان «رفتار اضطراری» یا «رفتار ناگزیز» (emergent behavior) نام می‌برند. این رفتاری است از جانب یک سیستم که ناشی از یک بخش خاص از سیستم نیست بلکه حاصل روابط متقابل اجزاء با یکدیگر است.
اگر نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک سیستم پیچیده در نظر بگیریم، بر اساس این نظریه، نظام قادر است از خود رفتارهایی بروز دهد که زیرمجموعه‌های آن به تنهایی نمی‌توانند آن رفتارها را داشته باشند. بنابراین کسانی که تصور می‌کنند بیت رهبری به تنهایی باید در مورد پرونده‌ی اتمی تصمیم بگیرد فراموش می‌کنند که بیت رهبری یک جزء از مجموعه است نه کل آن. شورای فرماندهی سپاه در این باره می‌تواند منافعی داشته باشد که در راستای غریزه بقای رهبر نظام و مشاورانش نباشد. حس ماجراجویی اتمی شورای فرماندهی سپاه برای ادامه‌ی تجارت اتمی خود ممکن است با منافع بازاریان و اتاق بازرگانی که در کمین میلیاردها دلار برجام نشسته‌اند در تضاد جدی باشد. با این همه اگر سپاه به عنوان یک جزء از سیستم جمهوری اسلامی جنگ بخواهد، اما مجموعه‌ی نظام به جایی کشیده شود که جنگ را مفید نداند، جنگ نخواهد شد. چه جنگ، چه صلح، چه پاسخ مثبت به برجام و چه پاسخ منفی برای آن براساس عنصر «رفتار اضطراری» نمی‌تواند محصول تصمیم هیچ نهاد خاصی از مجموعه‌ی نهادهای نظام باشد، بلکه فقط در صورت هماهنگی برخاسته از روابط متقابل آنهاست که میسر خواهد بود. در پایین توضیح خواهیم داد که چرا نظام جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند چنین روند تصمیم گیری را در درون کلیت سیستم خود تنظیم کرده و به پیش برد. امری که دلیل عدم حل و فصل پرونده‌ی اتمی در طول بیست ساله گذشته را آشکار می‌سازد.
امروز نیز در مورد مذاکرات اتمی آشکار است که برخی از زیرمجموعه‌های نظام خواهان توافق و احیای برجام هستند، اما مثل این دو دهه‌ی گذشته بعضی دیگر، که رانت خواران و پولسازان تحریم‌ها هستند، در کیهان شریعتمداری فریاد وا اسلاما را برای زمین زدن برجام سر می‌دهند. باید دید که آیا کل نظام توانایی اتخاذ تصمیم واحد و مشترک را دارد یا خیر. شانس این امر زیاد نیست چرا که نظام دچار یک سکته مدیریتی شده که مدتهاست آن را فلج ساخته است.
فلج مدیریتی نظام
کار هماهنگ سازی زیرمجموعه‌ها با مجموعه‌ی کلی در دل یک سیستم را «مدیریت» (management) می‌نامیم. مدیریت، انطباق امکانات با هدف است. اگر هدف نظام نجات خود است باید قادر باشد که تمامی امکان‌ها و اجزاء را در خدمت این هدف به کار گیرد و این منوط به وجود مدیریت است؛ مشکل اصلی نظام جمهوری اسلامی اما در نبود مدیریت می‌باشد. تمامی شواهد نشان می‌دهد که پس از ورود سپاه به عرصه‌ی مدیریت دولتی در دوران پاسدار احمدی نژاد، قدرت انطباق دهی امکانات با هدف‌ها مدت هاست که از میان رفته و جای خود را به صرف «کنترل» (control) داده است. در کنترل شما توان انطباق دهی امکانات با هدف را ندارید و به همین دلیل فقط به محدودسازی و کانالیزه کردن امکانات می‌پردازید. در حالی که ضرورت مدیریت حرکت به سوی هدف است، در کنترل هدفی در کار نیست. این غیبت هدف سبب می‌شود که امکانات در اختیار کنترل کننده به هر سمت و سویی رفته و هدر رود، از جمله به سوی منافع شخصی و خانوادگی و باندی خود. در این میان هدف فراموش می‌شود و این توهم به وجود می‌آید که قرار دادن فرد در موقعیت کنترل این امکانات توام با اجازه‌ی به آتش به اختیار به اوست. تمامی مدیران و وزیران و صاحب منصبان و مقامات از زمان دولت اول احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ تاکنون وزارتخانه و اداره و نهاد تحت قدرت خود را به مثابه بنگاه خصوصی اداره کرده‌اند. در نبود هدف، غارت امکانات عادی شد و دولت‌های احمدی نژاد و روحانی و رئیسی به فاسد ترین دولت‌های تاریخ ۴۳ ساله‌ی نظام تبدیل شدند.
شاخص اصلی انتقال از «مدیریت» به «کنترل» همین بروز فساد است، چرا که در نبود ضرورت و نظارت بر حرکت به سوی هدف، امکانات به مثابه خوان یغما و ثروت شخصی دیده می‌شود و هرکس که کنترل بر ثروت عمومی سپرده شده به او را دارد سعی می‌کند آن را برای خود و مافیای خویش به جیب بزند. نمونه‌ی دزدی ۳ هزار میلیارد تومانی محمود رضا خاوری، در مورد اخیر، به دزدی مجتمع فولاد مبارکه با فساد ۹۲ هزار میلیارد تومانی تبدیل شد. این پیشرفت سه هزار درصدی برابری به خوبی نشان می‌دهد هرکس در هر گوشه‌ای از مملکت با در نظر گرفتن این که هیچ هدف و ساختار نظارتی و قانومند روشنی در کار نیست امکانات را به شکل فله‌ای برای منافع شخصی و قبیله‌ای غارت می‌کند و سر از کانادا و لندن و تل آویو در می‌آورد.
غیبت طرح و برنامه
ویژگی نظام مبتنی بر مدیریت، «پروژه محوری» (project-oriented) است. یعنی طرح‌های مشخصی که در قالب برنامه‌های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدت تعریف می‌شوند، تعیین بودجه می‌شوند، مقدمات آماده می‌شود، نفرات و امکانات به خدمت گرفته می‌شود، نظارت و سنجش مراحل پیشرفت پروژه صورت می‌گیرد و در نهایت، هدف تعیین شده‌ی طرح به دست می‌آید. از آن سوی، در امور جاری کشور، یک سامانه‌ی کاری تحت مدیریت براساس استانداردهای تعریف شده و روشن، با نظارت دقیق به ارائه‌ی کالاها یا خدمات و انجام یک وظیفه مشخص مشغول می‌شود. در نظام جمهوری اسلامی فاقد نظام مدیریتی هیچ یک از این دو وجود ندارد، نه پروژه و برنامه و برنامه ریزی در کار است و نه انجام منظم یک وظیفه‌ی جاری برای ارائه خدمات و کالاهای مورد نیاز جامعه. به همین خاطر آشفتگی، فساد، نابسامانی، اختلاس، ارتشاء و دزدی و آتش به اختیارعمل کردن سرتاپای سیستم را فراگرفته است و میلیون‌های ایرانی در زجر و فقر این اوضاع آشفته و دزدبازار می‌سوزند و می‌سازند.
به این ترتیب نظام جمهور‌ی اسلامی، به عنوان یک کل فاقد هدف، دارای اجزاء بی هدف است. همان طور که کل سیستم حیران و سرگردان به دزدی و وقت کشی مشغول است بخش‌های تشکیل دهنده‌ی سیستم هم به غارت و گذران وقت مشغولند. نه پیشرفتی در کار است نه جستجوی پیشرفتی و نه انتظار پیشرفت. مشتی دزد و غارتگر با اهمیت بخشیدن به غارت و لذت و شهوترانی و سرقت و کلاهبرداری هشتاد میلیون نفر را در فقر و تباهی و مرگ و بیماری و گرسنگی به گروگان گرفته‌اند و هر معترضی را یا بیرون زندان می‌کشند یا درون زندان کرده تا فرصت کشتن او را بیابند. تاریخ ایران نظامی تا این حد نالایق و فاسد به خود ندیده بوده است.
این یک مجموعه‌ی نابسامان به روزمره گی افتاده است که برسرتاپای آن، نوعی از آشوب ناشی از نبود یا سوء مدیریت حاکم شده است. برخورد با همین پرونده فساد مبارکه نشان داد که کمترین توانایی، خواست یا اراده‌ای برای اقدام علیه فساد نیست. رفتار کل سیستم فسادآفرین است و اجزاء سیستم نیز جز آفریدن فساد کاری نمی‌کنند. هرکس که سودای مقابله با این فساد را در ورای شعار و ادا و اطوار داشته باشد سرش را از دست می‌دهد.
برجام چه می‌شود؟
حال در این شرایط می‌توانیم بپرسیم که به واسطه‌ی برجام قرار است کدام بخش از این سیستم سراپا فاسد و آشوب زده درست عمل کند؟ وزارت نفت؟ وزارت صمت؟ بانک مرکزی؟ به راستی کدام نهاد است که بتواند، در ورای نابسامانی و آشفته سالاری عمومی نظام، به گونه‌ای عمل کند که تمام بندها و شرط‌های مقید ساز مندرج در برجام بدون مشکل و دردسر اجرا شود و کل کشور از آن بهره برد؟ چه جریانات فاسد و دزدی در بیت رهبری و دولت و نهادهای ریز و درشت نظام در کمین رسیدن پول‌های آزاد شده هستند و برای چنگ انداختن به میلیاردها دلار نفتی سرازیر شده، از حالا برای دیگران خط و نشان می‌کشند؟ وزارت خارجه‌ی رژیم به عنوان جزیی از یک سیستم آشفته و فاسد چه اختیاری برای دادن قول و وعده‌ی جدی به طرف‌های مذاکرات برجام دارد؟ اعتبار قول و واگذاری امتیاز از جانب آن در کجا باید جستجو شود؟ این کدام نهادی است که در درون نظام از فساد به دور باشد و بتواند نقش ناظر بی طرف را بر مصرف بی ماجراجویی این پول‌ها ایفاء کند؟ کدام طرح و پروژه‌ی تعریف شده‌ای در سیستم یا زیر سیستم‌ها هست که از «مدیریت» برخوردار و قادر باشد پول رسیده را برای پیاده کردن حرفه‌ای و متعارف یک طرح مورد استفاده قرار دهد. کدام توانایی مدیریتی برای به پایان بردن «۸۰ هزار طرح نیمه تمام» با نیاز مالی حداقل «۵۰۰ هزار میلیارد تومانی» وجود دارد؟
آیا زیر مجموعه‌ی معروف درون نظام به نام سپاه پاسداران، به عنوان نهادی که از یک سو در سراسر ساختارهای سیاسی، اقتصادی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی، مالی، بانکی، امنیتی، فرهنگی، رسانه‌ای، ورزشی و درمانی کشور رخنه کرده است – و قرار است در عین حال در لیست سازمان‌های تروریستی باقی بماند- اجازه خواهد داد که دهها میلیارد دلاری که به واسطه‌ی قبول برجام به کشور سرازیر می‌شود بدون رفتن دلاری به جیب او خرج شود؟ آیا کدام وزارتخانه یا نهادی است که بتواند با رعایت قوانین FATF و کنوانسیون مبارزه با پولشویی پالرمو CFT دست سپاه آدمکش را از چنگ انداختن به این ثروت‌ها دور دارد و سازمان اطلاعات سپاه برای حذف فیزیکی یا اداری او توطئه‌ای طراحی نکند؟ دولت به عنوان یک زیرمجموعه از مجوعه‌ی اختاپوس سپاه و بیت رهبری کجا وچگونه می‌تواند این میلیاردها دلار را سالم و صحیح برای رونق اقتصادی کشوربه کار بندد؟ برجام نه به واسطه‌ی خود مذاکرات که به دلیل بی اثری نتیجه‌ی بعد از مذاکرات محکوم به شکست است.
فاجعه‌ی نامدیریتی کشور
واقعیت این است که در نبود مدیریت، زیربناها و ساختارهای کشور برای درازمدت ویران شده است. احیا و بازسازی آنها هم به مدیریت کارآمد نیاز دارد و هم به سرمایه‌ی کلان چند صد میلیارد دلاری. بدون برجام نه اولی خواهد بود نه دومی. با برجام هم فقط قدری از دومی. در هر دو صورت، امکان بازسازی زیرساخت‌های از دست رفته‌ی کشور به دلیل غیبت کامل مدیریت کارآمد و سالم موجود نیست. به همین دلیل، ایران عزیزمان از این پس با مشکلات مستمر و فزاینده‌ای در تمامی زمینه‌ها روبرو خواهد بود:
• تامین آب کشور به طور جدی به مشکل برخواهد خورد.
• تامین برق کشور دچار مسئله است.
• تامین مواد خوراکی پایه و از جمله نان با بحران مواجه خواهد شد.
• تامین اینترنت و مخابرات در کشور زیر سوال است.
• تامین امنیت اجتماعی ومرزی در کشور با چالش‌های حیاتی مواجه خواهد بود.
• تورم غوغا خواهد کرد و گرسنگی و فقر به اوج خواهد رسید.
• بی خانمانی میلیون‌ها نفر به دلیل عدم امکان پرداخت اجاره‌ها در راهست.
• رکود اقتصادی ته مانده‌ی فعالیت‌های اقتصادی خرد را نیز تعطیل خواهد ساخت.
این لیست سیاه بسیار بلند بالاست، اما همین چند مورد به خوبی نشان می‌دهد که هیچ یک از آنها را بدون پرداخت به موارد دیگر نمی‌توان حل و فصل کرد. این مشکلات به هم گره خورده‌اند و یکدیگر را بدتر و وخیم تر می‌سازند. نبود مدیریت به تدریج عدم امکان کنترل را مطرح کرده است و اینک می‌بینیم که دولت نه می‌تواند مالیات از ثروتمندان و رانتخواران بگیرد، نه بر قیمت‌ها و تورم ساعت به ساعت کالاهای اساسی کنترلی دارد، نه مانع از خروج میلیاردها دلار سرمایه از کشور می‌تواند بشود و نه حقآبه مردم سیستان و بلوچستان از رود هیرمند را از طالبان بگیرد، نه از قتل روزانه‌ی ماموران نیروی انتظامی و بسیج خود جلوگیری کند حتی در برخی از فضاهای پیرامون شهرهای بزرگ بخش هایی از سرزمین ایران از چنگ او بیرون آمده و در اختیار باندهای تبهکار و مسلح است. قابل پیش بینی است که در ادامه‌ی این شرایط تشکل‌های مسلح سازمان یافته بخش‌های بزرگتری از کشور را در استان‌های حساس از دست رژیم آخوندی بیرون آورند.
رژیم بی آینده
حال در نظر داشته باشیم که براساس نظریه‌ی سیستم‌ها و به ویژه با توجه به مفهوم «رفتار اضطراری» تا زمانی که کل سیستم، به طور هماهنگ شده، رفتار اصلاح گرایانه و مدیریت گرا نداشته باشد، هیچ یک از اجزاء سیستم (نهادها، وزارتخانه‌ها، سازمان‌های دولتی و…) قادر به ایفای رفتار اصلاحی و مدیریت‎-محور نخواهد بود. تا کل سیستم فسادزدایی نشود نمی‌توان از اجزاء سیستم انتظار ختم فساد را داشت. براین اساس می‌توانیم از دلیل اصلی عدم اصلاح نظام رمزگشایی کنیم: در نظام هایی که کلیت آن فاسد و ناکارآمد است، هر جزیی که بخواهد رفتاری نامنطبق با رفتار کل سیستم داشته باشد، توسط اجزاء دیگر مجموعه مورد حمله وهجوم قرار گرفته و فلج می‌شود. در یک نظام ناکارآمد، کارآمدی بزرگترین جرم است. در یک نظام فاسد، عدم فاسد بودن معادل فساد است.
در نهایت، در نظر داشته باشیم که شاخص رسیدن نظام‌های ناکارآمد به پایان روند انحطاط خویش روشن است و آن این که فساد سیستم‌های سیاسی و اقتصادی، در مرحله‌ی پیشرفته‌ی خود، آنها را به نظام‌های مافیایی تبدیل می‌کند. در این نظام‌ها نه فقط قوانین و حقوق مردم نادیده گرفته می‌شود، بلکه هر گونه مخالفت و دردسرسازی برای غارت و دزدی وچپاول، از طریق خشونت، پرونده سازی و در نهایت حذف فیزیکی از سر راه برداشته می‌شود. نظام جمهوری اسلامی از مرحله‌ی فساد سنتی عبور کرده و به یک نظام مافیایی واقعی تبدیل شده است. هرگونه تزریق پول برجامی در چنین سیستمی، نبردهای مافیایی و حذف فیزیکی رقبا را تشدید خواهد کرد و کشور را صحنه‌ی کشمکش باندهای آدمکش و دزد تبدیل خواهد کرد. اگر قرار بود تا قبل از غلبه وجه مافیایی قدرت در ایران، برجام، به نوعی، اکسیژن تنفس رسان نظام باشد، با بافت سراسر مافیایی کنونی برجام به گاز سمی آن در راهروهای بسته‌ی قدرت تبدیل خواهد شد.
نتیجه گیری:
به این ترتیب می‌بینیم که برجام به جای تغییر مثبت در کل نظام، به یک دگرسازی منفی در اجزای آن تبدیل شده و می‌رود که سیستم را به رفتاری تند و رادیکال بکشاند: در مقطعی که رژیم دریابد بازی بقای خود را باخته است یا جنگ نظامی در منطقه به راه می‌اندازد یا با قتل عام مردم تشنه و گرسنه بستر یک جنگ داخلی را فراهم می‌آورد. کشورمان دیگر در موقعیتی نیست که مسکن‌های موقتی مانند برجام بتواند به دردهای ریشه دار آن جواب دهد. با برجام یا بدون برجام هیچ گونه مسیری برای اصلاح کل نظام باز نیست و مافیاهای مستقر شده در نهادهای کوچک و بزرگ آن، تمام مسیرهای حتی تغییر مختصر و بهبودی اندک را مسدود کرده و در کمین فرد یا جریانی هستند که بخواهد با شعار یا عمل اصلاح، دگرگونی و بهینه سازی، بساط خرد یا کلان مافیایی آنها را به هم زند. دیگر حتی پاسداران سیاسی نظام و زنگ خطرهای اصلاح طلب آن مانند مصطفی تاجزاده نیز سر از گوشه‌ی زندان در می‌آورند. نظام آخوندی مرده‌ای است که نمی‌خواهد مرگ خویش را به رسمیت بشناسد.
در یک کلام، نظام جمهوری اسلامی در یک قفل ساختاری گیر کرده است؛ برجام نه فقط این قفل را باز نمی‌کند بلکه بدتر هم خواهد ساخت. کلید این قفل دیگر در اختیار هیچ جناح و نهادی در درون خود سیستم متشتت و از هم پاشیده نیست، این قفل باید از بیرون سیستم باز شود، یعنی یا با قیام مردمی و پایین کشیدن کل نظام فاسد و ناکارآمد آخوندی و یا از بیرون، با بمباران بیت رهبری و مراکز فرماندهی سپاه و منطقه‌ی پاستور و تغییر رژیم.
در هر دو سناریو، هزینه‌ای سنگین روی دست کشور گذاشته می‌شود، ولی این قفل هرگز به جز یکی از این دو طریق باز نخواهد شد. همگی آماده‌ی پرداخت هزینه باشیم. بدیهی است که برای هر نیروی دلسوز و مدافع منافع ملی، راه نخست، یعنی پایین کشیدن نظام آخوندی توسط مردم متحد و مسلح ارجحیت دارد، اما این امر به صورت مکانیکی رخ نمی‌دهد. نیاز به اراده و تلاش سازمان یافته‌ی ما دارد تا میسر شود. نیاز به یک رهبر دارد تا رهبری کند. نیاز به یک شعار واحد متحد ساز دارد. نیاز به تعیین هدف و تعریف استراتژی یا نقشه راه برای رسیدن به آن دارد. اما با این همه، شدنی و ممکن است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه‎ ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه ‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.