حکومتِ جهل و جنون فاجعهای دیگر آفرید و مهسا (ژینا) امینی را کُشت. این قتل بیش از همهٔ قتلهای پیشین بر وجدانِ عمومیِ جامعه اثر گذاشته است. مردمِ جان به لب رسیده از ظلم و تبهکاریِ رژیم و خواهانِ جامعهای آزاد و مترقی به خیابانها آمدهاند و شجاعانه اقتدار و اعتبار نظام را به سُخره گرفتهاند. حاکمیت، همچون همیشه، به دلیلِ وحشت از قیامِ مردم به سرکوب روی آورده است. این حرکتهای اعتراضی در مواجهه با جنایات و فساد و ناکارآمدیِ رژیم بارها طیِ سالهای اخیر روی داده و جامعه چندین بار در شرایطِ گذار از نظام قرار گرفته، اما چرا این گذار انجام نشده است؟ طبیعتا عواملِ گوناگونی در این میان نقش ایفا میکنند، ولی به نظر میرسد که علتِ اصلی، فقدانِ یک ستادِ هماهنگی با طرح و برنامهای منسجم است. اینجا نقشِ فعالانِ سیاسیِ دموکراسیخواه پررنگ میشود. بسیاری از این فعالان در درون و بیرون از کشور به مبارزه مشغولاند، حتی کم نیستند افراد و گروههایی که طرحهایی برای گذار از این نظام و برپاییِ یک نظامِ دموکراتیک ارائه کردهاند، اما تا وقتیکه بینِ این افراد و گروههای سیاسی یک همبستگیِ گسترده صورت نگیرد، یا انرژیهای آزاد شده در اعتراضات به هدر خواهد رفت و حتی خساراتِ انسانیِ جبرانناپذیر فزونی خواهد یافت، یا فردای تغییر بسیار مبهم و حتی پرخطر خواهد بود. همانگونه که سیاستمدارانِ دموکرات بدونِ حضورِ نیروی مردمی نمیتوانند کاری از پیش ببرند، جنبشهای مردمی نیز بدونِ هدایتِ سیاستمدارانِ دموکرات، یا بیسرانجام میمانند، یا به هرج و مرج و اغتشاش میانجامند، یا دیکتاتوریِ جدیدی با ظاهری متفاوت در این میان سر بر میآوَرَد. بر نخبگانِ سیاسی است که با درکِ اهمیتِ این گردنهٔ حساسِ تاریخی از تقاوتهای جزئی در این مرحله صرفِنظر کنند و با توافقِ حداقلی بر آزادی و استقلال و اصولِ دموکراسی اتحادِ عمل ایجاد کنند و نقشهٔ راهِ عبور (مراحلِ سقوطِ این نظام و مراحلِ برپاییِ یک نظامِ دموکراتیکِ با ثبات) را عرضه کنند. هر کس که در ایجادِ این همبستگیِ ضروری مانع ایجاد میکند در قبالِ تداومِ وضعیتِ فعلی مسئول است.
«مهسا» آزادیخواهان را به همبستگی فراخوانده، همانسان که «ندا» و «سهراب» و «پویا» و «نوید» و… ما را فرا خواندهاند. پیام آنها را دریاببم قبل از آنکه بیش از این دیر شده باشد.
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
امیر بیگلری