چهل فریم از ایرانِ پس از ژینا
زیتون-فرید بهمنش: چهل روز از قتل مهسا و بلکه نیکا به دست جمهوری اسلامی گذشت. قتلی که نه تنها ایران و ایرانی، بلکه جهان را تکان داد. در چهل روز گذشته، صدها و اعتراض در شهرهای کوچک و بزرگ ایران برگزار شد و اجتماع عظیم ایرانیان در کانادا و آلمان نیز تیتر یک اغلب روزنامههای دنیا شد. در این مدت، ایران و جهان، شاهد رویداد سیاسی-اجتماعی کمسابقهای بود که نظیر آن، حتی در تحولات بزرگ «بهار عربی» دیده نشد. اما بیایید از خودمان بپرسیم، جمهوری اسلامی با ارتکاب این «جنایت تاریخی»، وارد کدام فاز و مقطع شد و دقیقا چه چیزی در ایران عوض شد یا دست کم در آستانهی تغییر قرار گرفته است.
فریم اول؛ سیاهیِ ارشاد
قتل دهشتناک و مظلومانهی مهسا امینی، یکی از سیاهترین نقاط عطف در رفتارهای خشن، غیرانسانی، بیقاعده و خطرناک ماموران جمهوری اسلامی است که این بار نه در زندان و شکنجهگاه، بلکه در مجموعهای به نام «گشت ارشاد» روی داد. از همان دقایق نخست انتشار خبر، واژگانی همچون «ساختمان وزرا»، «پلیس امنیت اخلاقی»، «گشت» و «حجاب اجباری»، با بیشترین میزان انزجار اجتماعی روبرو شدند. حتی در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی نیز، برخیها اعلام کردند که این روش، جوابگو نیست.
دوم؛ جمهوری اسلامی، جرات پذیرش خطا ندارد
قتل مهسا امینی، یک بار دیگر نشان داد که مجموعههای تحت امر حاکمیت که ارتباط مستقیم و غیر مستقیمی با علی خامنهای دارند، بسیار ترسوتر از آن هستند که خطای خود را بپذیرند. این مجموعهها، یک بار دیگر، خود را پشت سر خامنهای پنهان کردند و او نیز حاضر نشد فرزندان صدیقش را لو دهد! بسیاری از تحلیلگران و حتی شهروندان عادی، به این جمعبندی رسیدند که اگر غربیها، ماجرای شلیک موشکی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراین را لو نمیدادند، حتی آن جنایت نیز پنهان میماند.
سوم: خامنهای وحشتزده و خشمگین
رهبر جمهوری اسلامی، خیلی دیر به صحنه آمد و سکوت طولانی او، توجه همهی رسانهها را به سوی خود جلب کرد. همچنان که انتظار میرفت، او نه تنها جنایت قتل مهسا را محکوم نکرد، بلکه دوباره از مفاهیمی همچون دشمن و عوامل خارجی حرف زد و حتی بعدها ادعا کرد که اعتراضات عمومی مردم ایران، واکنش دشمنان جمهوری اسلامی به استقبال گسترده از سرود «سلام فرمانده» بوده است. خامنهای این بار نیز نشان داد که روز به روز، در مسیر وهم قدرت، کیش دیکتاتوری و عناد و لجبازی، بیشتر و بیشتر رو به جلو میرود.
چهارم؛ شمخانی کو؟
سکوت علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در ماجرای اعتراضات اخیر، یکی از نقاط مهم آسیبشناسی ساختار مدیریت امنیت در جمهوری اسلامی است. گفته میشود که شمخانی، با نارو زدن به روحانی و بدگویی و انتقاد از او، توانسته برای مدتی کوتاه دل رئیسی را به دست بیاورد و بر سر پست خود بماند. اما واقعهی اخیر، نشان داد که به زعم اطرافیان رئیسی، او نه تنها قابل اعتماد نیست، بلکه عنصر بیکفایتی است و باید مدیریت این صحنه به دست کسی سپرده شود که هم مورد وثوق رهبر و هم مورد قبول رئیس جمهور است. چنین شد که از الف تا ی، کل این پرونده به وزیر کشور سپرده شد.
پنجم؛ یک وزیر کشور ناتوان، یک ساختار فشل
سردار احمد وحیدی، از قدیمیترین چهرههای امنیتی جمهوری اسلامی است. او مدتها فرمانده اطلاعات سپاه بوده. ۹ سال فرماند سپاه قدس و بعدها جای خود را به قاسم سلیمانی داده. سپس وزیر دفاع شده. مدتی در یک پژوهشکده فعالیت کرده و حالا هم وزیر کشور است. او به خاطر بیکفایتی در جریان عملیات مرصاد، در ایران دستگیر و زندانی شد و بعدها با امضای مستقیم و وساطت هاشمی رفسنجانی آزاد شد. وحیدی، هیچگاه یک فرمانده و مسئول نظامی امنیتی موفق نبوده اما همیشه به عنوان یک نیروی مخلص «حضرت آقایی» شناخته شده و پست وزارت کشور را نیز به همین دلیل کسب کرده است. او رئیس شاک یا شورای امنیت کشور است و علاوه بر دستور کار سرکوب اعتراضات، تدابیری همچون قطع کردن اینترنت و اعمال برخی ممنوعیتهای عمومی، به دستور وحیدی صورت گرفته است. گفته میشود در رقابت داخلی و در جریان مسابقه خودشیرینی پشت پرده، وحیدی توانسته شمخانی، رضایی و دیگران را کنار بزند و خامنهای و رئیسی را وادار کند که مدیریت صحنه را به او بسپارند. اما در همان روزهای نخست، شیرازهی امور از دست او خارج شد و خیلی زود مشخص شد که وحیدی یک مقام امنیتی ناتوان و کمهوش است و بیکفایتی او به جایی رسید که سلامی، فرماندهی سپاه، و برخی سران گروههای تندرو نیز بارها برای جبران مافات به صحنه آمدند.
ششم؛ لباس شخصی، رمز حفظ بقا
در روزهای نخست، تصاویر فراوانی از کتک خوردن نیروهای پلیس توسط مردم منتشر شد. نیروهای لباس شخصی نیز در شرایطی به میدان آورده شدند که حضور نوجوانان سیزده چهارده ساله در میان آنان، انتقادات گسترده به دنبال آورد. این واقعه، یک بار دیگر نشان داد که جمهوری اسلامی، به نیروهای رسمی پلیس و حتی بخشی از سپاه اطمینان ندارد و فقط لباس شخصیها و بسیجیان را «خودی» میداند.
هفتم؛ درب اسلحهخانه را جوش کنید!
وقایع اخیر، یک بار دیگر این ترس را در دل مقامات جمهوری اسلامی به وجود آورد که اگر به شکل ناگهانی، ارتش با مردم یکی شود، چه اتفاقی خواهد افتاد. چنین شد که علاوه بر چند پادگان در تهران، البرز، اصفهان، همدان و کردستان، در خراسان و خوزستان نیز، درب انبار مهمات و زاغه و اسلحهخانهها جوشکاری شد مبادا ارتشیها به یک باره مسیر خود را تغییر دهند.
هشتم؛ اینترنت، متهمی برای تمام فصول
وقایع اخیر نشان داد که نخستین و بزرگترین ترس و هراس مقامات جمهوری اسلامی در مواقع بحرانی، خطر اتحاد و هماهنگی مردم از راه اینترنت است. به همین خاطر، تا تقی به توقی میخوورد، اینترنت را میبندد. بازار فیلترشکنها در ایران داغ شد. اما هنوز هم میلیونها ایرانی از دسترسی به اینترنت پرسرعت محروم هستند و شغل و فعالیت اقتصادی صدها هزار نفر از دست رفته است.
نهم؛ نیممیلیارد توییت برای مهسا
هشتگ مهسا_امینی، رکورد تاریخ توییتر را شکست و در کمال ناباوری، این واقعه برایمدتی طولانی، در صدر ترندهای جهانی ماند تا توجه همهی بشریت فقدان جایگاه برای «زن، زندگی و آزادی» در جمهوری اسلامی معطوف شود.
دهم؛ مرگ بر دیکتاتور، شعاری برای چند نسل
حتی در بزرگترین و گستردهترین اعتراضات مردم در جریان اعتراضات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ شعار اصلی مردم ایران «الله اکبر» بر پشتبامها بود. اما قتل مهسا ورق را برگرداند و این بار، بیشترین بسامد و تکرار به شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنهای» تعلق گرفت. پس از آن نیز، شعارهای دیگری مور استفاده قرار گرفت که با تندترین الفاظ جنسی، خامنهای و سپاه و بسیج را نشانه گرفت.
یازدهم؛ این سو و آن سو نه، خود خودِ بیت
یکی از سنتهای مرسوم در رسانهها و نهادهای سیاسی در ایران، این است که همهی تقصیرات بر گُرده مسئولین و مدیران انداخته شده و خیلیها معتقدند که رهبر، همواره تدابیر داهیانه و عالمانه دارد اما دولت، بیکفایت است و توان اجرا ندارد. این تصور پوشالی فرو ریخت و صدها هزار از جوانان معترض ایرانی، در شعارهای تند خود، نه این سو و آن سو بلکه خود خود «بیت رهبری» را نشانه گرفتند و نشان دادند که فاسدترین بخش لاشه، کدام قسمت است؛ «ماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم».
دوازدهم؛ رژیمی که کودک میکُشد
جمهوری اسلامی بارها دربارهی کشته شدن کودکان فلسطینی و یمنی اشک تمساح ریخته، اما در اعتراضات اخیر، به راحتی در سیستان و بلوچستان، در تهران، آذربایجان غربی و کردستان، به راحتی کودککُشی کرد.
سیزدهم؛ یک قاضی، یک لمپنِ سوت بلبلی
محسنی اژهای رئیس قوهی قضائیه که خیلیها در شبکههای اجتماعی او را با عناوینی همچون قالتاق و «لمپنِ سوت بلبلی» میشناسند، مردم را به گفتگو دعوت کند؛ دعوتی که قبایش بر تنِ قاتل پیروز دوانی زار میزد. ، کسی از خواستهی ریاکارانهاش استقبال نکرد. در نتیجه همان ماهیت واقعی خود را نشان داد و همچون یک عامل کاملا امنیتی،چهل نکته دربارهی ایرانِ، در چهلمِ مهسا مانند شیر غران، علیه مردم و معترضین حرف زد و زبان به تهدید گشود.
چهاردهم؛ لحظهشماریهای قالیباف
رویدادهای اخیر، به ضرر خیلیها تمام شد اما قالیباف، رئیس مجلس، میخواهد خود را در گروه برندگان قرار دهد. او دعوا و رقابت قدیمی خود را فراموش نکرده و سرمست از شرایط سختی که در دوران ریاست جمهوری رئیسی به وجود آمده، برای فرا رسیدن تحولی بزرگتر لحظهشماری میکند و ژست کسی را گرفته که با چشمان رنگیاش چنین سیگنالی میدهد: اگر مرا رئیس جمهور کرده بودید، گاز انبری سه سوته، جمعش میکردم.
پانزدهم؛ مجلس، حقیرتر از همیشه
رویدادهای چهل روز اخیر، بیاعتباری مجلس را دوباره عیانتر کرد. مجلس شورای اسلامی، با رویهی افراطی و سلیقه مبتذلِ جنتی و دیگر تمامیتخواهان شورای نگهبان، به قهوهخانهای مرکب از بیسوادترین و بیخاصیتترین افراد تبدیل شده که در گعدههای عوامانهی خود، وکیلالدوله شده و علیه ملت، موضع گرفتهاند.
شانزدهم؛ شورای نگهبان رفته بود علوفه بچیند
خیلی ها معتقدند هرچه میکشیم از ورای مگهبان قانون اساسی است و این شورا بازوی اجرایی رهبری برای سرکوب و مهار قوای انتخابی! است. طبق نص آشکار قانون اساسی، شورای نگهبان، باید مراقب و نگاهبان قانون اساسی باشد، اما این شورا، در همان روزهای نخست، با انتشار بیانیهای از تلاشهای سپاه و نیروی انتظامی تشکر کرد و اشارهای به زیرپا گذاشتهشدن اصل ۲۷ قانون اساسی نکرد.
هفدهم: مجلس خبرگان، فرامین آقا
مهمترین دغدغهی اعضای مجلس خبرگان رهبری این بود که پس از آخرین جلسه، موفق نشدند به رهبر معظم شرفیاب شده کنند و فرامین او را مستقیما بشنوند! این در حالی است که آنان بر اساس اختیارات قانونی خود، باید نظارهگر اعمال رهبری باشند و در مواقع لازم، به او هشدار و تذکر دهند و یا حتی او را عزل کنند.
هجدهم؛ سکوت مراجع
بیات زنجانی، تنها مرجع تقلیدی بود که پس از قتل مهسا، به جمهوری اسلامی هشدار داد. اما دیگر مراجع و روحانیون شناخته شده سکوت کردند تا نشان دهند که نان و جان آنها، در گرو تداوم حیات جمهوری اسلامی است و حفظِ نظام از اوجبِ واجبات است.
نوزدهم؛ فریاد مولویها و ماموستاها
مولوی عبدالحمید، امامجماعت و پیشوای دینی اهل سنت زاهدان و ۲۶۶ روحانی مناطق کردنشین اهل سنت موسوم به ماموستاها، با سخنان و بیانیهای شجاعانه خود، حکومت و خامنهای را مسئول جنایات اخیر دانستند و نشان دادند که برخلاف بخش اعظم روحانیون وابسته به حوزههای علمیه قم، مشهد و شهرهای دیگر، شریک و جیرهخوار دستگاه حاکمه نیستند و سقف معیشتشان بر ستون شریعتشان نهاده نیست و اگر هم باشد اولویتشان ظلمستیزی است.
بیستم؛ سلامی، سپاه، سبزی پلو
سلامی فرماندهی سپاه، بارها تلاش کرد دربارهی وقایع اخیر حرف بزند. اما در نهایت، چیزی غیر از کلام تهدید و زور بر زبان او جاری نشد. جالب اینجاست که فرماندهان سلف او یعنی محسن رضایی، رحیم صفوی و عزیز جعفری نیز سکوت کردند و سلامی ماند و حوض گلآلودش. در جریان اعتراضات، سپاه نقطهی تمرکز خشم مردم بود.
بیست و یکم: پزشکی قانونی در چنبرهی قدرت
بسیاری از متخصصین پزشکی قانونی در استانهای مختلف، به گزارش نهایی سازمان پزشکی قانونی اعتراض کردند. اما شواهد نشان میدهد که رئیس این سازمان، به درخواست حکومت تن در داده و پای ورقهای را امضا کرد که خودش هم به ان باور نداشت.
بیست و دوم؛ کمیته حقیقتیاب؟ شوخی نکنیم
دستگاه جمهوری اسلامی، مدعی شد که ماجرای مرگ مهسا امینی را با تمام ابعاد و زوایای آن بررسی میکند اما از همان آغازِ راه، بسیاری از فعالان فضای مجازی گفتند: مگر مقصرین شلیک به هواپیمای اوکراینی و بانیان جنایات دیگر را محاکمه کردید که حرفتان را باور کنیم؟
بیست و سوم؛ در شبکههای اجتماعی، چه کسی حرف آخر را میزند؟
سلامی فرماندهی سپاه، چندی پیش اعلام کرده بود که هزاران گردان سایبری تحت فرمان او در فضای مجازی مشغول فعالیت هستند. اما امروزه در تویتر، اینستاگرام و شبکههای اجتماعی دیگر، هر آن چه که میبینیم، شکست و هزیمت سنگین اکانتهای سایبری در برابر شهروندان معترض است و حرف آخر را مردم واقعی میزنند.
بیست و چهارم؛ جهان نظاره کرد
اگر چه اعتراضات میلیونی ایرانیها در فضای مجازی و در شهرها، توجه مردم دنیا را به سوی خود جلب کرد. اما عوامل مهمی همچون همراهی روسیه و چین، اهمیت فوقالعادهی تهدیدات هستهای و مسالهی اوکراین، باعث شد که مظلومیت مردم ایران چندان مورد توجه رهبران کشورها قرار نگیرد و اقدام آشکار، بیانیهی تند یا واکنش جدی مشاهده نشود.
بیست و پنجم؛ همنوایی همه با کردها، بیخاصیت شدن یک حقه قدیمی
تحرکات سیاسی کردها در ایران و کشورها دیگر، همواره از سوی رسانههای وابسته به حاکمیت جمهوری اسلامی، با اتهام تجزیهطلبی روبرو شده است و با این حقه میان بخشی از ملت ایران شکاف میانداخت . اما این بار، چیزی روی داد که حاکمیت را گیج و منگ کرد. ماجرا چنین شد که موجی از همدلی و همنوایی به وجود آمد و چه در سطح خیابانها و چه در شبکههای اجتماعی میلیونها کاربر شبکههای اجتماعی، همدلی خود را با خانوادهی مهسا امینی و دیگر کردها ابراز کردند.
بیست و ششم؛ برای بلوچستانِ مظلوم
در جریان اعتراضات اخیر، شهر زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان، محل گستردهترین و شرمآورترین کشتار سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بود. شلیک مستقیم به شهروندان بیدفاع و حتی به خاک و خون کشیدن کودکان ، حاصل خشونتی بود که دستگاه جمهوری اسلامی در این شهر مرتکب شد و بر اساس همان سناریویی قدیمی امنیتی سازی، در صدد توجیه و ماستمالی آن برآمد. اما مولوی عبدالحمید، پتهی حکومت را بر آب انداخت و شخص خامنهای را مسئول و مقصد این جنایت دانست.
بیست و هفتم؛ رشتی! گل کاشتی!
اعتراضات جسورانه و سراسری مردم رشت مرکز استان گیلان، چنان چشمگیر بود که برخیها در فضای مجازی نوشتند، رشتیها اگر با همین فرمان ادامه دهند، بخشهای جداشده از خاک ایران را یک بار دیگر به کشورمان الحاق خواهند کرد!
بیست و هشتم؛ مواضع خاتمی، احمدینژاد و روحانی
سید محمد خاتمی از بین سه رئیس جمهور پیشین در قید حیات، تنها فردی بود که در مورد قتل مهسا امینی پیام داد و آن را به عنوان واقعهای توصیف کرد که تا مغز استخوان را میسوزاند. محمود احمدینژاد غوغاگر همیشگی این بار خاموش ماند و روحانی که حالا، با حکم خامنهای، حتی کرسی عضویت مجمع تشخیص مصلحت را از دست داده، به طور کامل سکوت کرد.
بیست و نهم؛ نهارخوری مختلط و موضع استادان دانشگاهها
دانشجویان در تعدادی از دانشگاهها سفره را وسط دانشگاه پهن کردند و دختر و پسر کنار هم یک فریم از زندگی معمولی را تجربه کردند. صدها تن از استادان دانشگاههای ایران، در چندین نوبت، با صدور بیانیه، به اقدامات خشن و جنایات دستگاه جمهوری اسلامی اعتراض و از دانشجویان خود حمایت کردند.
سیام؛ این «شریفی»های شریف
شاید کسی انتظار نداشت که واضحترین فریاد تظلمخواهی و مبارزه، از گلوی دانشجویان و استادان دانشگاه شریف طنینانداز شود. اما واقعا چنین شد و این نخبههای شریفی بودند که تابوی «بیت رهبری» را شکستند و حاکمیت جمهوری اسلامی را خشمگین کردند.
سی و یکم؛ دانشجوی مبارز، دانشجوی سنگر سلف
سپاه و دستگاههای امنیتی، بارها برای آرام کردن دانشگاه، بسیجیان خود را با فریاد حیدر حیدر سازماندهی کردند. اما واقعیت این است که در چهل روز اخیر، دانشجویان بسیجی هوادار دستگاه خامنهای، با بیشترین میزان شکست، تحقیر، انزوا و ناکامی روبرو شدند و نتوانستند فضای دانشگاه را تحت کنترل بگیرند. جلوههای ویژهای از ارتجاع، کجفهمی و بلاهت دانشجویان بسیجی در ماجرا سلف دانشگاه صنعتی شریف، نشان داد که جمهوری اسلامی در تربیت نسلی از هواداران دانشگاهی، تا چه اندازه شکست خورده و مفتضح شده است.
سی و دوم؛ بازار چه گفت؟
در اقتصادِ درمانده و تحریمزدهی ایران، اساسا بازار جایگاه خاصی ندارد و از این گذشته، به طور سنتی، بازار در کلانشهرهای ایران، همواره نزدیک به دستگاه جمهوری اسلامی و حامی خامنهای بوده است. در نتیجه، صدای چندانی از بزرگان اقتصاد و بازار درنیامد . اما در چندین نوبت، به ویژه در استانهای کردنشین ایران، صدها هزار مغازه و واحد صنفی، در پاسخ به فراخوانها، کرکره را پایین کشیدند و ترس و تهدیدات حکومتی نیز کارگر نیفتاد.
سی و سوم؛ دیوارنگارهی ولیعصر
یکی دیگر از اقدامات تحریککنندهی حاکمیت، نصب پوستری حاوی عکس دهها زن بر دیوارنگارهی میدان ولیعصر تهران بود که حتی فروغ فرخزاد را هم نشان میداد! موضع جسورانه و صادقانه فاطمه معتمد آریا و زنان دیگر و همچنین انتقادات گستردهی مردم در فضای مجازی، موجب شد گروه حاکمیتی اوج، شبانه پوستر را پایین بیاورد.
سی و چهارم؛ پدیدهای به نام علی کریمی
سلبریتیهای بسیاری برای اعتراض به کشتار جمهوری اسلامی به میدان آمدند. اما علی کریمی، صاحب جایگاهی متفاوت شد. واقعا چه کسی فکرش را میکرد که جملات کوتاه علی کریمی فوتبالیست، تنها در چند ساعت، با لایکهای چند صد هزاری روبرو شوند و میلیونها نفر، او را تحسین کنند؟ قدرت نفوذ کریمی به جایی رسید که دادستانی تهران در اقدامی مضحک و خندهدار، شبانه درب ویلای او را پلمپ کرد! اما بعد که مشخص شد ویلا فروخته شده و اقدام دستگاه تحت امر قاضی القضات سوت بلبلی، غیرقانونی بوده است!
سی و پنجم؛ ترس رژیم جمهوری اسلامی از سلبریتیها
وقایع اخیر، یک فرصت طلایی فراهم آورد تا مردم ایران، بفهمند که هنرمندان، ورزشکاران و قهرمانان راستین آنان چه کسانی هستند. در یک صف بلند، افرادی همچون مهران مدیری و مهناز افشار، به دورویی، سوءاستفاده از عواطف مردم و موجسواری متهم شدند، دستهای دیگر سکوت کردند و گروهی نیز همچون علی دایی، همایون شجریان، کیهان کلهر، کتایون ریاحی و خیلیهای دیگر، شرافتمندانه اعتراض کردند. اما در هر صورت، جمهوری اسلامی نشان داد که تمایل دارد تنها با سلبریتیهایی برقصد که همیشه حامی نظام باشند.
سی و ششم؛ صدا و سیما، پروپاگاندایی بیآبروتر و خالیتر از همیشه
وقایع چهل روز اخیر، یک بار دیگر نشان داد که صدا و سیما، هرگز یک مجموعهی رسانهای عادی نبوده و نیست. بلکه بخشی از ساختار امنیتی و حکومتی است. این شعبه از دستگاه امنیت و پادگان که فرماندهی اجزای آن، بین چهرههای مختلف نزدیک به حکومت تقسیم شده، با دست زدن به برخی اقدامات ریاکارانه و خندهدار همچون دعوت کرباسچی و سایر اصلاحطلبانی که سالها از رسانه دور بودند، در جستجوی خرید آبرو برآمد. اما ناکام ماند و تعدادی از نیروهای قدیمی نیز، بیرون رفتند.
سی و هفتم؛ زلف بر باد بده
چه کسی فکرش را میکرد که صدها و شاید هزاران زن و دختر ایرانی، به این راحتی بدون مقنعه و روسری در انظار عمومی ظاهر شوند؟ این اتفاق نه در دنیایی ذهنی و خیالی، بلکه در خیابانهای واقعی ایران روی داده است.
سی و هشتم؛ به عقب بازنمیگردیم
شاید در ایران و در بُعد آشکار، همه چیز سر جای خودش است. اما زیر پوست شهرها، در اندرون خانهها و ذهنها، اتفاقاتی افتاده و تغییراتی روی داده است و حالا همه میگویند: محال است به ایرانِ پیش از قتل مهسا بازگردیم.
سی و نهم؛ تدابیر استالینی نظام، مضحک اما خطرناک
هنوز مشخص نیست که تاسیس شعبات و دفترهای نهادهای نظامی در دانشگاهها، تراوش یافته ذهن کدامیک از میلیونها دانشمند نخبهای است که دور و بر بیت رهبری میپلکند. اما در هر صورت، این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفته و ظاهرا سپاه مقدمات اولیه را نیز فراهم کرده است. اما سوال اینجاست، در این همه سال، بسیج دانشجویی، بسیج اساتید، انجمن اسلامی، نمایندگی رهبری و چندین نهاد حاکمیتی و امنیتی و جاسوسی دیگر، در دانشگاه چه توفیقی به دست آورده که حالا قرار باشد نظامیها نیز چنین راهی را طی کنند؟
چهلم؛ دیوار فرو نریخته، اما ترک خورد
اعتراضات گستردهی مردم ایران، چهل روز تمام دوام آورده و این یک رکورد جدید در تداوم اعتراضات مردمی علیه جمهوری اسلامی است. اگر چه این سیستم فاسد و ناکارآمد هنوز بر سر قدرت است، اما باید گفت از لحاظ روانشناسی اجتماعی، جایگاه و هیمنهی سیاسی و امنیتی، بخش مهمی از قدرت جمهوری اسلامی از بین رفته و دیگر نمیتواند مردم را بترساند.