کارون به خویش پیچد و فریاد مى کند
خوناب پیکریست ترا یاد مى کند
خونین تنش نشانه صد زخم نابجاست
پرسد ، کجاست؟ کیست؟ که؟ امداد مى کند ؟
خصمش گرفته پیکر خونین به دست خویش
آوخ چه ناله ها که ز پولاد مى کند
امشب به باغ منظر او فوت احمر است
پالیز مرگ خوان که آباد مى کند؟
اروند ره گشا ،به ارس گو ، شتاب گیر
صیاد مرگ آمده بیداد مى کند
مرگ است ، تلخ قصه غمگین روزگار
هان ای سها مجوی کرا شاد می کند
چرخاب خون به چرخش این چرخ سفله دوست
گردش به رغم خاطر ناشاد می کند
پاریس ۲۰۱۴/۱/۱
منوچهر برومند