ایران وایر
هشدار: این گزارش ممکن است برای برخی آزاردهنده باشد
قربانی دیگر نیروهای سرکوبگر در ایران که چشم خود را از دست داد، این بار «بنیتا کیانی»، پنج سال و ۱۰ ماهه، متولد بهمن ۱۳۹۵ است که به زودی باید تولد شش سالگی خود را جشن بگیرد.
صدای دویدن و فرار مردم معترض حوالی غروب ۲۴ آبان ۱۴۰۱، «بنیتا» و پسردایی ۹ سالهاش را که گرم بازی در منزل پدربزرگ بودند، روی بالکن کشاند. بنیتا مورد اصابت ۲۰ گلوله شلیک شده از تفنگ ساچمهای قرار گرفت و برای همیشه بینایی یک چشم خود را از دست داد.
«ایرانوایر» به بخشی از مدارک پزشکی بنیتا دست یافته و با یکی از اعضای نزدیک خانواده این کودک گفتوگو کرده است تا شب حادثه را به تصویر بکشد. اسامی برای حفظ امنیت اشخاص در این گزارش تغییر پیدا کردهاند. خانواده این کودک مورد تهدید و کنترل شدید نیروهای امنیتی قرار دارند.
***
اخبار بسیاری در خصوص حمله به منازل مسکونی، ضرب و شتم افراد میانسال و کودک و نقص عضو و از دست دادن بینایی معترضان توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی منتشر شدهاند ولی آنچه روشنایی دنیا را از «بنیتا کیانی» گرفت، غیر قابل تصور و تکان دهنده است. او معترض نبود و حتی شاید معنای درست اعتراض را نداند. بنیتا فقط پنج سال و ۱۰ ماه دارد.
بنیتا گلوله خورد، خانواده تهدید به سکوت شدند
«افسانه» نام مستعار یکی از اقوام نزدیک بنیتا است که پنج روز پس از حادثه با «ایرانوایر» تماس گرفت و ماجرای بنیتا را شرح داد. اما انتشار این گزارش به دلیل تهدید و رعب و وحشت ایجاد شده از طرف ماموران امنیتی برای خانواده، تا امروز به تعویق افتاد.
افسانه اجازه انتشار این گزارش را نمیداد اما حالا میگوید: «تصمیم گرفتیم صدای بنیتا را به گوش همه برسانیم تا دادخواه ظلم به این کودک معصوم و زیبا باشیم که حالا باید دنیا را از دریچه یک چشم ببیند.»
او توضیح میدهد که مادر بنیتا بر اثر شوک وارد شده، حال بدی دارد.
شلیک دستکم ۲۰ گلوله ساچمهای؛ مامان سوختم، سوختم
افسانه چند روز بعد از این که بنیتا مورد اصابت گلولههای ساچمهای قرار گرفت، متوجه شرایط ناآرام خانواده شد. از هرکسی احوال میپرسید، میگفتند: «هیس!»
او اینطور ماجرا را شرح میدهد: «خانواده هیچ اطلاعاتی در مورد بنیتا نمیدادند، فقط به من گفتند برایش دعا کن. پای تلفن اصلا صحبت نمیکنند و تلفنهای همه آنها تحت کنترل و قطع هستند. مادربزرگ بنیتا هم خبر داده است که کسی با ما تماس نگیرد، چون اینها (ماموران امنیتی) آمدهاند اینجا (منزل شخصی خانواده بنیتا) و فعلا همه چیز تحت کنترل است.»
و آن غروب خونین ۲۴ آبان
افسانه که از خانواده دور است، پس از پنج روز از ماجرا باخبر شده است: «تنها چیزی که من پنج روز بعد از حادثه فهمیدم، این بود که شب حادثه، یعنی ۲۴ آبان ۱۴۰۱ همه خانواده در خانه پدربزرگ مادری بنیتا جمع شده بودند؛ ساختمانی در ملکشهر اصفهان. منزل آنها هم سر خیابان اصلی نیست، یک حالت کوچه مانند است که فکر میکنم شلوغ که میشود، راه فرار برای افرادی است که در حال فرار هستند. بیتا جان و پسردایی ۹ سالهاش که دانشآموز کلاس سوم دبستان است، با هم بازی میکردند. مادربزرگ بنیتا مدام به بچهها میگفته است بیرون نروید، بیرون نروید! حتی پردههای پنجره را کشیده و در بالکن را بسته بوده است. منزل پدربزرگ مادری بنیتا آپارتمان بزرگی است. بچهها در حال بازی بودهاند که به ناگاه سر و صدا میشنوند و پسردایی بنیتا که ۹ ساله است، در بالکن را باز میکند و این دو کودک میدوند بیرون روی بالکن. مادر بنیتا وقتی این صحنه را میبیند، از جهت مخالف سالن پذیرایی دوان دوان میخواهد خود را به بچهها برساند که جلوی بیرون رفتن آنها را بگیرد ولی تا به آنها برسد، بنیتا جیغ زنان با فریاد سوختم سوختم برمیگردد داخل آپارتمان. تا قبل از رفتن بچهها توی بالکن، تیراندازی نبوده و فقط صدای شلوغی و فرار معترضان در خیابان به گوش میرسیده اما ماموران سرکوب به محض دیدن بنیتا روی بالکن مستقیم به سمت او شلیک میکنند. تمام شیشههای خانه شکسته است.»
منزل پدربزرگ بنیتا به گفته این عضو خانواده، طبقه سوم در ملکشهر اصفهان واقع است.
افسانه ادامه میدهد: «بیرحمانه، بیرحمانه، مظلومانه بیش از ۲۰ گلوله ساچمهای بر سر و صورت این کودک پنج سال و ۱۰ ماهه زدهاند. بیشتر از ۱۶ ساچمه در سر بنیتا است. باقی ساچمهها در گوش و صورت و دماغ او هستند. یکی از ساچمهها مستقیم به چشم راست او خورده که متاسفانه بیناییاش را از دست داده است.»
افسانه میگوید اعضای خانواده به نقل از پزشک معالج بنیتا گفتهاند ساچمهها مستقیم از راه سوراخ بینی رفته و خورده است به پشت شبکیه چشم بنیتا: «یکی هم داخل جمجمه رفته است که اینها خطرناکترینها هستند. هیچ کدام از این ساچمهها را نتوانتستهاند دربیاورند.»
بنیتا دیگر دنیا را با یک چشم میبیند
بنابر توضیحات این عضو خانواده بنیتا، خونریزی چشم در ساعتهای اولیه به قدری زیاد بوده است که وقتی بنیتا را به بیمارستان منتقل میکنند، پزشکان هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند. آنها چشم کودک را پانسمان کردهاند تا خونریزی کمتر شود و او را به خانه فرستاده و گفتهاند باید خونریزی کمتر شود تا چشم را معاینه کنیم و ببینیم چه کاری میتوانیم انجام دهیم. بنیتا چند روز بعد تب میکند و دوباره به بیمارستان منتقل میشود.
افسانه میگوید: «بنیتا مرتب تحت نظر پزشکان مختلف بوده ولی هیچکس نتوانسته است کاری برایش انجام دهد. چند روز پیش پزشکان به خانواده گفتهاند چشم نیاز به جراحیهای بسیار زیادی دارد. تنها مساله مهم در حال حاضر این است که ساچمه را از چشم راست بنیتا در بیاورند، آن را جراحی و خون را تخلیه کنند ولی متاسفانه بینایی این چشم از بین رفته است. آنها گفتهاند تلاش میکنند اگر بتوانند، حداقل ۳۰ درصد از زیبایی چشم او را نگه دارند. چند روز پیش نخستین عمل جراحی روی چشم بنیتا انجام شده است ولی پزشکان موفق به درآوردن ساچمه نشدهاند. به گفته پزشک معالج، به قدری ساچمه عمیق در ته چشم فرو رفته است که امکان بیرون آوردن آن نیست. اگر بخواهند ساچمه را در بیاورند، باید تمام چشم را تخلیه کنند. به همین دلیل، تنها کمی از لختههای خون داخل چشم را تخلیه کرده و باقی را گذاشتهاند که اگر خود چشم بتواند، جذبشان کند.»
از آن شب بنیتا فقط درد دارد
بنیتا تک فرزند است. هنوز نمیدانیم چه رنگی را بیشتر دوست دارد و طعم بستنی مورد علاقه او چیست، تنها چیزی که افسانه با بغض فروخورده میگوید، این است: «بنیتا درد دارد؛ سردردهای شدید و چشم درد شدید. چشم دیگرش هم ورم کرده و هنوز موفق نشده است آن را باز کند.»
افسانه به اینجای روایت که میرسد، میپرسد دیگر چه میخواهید بدانید؟
هقهق اما امان نمیدهد. گریهکنان میگوید: «چه بگویم که جگرم برای این بچه کباب است؛ برای پدر و مادر بنیتا، برای پدر بزرگ و مادربزرگ او، برای تمام خانواده. شب و روز برای این خانواده نمانده است. مادر بنیتا حال و روز خوشی ندارد، فقط میگویند با قلب مهربانت دعا کن! چهقدر دعا کنم؟ این بچهها نباید حقشان اینگونه از بین برود. چشم بنیتا که رفت، حداقل پدر و مادر دلشان نسوزد که بگویند اگر میتوانستیم او را درمان کنیم و اگر میشد و اگر امکان داشت… و اگرهای دیگر. شاید کسی صدای ما را بشنود و بتواند به بنیتا کمک کند تا شاید بتواند بینایی خود را دوباره به دست بیاورد.»
رگبار بیامان گریههای افسانه که مثل هزاران ساختمان «پلاسکو» و «متروپول» آوار شده، فرو میریزد و اجازه ادامه مصاحبه را نمیدهد.
پرونده پزشکی بنیتا شامل چه اطلاعاتی است؟
«روزبه اسفندیاری»، پزشک و مشاور پزشکی «ایرانوایر» با بررسی بخشهایی از پرونده پزشکی بنیتا و مشورت با چند متخصص و جراح چشم در این باره میگوید: «گزارش پزشکی نشان میدهد ساچمه از طریق قرنیه وارد چشم و باعث پارگی کل ضخامت قرنیه شده است. قرنیه شش لایه دارد و تیرساچمهای موجب پارگی هر شش لایه شده است. در سیتیاسکنی که از بنیتا گرفته شده است، نشان از وجود شی خارجی در چشم سمت راست او هست. تنها در یک نمای سیتیاسکن در سمت راست سر کودک، حداقل ۱۲ جسم خارجی که به احتمال قوی ساچمه است، دیده میشود. دو تا از این ساچمهها در اطراف چشم هستند؛ یکی چسبیده به چشم و دیگری از چشم و از قرنیه رد شده، عدسی چشم را پاره کرده و در بخش عقبی چشم، نزدیک استخوان (زیر شبکیه و چسبیده به صلبیه) قرار گرفته است.»
طبق گفته دکتر اسفندیاری، بررسیها نشان میدهند دید سمت راست بنیتا فقط در حد شناسایی حرکت دست است؛ یعنی باید دست را مقابل چشم کودک حرکت دهید تا متوجه شود؛ یعنی دید خیلی ضعیف است. دید چشم چپ قابل قبول و هشت از ۱۰ است.
به گفته این پزشک، در معاینه بنیتا ذکر شده است که مردمک سمت راست به نور عکسالعمل ندارد؛ یعنی با تاباندن نور، باز و بسته نشده است. در سونوگرافی انجم شده از چشم بنیتا، خونریزی کاملا مشهود است.
دکتر روزبه اسفندیاری میگوید: «ساچمه وارد شده به چشم بنیتا موجب جدا شدگی شبکیه شده است. آنچه پزشکان برای این کودک انجام دادهاند، از این قرار است که مشاوره نوروسرجری برای او گذاشته و برایش آنتیبیوتیک قوی شروع کردهاند. این اقدامات با هدف کاهش التهاب و ریسک عفونت و در صورت امکان، خارج کردن ساچمه و در انتها، حفظ چشم انجام شدهاند.»
به گفته روزبه اسفندیاری، به احتمال زیاد چشم چندین بار جراحی خواهد داشت و پزشکان تلاش میکنند چشم او را حفظ کنند. باقی ساچمههایی هم که در صورت او ماندهاند، تا جایی که مشکلی ایجاد نکند، در نمیآورند.»
او توضیح میدهد که وجود ساچمه در بدن افراد در هنگام مواجهه با سرما ممکن است منجر به درد شدید سوزشی شود.
بنیتا فقط پنج سال و ۱۰ ماه دارد.