اگر ایران بپذیرد که با نرمش و گشاده دستی بیشتر در مذاکرات شرکت کند و به خواسته های جامعۀ جهانی اهمیت بدهد، حصول هر توافقی، هر چقدر ساده و ابتدایی می تواند به مسیری منجر شود تا کسانی نظیر اوباما، دست بالا را در میان رقیبان خود به دست آورند. چنین موقعیتی جنگ طلبان را در انزوا قرار خواهد داد.
از خرداد سال چهل و دو، که نام آیت الله خمینی بر سر زبان ها افتاد، تا به امروز مسائل مختلفی در خرداد ماه اتفاق افتاده است. هر یک از این وقایع به نوبۀ خود سهم بزرگی در تاریخ سیاسی ایران داشته اشت. سوم خرداد خرمشهر آزاد شد. دوم خرداد اصلاح طلبان به قدرت رسیدند. چهاردهم خرداد بنیانگذار جمهوری اسلامی رخت از جهان بربست. بیست و دوم خرداد آغاز برون گرایی جنبش سبز شد. حال در بیست و چهارم خرداد هر نتیجه ای که از مسکو به گوش ما برسد، می تواند تحولی جدی در حیات سیاسی این کشوررقم بزند.
در این مقاله تلاش بر آن است تا دریابیم عدم دسترسی به نتیجه ای قابل قبول در مسکو به طور ویژه و یا نا امیدی از روند مذاکره با ایران، می تواند به اعتبار سیاسی اوباما در میان رقیبان داخلی و خارجی صدمه بزند. بدیهی است اوباما و شرکای دموکراتش برای جبران این خسران، نه تنها باید همۀ گزینه ها را روی میز داشته باشند، بلکه به آنها حیات خواهند بخشید. رسیدن به چنین مرحله ای فقط موجودیت جمهوری اسلامی را تهدید نمی کند. این معضل وجود و تمامیت ارضی سرزمین ما را هدف گرفته است. در نتیجه این وظیفۀ نظام جمهوری اسلامی است تا با اتخاذ سیاستی منطقی و معقول در مذاکرات مسکو، به رقبای سیاسی اوباما فرصت عرض اندام ندهد.
ابتدا لازم است که بر این نکته تأکید شود که با توجه به مذاکرات بغداد و نتایج نا امید کننده ای که از اجلاس روز جمعه در وین به گوش رسید، حصول یک توافق چشم گیر در مسکو، اگر نگوییم غیر ممکن، می توان گفت بسیار دشوار است. اگر به مجموعۀ سخنانی که بعد از اجلاس بغداد طرفین درگیر در این کشمکش ایراد کرده اند و نامه نگاری های باقری و جلیلی از یک سو و کاترین اشتون و هلگا اشمید از سوی دیگر دقت کنیم، این گمان به یقین بیشتر نزدیک می شود. به همین دلیل موجی از نگرانی در میان کسانی که علاقه مند به حل مشکل هسته ای ایران از مسیر گفتگوهای سازنده هستند، پدید آمده است. سیر وقایع ماههای گذشته نشان می دهد، این دلشوره ها حاصل خیال بافی های صلح دوستان نیست و ریشه در واقعیت دارد.
اولین واقعیت عریان، جو جنون آمیز قبل از گفتگوهای استانبول بود که با آغاز آن دور مذاکرات فروکش کرد. شاید یکی از دلایلی که نظام حاکم بر ایران را وادار کرد تا به هر ترفندی گروه مقابل را تشویق به مذاکره کند، همین ترس قرار گیری در یک درگیری نظامی بود، چرا کهاین نظام مطمئن بود در این عرصه قدرت رقابت نخواهد داشت. این واهمه یکی از دلایلی بود که بیش از پیش ایران را تشویق کرد تا به هر ترتیب جو را آرام کند. این رفتار که با عقلانیت سر سازگاری دارد، به دو دلیل عقیم ماند.
دلیل اول را می توان در نوع درخواست هایی ارزیابی کرد که از طرف پنج به علاوۀ یک و از موضعی بالا روی میز قرار گرفت و ایران نشان داد، برای پذیرش این سطح از درخواست ها آمادگی ندارد. دلیل دوم را باید در اختلافات احتمالی دید که در درون رهبری سیاسی کشورایران بر سر این مذاکرات پدید آمده است. اگر چه این دور از مذاکرات به طور مستقیمتوسط رهبری و از طریق علی باقری هدایت می شود، اما نتوانسته گروه های رقیب را به همگرایی وادار کند. کما این که نزدیکان احمدی نژاد تلاش کردند با پیش کشیدن نامهای چون رفسنجانی و موسویان بعنوان دلالان این مذاکرات، گروه مذاکره کننده راپیشاپیشخلع سلاح کنند. مذاکرات مسکو محک مناسبی است که دریابیم دولت ایران تا چه حد متوجه شرائط موجود است و حداقل، تا چه حد به بقای خود فکر می کند.
دولت جمهوری اسلامیحتی اگر تنها به ادامۀ حکومت می اندیشد، حداقل برای یک دلیل مهم باید به میز مذاکرات برگردد و آن طور که رهبران چین به احمدی نژاد گوشزد کرده اند، با انعطاف بیشتر و با عملگرایی، اجازه بدهد مذاکرات به مسیر سازنده بازگردد. این دلیل واضحانتخابات پیش روی آمریکا است. در این که اوباما مخالف هرگونه درگیری نظامی با ایران است، نباید تردید کرد. اما همچنین در این نکته نباید شک داشت که این مخالفت دارای قیمت است. به عبارت دیگر اوباما حاضر نیست حیات سیاسی خودش و حزبش را در این دوره از انتخابات فدای خواسته های نامتعادل حکومتی از جمله دولت ایران بکند. اوباما برای این پیروزی باید به رقبا و رأی دهندگان آمریکایی، دست آوردهایی از حکومت چهار سالۀ خود ارائه کند. اگر وی موفق می شد که دست آوردهای اقتصادی مهمی نظیر کاهش میزان بیکاری، کاهش قیمت بنزین و افزایش رشد اقتصادی داشته باشد، شاید برای پیروزی در انتخابات کافی بود. اما این گونه نشده است. تردیدها در مورد بهبود شرائط اقتصادی، در طی شش ماهۀ منجر به زمان انتخابات، با توجه به مشکلات اقتصادی سخت جان حوزۀ یورو، بیشتر می شود. به نحوی که اوباما در مصاحبۀ روز جمعه به شرکای اقتصادی و سیاسی خود در اروپا و رهبران سیاسی آمریکا در مورد خطر گسترش این بحران اقتصادی به سایر کشورها، از جمله آمریکا هشدار داده است.
بنا براین باید دموکرات ها برگ دیگری رو کنند. این برگ باید یک دستآورد سیاسی مهم بین المللی باشد، که بتواند پاد زهر شکست های اقتصادی باشد. در حال حاضر، بزرگترین مسئلۀ سیاسی پیش روی آمریکا در عرصۀ جهانی، مسئلۀ هسته ای ایران است. تلاش آمریکا در دولت اوباما این بود که با ایجاد فشار اقتصادی ایران را وادار به نرمش کرده، جنگ طلبان را خلع سلاح کند. اما از آن جا که پاسخ درخور را دریافت نکرده است، تاکتیک های عملیات ایذایی خود را افزایش داده است و با رسانه ای کردن آنها تلاش می کند نشان دهد که چگونه قصد دارد “دولت سرکش” ایران را در مهار خود درآورد. برخی از ناظران سیاسی معتقدند افشای خبر نقش آمریکا در حملات سایبری را باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد. آیا این عملیات مرموزانه به همین جا ختم خواهد شد؟
بعید به نظر می رسد. اگر این خبر درست باشد که اوباما در گفتگوهای خصوصی خود با رهبران اسرائیل تعهد کرده، در صورت شکست مذاکرات، بنادر و فرودگاه های ایران را محاصره کند، می توان پذیرفت که آمریکا در حقیقت وارد یک نبرد تمامعیار با ایران شده است. به این حرف بیشتر می توانباور آورد زمانی که دریابیم، به گفتۀ سایت دیپلماسی ایرانی، نوزده کشور جهان برای شرکت در مانوری مشترک در آب های دریای سرخ گرد هم آمده بودند و عملیاتی را تمرین می کردند که شبیه به پیاده کردن نیرو در سواحل ایران بود. این مانور وقتیبیشتر معنی دار می شودکه بدانیم در همین جهت هواپیماهای عربستان سعودی برای انجام عملیات مشترک به ترکیه می روند. اهمیت این حضور وقتی بیشتر ارزش می یابد که بشنویم کمیته ای از وزرای خارجۀ قدیمی آمریکا، از هر دو حزب، به اوباما توصیه می کند روابط خود را با ترکیه نزدیک تر کند. ترکیه ای که از مدافع ایران در شورای امنیت به منتقد جدی سیاست های ایران در مورد مسائل هسته ای و کشور سوریه تبدیل شده است. آمریکا ارزش این دوستی را می داند.بعد از آن که دولت ترکیه پذیرفت بخشی از عملیات اجرایی سپر دفاع موشکی باشد، این بحث مطرح است که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در اختیار آنکارا قرار بگیرد.
سیاستهای دولت اوباما تنهادر حد مانور دادن و عقد پیمان نامه ها نبوده، بلکه به حجم عملیات نظامی خود نیز افزوده است و هر روز بیشاز پیش از همین هواپیماهای بدون سرنشین برای از بین بردن رهبران القاعده در مناطق قبیله ای پاکستان استفاده می کند. چرا که به نظر می آید با بالا گرفتن فشارهای همه جانبه بر دولت اوباما، “کاسۀ صبر” ایشان سر ریز شده است. موضوعی که با صراحت از سوی پانه تا، وزیر دفاع در مورد پاکستان ایراد می شود و از زبان کلینتون، وزیر خارجۀ آمریکا در مورد سوریه شنیده می شود. در چنین شرائط بی حوصلگی، چرا باید در مورد ایران مدارا شود؟ ایرانی که از نظر امریکایی ها بخشی از مشکلات در دیگر نقاط بحرانی از جمله سوریه است.
درگیری ها در سوریه به شدت افزایش یافته است. کشوری که به شدت منافع و بود ونبودش با منافع هیئت حاکمۀ ایران گره خورده است. در کنار سایر کشورهای غربی و مخالف بشار اسد، اتفاقات درون سوریه موجبات خشم دبیر کل سازمان ملل و نگرانی های عنان را فراهم کرده است. از همین رو نمایندۀ بانگیمون و اتحادیۀ عرب دست به دامن ایران و چند کشوردیگر در منطقه می شوند تا شاید بتواند آبی بر این آتش بریزد. طرحی که با واکنش تند آمریکا روبرو می شود و سوزان رایس اعلام می کند که ایران بخشی از مشکل است. به عبارت روشنتر این روزها دولت سوریه قدری از فشارها را به خاطر نزدیکی به ایران تحمل می کند. این ارزیابی غلط نیست که ساقط شدن حکومت اسد، از نظر منطقه ای خسارتی بزرگ برای حکومت ایران است و می تواند آغاز یک دومینوی فروپاشی باشد.
این تابلوی روشن به حکومت ایران می تواند بفهماند که در شرائط کنونی، حداقل به عنوان یک راه حل کوتاه مدت، باید تلاش کند تا با اقدامی مناسب، حداقل به اندازۀ سهم خود به پیروزی اوباما در آمریکا کمک کند. این نقش می تواند به خوبی در مسکو اجرا شود.نرمشی معقول و تلاش برای انجام یک “بازی برد- برد” آن مسئولیت تاریخی است که امروز گردش ایام بر دوش رهبران جمهوری اسلامی گذاشته است. نباید اشتباه زمان گروگان گیری تکرار شود. آزادی گروگان ها همزمان با زمان سوگند خوردن ریگان یک خطای بزرگ تاریخی بود که هنوز ملت ایران تاوان آن را پس می دهد. آنهایی که در آن روزهای سخت تصور کردند با روی کار آمدن ریگان و حزب جمهوریخواه، شرائط به نفعشان تغییر می کند، آتشی برافروختند که دودش به چشم خودشان رفت.هر چند در زمان جمهوری خواهان معامله ای با مک فارلین صورت گرفت، کتاب مقدسی ردو بدل شد و اسلحه ای به دست آمد، اما نباید فراموش کرد که همان دولت جمهوریخواه، رامسفلد را به دیدن صدام فرستاد تا او را از پشتیبانی های خود مطمئن سازد. روی کار آمدن رامنی و شرکا اگر اوضاع را برای ایران بدتر از زمان ریگان نکند، قطعاً بهتر نخواهد کرد.
هر چند حکومت ایران تا به حال ثابت کرده است که کمتر به شنیدن صدای دیگران علاقه مند است، حداقل برای ثبت در تاریخ این پیشنهادات باید مکتوب شود. اگر ایران بپذیرد که با نرمش و گشاده دستی بیشتر در مذاکرات شرکت کند و به خواسته های جامعۀ جهانی اهمیت بدهد، حصول هر توافقی، هر چقدر ساده و ابتدایی می تواند به مسیری منجر شود تا کسانی نظیر اوباما، دست بالا را در میان رقیبان خود به دست آورند. چنین موقعیتی جنگ طلبان را در انزوا قرار خواهد داد. کاهش قدرت مانور جنگ سالاران اجازه می دهد فضا تلطیف شده، طرفین صدای یکدیگر را بهتر بشنوند. اما اگر قرار باشد گفتگوهای مسکو، نظیر مذاکرات ناکارتس و سلطانیه در روز جمعه، حتی نتواند تاریخی برای ملاقات بعدی مقرر کند، نباید انتظار روزهایی خوب را در سر پروراند. باید دید در روزهای پر التهاب انتهایی این خرداد پر آشوب، چه خواب هایی برای سرزمین عزیز ما از دو طرف دیده شده است. پانزده خرداد ۱۳۴۲ نطفۀ حکومت جمهوری اسلامی منعقد شد. ندانم به کاری مسئولین حکومتی می تواند باعث شود تا ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ به نقطۀ عطفی در حیات سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل شود.اما این تنها محصول شکست مذاکرات مسکو نیست. عدم دسترسی به توافق در مسکو خطر نابودی و ضربات جبران ناپذیری را برای ایران به همراه دارد.
از: روز