جامعه بهایی ایران از جمله اقشاری هستند که طی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، بسیاری از فعالان خود را به شکل قتلهای زنجیرهای از دست داد و تاکنون هیچ اطلاعی از آنها بدست نیاورده است. در اینجا به معرفی یکی از ایشان به نام روحی روشنی که کمتر از وی نام برده میشود، میپردازم
قتلهای زنجیرهای را نمیتوان به ترور چند فعال سیاسی و فرهنگی که توسط باند سعید امامی در اواسط دهه ۷۰ به وقوع پیوسته، محدود کرد. قتل دگراندیشان از همان نخستین سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسط عناصری ناشناخته آغاز شد و حداقل تا دو دهه ادامه یافت. از طرف دیگر قتل دگراندیشان را نمیتوان منحصر به ترورهای کشف شده دانست بلکه طی آن سالها بسیاری از دگراندیشان یا دگرباوران توسط افرادی نامشخص ربوده و دیگر هیچگاه اثری از آنها یافت نشد.
جامعه بهایی ایران از جمله اقشاری هستند که طی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، بسیاری از فعالان خود را به طریق بالا ازدست داد و تاکنون هیچ اطلاعی از آنها بدست نیاورده است. محمد موحد در ۳ خرداد ماه، دکتر علی مراد داوودی در ۲۰ آبان و روحی روشنی در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۸ همگی از فعالان سرشناس بهایی بودند که در همان سال اول بعد از پیروزی انقلاب توسط اشخاصی ناشناس ربوده شدند و دیگر اثری از آنها بدست نیامد. در اینجا به معرفی یکی از ایشان به نام «روحی روشنی» که کمتر از وی نام برده میشود، میپردازم.
روحی روشنی که بود
«روحی روشنی» در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در یک خانواده بهایی در شهرستان اسکوی استان آذربایجان به دنیا آمد. او پدر خویش را در سن سه سالگی از دست داد و صنوبر خانم (مادر) سرپرستی وی را که تنها فرزند خانواده بود را عهده دار شد. در ابتدا، مادر که زنی تحصیل کرده بود برای امرار معاش و تامین هزینه زندگی خانواده، مدرسهای تاسیس کرد ولی پس از چند سال مجبور شد این مدرسه را به دلیل اعتراضات و مزاحمتهای متعصبین محل؛ که وجود مدرسهای با مدیریت زنی بهایی را برنمی تافتند، تعطیل کند.
پس از این واقعه، مادر و پسر راهی تهران شدند و صنوبر خانم در خیابان کاخ جنوبی مغازه خیاطی بازکرد. روحی هم که تحصیلات ابتدایی را در تبریز گذرانده بود در تهران ادامه تحصیل داد. وی که از نوجوانی به مطالعه در تاریخ عقاید و ادیان علاقه وافری داشت، به تحصیل در رشته «تاریخ- جغرافی» دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت و پس از ۴ سال تحصیل در این حوزه با نگارش پایان نامهای تحت عنوان «مارکسیسم و کمونیسم» فارغ تحصیل گردید. هر چند این رساله به عنوان رساله ممتاز شناخته شد ولی از چاپ آن توسط مسئولین وقت جلوگیری به عمل آمد.
او پس از اتمام تحصیلات در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنونی) درآمد. استخدام و شروع کار روحی در اداره فرهنگ تهران موجب شد بسیاری از مشکلات مادی و معیشتی زندگی این مادر و فرزند -پس از سالها کار شبانه روزی صنوبر خانم (مادر) در خیاط خانه- مرتفع شود که این دوره دوام چندانی نیافت.
روحی روشنی در سن ۲۸ سالگی کتاب «خاتمیت» را نوشت. این کتاب کم حجم (حدود صد صفحه) حاصل تحقیقات وی در موضوع «خاتمیت» مطرح شده در باور شیعیان بود. هرچند این کتاب توسط جامعه بهایی ایران و فقط مختص بهاییان منتشر شده بود ولی خیلی زود، آوازهاش در بین غیربهاییان هم پیچید و کتاب و موارد مطروحه در آن به خانههای مسلمانان راه یافت. در همان اوان، روزنامه «ستاره اسلام» نقدی بر کتاب خاتمیت منتشر کرد. با تحریک تعدادی از معممین و متعصبین مذهبی، جان «روحی روشنی» به خطر افتاد و او مجبور شد مدتها در خفا زندگی کند تا آتش خشم ایشان، فروکش کرد.
بر اثر همین تحریکات، روحی روشنی در سال ۳۵-۱۳۳۴ خورشیدی به دستور معاون وقت وزیر فرهنگ به دلیل بهایی بودن منتظر خدمت گردید. پس از آن بود که بار دیگر، روحی و مادرش دچار مشکلات مادی و معیشتی شدند. با وجود این شرایط سخت، «روحی روشنی» مطالعات و تحقیقات مذهبی خود را تعطیل نکرد و در همان حین از اعضای فعال جامعه بهایی محسوب میشد.
پس از چند سال، «روحی روشنی» دوباره به استخدام وزارت فرهنگ درآمد ولی جهت خدمت به شهر ساری منتقل شد. وی در این شهر به مشاغل مختلفی گمارده شده و مدتی هم مسئولیت سپاه دانش ساری را به عهده گرفت. در این دوره با فرد بهایی دیگر به نام شکوفه زهرایی ازدواج کرد که حاصل این پیوند زناشویی، یک دختر و یک پسر بود. پس از حدود ۱۵ سال کار در ساری با تحریک و شکایت تعدادی از متعصبین محل، مدیر کل اداره فرهنگ شهرستان ساری او را به تهران منتقل کرد و در دادگاه جرایم اداری وزارت خانه فرهنگ به اتهام بهایی بودن محاکمه شد. کتاب خاتمیت به عنوان سند مجرمیت وی به پروندهاش الصاق شد.
پس از این جریان، روحی روشنی به وزارت کشاورزی منتقل شد و تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که از کار اخراج گردید در این وزارت خانه مشغول کار بود.
کتاب خاتمیت نوشته روحی روشنی
کتاب «خاتمیت» در سال ۱۳۳۰ خورشیدی توسط یک جوان ۲۸ ساله بهایی به نام «روحی روشنی» به رشته تحریر درمیاید. این کتاب ۸۷ صفحهای توسط «لجنه ملی نشر آثار امری» به شماره کتابشناسی ملی ۱۵۷۲۲۸۹ مخصوص جامعه بهایی ایران منتشر میشود. نویسنده در مقدمه، انگیزه نگارش کتاب مزبور را باور مسلمانان به «حضرت رسول را خاتم رسل و آیین مبین اسلام را خاتم ادیان خواندند و ظهور پیغمبری جدید و شریعتی بدیع را ممتنع و محال شمردند و مدارک خود را آیات قرآنیه و احادیث نبویه قرار دادند…» (از مقدمه کتاب) ذکر میکند سپس به این مستندات اشاره میکند:
الف- «ما کان محمد ابا محمد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین» آیه ۴۰ سوره احزاب
ترجمه: نمیباشد محمد پدر یکی از مردان شما ولیکن پیغمبر خدا و خاتم انبیاست.
ب- حضرت رسول به حضرت علی میفرماید: «یا علی انت منی بمنزله هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی»
ترجمه:ای علی تو از من بمنزله هارون از موسی هستی مگر اینکه بعد از من نبی نیست.
ج- «حلال محمد حلال الی یوم القیمه و حرامه حرام الی یوم القیمه»
ترجمه: حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت.
د- «لا کتاب بعد کتابی و لاشریعه بعد شریعتی الی یوم القیمه»
ترجمه: کتابی جز کتاب من و شریعتی جز شریعت من تا قیامت نیست.
نویسنده کتاب «خاتمیت» معتقد است موارد فوق، سبب «احتجاب عدهای از مسلمین از درک حقیقت» گردیده است لذا به ۹ طریق برای طالبین حقیقت، این مستندات را بررسی میکند:
۱- نبی ۲- امام ۳- تجدید شریعت ۴- چگونه اعتراض میکنند ۵- روز خدا و رب ۶- مهدی و عیسی ۷- آیینه رحمن ۸- عقل چه میگوید ۹- قیامت.
این ۹ روش عناوین فصول کتاب خاتمیت نوشته «روحی روشنی» هستند که نویسنده در هر فصل با استفاده از یکی از روشهای نه گانه فوق، آیه و احادیث مزبور را مورد مداقه و بررسی قرارمی دهد.
ربوده شدن روحی روشنی
«روحی روشنی» در اواخر سال ۱۳۵۶ خورشیدی برای معالجه بیماری سرطان به انگلستان مراجعه میکند که پس از بهبودی نسبی به ایران بازمی گردد. پس از ۸ ماه بار دیگر برای ادامه معالجه عازم انگلستان میشود. او پس از معالجه مجدد، با آنکه میدانسته جانش در ایران در معرض خطر میباشد ولی به دلیل تعلق خاطر شدید به وطن و همراهی هم مسلکان خود در سختیها و مشکلات حاصله در ایران، راضی نمیشود در انگلستان بماند و به ایران بازمی گردد.
هنوز دو هفته از ورود وی به تهران نگذشته بوده که در روز ۱۳ دی ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، ماموران امنیتی در یک اقدام هماهنگ و هم زمان به هشت منزل بهاییان در شهر تهران هجوم برده و کلیه وسایل و کتب و عکسهای مذهبی را مصادره میکنند. «روحی روشنی» که عضو شورای بهاییان تهران بود در یکی از این منازل بود. ماموران بیآنکه وی را دستگیر کنند محل را ترک میکنند. پس از مدتی که از خروج ماموران میگذرد، «روحی روشنی» نیز با حاضرین خداحافظی میکند و از منزل خارج میشود. «روحی روشنی» پس از آن دیگر هیچگاه دیده نمیشود. با گذشت ۳۴ سال از ناپدید شدن این فعال و نویسنده بهایی، تاکنون هیچ ردّ یا نشانی از وی بدست نیامده است و پرونده ناپدید شدن وی مانند پرونده قتل یا مفقودی بسیاری دیگر از دگراندیشان، همچنان در محاکم قضایی ایران باز است.
در آخرین نامه وی که سه روز پس از دستگیری یا ربودن به دست پسرش میرسد، آمده است: «ای کاش بجای این کاغذ و پست خودم میآمدم ولی هیهات هیهات اگر در خواب هم ببینم. با اوضاع و احوال فعلی از محالات است. اگر خدا مسئولیت داده استقامت هم داده نیش و نوش باهمند. روز چهارشنبه در حینی که در دفتربهایی کار میکردیم، ریختند و هر چه داشتیم جمع کردند و بردند ولی خود ما را نبردند. روزبروز حلقه تضییقات تنگتر میشود ولی هنوز هم جنبه مالی دارد از نظر جسمانی کاری ندارند. جای نگرانی نیست. ما را دعا کن که به رضای حق نائل شویم.»
* این مقاله به هیچ وجه قصد تبلیغ یا تقبیح آیین یا باور مذهبی خاصی را ندارد. فقط در صدد بازگویی ناگفتهای از تاریخ معاصر است.
کیان ثابتی
از: گویا