پاییز امسال در ایران برای مردم پر از فریاد و خشم و اعتراض بود. «مهسا (ژینا) امینی»، زن جوان ۲۲ ساله اهل سقز در روزهای پایان تابستان به دست ماموران گشت ارشاد در تهران بازداشت شد و بر اثر خشونت در زمان دستگیری به کما رفت و جان خود را از دست داد.
مردم ایران و به ویژه زنان که بدنهایشان در طول چهار دهه گذشته هر روز بیش از گذشته سرکوب شده بود به خیابانها آمدند، روسرها را آتش زدند و شعار «زن، زندگی، آزادی»، اتحادی فراگیر از غرب تا شرق و از جنوب تا شمال ایران را به هم پیوند داد اما حتی در دل اعتراضاتی که با محوریت مطالبات زنان شکل گرفت باز هم جان زنان با اسلحه مردسالاری گرفته شد.
بر اساس اطلاع «ایرانوایر»، دستکم ۵ زن در طول سه ماه گذشته به دلایل ناموسی یا بر اثر خشونت تحمیل شده از سوی مردان خانواده کشته یا اقدام به خودکشی کردهاند.
***
سحر؛ زنی در حسرت آزادی
تصویر پروفایلش در اینستاگرام دایره سیاهرنگی است که در مرکزش نوشته است «خاموش». اندکی پایینتر جایی که عموما کاربران جملهای درباره خودشان مینویسند با حروف منقطع و جدا از هم نوشته : «گاهی فقط مرگ درمان است.»
این گوشهای از جهان تاریک «سحر لطیفی» است. زن جوان ۲۳ ساله که نزدیکانش میگویند «قربانی تعصبات دینی، مذهبی و مرد سالاری» است.
سحر لطیفی مادر یک دختر چهارساله اهل روستای «وندرآباد» و ساکن شهرستان «اسدآباد» همدان بود. او روز ۲۳ آذرماه ۱۴۰۱ با خوردن قرص برنج اقدام به خودکشی کرد و جان باخت.
یکی از نزدیکان سحر لطیفی به ایرانوایر میگوید: « سحر در خانواده پرجمعیتی بزرگ شد. نه برادر و سه خواهر داشت که البته برخی از آنها ناتنی بودند چون مادر سحر از دنیا رفت و پدرش ازدواج مجدد کرد. سحر چند سال قبل به اجبار خانوادهاش با یک طلبه ازدواج کرد که در حال حاضر تحصیلات حوزوی را تمام کرده و حجتالاسلام است. متاسفانه همسرش بسیار تفکر ضد زنی داشت و سحر در طول زندگی مشترک با او خیلی آزار دید و بصورت مداوم تحت خشونت بود آنقدر هم مورد حمایت قرار نگرفت که متاسفانه تصمیم گرفت به زندگی خودش پایان بدهد.»
به گفته این منبع نزدیک به سحر لطیفی، همسر سحر کلاسهای آموزههای دینی و مذهبی در روستا برگزار میکرده و در حوزه علمیه نیز کلاسهای «انسانشناسی و علوم قرآنی» داشته است: «بسیار انسان تندرو و افراطی است. بارها شاهد بودم که سحر را کتک میزد و او را اذیت میکرد. بارها مرحومه تصمیم به طلاق گرفت اما سطح آگاهی خواهران و برادرانش جوری بود که اصلا از او حمایت نمیکردند و طلاق را بیآبرویی میدانستند. سحر واقعا بیپناه بود. چندین بار حتی بصورت علنی در جمع از خودکشی حرف زده بود و میگفت زندگی برایش قابل تحمل نیست.»
سحر لطیفی بعد از کشته شدن مهسا امینی یکی از کسانی بود که از جنبش زن زندگی آزادی حمایت کرده بود. منبع نزدیک به او میگوید: « بعد از اینکه مهسا امینی کشته شد، سحر که از فقدان آزادی فردی رنج بسیار برده بود از او حمایت میکرد و بارها به همین سبب کتک خورد. میگفت امیدوارم زنان این سرزمین روزی رنگ آزادی و عدالت را ببینند.»
سحر اما خودش نماند تا شاهد فردای آزادی باشد. به گفته فرد نزدیک به سحر همسر او به واسطه عقاید افراطی و مذهبی خود زن را «موجودی بیارزش میدانست که وظیفهای جز پخت و پز و خدمت به شوهر» نداشت.
او میگوید: «۲۳ آذرماه سحر و همسرش دوباره در مقابل چشم فرزند خردسالش با هم جر و بحث کرده بودند و سحر زیر مشت و لگد او مانده بود. بعد از اینکه همسرش از خانه خارج شد فرزندش را به فرد امنی سپرد و گفت برای خرید به بازار میرود و برمیگردد. او از یک عطاری قرص برنج تهیه کرد و به امامزاده عبدالله رفت و همانجا قرص را خورد. حالش که بد شده مردم او را به بیمارستان رساندند. سحر پر از امید و آرزو بود. آرزوی یک زندگی با کرامت داشت اما طاقتش طاق شده بود. وقتی حالش بد شد و به بیمارستان منتقلش کردند پشیمان شده بود و گفته بود کاش نمیرم اما متاسفانه جانش را از دست داد.»
پزشکی قانونی مرگ سحر مطلبی بر اثر قرص و خودکشی او را تایید کرده است. نزدیکانش در هنگام شستشوی پیکر او آثار کبودی و ضرب و شتم را بر بدنش دیدهاند و مادرخواندهاش (همسر دوم پدرش) توانسته اثبات کند که او به دلیل آزار و اذیتهای همسرش جان به لب شده و دست به خودکشی زده اما عضویت همسر او در جامعه روحانیان برایش مصونیت ایجاد کرده است:
«روزی که میخواستند سحر را غسل بدهند هر کاری کردیم اجازه ندادند او را ببینیم. همسرش همراه چند زن چادری دیگر رفتند و در را از داخل بستند اما به هر شکلی بود مادرخواندهاش و چند نفر دیگر رفتیم تو. چیزی که من خودم شاهدش بودم دیدم روی صورت و بدنش جای خونریزی و ضرب و شتم بود.»
زینب؛ قربانی تازه نحله
خبرگزاری «هرانا»، روز بیست و هفتم آذرماه ۱۴۰۱ از خودکشی دختر ۱۵ سالهای از اهالی شهرستان سوسنگرد در استان خوزستان خبر داده است.
بر اساس این گزارش «زینب حریری مزرعه» نوجوان ۱۵ ساله ساکن روستای «ابوحمیضه» از توابع شهر سوسنگرد از طریق حلقآویز کردن اقدام به خودکشی کرد.
یک منبع آگاه درباره آنچه موجب اقدام او به خودکشی شده است میگوید: «زینب مطابق رسم نحله که ازدواج دختر فقط با پسر عمو صورت میگیرد برای ازدواج با پسرعمومیش تحت فشار بود. ازدواجی که تمایلی به آن نداشت اما روز قبل از خودکشی به شدت توسط پدر و برادرانش مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او از ساعت خلوتی و تنهایی در خانه استفاده کرد و خودش را در خانه دار زد جان باخت.»
خودکشی زنان به واسطه خشونتهای تحمیل شده از سوی مردان جامعه، تحت فشار قرار گرفتن برای تن دادن به ازدواج اجباری یا ممانعت از تقاضای طلاق در ایران رخدادی تکرارشونده است. بر اساس یک گزارش تحقیقی در فاصله ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰ تا ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱ تنها در استان کردستان ایران ۱۰۴ زن دست به خودکشی زدند که ۹۶ مورد آنها منجر به مرگ بود. دلیل اعم خودکشیهای زنان در این گزارش به ترتیب اختلافات خانوادگی و فقر عنوان شده است.
فعالان حقوق زنان بر این باورند که امروز در مسیر جنبشی که با شعار زن، زندگی، آزادی قدرت گرفته است بیش از پیش باید به مفاهیمی همچون «ناموس» و «غیرت» پرداخت، چرا که این واژهها بازو و ابزار قتل زنان هستند.
داستان تلخ تفاحه؛ پیکری که تقدیم شد
شامگاه ۱۱ آذرماه تصویری از پیکر غرق در خون و پیچیده در پتوی دختری که در یکی از محلههای اهواز در خیابان رها شده بود، در رسانهها منتشر شد. منابع ایرانوایر هویت این دختر را «معصومه صلیحاوی» عنوان کرده و گفتند معصومه به دست پدرش با ضربات متعدد کارد به قتل رسیده و بعد پیکرش بدن بیجان کاردآجین او را مقابل در خانه «شیخ طایفه» رها کرده است.
در اخبار اولیه آمده بود که ۱۷ ساله و کودک همسر بوده و پس از شایعه «خیانت» به همسر توسط پدرش برای «آبرو» به قتل رسیده است.
«هدی کریمی صدر» از فعالان حقوق زنان اهل خوزستان اما چند روز بعد جزییات بیشتری درباره این قتل افشا کرد. او تایید کرد که نام اصلی این دختر نوجوان «تفاحه» بوده و تنها ۱۲ سال داشته است.
این فعال عرب میگوید: «تفاحه دختری ۱۲ ساله و بدون شناسنامه است. با پدری معتاد به شیشه که خرج اعتیاد و زندگی خود را از طریق دزدی تامین میکند.یکی از نزدیکان تفاحه گفته است که پدرش در یکی از روزهای مصرف شیشه و توهمش در کودکی این دختر او را به شکل مرغ خانگی دیده و قصد داشته او را سر ببرد به همین سبب تفاحه را به خانه عمهاش در حمیدیه فرستاده بودند، اما تفاحه چند وقتی بود به خانه پدری برگشته بود. وقتی مادرش از پدرش جدا شد تفاحه هم آواره کوچه و خیابان شد. اصلا ماجرای ازدواج و کودک همسری او حقیقت ندارد. تفاحه در یکی از روزهای آوارگی توسط مردی همسن و سال پدرش مورد تجاوز قرار گرفت و بعد به بهزیستی تحویل داده شد. مادربزرگش او را با تعهد از بهزیستی تحویل گرفت و پدر بعد از اطلاع از رنجی که بر این دختر رفته بود او را کشت و مقابل خانه فرد متجاوز رها کرد.»
او با انتقاد از تحریف خبر علیرغم اینکه فعالان عرب درباره آن صحبت کرده بودند، چنین قتلی را دلیل مسلم کمکاری نهادهای مدنی و سازمانهای حمایتی از جمله بهزیستی میداند که علیرغم آگاهی از اینکه او بدسرپرست است، به راحتی او را به خانوادهاش تحویل دادهاند.
کتایون و زهرا؛ کشته به نام ناموس
«کتایون امینیان» در تاریخ ۱۲ آذرماه و تنها یک روز پس از فاجعه قتل تفاحه در سنندج به دست همسر سابقش و با ۱۷ ضربه چاقو به قتل رسید. کتایون بارها به دلیل ضرب و شتم و جراحات ناشی از آن که به دست همسرش بر بدن او نقش انداخته بود به پزشکی قانونی رفته بود. به هر حال به سختی و پس از سالها تحمل خشونت خانگی و کنترلگری از همسرش جدا شد اما این جدایی هرگز از سوی همسرش به رسمیت شناخته نشد.
او مدام از کتایون میخواست به زندگی با او باز گردد. نزدیکان کتایون تایید کردهاند که همسر سابقش بارها به او گفته بود «تو ناموس منی، من پشیمانم که طلاقت دادم. بیا دوباره زندگی کنیم».
یک فرد نزدیک به کتایون امینیان گفته است: « همسر سابق کتایون درست در سالگرد عقدشان با سه چاقو که نماد خود و دو فرزندش بوده به سراغ او رفته و به تعداد سالهایی که با هم زندگی کرده بودند یعنی ۱۷ سال به او ۱۷ ضربه چاقو زده است.»
نام زن ۲۲ سالهای به نام «زهرا رضوانی»، اهل چهارمحال و بختیاری باید به عنوان پنجمین زنی که در همین روزها خونش بر زمین ریخت، ثبت کنیم. به گفته نزدیکان زهرا او در رشته مامایی در دانشگاه پذیرفته شده بود اما همسرش که تقریبا ۲۰ سال از او بزرگتر است تنها به دلیل «مخالفت با ادامه تحصیل» ابتدا زهرا را با روسری خفه کرد و بعد رد خفگی را روی گردن او را سوزاند.
از: ایران وایر