در پناه تروریسم! درباره بیانیه مدافعان سپاه

شنبه, 15ام بهمن, 1401
اندازه قلم متن

زیتون – در طول هشت دهه پس از تجربه هولناک نازیسم، هزاران اثر مکتوب و تصویری و صوتی در این باره تولید شده که صاحبان و راویانش تلاش کرده‌اند تا ضمن یادآوری و ثبت آن تاریخ، به چیستی و چرایی و پیامدهای آن بپردازند. این کاروان که همچنان در راه است آن تجربه را پایان یافته نمی‌داند، بلکه آن را معبر و عبرتی می‌بیند برای ساختن جهانی که انسانش بار دیگر چنان تحقیر و ویران نشود. در میانه‌ی این کاروان اما کوشش‌های روایتی-تحلیلی «هانا آرنت» از آن جهت برجسته است که از متهمان جنایت‌های آلمان نازی و عاملیت شخصی و سازمانی آنها پا را فراتر گذاشته و به ذهنیت و نگاهی اندیشیده که نازیسم را زاده است که اگر آن ذهنیت، نازا نشود چه تضمینی وجود دارد که دوباره، در هر نام و جغرافیایی، نازیسم نزاید؟ یکی از نکاتی که در لابه‌لای ملاحظات آرنت خودنمایی می‌کند نقد مدل‌های توجیه خدمت به نازیسم است از جمله اینکه «ما در کنار سیستم ماندیم تا وضع بدتر نشود».

در تحلیل این توجیه، گویا فرض بر این است که کسانی در «شرارت و نکبت نازیسم» با قربانیان و مخالفان هم‌نظرند؛ اما گمان‌شان بر این است می‌توان از شر نازیسم به خود نازیسم پناه برد و در آنجا پناهگاه ساخت. می‌توان زیر پرچم پیشوا ایستاد اما همزمان علیه فقر و فساد و جنایت تلاش کرد. این رؤیا می‌توانست زیبا و عملی باشد؛ اما تحققش یک مانع بزرگ داشت. خودکامه برای دادن یک وجب پناه، همه چیزِ پناهجو را مطالبه می‌کرد و وقتی تمام حیثیت و شخصیت او را می‌گرفت همان یک وجب را هم نمی‌داد. به عبارت دیگر، فائده و سودِ ایستادن زیر پرچم خود را می‌برد اما هزینه‌اش را نمی‌پرداخت. آغازِ «از شرّ نازیسم به خود او پناه بردن» دقیقا پایانش بود. در پناه خودکامه هیچ نمانده بود که بتوان برایش و همراهش ایستاد.

در روزگار ما اما این حکایت کسانی است که گویا از شرّ تروریسم به خود تروریسم پناه برده‌اند و با حمایت از سپاه پاسداران در برابر اتهام تروریسم گمان می‌کنند دارند به ایران خدمت می‌کنند تا وضع بدتر نشود. پس از این مقدمه، پنج نکته درباره بیانیه مدافعان سپاه قابل تأمل است:

۱) در همان آغاز بیانیه، نویسندگانش نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» را در گیومه گذاشته‌اند و ایران را پس از گیومه اضافه کرده‌اند. جالب است که می‌دانند خودِ سپاه هم خود را سپاهِ ایران نمی‌داند و نه تنها در نام رسمی‌اش اثری از ایران نیست بلکه سردارانش بارها و به زبان‌های مختلف گفته‌اند که خود را نه در ایران که در «نهضت جهانی اسلام» تعریف کرده‌اند.
حتی برای اینکه جای شبهه‌ای نماند علی فدوی، جانشین فرمانده کل سپاه گفته است: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هیچ کلمه‌ای را در ادامه خود ندارد حتی ایران! و این تدبیر خاص حضرت امام بود… زیرا انقلاب اسلامی محدود به یک جغرافیا نیست». *گفتگو با خبرگزاری فارس، ۲ اردیبهشت ۹۷

از قضا وقتی نوبت به «مردم ایران» رسید، حسین همدانی، آن «سردار بی‌افتخار» اعتراف کرد که برای جمع کردن اعتراضات، «۵ هزار نفر از اراذل و اوباش که با قمه سر و کار داشتند را جمع کردم و آموزش دادم تا به قلب جمعیت بزنند». این الگو در تمام اعتراضات پس از سال ۸۸ هم تکرار شد تا به جنبش «زن زندگی آزادی» رسید و سپاهیان از صنعت قمه به فن‌آوری ساچمه رسیدند تا چشم‌های دختران و پسران مردم را هدف بگیرند. (ایران‌‌وایر؛ سلسله گزارش‌های تحقیقی درباره شلیک فراگیر و هدفمند به چشم معترضان).

۲) نویسندگان بیانیه پس از جعل نام ایرانی برای سپاه، اینگونه القاء می‌کنند که تروریست دانستن این نهاد در مجامع بین‌المللی برای دخالت در امور «ایران» است. گویا ترجیح می‌دهند به یاد نیاورند که فهرست بلند ترورهای سپاه که به تدریج خشاب پارلمان اروپا و دیگر نقاط جهان را پر کرده، در وین و پاریس و برلین و دیگر شهرهای فرنگ اتفاق افتاده نه در تهران و اصفهان و کردستان و نقاط دیگر ایران. اتفاقا اگر چیزی در داخل ایران است که توجه اروپا را به تروریستی بودن سپاه جلب کرده باشد رسوایی «تورقوزآباد»هاست که امنیت بین‌المللی را تهدید کرده، نه کشتار مردم به دست سپاه در خیابان‌های ایران.
امثال پرونده‌هایی از جنس همکاری قاسم سلیمانی با ابومصعب زرقاوی (رهبر القاعده در عراق) در کشتن صدها نیروی آمریکایی، تا پرونده‌های ترور و آدم‌ربایی که طی همین یکسال گذشته در نقاط مختلف جهان (فقط ۱۰ مورد در بریتانیا) برای جمهوری اسلامی و سپاه گشوده شده، در حالی غرب را نگران امنیت خود کرده است که خود را در دستیابی به شیوه‌ای از تعامل با جمهوری اسلامی ناکام می‌بیند. به عبارت دیگر، خودِ این نهاد نظامیِ اسلام‌گراست که شناسنامه تروریستی خود را تکمیل و تثبیت می‌کند؛ از ترم ترور هم فراتر می‌رود و با پنهان‌کاری‌های هسته‌ای و سرمایه‌گذاری برای آدم‌ربایی و ایجاد ناامنی بین‌المللی و سرانجام مشارکت در تجاوز روسیه و اشغال نظامی اوکراین، جهان را در شناخت هویت خود مطمئن‌تر می‌کند. بنابراین غرب با تروریستی خواندن سپاه، در مسائل و آینده خودش دخالت می‌کند نه در مسائل ایران.

۳) سپاه نهاد ترور و جنایت است؛ اما نه چون غرب می‌گوید! بلکه چون همان نهادی که امروز سازمان اطلاعات سپاه خوانده می‌شود روشنفکران ما را ترور کرده است و مسئولان دولت خاتمی اذعان کرده‌اند که سپاه، قاتلان و تصفیه‌شدگان پس از قتل‌های زنجیره‌ای را امان داده و در قالب اطلاعات سپاه بازسازی شده‌اند. سپاه، نهاد ترور و جنایت است؛ چون معترضان را در همین جنبش اخیر ربوده و کشته است و در تریبون رسمی گفته که آنها خودکشی کرده‌اند. سپاه نهاد ترور و جنایت است چون با فهرست هم‌وطنان مخالف و منتقدی که به نام کُرد و عرب و بلوچ و اهل سنت در جنوب و غرب و شرق ایران ربوده و کشته است «مثنوی هفتاد من کاغذ» می‌شود. سپاه نهاد ترور و جنایت است چون به هواپیمای مسافربری دو بار شلیک می‌کند تا از سقوطش مطمئن شود، تا سه روز انکار می‌کند، و تا این سه سال که بر این پرونده گذشت نه تنها به هیچ نهاد داخلی و بین‌المللی پاسخ نمی‌دهد بلکه متهم و مسئول این جنایت هنوز بر کرسی فرماندهی نیروی هوافضای سپاه نشسته و به خانواده‌های داغدار زخم می‌زند. غرب اگر سپاه را تروریست می‌خواند منافع خود را تامین می‌کند و منّتی بر سر مردم ایران ندارد، اما ایران و ایرانی هم در این «اشتراک منافع» سود می‌برد.

۴) کارشناسان می‌گویند اگرچه پارلمان اروپا، مجلس عوام بریتانیا و پارلمان هلند سپاه را تروریست خوانده‌اند و طرح و بحث تروریست شناختن این نهاد از اروپا تا استرالیا نیز رسیده، اما برداشتن قدم نهایی در این مسیر، گرفتار یک مانع حقوقی است و آن این است که اگر سپاه تروریست شناخته شود رهبر جمهوری اسلامی که فرمانده اصلی این نهاد است نیز تروریست شناخته می‌شود و این ماهیت حقوقیِ تمام جمهوری اسلامی و شیوه تعامل جهان با او را یکپارچه تغییر می‌دهد. اما نکته مهم اینجاست که تبدیل رهبریِ جمهوری اسلامی به فرماندهی تروریسم هم نخستین بار با اعلام رسمی خود خامنه‌ای صورت گرفت. او در خطبه ۲۶ فروردین ۱۳۷۹ در نمازجمعه تهران گفت «آن روزی که پیامبر دستور داد آن افراد را ترور کنند، درِ گوش کسی نگفت. علناً گفت هر کس هند را پیدا کرد، او را بکشد. هر کس فلان‌بن‌فلان را پیدا کرد، او را بکشد. امام رضوان‌اللَّه‌علیه گفت هر کس سلمان رشدی را پیدا کرد، او را بکشد. امروز هم رهبری اگر بر طبق احکام اسلام یک جا تکلیفش اقتضا کند، علنی خواهد گفت». یعنی هر جا تشخیص دادم ترور می‌کنم و پایش می‌ایستم. البته که در همین ادعا نیز شهامت و صداقت نداشت و مسئولیت بسیاری از ترورها را بر عهده نگرفت؛ اما در تجویز و ترویج تروریسم همینقدر صریح و واضح سخن گفت.

حتی اگر فرض کنیم تروریست خواندن سپاه عواقب ناگواری دارد باز هم برای پیشگیری از هر فرضیه ناگواری، باید بر مهار خود سپاه متمرکز شد تا از ناامن‌سازی سیستماتیک ایران و منطقه و جهان دست بردارد و هزینه‌ی سیاست‌هایی را که در هیچ انتخابات مشروعی و با هیچ ساز و کار دموکراتیکی به تایید مردم نرسیده، بر ایران تحمیل نکند! کارکرد بیانیه‌هایی از این دست، تقویت موضع مسببان جنگ و خشونت است نه مهار آنها. خودکامه و نهاد نظامی‌اش از چنین ابراز ارادت‌هایی فقط سود می‌برد و در مقابل مطلقا چیزی نمی‌پردازد. اصلا این چه سنت سیئه‌ای است که وقتی معترضان در برابر شرارتِ مسلط و مسلح، از خود دفاع می‌کنند ناگهان عده‌ای با اشاراتی از جنس ایهام‌های همین بیانیه، قربانیان را مقصر خشونت می‌خوانند، یا وقتی صورت و سیرتِ زشت جریان‌های تبهکار در دنیا رونمایی می‌شود گروهی به جای آنکه بر چهره زشت تبهکاران بیاشوبند سوگوار رونمایی از تباهی آنها می‌شوند؟!

۵) بیانیه‌ای که در ابتدایش می‌گوید به «برخی از عملکردهای سپاه انتقاد دارد» در انتهایش پا را از جمع خود فراتر می‌گذارد و ادعا می‌کند که «مردم ما به برخی عملکردهای سپاه اعتراض دارند». یک سوال! آن «برخی» دیگر از عملکرد سپاه که به آن انتقاد ندارید یا گمان می‌کنید مردم به آن اعتراض ندارند، دقیقا کدام است؟ کدام عرصه از سیاست داخلی و خارجی و فرهنگ و اقتصاد و امنیت است که سپاه به لجن نکشانده و ویران نکرده که مشمول «برخی عملکردها» قرار نمی‌گیرد؟ پاسخ به این سوال، هویت نظری و انگیزه عملی نویسندگان از نوشتن این بیانیه را روشن‌تر می‌کند. سپاه وقتی پا در سیاست گذاشت با تسلط بر شورای نگهبان و نظارت استصوابی، قدرت را به صورت غیرقانونی در انحصار خود گرفت و تنها در یک نمونه از انحصارطلبی سیاسی (به گواهی محمدعلی جعفری، فرمانده وقت سپاه) پرونده کودتای ۸۸ را با قتل و جرح و حبس و حصر بست. وقتی پا در اقتصاد گذاشت تمام مجاری تنفس اقتصاد ایران را آلوده و فاسد و ناکارآمد و رانت‌محور کرد و حتی صدای شریک و برادر سابق‌شان را هم درآورد که آنها را «برادران قاچاقچی» خواند. وقتی پا در فرهنگ گذاشت صاحب‌اختیار سانسور فراگیر نشر و تالیف و تحقیق و ترجمه تا «توقیف فله‌ای مطبوعات» شد و نکبتِ «حراست» را بر استاد و دانشجو و دانشگاه مسلط کرد. نقش سپاه در مهاجرت نخبگان و بستن فضای مجازی و ویرانی محیط زیست و بازداشت فعالان نخبه‌اش که حتی وزارت اطلاعاتِ وقت هم بر بی‌اساسی ادعاهای سپاه گواهی داده بود تنها چند نمونه است. بماند که چه نقشی در تباهی و ویرانی منطقه ایفا کرد. به قول فؤاد السنیوره، نخست‌وزیر پیشین لبنان، جمهوری اسلامی حتی در آزادسازی اراضی جنوب لبنان از دست اسرائیل هم دروغ می‌گفت؛ زیرا با توافق بر سر خروج اسرائیل از مزارع شبعا و حضور سازمان ملل هم مخالف بود. (الجزیره)

وقتی «بیانیه» درباره چنین سپاهی با چنین کارنامه و سابقه‌ای می‌گوید تنها «به برخی مواضع» آن انتقاد دارد، مخاطب حق دارد به یاد ادبیات علی خامنه‌ای بیفتد که قتل‌های زنجیره‌ای را «کار بد» توصیف می‌کرد؛ یک به یک روشنفکر و نویسنده و روزنامه‌نویس را ربوده و کشته بودند و او جوری توصیفش می‌کرد که گویی کودکی مرتکب ناملایمتی شده و نباید از این پس «کار بد» بکند و بزرگترهایش را نگران سازد.
بیانیه‌نویسان در پایان البته «مصرّانه» از حکومت خواسته‌اند کارهای بد نکند و «در سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود تجدید نظر کند». بماند که امروز حتی اصولگرایان و حزب‌اللهی‌های منتقد حکومت هم دیگر از ادبیاتی چنین بیهوده و فرسوده استفاده نمی‌کنند؛ اما خوب! پناه بردن به دامن تروریسم در سودای اصلاح آن، و تکرار سراب «از شرّ نازیسم به خود او پناه بردن» آداب و ادبیاتی دارد که این گونه گفتن و نوشتن، اقتضاء طبیعی آن است.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.