اردشیر لطفعلیان
جدال اندیشه با چماق داستانی قدیمی ست، داستانی به کهنگی قدمت حضور انسان بر روی این کرۀ خاکی. انسان موجودی با قابلیت برای اندیشه وری زاده شد، هر چند که در آغاز این اندیشه نزد او صیقل ندیده و رشد نایافته بود. همین اندیشه بود که انسان را از دیگر جانداران ممتاز کرد. امّا طبع حیوانی نیز همیشه با او همراه بود. اندیشه آدمی را در جهت تعالی روح و احساس، کشف رازهای طبیعت، ابداع و اکتشاف، بنیاد گذاشتن نهادهای سودمند اجتماعی، نوشتن و سرودن و آفریدن و نیز قانونمندی و نظم و دادگری پیش برد. امّا طبع حیوانی نیز که خودخواهی، انحصارگری، زیاده طلبی و سلطه جویی و زورگویی از آن میزاید، در تضاد با بخش اندیشگی همچنان در آدمی زنده ماند. میان این دو بخش از سـاخـتـــار وجـود انسان از همان ابتدای خلقت نبردی بی امان درگیر شد که بی وقفه ادامه یافت و این نبردی دائمی و پایان ناپذیر است.
“مولانا جلال الدّین بلخی” اندیشمند و سُرایندۀ بزرگ در دفتر دوّم مثنوی معنوی با اشاره به حدیثی از آفرینش خلق عالم در سه گونه به نامهای «فرشته، آدمی، حیوان» یاد میکند و دربارۀ گونهای که «آدمی» باشد، چنین میگوید:
وان سوّم هست آدمیزاد و بشر
از فـرشتـه نیمـی و نیمیش خـر
نـیـم خـر خـود مایل سِفلی بود
نـیـم دیگــــر مایـل عِلـوی بود
تــا کدامین غالب آید در نبرد
زین دو نیمه تا کدامین بُرد نَرد
و این نبردی است که یکی از جلوههای آن همان جدال اندیشه با چماق است. صاحبان چماق را در واقع میتوان نمایندگان بخش حیوانی بشریّت دانست. آنها همواره اندیشه را دشمن داشته و از رشد و شکوفایی آن در هراس بودهاند. برای به بند کشیدن اندیشه و بازداشتن نیمۀ برتر آدمی از نموّ و تعالی، در درازای تاریخ، شیوههای گوناگونی از حبس و بند و شکنجه و امحاء جسمانیِ اندیشه وران تا پدید آوردن فضاهای تعصّب و تحجّر و نابردباری به کار بستهاند.
چه بسا روزگارانی که خداوندان چماق خود را فرمانروای مطلق جهان پنداشته و چنین انگاشتهاند که اندیشه را برای همیشه به بند کشیدهاند و دیگر هیچگاه دغدغهای از جانب آن نخواهند داشت. امّا اندیشه نیز درگیرودار دیرین و همیشگی خود با چماق، نشان داده است که بندپذیر نیست و درست در همان وقتی که صاحبان زور دور را یکسر به کـــام خود پنداشته و اندیشه وران را بـــرای همیشه سرکوفته و رام انگاشتهاند، ناگاه از جایی که هیچ انتظارش نمیرفته سر بر آورده است. چنین بوده که اندیشه در رسوخ آرام و نهانی خود تا قلب اردوگاههای جهل و تعصّب و خودکامگی پیش رفته و سرانجام، دژهای مهیب و به ظاهر مستحکم انحصار گران قدرت را چون خانههای مقوایی از هم گسیخته است.
در هر سرزمینی که اندیشه بر چماق چیرگی داشته، آزادی و آبادی و رفاه و سعادت نیز آشیان گزیده و در هر جا که چماق بر اندیشه پیروزی یافته، نصیب مردمان چیزی جز نکبت، ذلّت و فقر و فساد و اختناق نبوده است.
با اندوه و شرمساری باید اذعان کرد که در میهن کهنسال ما ایران در بیشتر دورانها، زور چماق بر نیروی اندیشه چربیده است. پس شگفت نیست که کشوری با موهبتهای بیکران طبیعی، مردمی هوشمند و مستعد و جغرافیایی ممتاز، در بسیاری از دورههای تاریخ خود با اوضاعی پریشان و نابسامان دست به گریبان بوده و در آن عدل و مُروّت و دانش و آزادی در معرض انواع تجاوز و تطاول قرار داشته است.
در آن سرزمین مردم از هزاران سال پیش بارها و بارها برای پایان دادن به سلطۀ چماق از هر نوع آن به پاخاسته و با نثار خون و جان و فدا کردن خان و مان، انحصارگران قدرت را به زیر کشیدهاند تا حکومت عدل و قانون، جانشین زور و چماق شود و اندیشه میدانی برای نشر و نما داشته باشد. امّا هر بار شوربختانه این چیرگی دیر نپائیده و دشمنان اندیشه و شیفتگان قدرت بی مهار، پس از کوتاه زمانی بار دیگر بر اوضاع تسلّط یافتهاند.
تاریخ ما از اینگونه به پا خاستنها فراوان به یاد دارد. خیزش مزدکیان در عهد فرمانروایی ساسانیان، قیامهای ابومسلم و یعقوب لیث و بابک و افشین در دوران سلطۀ عربها، جنبش اصلاح طلبی به هدایت میرزا تقی خان امیرکبیر در عصر ناصری، انقلاب مشروطه در آغاز قرن بیستم و نهضت ملّی ایران، به رهبری محمّد مصدّق در آغاز دهۀ ۱۹۵۰ تنها نمونههای معروف تر و شناخته شده تر این خیزشهای به شمار میروند.
آخرین خیزش بزرگ مردمی در کشور ما برای به پایان آوردن حکومت زورو خودکامگی در بهمن ۱۳۵۷ روی داد. با پیروزی انقلاب، امیدی بزرگ نیز به فرا رسیدن روزگاری نو، روزگار چیرگی قطعی و نهایی اندیشه بر چماق در دلها فروزان شد. امّا بهار زیبای آزادی که پس از آن خیزش تاریخی در ایران به گِل نشست باز هم در آن سرزمین بلا کشیده عمری کوتاه داشت و دیری نگذشت که به قول خواجۀ شیراز «عقاب جور» بــــار دیگر بـــر همه جا بال گشود و استبدادی به مراتب کریه تر و خشن تر جانشین استبداد پیشین شد.
امروز هم که چهل و چهار سال از آن رویداد تاریخی میگذرد، در ایران ما عرصه بر صاحبان اندیشه و شیفتگان آزادی همچنان تنگ است که بود. هنــوز هـمـه جـــای آن خاک کهن جولانگاه چماق به دستان است که میزنند، میکُشند، ویران میکنند، محاکمات فرمایشی برپا میدارند، هر کس را که بخواهند به زندان میافکنند و هر کس را که اراده کنند به بالای چوبه دار میفرستند.
غاصبان قدرت که وعدۀ برقراری همۀ آزادیهای مستقر در پیشرفته ترین جوامع دنیا را میدادند، در این چهل و چند ساله به راستی که روی خودکامگان و ستم پیشگان و چپاولگران و فساد گستران دههها و قرنهای پیشین را از هر نظر سفید کردهاند. کار نامۀ سیاهی که اینان با دستاویز دین در کشتار بی شمار دگراندیشان انباشتن زندانها از کسانی که تنها گناهشان مطالبۀ حکومت قانون و برخورداری از حقوق به رسمیّت شناخته شدۀ آدمی در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و منشور سازمان ملل متحد بوده است، با آنچه که در تیره ترین ادوار تاریخ ایران بر مردم ما گذشته است برابری میکند.
امّا خداوندان چماق با همۀ گستاخی و بی پروایی که یافتهاند و احساس کاذب چیرگی که به آنها دست داده، باید بدانند که این نبرد هنوز پایان نیافته است. صاحبان اندیشه و دوستداران آزادی و معتقدان به شأن و کرامت انسانی اگرچه به سختی زخم خورده و آسیب دیدهاند، هنوز از پای ننشستهاند.
خبـــر بــد برای اردوگاه چماق، پشت کردن نسل جوان به آن اردوگاه و پیوستن دانشگاهها، این نخستین کانون خردگرایی و اندیشه صف مبارزات آزادیخواهانۀ مردم است و دبیرستانها و آموزشکدههاها نیز به آنها تأسّی جُستهاند. دیگر اینکه، دژهای زور و خودکامگی و با وجود مقاومت سرسختانۀ پاسبانان این دژها در سطح جهان، یکی بعد از دیگری در حال فرو ریختن بودهاند و زود باشد که با پیروزی جنبش فراگیر زن، زندگی، آزادی که نسل نشو و نما یافته در دامان انقلاب بهمن پیشتاز آن است، نوبت سرزمین رنج دیدۀ ما نیز فرا رسد تا همه با هم آن سرودۀ شورانگیز حافظ را بخوانیم که:
شد آنکــه اهـل نظر بـر کناره میرفتند
هزار گونه سخن بر دهان و لب خاموش
از: ایران امروز