حمید فرخنده
پس از اعتراضات دی ۹۶ و بهویژه بعد از شروع جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی، موضوع «گذار از جمهوری اسلامی» همواره یکی از بحثهای اصلی نیروهای اپوزیسیون، فعالان سیاسی و روشنفکران بوده است. مقالات و تحلیلهای فراوان در اینباره نوشته شده است و گفتگوهای زیادی نیز در فضای مجازی و گردهمآییهای سیاسی درباره «چگونگی گذار»، «انواع گذار»، «گذارطلبی»، «گذار خشونت پرهیز»، تغییر قانون اساسی و اینکه تشکیل مجلس موسسان باید قبل از گذار یا بعد از آن باشد، صورت گرفته و میگیرد. در منشورهای مختلف نیز این موضوع یکی از بندهای اصلی بوده است.
بیشک در پشت همه این مباحث و اعلام مواضع، دغدغه بیرون آمدن از بنبست سیاسی کشور و یا گذشتن از نظام جمهوری اسلامی برای حل مصائب مردم، مشکلات کشور و نهایتا رسیدن به نظام دموکراسی وجود دارد.
اما نکتهی مهمی که در این بحثها و بیانیههای گذار کمتر به آن پرداخته می شود این است که مبارزه برای برونرفت از مصائب و مشکلات کشور از همین امروز آغاز میشود و دموکراسی را انسانهای مسئول، دمکرات و اهل مدارا میسازند. «گذار» انجام دادنی یا زندگی کردنی است، نه گفتنی یا نوشتنی و یا زمان و مقطعی در آینده.
کمتر این پرسش در کنار بحث «گذار» مطرح میشود که چرا موضوع بسیار مهم حملات شیمیایی به مدارس دخترانه و مسموم کردن دانشآموزان با واکنش گسترده مردم روبرو نشد؟ چرا علیرغم اعتراضات پراکنده برخی از پدر و مادرها و بعضی اعتراضات پراکنده در جلوی تعدادی از مدارس، شاهد اعتراضات در سطح کشور برای امری چنین خطیر و تا بدین اندازه مربوط به حق حیات، آموزش و امنیت نبودهایم؟ چه امری مهمتر از دفاع از سلامت و امنیت فرزندان خود برای مردم وجود دارد؟ برای اعتراض گسترده به این حمله و هجوم به مدارس نه لزومی به تغییر قانون اساسی است و نه برای اعتراض به چنین اعمالی باید منتظر گذار از نظام باشیم. البته این به معنای بیعیب و ایراد بودن قانون اساسی فعلی نیست.
اصولا مردمی که در سطح ملی برای امر نزدیک و ملموس حمله شیمیایی به نهاد مدرسه که باید محل آموزش، پرورش و امنیت فرزندانشان باشد به خیابانها نیایند، چگونه و در چه فرآیندی در امر گذار از نظام مشارکت خواهند داشت؟
این توضیح که سرکوب مانع حضور خیابانی مردم است، یک پاسخ کلی است. اصولا اگر نظام اجازه اعتراضات خیابانی میداد که سرکوبگر نبود. از این گذشته امر اعتراض به مسموم کردن دانشآموزان دختر، نه اقدام برای براندازی نظام است و نه شعارِ مرگ بر رهبر تا به خاطر آن سرکوبگران بتوانند به آسانی و بدون پرداخت هزینه بسیار معترضان را سرکوب کنند.
این پرسشگری که به مسئولیتپذیری و مشارکت در امر ملی برای ایجاد تحول سیاسی دموکراسیخواهانه مربوط میشود را میتوان در اتفاقات مهم دیگر در طول حیات جمهوری اسلامی دنبال کرد. بعد از تظاهرات میلیونی سکوت در ۲۵ خرداد ۸۸ بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی و فعالان جنبش سبز می گفتند «موسوی باید کار را تمام میکرد». آنها از سازشکاری موسوی گفتند و نوشتند. اما چرا حتی ۱٪ از همان جمعیت ۲ میلیونی تظاهرات سکوت، یک سال و نیم بعد که موسوی دستگیر شد، علیرغم شعار «اگر موسوی دستگیر بشه ایران قیامت میشه» طی این ۱۳-۱۲ سال جلوی کوچه اختر در اعتراض به حصر تجمع سکوت برگزار نکردند؟
عقبتر برگردیم، در سالهای سرکوب دهه ۶۰ در شبهای صدنفر صدنفر اعدام و در ۶۷ سه تا چهار هزار حلقآویز چطور؟ مگر هر مستبدی میتواند بدون بیتفاوتی عمومی به چنین جنایات بزرگی دست بزند؟
هیچ ملتی محکوم به زندگی در سیاهی نیست. اگر امر گذار به فهم مشترک و ملی برای ایجاد تحول در سرنوشت خویش، مسئولیتپذیری و تشکلیابی تبدیل شود، گذار آغاز شده است، قبل از اینکه در این بیانیه یا آن منشور درخواست شود.
از: ایران امروز