«برای وایتلینگ [سوسیالیست مشهور آلمانی] بسیار متأسفام که فارسی نمیداند. زیرا اگر با این زبان آشنایی داشت، میتوانست آن زبان جهانی که در آرزو داشته را بیابد.» – از نامۀ انگلس به مارکس در سال ۱۸۵۳
هرچند او در نهایت زبان مادری خود را برگزید، اما هنرمندان آلمانی زبان فارسی را در کشور او، همواره و از دیرباز به سان گوهری گرامی، ارزشمند میشمردند. چنان که وقتی آدام اولئاریوس در سال ۱۶۵۳ گلستان سعدی را به آلمانی برگرداند، در مقدمۀ ترجمۀ خود نوشت: «از این پس، مرا پارسی آلمانی خواهند نامید» و دوست او، پاول فلمینگ نیز همواره تاکید داشت “ما را سپاس باید داشت که فارسی را وارد کشور آلمان کردیم”.
زبان شِکّرین فارسی، میراث گرانمایهای است که سدههاست به سان سروی تنومند، از لابهلای گردبادهای سهمگین حوادث گوناگون، قامت بر افراشتۀ خود را به سلامت به در برده است تا «آهوی کوهی» ابوحفض سغدی را به «هزارۀ دوم آهوی کوهی» شفیعی کدکنی برساند و زمانی از دهان جان حکیم فردوسی برآمده باشد و زمانی دیگر از لبانِ به ظرافت شعر شاملو، تا غزل حافظ را به سایه بسپارد و صلابت کِلک بیهقی را به زرینکوب واگذارد.