قانون اساسی ج.ا.، اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، لائیسیته و آیندۀ میهن ما ایران
تاکید مداوم بر حیثیت و کرامت انسان باید همواره حاضر و زنده باشد؛ الزامات اخلاقی و سیاسی به تناسب دگرگونیهای دنیا تحول مییابند؛ به همین سبب امر حقوق بشر در عین حال نوعی آرمان و راهبرد است.(فدریکو مایور، مدیر کل سابق یونسکو)
قانون اساسی و دیوار کج ج.ا. ایران
جمهوری اسلامی ایران از همان روزهای آغازین خود، حکومتی پرخاشگر، جناحی، انحصارگر، آمرانه و از همه بدتر حکومتی غیر شفاف بوده است. این حکومت در عمر چهلوچهار سالۀ خویش بارها از سوی گرایشات خودی و جناحهای مختلف درون حکومتی، دست به دست گشته اما از خمینی تا رفسنجانی، از خامنهای تا خاتمی و… در برابر مردمی که با هزاران امّید و آرزوی دستیافتنی آنها را به قدرت رساندند، هرگز پاسخگو نبوده است. دیوار این جمهوری بنا به ماهیت خود، از همان خشت اول کج گذاشته شده است.
چرا چنین بوده و چرا دیوار این جمهوری تا آخرین روز حیاتش کج خواهد رفت؟ شالودۀ این دیوار کج ومُعوج، بر جهانبینی دینی، قبیلهای؛ دنیای مهآلود ذهنی و آرمانی آیتالله روحالله الموسویالخمینی و سایر نزدیکان ایشان گذاشته شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، بر اساس نگرش یک جهانبینی بدوی برای جامعۀ ایران، در یک دنیای مدرن و اساسا متفاوت با دنیای ذهنی بنیانگذاران این جهانبینی، تدوین شده است. تبلور عینی آن هم، حکومتِ از پایه ناهمگونی است که هم اینک به هیکل شترگاوپلنگ در میهن ما استقرار یافته است.
در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸، جهانبینی ولایتمدارانۀ آیتالله خمینی بیتأثیر نبوده است. اطرافیان خمینی نیز از جمله آیتالله منتظری، آیتالله بهشتی، دیگر آیتاللههای معمم و غیر معمّم و سایر همفکران ایشان، هر یک به نوعی، مُهر خویش را در عرصۀ قدرت و حکومت (ولایت مطلقۀ فقیه)، امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر پیکر آن زدهاند. بنابراین، تدوین اصول ۱۷۵(۱) گانۀ قانون اساسی ج.ا. در سال ۱۳۵۸، برمبنای نگرش اسلام بر جامعۀ بشری، روابط انسانها میان خود و خدای خود و براساس تفسیر متوّلیان خدا در روی زمین بوده است.
با پذیرش این واقعیت، انتظار مقولاتی در عرصههای مختلف از این قانون اساسی، انتظاری خارج از قالب فکری بنیانگذاران و تدوینکنندگان آن، همانقدر سادهلوحی و خامخیالی خواهد بود که مثلا انتظار داشته باشیم که نئولیبرالها مدیریت جامعۀ خود را در عرصههای گوناگون برمبنای اقتصاد دولتی پیش ببرند. و یا فکر کنیم که دولتمردان کشورهای «سوسیالیستی» سابق، برای استمرار حکومت خویش، بهتر میبود پایههای قدرت و حکومت خویش را بر اساس اقتصاد بازار آزاد و رقابت میگذاشتند. بیانگذاران جمهوری اسلامی ایران هم از این قاعدۀ بدیهی و اوّلیه، مستثنا نبودند؛ آنها میخواستند بعد از قبضۀ قدرت، قانون اساسیشان، خط راهنمای روشن و تفسیرناپذیر در جهت تسخیر و تثبیت قدرت و نیز در خدمت استمرار حکومت ایشان باشد.
من از بررسی و از بازگویی یک یک اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بهخاطر اختصار در کلام و به مصداق «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، پرهیز میکنم و فقط چند اصل را برای نشان دادن گوهر کدخدامنشانه، ولایتمدارانه و بنده پرور آن بسنده میکنم. (بنده، از جمله بندگان، که به تکرار در قرآن و متون دینی به کار برده شده به معنی برده است.)
اصل اول
حکومت ایران حمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینهاش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیتاللهالعظمی امام خمینی، در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ۱۳۵۸… با اکثریت ۹۸/۲ در صد کلیۀ کسانی که حق رأی داشتند به آن رأی مثبت داد.
اصل دوم
جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایۀ ایمان به:
۱ـ خدای یکتا…. و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او،
۳ـ معاد و نقش سازندۀ آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا،
۴ـ عدل خدا در خلقت و تشریع،
۵ــ امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی،
۶ـ کرامت و ارزش والای اسلام توأم با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه:
الف) اجتهاد مستمر فقهای جامعالشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین.
…
همانگونه که اصل اول بهروشنی نشان میدهد، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بعد از استقرار حکومتی به تصویب مجلس خبرگان رسید که حتا پیشنویس آن هنوز در دسترس نه تنها عوام (رأی دهندگان عادی) بلکه در معرض قضاوت خواص هم قرار نگرفته بود. بهعبارت دیگر، گویا حکومت آینده، برای ۹۸/۲ درصد مردم ایران به اندازۀ یک هندوانه هم ارزش نداشته است که از قدیم و ندیم آن را بهشرط چاقو میخرند. دیگر اینکه، اصل دوم از همان بند اول خواهان تسلیم بوده و در بند ششم اگر از «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی» وی سخنی به میان آمده است، این آزادی توأم با مسئوولیت او در برابر خداست که از راه «اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس…. حاصل میشود.»
اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، نقطۀ پیوند همۀ آزادیخواهان برای رهایی میهن ما
اعلامیۀ جهانی حقوق بشر که نگارش آن از ژوئن ۱۹۴۸، آغاز شده بود، بعد از ۸۵ جلسه در کمیتۀ سوم و ۲۰ جلسه در کمیتههای فرعی، سرانجام در صد و هشتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در قصر شایلوی پاریس در دهم دسامبر ۱۹۴۸، با ۴۸ رأی موافق، هیچ رأی مخالف و ۸ رآی ممتنع (۲) به تصویب رسید تا به جهانیان اعلام کند:
ـ مادۀ ۱: تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند. و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیهای برادرانه رفتار کنند.
ـ مادۀ ۲: هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
…
ـ مادۀ ۱۸: هر فردی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهرهمند شود: این آزادی مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و هم-چنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی؛ عبادتها و اجرای آیینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، بهطور خصوصی یا عمومی است.
از نگارش و تصویب «اعلامیه…» نزدیک به ۷۵ سال میگذرد؛ در طی این سالها مضامین و مفاهیم آزادی از جمله آزادی وجدان و اندیشه، آزادی عدم باور به دین، لغو مجازات اعدام، لغو اعلام دین رسمی از طرف دولتها، برابری زنان و مردان، حقوق و امنیت انسانها، از جمله حفظ حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی شفافیت بیشتری پیدا کردهاند. به ویژه در نیم قرن اخیر میثاقها و کنوانسیونهای مختلف بینالمللی، این حقوق غیر قابل چشمپوشی را در مرکز توجه خود قرار دادهاند.
اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، با وجود حقوق از قلم افتاده، میتواند با سی مادۀ جهانشمول خود، نقطۀ حرکت و پیوند همۀ آزادیخواهان و کنشگران با هر دیدگاه و باوری در راه رهایی میهن ما از سلطۀ حاکمیتی با جهانبینی بدوی، اما جنایتکاری با ابزار مدرن و ضد منافع ملی باشد.
لائیسیته در چشمانداز آیندۀ ایران دموکراتیک
در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ و به ویژه در جنبش «زن زندگی آزادی»، مقولههای دموکراسی، سکولاریسم و لائیسیته از سوی معترضین در کانون شعارها و خواستههایشان قرار داشتند. از این رو به لائیسیته و سکولاریسم کوتاه میپردازم.
لائیزاسیون بهعنوانِ پدیداری آزموده و تجربه شده از طریق سکولار کردن جامعه، یعنی: ۱ـ تفکیک دین و حکومت، ۲ـ لائیک کردنِ جامعه (تضمین آزادی وجدان؛ آزادی دین باوران، غیردینیها و بیدینان از طرف دولت لائیک)، تنها راهکاریست که میتواند جامعۀ رنگینکمانی امروزیِ ما را در همهُ عرصههای زمینی از جمله علمی، فلسفی، هنری، ادبی، سیاسی، اقتصادی و… از محبس تنگ و تاریکِ نگرشِ غیرعقلانی، غیر قابل لمس و دست نیافتنی آسمانی رها سازد.
«لائیسیته نسخۀ فرانسوی سکولاریسم است. لائیسیته نهاد مذهبی را در همۀ ارگانهای دولتی ممنوع میکند. در جامعۀ لائیک (فرانسه)، در مجمعهای عمومی نمیتوان با زبان دینی صحبت کرد. در جامعۀ لائیک، استدلالهای عقلانی نه با استفاده از مراجع دینی، بلکه با زبان مشترک انسانها، فارغ از باورهای شخصیشان، یعنی با استفاده از استدلالهای منطقی و عقلانی صورت میگیرد.» (برداشت آزاد از سایت «آوای فلسفه»)
سکولاریزاسیون و ادیان در جهان
سکولاریسم برای نشان دادن تمایز و تفکیک دو برداشت، دو نگاه، و به عبارتی تضاد بین دو گفتمان از پنج سده پیش از مسیحیّت، در یونان باستان مطرح بوده است؛ تضاد میان اسطوره و دنیای ذهنی انسانها، دنیای عقلانی و دنیای انسانهای میرا. از نگاهی دیگر، سکولاریسم (Saeculum) به مفهوم سده، دنیوی، این جهانی، و زمینی است، در برابر جهان قدسی و جهان برین و قدسیت. این واژۀ بر گرفته از یونان باستان، به معنای زمان، انسانی، یک سده یا عمر یک انسان، در مقابل جاودانگی و نیز برای نشان دادن تمایز بین قلمرو مادی، این جهانی، غیر روحانی در مقابل قلمرو جاودانه، قدسی، و روحانی نیز بکار رفته است.
رشد نسل دانشآموخته در جهان امروز و گسترش علوم و به ویژه علوم تجربی (سنجش هر پدیدهای با خرد نقاد) از یکسو، گسترش کلان شهرنشینی و مدرنیزاسیون در اثر توسعۀ صنعت و اقتصاد در جامعههای مختلف از سوی دیگر، روند گرایش به سکولار شدن و کمرنگ شدن باور به دین را در شهروندان تحت تأثیر قرار داده است.
در نوشتاری از آقای شاهرخ بهزادی (دهم جولای ۲۰۲۳) با عنوان گسترش فرهنگ «سکولار» و زوال ادیان در جهان… میخوانیم:
«نتایجِ یک پژوهشِ تازه در آمریکا تأیید میکند که در بخشهای گستردهای از کشورهای جهان، روندِ رویگردانی مردم از ادیان و مذاهب شتابِ تازهای به خود گرفته است.» و در ادامه: «ایزابلا کاسِلسترند Isabella Kasselstran، فیل زاکرمَن Phil Zuckerman و رایان تی کَراگن Ryan T. Cragun سه جامعهشناس به طور مشترک این کار پژوهشی را ارائه دادهاند. آنان در این کتاب بر نظریه پیشرفتِ پدیده «سکولاریزاسیون» در جهان تأکید میکنند و شواهدِ قانعکنندهای ارائه میدهند که نشان میدهد دین واقعاً در مقیاس جهانی به دلیل مدرنیته رو به زوال است. فیل زاکرمَن، استاد جامعهشناسی و مطالعات سکولار در کالج پیتزر در کالیفرنیا، یکی از این پژوهشگران است. او در گفتوگو با هفته نامهی معروفِ فرانسوی اِکسپِرس در باره ایران میگوید که این کشور بدونِ تردید از نظر فرآیند «سکولاریزاسیون» مقام اول را در بین تمامی کشورهای مسلمان جهان دارد.
حدود سه سال پیش در ماه اوت سال ۲۰۲۰، نتایج یک نظر سنجی در خصوص رفتار و گرایشهای مذهبی مردم ایران که توسط مؤسسه «گمان» با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند انجام شد، روند شتابان «سکولاریزاسیون» در ایران را تأیید میکرد. این نظر سنجی نشان میداد که بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند. این نظر سنجی همچنین نشان میداد که در تاریخ انجام آن، تنها ۴۰ درصد ایرانیان خود را مسلمان دانسته و از این تعداد تنها ۳۲ درصد خود را شیعه، ۵ درصد سنی مذهب و ۳ درصد به عرفان (تصوف) گرایش داشتهاند. روند دینگریزی نزد ایرانیان طی مدت نزدیک به سه سال که از انجام این نظرسنجی میگذرد، قطعاً شتاب بیشتری به خود گرفته است.»
فیل زاکرمن، در ادامه میگوید: «ایران مسلماً سکولارترین جمعیت را در کل جهان اسلام دارد، اما مردم این کشور نمیتوانند به صورت آزادانه در این باره ابراز نظر بکنند. من متقاعد شدهام که اگر دادههای موثق در این کشور داشته باشیم، خواهیم دید که حداقل ۴۰ درصد از کل جمعیت ایران در حال حاضر «سکولار» شدهاند. «سکولاریسم» در اروپا در واکنش به قدرتهای سلطنتی- مسیحی بروز کرد. من معتقدم که امروز شاهد پدیدهای مشابه در کشورهای مسلمان هستیم. بسیاری از جوانانِ این کشورها اکنون به این آگاهی رسیدهاند که دین اسلام سیاسی شده و از دیکتاتوریها حمایت میکند. من این تحولات را بسیار پرشور و جذاب میدانم.»
همانگونه که گفته شد، سکولاریسم در بستر تاریخی خود برای نشان دادن تمایز بین قلمرو مادی، این جهانی، غیر روحانی در مقابل قلمرو جاودانی، قدسی و روحانی وارد جوامع انسانی شده است. اما از سکولاریسم تعاریف مختلف، متضاد و گاهی حتا تفاسیری بیگانه از متن تاریخی آن ارائه میدهند. اختلاف در تفسیرها گاهی شگفتانگیز است. گرچه مخالفان و موافقان این مقوله در سالهای متمادی، کتابها و مقالههای متعدد نوشتهاند، اما «قبض و بسط شریعتِ» (۴) سکولاریسم هنوز هم ضروری بهنظر میرسد.
من از میان آن گروه از «دلسوزان اسلام و ملت مسلمان ایران»، به سراغ عبدالکریم سروش، بهعنوان «پدر و بزرگ خاندان روشنفکری دینی» (۵) میروم تا به بینیم مقولۀ سکولاریسم در گارگاه ذهنی ایشان چگونه چکش میخورد و پیچ و تاب برمیدارد تا «به شاگردانی که در انتظار نسخۀ او هستند» (۶)، ارائه داده شود.
عبدالکریم سروش طی یک سخنرانی میگوید: «من روی سکولاریسم کار تخصصی کردهام، با پارهای از بزرگان سکولاریسم شناس جهان مجالست و مباحثه داشتهام» و اضافه میکند: «چنانچه مورخان گفتهاند سکولاریسم در ابتدا معنای سادهای داشت، و به مفهوم ترک زهد بود. سکولاریسم به معنای دنیاگرائی، به معنای کنار نهادن زهد و شیوۀ زاهدانه بود؛ در برابر کسانی که زندگی راهبانهای را پیش گرفته بودند، راهبانی که شرط سعادت اخروی را نفی کامجوئیهای دنیوی میدانستند.» (۷)
عبدالکریم سروش در ادامۀ سخنرانی خود مقولۀ سکولاریسم را در خمرۀ رنگرزی خویش که همانا دنیای زاهدانه و عارفانه است فرو میکند تا آن را به رنگ غیردلخواه خود که همانا دنیای نازاهدانه و ناعارفانه است در بیاورد. او میگوید: «جهان صنعتی کنونی کاملاً سکولار است. شما اگر در اینسو از زمین زندگی کرده باشید، به رایجی شنیدهاید که “ما فقط یکبار زندگی میکنیم.” آنها از این سخن نتیجه میگیرند که “لذا باید خوش باشیم”. پس اصل لذت یک معنا از سکولاریسم است.»
سروش مقولهای تاریخی را از مفهوم آن تهی میکند و آن را تا سطح خرید و فروش شتر و بز و گوسفند، حج و روزه و زکات فرو میکاهد. وی ضمن بررسی معانی و سطوح مختلف سکولاریسم در غرب و مقایسۀ آن با اسلام میگوید: «… یکی افول و کاهش قدرت مذهب و دیگری جدائی حکومت از کلیساست. معنای سوم از بین رفتن اقتدار روحانیت در امور روزمرۀ زندگی و حذف نفوذ کلیسا از همۀ نهادهای اجتماعی نظیر افتصاد، بازار و آموزش و پرورش است. به این معنای اخیر، دین اسلام همیشه سکولار بوده است. زیرا بر خلاف مسیحیت در اسلام اموری نظیر ازدواج، روزه، حج، خرید و فروش [شتر، گوسفند و بز] و غیره بدون حضور روحانیت قابل انجام هستند. (۸)
عبدالکریم سروش در بارۀ دموکراسی هم درک و فهم به اصطلاح آش درهم جوشی دارد و دیدگاهی واحد و روشن ارائه نمیدهد. وی در مصاحبه با خانم نوشابه امیری میگوید:
«من بارها در نوشتههایم توضیح دادهام که دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست…» و نیز در اردوی تابستانی دانشجویان تربیت معلم، بعد از نقل قولی از نصر حامد ابو زید میگوید: «… بدینترتیب حق حاکمیت از هر جا بیاید از دین نمیآید.» اما در مصاحبۀ دیگر بر خلاف آن اظهار نظر میکند و برای روز مبادا حتا مجلس خبرگان را همچنان دست نخورده نگاه میدارد: «دموکراسی دینی هم هیج تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسوُولیتش بر عهدۀ دینداران است میتواند نامش دموکراسی دینی باشد. در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی میشود قانونی که منافات با قوانین دینی دارد به تصویب نرسد. … فتاوی زیادی ممکن است وجود داشته باشد، میتوان به مهمترین آنها اکتفا کرد و حتا در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همین ضامن اسلامی شدن قوانین است…» (۹)
من در اینجا از باز تعریف مقولۀ سکولاریسم به خاطر پرهیز از تکرار میگذرم و قبل از آوردن نوشتهای از اکبر گنجی فقط اضافه میکنم: «آب را گل نکنیم»؛ آب به اندازۀ کافی از سوی دشمنان آگاه و دوستان نا آگاه گلآلود شده است. مفهوم سکولاریسم که دیر زمانیست آب در خوابگه مورچگان ریخته است، دریک کلام جز این نیست: «کار خدا با خدا، دین از سیاست جدا» (۱۰)
اکبر گنجی، در توضیح سکولاریسم و رابطۀ آن با دموکراسی بدرستی مینویسد: «جدایی نهاد دین از نهاد دولت شرط لازم دموکراسی است. سکولاریسم بدین معنا، یکی از ارکان اصلی نظامهای دموکراتیک است. در نظامهای دموکراتیک، قوانین دینی توسط دولت اجرا نمیشوند. دولت مشروعیت خود را از دین نمیگیرد. روحانیت و فقها حق ویژهای برای حکومت کردن ندارند. همۀ این امور باید اصلاح شوند. اگر نتوان چنان اصلاحی صورت داد، دموکراسی چه معنایی خواهد داشت؟ فرایند دموکراتیزاسیون بدون فرایند سکولاریزاسیون فاقد معنی است. اگر گذار به دموکراسی مهمترین هدف یک جریان سیاسی است، تفکیک نهاد دولت از نهاد دین هم باید بخش مهمی از برنامههای آن جریان، برای گذار به دموکراسی باشد. دموکراسی، فرایند سلب امتیازهای سنتی است. دولت دموکراتیک به هیچ فرقه یا گروه یا آیینی، امتیاز خاصی نمیدهد و هیچ حقی را از گروه یا آیین خاصی سلب نمیکند.»(۱۱)
___________________
۱- اصول ۱۷۵ گانۀ قانون اساسی بعد از تغییرات و «تتمیم» و اضافه کردن دو اصل در سال ۱۳۶۸، به ۱۷۷ اصل رسید.
۲- کشورهایی که در دسامبر ۱۹۴۸، به «اعلامیۀ حقوق بشر» رأی ممتنع دادند، شامل: اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی (سابق)، اتحادیۀ آفریفای جنوبی، جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین (سابق)، جمهوری سوسیالیتی شوروی روسیۀ سفید (سابق)، چکسلواکی (سابق)، عربستان سعودی، لهستان، یوگوسلاوی،
۴- عبدالکریم سروش: «سکولاریسم قرار نبود به دین بدل شود.» گزارش سخنرانی در پاریس و اشاره به نوشتهای از او با همین عنوان.
۵- سروش: روشنفکری دینی و ۴ معنای سکولاریسم، نشریۀ شرق، گروه سیاسی، رضا خجسته رحیمی،
۶- همان،
۷- سروش: برای اینکه دینداران از دموکراسی و سکولاریسم نگریزند، در گفتگو با نوشابه امیری،
۸- من وقتی اصرار آقای سروش را در تحریف امر سکولاریسم و معطوف کردن آن به لذت طلبی و کامجویی در گفتگوها و نوشتههای مختلف میبینم، ناخوآگاه فکر میکنم که نکند ایشان کمبود یا عقدۀ کامجویی و لذتطلبی دارند؛ و یاد خاطرهای میافتم: سالها پیش تاجری از ایران به آلمان آمده بود تا برای کارخانۀ بستنی سازی خود یک دستگاه بسته بندی شیر بخرد. یکی از دوستان از من خواهش کرد تا درپیدا کردن و خرید دستگاه به او کمک کنم. ما به چندین کارخانه در شهرهای مختلف سری زدیم و در بین راه « از هر دری سخنی» گفتیم. روز آخر که میخواستم او را به فرودگاه برسانم تا به ایران برگردد، حاج آقا که در صندلی جلو ماشین نشسته بود، برخلاف روزهای پیشین، هیچ حرفی نمیزد و بیرون را نگاه میکرد؛ انگار با من قهر بود. با تعجب پرسیدم: «حاج آقا امروز ساکتی؛ حتماً از اینکه برمیگردی به خانه و کاشانه خوشحالی.» حاج آقا آهی از ته دل کشید و گفت:« نه …، قبل از اینکه بیایم آلمان، به من گفته بودند که در برخورد و معامله با آلمانیها مواظب باشم؛ چون همه زنازادهاند و پیش چشم همه حتا در خیابانها … میکنند. داشتم فکر میکردم که ایکاش ما هم زنازاده بودیم ، اما آدمها و مملکتی اینطوری داشتیم.» حالا حکایت ماست آقای سروش؛ با کامجویی و لذتطلبی و بیبندوباری، به تعبیر شما، حتا با زندگی عارفانه و زاهدانه نیز، که نمیتوان زیروزبر کاینات را درنوردید و تولد و مرگ ستارگان و سیاراتِ آن دورِ دورِ دور دستها را رصد کرد، که اینها میکنند؛ از قضا بعد از رهایی از بردگی دین و دین سالاران و بعد از سکولاریزاسیون جامعههایشان به تعالی رسیدند. آری سروش دباغ عزیز، ایکاش ما هم «ز… زاده» بودیم.
۹- ما امضا کنندگان بیانیه همگی سکولار سیاسی هستیم. در گفتگو با فررانه بذرپور،
۱۰- یکی از شعارهای معترضین بعد از سرقت آرایشان در انتخابات ریاست جمهوری زمان میر حسین موسوی، در خیابانهای تهران. روشن است که منظور، جدایی دین از دولت و حکومت است. همانگونه که در عمل میبینیم درجوامع سکولار مانند کشورهای اروپا و آمریکا و نیز در جوامع لائیک مثل فرانسه دینداران و غیر دینداران فارغ از باورهایشان در فعالیتهای سیاسی از جمله در انتخاب کردن و انتخاب شدن آزاد هستند.
۱۱- اکبر گنجی: نگاهی دوباره به مدلهای رهایی بخش از وداع با عمل تا وداع با نظر.
در باز نویسی از اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، از ترجمۀ زنده یاد محمد جعفر پوینده استفاده کردهام.
سعید سلامی
۱۱ جولای ۲۰۲۳ / ۲۰ تیر ۱۴۰۲
از: ایران امروز