ابوالفضل اردوخانی: گفتگوی دو زن

یکشنبه, 18ام اسفند, 1392
اندازه قلم متن

do-zan

زن ،غمگین گفت: آرزو می کنم؛ اگر دوباره به دنیا آمدم سنگی باشم .

نه ! ترا بر سر زنی می کوبند.

می خواهم درختی باشم.

نه ! شاخه ات را بر دست و پای کودکی می زنند.

بد نیست رودخانه باشم؟! بروم بروم ، تا به دریا ریزم.

نه ! اگر طغیان کنی همه را خانه خراب می کنی.

چه خوب است نسیم شوم؟! بر گل و گیا بوزم.

نه ! اگر طوفان شوی ویران می کنی.

چطور است آتش باشم؟! گرمی بخشم.

نه ! دنیا را به آتش می کشی.

پس چه بهتر که اصلا نباشم؟

نه ، نه ! باید باشی . زن باشی ،با سنگ کلاغ ها را بپرانی ، با دخترت لی لی بازی کنی.

میوه درختان را بچینی. در آب رودخانه آب تنی کنی .

از وزش نسیم بر گل ها لذت بری ، بوی گل مست ات کند.

در آتش عشقی بسوزی و بسوزانی !

زن شاد و خندان گفت :پس ، آرزو می کنم؛ اگر دوباره به دنیا آمدم! زن باشم . آزاد باشم


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.