دکتر حسین موسویان در گفتگو با سلام نو(سایت فعال درداخل کشور)
روز کودتای ۲۸ مرداد را به خاطر دارم که از رادیو صدای میراشراقی پخش میشد و او برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، شروع کرد به سر دادن شعارهایی نظیر آنکه «دکتر فاطمی قطعه قطعه شده است». در آن لحظه تنها اشک از چشمانم سرازیر میشد و توان انجام کار دیگری نداشتم.
سرویس سیاسی-محمد فتحیزاد: دکتر حسین موسویان از فعالین برجستهٔ ملیگرا در قبل و بعد از انقلاب است. وی در زمره یاران نزدیک کریم سنجابی قرار داشت و به علت آنکه در خانوادهای مذهبی و سیاسی رشد یافته بود، از همان دوران کودکی خود را در دل عالم سیاست پیدا کرد. وی نوه دختری آیت الله العظمی سید ابوالقاسم سدهی اصفهانی (از مراجع تقلید شیعه- فوت ۱۲۹۹ مکه) است و پدرش حاج سید ابوالقاسم موسویان رییس صنف بار فروشان و از تجار گندم و جو بود که به عنوان نماینده اصناف در شورای عالی اصناف عضویت یافته و به طرفداری از دولت ملی دکتر مصدق شهرت داشت. خبرنگار سلام نو به سراغ او رفته تا خاطرات فعالیتها و مبارزاتش را در قبل و حین انقلاب جویا شود. شرح این گفتگو را در ادامه میخوانید:
این فعال ملیگرا با اشاره به دوران نوجوانی خود گفت: در زمان حکومت ملی دکتر مصدق دانش آموز سالهای آخر دبستان بودم، در آن زمان تحت تاثیر پدرم که از هواداران سرسخت دکتر مصدق بود، هوادار مصدق شدم. البته در آن سالها آن چنان شور و شوق در مردم پیدا شده بود که دبستانها هم مرکز فعالیت و هواداری از مصدق و البته بعضی جریانات چپ شده بود.
دکتر حسین موسویان به خبرنگار «پایگاه خبری تحلیلی سلام نو» توضیح داد: ما در دبستان از همه طیفها نظیر مصدقی و معدودی هم سلطنت طلب و چپ داشتیم. گاهی هم بین بچهها درگیری هم میشد. روز کودتای ۲۸ مرداد را به خاطر دارم که از رادیو صدای میراشراقی پخش میشد و او برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، شروع کرد به سر دادن شعارهایی نظیر آنکه «دکتر فاطمی قطعه قطعه شده است». در آن لحظه تنها اشک از چشمانم سرازیر میشد و توان انجام کار دیگری نداشتم.
دانشآموزی که زندانی سیاسی شد
این فعال سیاسی باسابقه افزود: بعد از کودتا، تازه دوران اختناق شروع شده بود. در آن زمان سن کمی داشتم و شرایط به گونهای نبود که بتوانم یک فعال سیاسی حرفهای باشم. ولی در سال ۳۸ یعنی ۶ سال بعد از کودتا یک اتفاق مهم رخ داد که در جریان آن من دستگیر شدم (۲۰ دی سال ۳۸). در آن زمان من دانش آموز پنجم دبیرستان بودم، که دانش آموزان تصمیم به اعتراض به یکی از آیین نامههای وزارت فرهنگ گرفتند. آن زمانها نمره قبولی برای دانش آموزان سالهای اول تا پنجم دبیرستان ۷ بود اما وزارت فرهنگ طی آیین نامه جدیدی نمره قبولی برای دانش آموزان را از ۷ به ۱۲ تغییر داد و همین موضوع عامل اعتراض دانش آموزان به وزارت فرهنگ شد. زمینه که برای اعتراض ایجاد شد، من هم از دبیرستان مروی وارد این اعتراضات شدم. نمره هم برایم مهم نبود زیرا جزء دانش آموزان ممتاز بودم. در حقیقت من برای اعتراض به حکومت وارد صحنه شده بودم.
وی ادامه داد: نهایتا هم در تاریخ ۲۰ دی ماه جلوی مجلس شروع به تظاهرات کردیم و شعارمان هم این بود که «مهران با ۷ قبول شده از ما ۱۲ میخواد» البته آن روز شعار مرگ بر شاه هم سردادیم در جریان این تظاهرات که نهضت مقاومت ملی هم در آن دست داشت، به عنوان فعال دانش آموزی دستگیر شدم و به زندان قزل قلعه رفتم و حدود ۱۵ روز بازداشت بودم تا بالاخره با پیگیریها و اقدامات پدر و برخی بستگانم آزاد شدم. به عبارت دیگر میتوانم بگویم که آن زندان شروع عملی فعالیتهای سیاسیام بود. سال بعد از این رویداد نیز (سال ۳۹ )جبهه ملی دوباره شروع به کار کرد و من به عنوان دانش آموزعضو جبهه ملی وارد شاخه جوانان شدم.
دوران جوانی و شوق فعالیت سیاسی
دکتر موسویان توضیح داد: در مرداد سال ۴۰ در آزمون کنکور موفق شدم و به دانشگاه رفتم در دانشگاه تهران اعضای جبهه ملی در دانشکده پزشکی من را ازقبل میشناختند. بین ۳۰۰ نفری هم که در دانشکده قبول شدیم، در میان سال اولیها من تنها کسی بودم که قبلا در جبهه ملی فعالیت کرده بودم و به همین علت مسئول سال اولیها شده و وارد کمیته دانشکده شدم.
وی افزود: دوران دانشجویی من با دستگیری و زندان همراه بود و در سالهای۴۰و ۴۱ و ۴۲ چندین بار بازداشت شدم. در برههای هم مسئول دانشکده پزشکی بودم و به جای مسئول وقت دانشکده که بازداشت شده بود به کمیته دانشگاه میرفتم و کمیته دانشگاه نیز راه ورودم به کمیته استان شد و چند جلسه در کمیته استان شرکت کردم. از آنجا که بسیاری از نیروها در شورای مرکزی جبهه ملی دستگیر شده بودند عملا کمیته استان به جای شورای مرکزی جبهه ملی به هدایت نیروها میپرداخت.
این فعال سیاسی ادامه داد: به خاطر دارم که غلامرضا تختی از کمیته ورزشکاران باید میآمد و در جلسات کمیته استان شرکت میکرد. اما چون همه مردم او را میشناختند و جلسات مانیز مخفی بود برایمان مشکل پیش میآمد و آمدن تختی سبب لو رفتن محل جلسات میشد. به خاطر دارم که با دوستان کمیته استان به شوخی به تختی میگفتیم که باید یک پتو بر سرش انداخته و به جلسات بیاید تا کسی در کوچه او را نشناسد! سال سوم دانشکدهام نیز مصادف شد با اختلافات درونی جبهه ملی، در همین سال هجوم به دانشگاهها نیز شروع شد و من را از دانشگاه اخراج کردند. شهریور ماه سال ۴۳ سر جلسه امتحان بودم که استاد سرمشناسی آمد و گفت که به دستور بعضی مقامات باید از جلسه خارج شوی. اخراجم از آن روز شروع و نزدیک به سه سال به طول انجامید، تا اینکه شرایط عوض شد و من با تلاشهای اقوام و کمک آنها توانستم دوباره به دانشگاه بازگردم.
فعالیت نداشتیم اما صرفا به خاطر عقایدم دستگیر شدم
دکتر موسویان گفت: در سال ۴۶ مسئله فوت تختی پیش آمد و در تهران تظاهرات برپا شد. به یاد دارم که در مراسم تختی مجبور بودم با قیافه مبدل در تظاهرات شرکت کنم تا ساواک مرا که تازه با زحمت زیاد به دانشگاه برگشته بودم، شناسایی نکند. متاسفانه جبهه ملی در آن سالها دچار رکود شده بود و این موضوع همه را نگران کرده بود. بلاخره من هم در سال۴۹ فارغ التحصیل شدم و در امتحان رزیدنسی شرکت کرده و پذیرفته شدم اما ۶ الی ۷ ماه بعد دوباره از دانشگاه تهران اخراج شدم و این بار اخراجم طول کشید.
این فعال سیاسی ادامه داد: بعدا در کنکور رزیدنسی دانشگاه ملی شرکت کردم. اما بعد از مدتی دوباره اخراج شدم. آن موقعها جبهه ملی فعال نبود و من را صرفا به خاطر عقایدم دستگیر یا اخراج میکردند. پس از ۴ سال بازهم در دوره رزیدنسی شرکت کردم و مشغول دوره رزیدنسی بودم که انقلاب شد، در سال ۵۶ نیز جبهه ملی دوباره فعالیتهای خود را آغازکرد و من وارد مبارزات شدم. در خاطرم هست که سال آخر انقلاب مصادف شده بود با سال آخر دوره رزیدنسی من، در این زمان اعتصابات نیز شروع شده بود، اعتصابات توسط کارمندان و در ادارات و حتی بیمارستانها شکل میگرفت و من در این اعتصابات شرکت میکردم. به خاطر دارم که در اعتصاباتی که در بیمارستانها صورت میگرفت، بیمارستانها هیچ بیماری جز موارد اورژانسی را قبول نمیکردند. در حقیقت این اعتصابات سه الی چهار ماه مانده به پیروزی انقلاب شروع شده بود و دامنه آن حتی به شرکت نفت هم رسیده بود و من هم طبق معمول در میتینگهای انقلابی فعال بودم. در خیلی جاها مثل بانک صادرات، انستیتو پاستور و در میتینگهای مختلف در بیمارستان پهلوی سخنرانی میکردم. در راهپیماییهای روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ نیز جزو آن بخش از نیروهای جبهه ملی بودم که مشغول ساماندهی راه پیماییها و افراد بودند و تا زمان ورود آیتالله خمینی نظم دادن به استقبال بر عهده کمیته استقبال بود که اعضای جبهه ملی نیز در ان فعال بودند، در حقیقت ما انقلاب را ضد استبدادی و ضد استعماری میدانستیم و به همین علت در آن شرکت کردیم.
مردم تصور میکردند که دکتر سنجابی کاندیدای نخست وزیری هستند
حسین موسویان به خبرنگار سلام نو گفت: در آن روزها جمعیتهای زیادی از ادارات و کارخانجات و اصناف به منزل دکتر سنجابی میآمدند و همه تصور میکردند که ایشان کاندیدای نخست وزیری هستند. آن روزها هر روز در خانه دکتر بودیم و سعی میکردیم از میان کسانی که به دیدار میآمدند و تمایلات ملی داشتند، عضو گیری کنیم. در ساختمانهای بهجت آباد هم یک محلی داشتیم و تلفن افرادی را که در خانه دکتر سنجابی دریافت کرده بودیم به آن محل انتقال داده و از آنجا آنها را دعوت به فعالیت میکردیم.
وی افزود: روزهای آخر انقلاب، رژیم سابق طرح یک کودتا به نام طرح «کورتاژ» را در ذهن داشت. آنها یک لیست ۱۰۰۰یا ۲۰۰۰ نفره تهیه کرده بودند و قرار بود که افراد درون این لیست را به قتل برسانند تا سر و صداها تمام شود اما موفق به اجرای این طرح نشدند. شب پیروزی انقلاب بود که دوستانم تلفنی به من اطلاع دادند که نام من در این لیست قرار دارد و من مجبور شدم شبانه با خانوادهام از منزل خارج شوم و به خانه یکی از بستگانم بروم.
دولت موقت از نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل شد
حسین موسویان گفت: پیش بینی عامه مردم این بود که دکتر سنجابی به عنوان نخست وزیر دولت انقلاب انتخاب خواهد شد اما چند روز پیش از پیروزی انقلاب آیتالله خمینی به بازرگان حکم نخست وزیری داد. این حکم را هم آقای هاشمی قرائت کرد، بازرگان هم آمد و دولت خود را انتخاب کرد. اعضاء دولت نیز اکثرا از اعضاء نهضت آزادی بودند، از جبهه ملی هم شخصیتهایی نظیر دکتر سنجابی، اردلان، مدنی، مبشری، ورجاوند، شاه حسینی و فروهر شرکت داشتند.
این مبارز دیرپای ادامه داد: یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب دکتر سنجابی از منزل خارج شد تا به وزارت خارجه برود، من و چند نفر دیگر او را تا وزارتخانه همراهی میکردیم. وقتی به وزارتخانه رسیدیم دیدیم که از سمت کارمندان وزارت خارجه میتینگی در آنجا برقرار شده و کارمندان به شدت از آقای سنجابی استقبال کردند. نهایتا آن مرحوم هم رفت و پشت میز وزارت خارجه قرار گرفت و ما نیز از او خداحافظی کرده و به دنبال کار تشکیلاتی رفتیم.
سنجابی زودتر قصد استعفا داشت
دکتر موسویان گفت: مرحوم آقای سنجابی خیلی زود متوجه شد که روال مناسبی وجود ندارد و وزرا کاری نمیتوانند انجام دهند. در نهایت نیز ایشان ۲۰ روز بعد از وزارت به عنوان اعتراض اقدام به استعفا کرد اما مرحوم بازرگان با استعفای ایشان موافقت نکردند. ناچارا آقای سنجابی خود را در بیمارستان ایرانمهر بستری کرده و ۲ هفته در آنجا ماند تا اینکه پیش از نوروز ایشان دوباره اصرار به استعفا کرد. امام (ره) هم برای دکتر سنجابی پیغام فرستادند که تا برگزاری رفراندوم استعفا ندهید، بعد از آن مطابق میلتان رفتار کنید. آقای سنجابی هم تا ۱۲ فروردین صبر کرد و بعد رسما استعفای خود را مطرح کرد و در سخنرانیاش نیز گفت که در اعتراض به بیدولتی استعفا میکنم.
وی ادامه داد: بقیه اعضای جبهه ملی هم که در کابینه حضور داشتند، از وضع موجود بسیار ناراحت بودند اما به کار خود در دولت ادامه دادند. مرحوم سنجابی هم بعد از استعفا فقط در باشگاه جبهه ملی حضور مییافت و فعالیت میکرد، در حقیقت ما یک جای آبرومند برای جبهه ملی اجاره کردیم و در آنجا مشغول کار تشکیلاتی شدیم. ما محل فعالیت خود را اجاره کردیم و جایی را غصب نکردیم. اصلا غصب یک ساختمان درشان جبهه ملی نبود. بعد از مدتی هم روزنامه پیام جبهه ملی را، راه اندازی کردیم و من سردبیر این روزنامه شدم. شمارههای اولمان در ۵۰۰۰ نسخه چاپ میشد اما به تدریج تیراژمان افزایش یافت و ما در سال ۶۰ شماره آخرمان را در ۲۴۰۰۰۰ نسخه منتشر کردیم. آن موقع هیچ روزنامه منتقدی جز روزنامه ما منتشر نمیشد و در بعضی جاها روزنامه یک تومانی ما را از دست جوانان روزنامه فروش در چهار راهها تا ۱۰۰۰ تومان هم خریداری میکردند.
موسویان توضیح داد: بعد از استعفای بازرگان، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. اما بعد از ریاست جمهوری به او فرصت ندادند تا نخست وزیر مورد علاقه خود را رو معرفی کند و در نهایت نیز آقای رجایی نخست وزیر شد.
او ادامه داد: جبهه ملی علمای بزرگی نظیر آیت الله میلانی، آیت الله طالقانی و… داشت، چگونه این آیت اللهها میتوانستند عضو مجموعهای باشند که مخالف اسلام است؟ رهبر این جریان هم مرحوم مصدق بود که بارها دم از اسلام و ایران در کنار هم میزد و برای فرزندان خود اسامیای نظیر احمد، غلامحسین و خدیجه انتخاب میکرد چگونه چنین فردی میتوانست ضد اسلام باشد؟
دکتر موسویان در پاسخ به این سوال که چرا هرگز ایران را به مقصد کشور دیگری ترک نکرد گفت: علت نرفتنم آن است که میهن خود را دوست دارم و به پیشرفت و توسعه آن علاقه مندم، و معتقدم که اگر کاری از من برای کشورم بر میآید باید بایستم و آن کار را برای میهنم انجام بدهم. من یک ایرانی هستم و در این خاک متولد شدهام و میخواهم بعد از مرگ نیز همین جا دفن شوم و هرگز فکر خروج از کشور را در ذهن نداشتهام.
سید حسین موسویان افزود: کنفدراسیون بین المللی دانشجویان برنامهای چیده بود تا دانشجویان اخراجی از دانشگاه را برای ادامه تحصیل به دانشگاههای اروپا بفرستد. اما من و تمامی دوستان اخراجیام در کشور ماندیم و خارج نرفتیم. به یاد دارم که پس از فارغ التحصیلی، آمریکاییها در تهران امتحانی دو مرحلهای برگزار میکردند که با قبول شدن در این امتحان میتوانستم دورههای تخصصیام را در امریکا بگذرانم و من قبولی مرحله اول این آزمون را در دست داشتم اما از بخش دوم آزمون صرف نظر کرده و نرفتم. در حقیقت علت نرفتنم تعصب ملی من بود.
افشای قتلهای زنجیرهای توسط خاتمی یکی از کارهای ماندگار او بود
در بخش پایانی این گفتگو، سید حسین موسویان در پاسخ به سوالی مبنی بر نظر وی درخصوص دولتهای آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی به خبرنگار سلام نو گفت: دولت ۸ ساله آقای هاشمی رفسنجانی در دوره پس از پایان جنگ بود و در این دوره، چه در مناطق جنگ زده و چه در کل کشور یک سری کارهای سازندگی صورت گرفت، اما متاسفانه از نظر فضای سیاسی در دوره ایشان یک فضای نسبتا بسته در مملکت حاکم بود.
دکتر موسویان افزود: اگر ما قبول داشته باشیم که توسعه مانند یک پرنده است که یک بال آن توسعه اقتصادی و بال دیگر آن توسعه سیاسی است. باید قبول کنیم که اگر یکی از این بالها از کار بیافتد توسعه به جایی نخواهد رسید، در زمان آقای رفسنجانی آزادی انتخابات، مطبوعات و احزاب مغفول ماند؛ البته این نکته را نیز باید گفت که به کارهای اقتصادی آقای هاشمی هم ایراد وارد است.
حسین موسویان درباره محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات گفت: درباره خاتمی نظر مثبت تری دارم و اعتقاد دارم که ایشان توانستند در حد توانشان توسعه ایجاد کنند. کار اقتصادی وی هم خوب بود با اینکه در دوره وی نفت گران نبود اما او موفق شد تورم را مهار کند و کارهای سازندگی زیادی را انجام دهد. افشای قتلهای زنجیرهای توسط وی، یکی از کارهای ماندگار او شد، اما اینکه ما دموکراسی را فقط برای هوادارن حکومت بخواهیم کار درستی نیست. آزادی آن است که اپوزوسیون هم بتواند فعالیت داشته باشد، آقای خاتمی نسبت به این مسئله خیلی توجهی انجام ندادند. در انتخابات مجلس ششم هم جبهه ملی به کاندیداهای جبهه اصلاحات رای داد و از مردم خواست که به آنها رای بدهند ولی برای جبهه ملی امکان فعالیت پیدا نشد.
موسویان در خصوص حسن روحانی گفت: آقای روحانی در سخنرانیها و مناظرات انتخاباتی خود و در مواضعش اعتدال و تدبیر و اعتقاد بر آزادی مطبوعات، کتاب و فرهنگ و فعالیتهای هنری را مورد تاکید قرار داد و قول داد که گرههای کور سیاست خارجه را باز کند. ما شاهد هستیم که ایشان توانسته تا یک حدودی هم در مذاکرات انجام شده کار را پیش ببرد و موفق شده تابوی مذاکره با آمریکا را بشکند. آمریکا یک قدرت جهانی است و ما دلیلی برای خصومت دائمی با این کشور نداریم.
وی در پایان ابراز امیدواری کرد که دولت در ادامه راهش موفق باشد و گفت: امیدواریم دولت بتواند مشکلات و تحریمها را رفع کند و ایران موفق شود که در صحنه بین المللی از انزوا خارج شود. مسلما مردم با گشایش اقتصادی نفس راحتی خواهند کشید اما تمام اینها باز هم ایجاب میکند که آزادی دگراندیشان ایجاد شود. هنوز برای قضاوت راجع به ایشان زود است و باید بیشتر صبر کرد تا ایشان هم مجال داشته باشد ایدههای خود را پیاده کند و دستاوردی از خود نشان دهد.