سروش و همفکران به دنبال آنند که افراد غیرمذهبی برای حفظ احترام آنان و همدینانشان خود را در دنیای آزاد سانسور کنند و ایدههای خود را در قالبهای متفاوت ابراز نکنند. مگر اسلامگرایان از فیلم و موسیقی و نمایش و گرافیک برای بیان خویش استفاده نمیکنند که غیر باورمندان باید خود را از این امور محروم سازند؟ مگر دینداران فقط به نقد آکادمیک یا گفتوگوی نقادی مشغول بودهاند که غیر دینداران خود را به این کارها محدود کنند؟
“توهین به مقدسات” در ادبیات اسلام سیاسی شیعه اسم رمز دو هدف، ماموریت یا برنامه بوده است: سرکوب یا حذف رقیب در حوزهی عمومی و در اختیار گرفتن انحصاری آن در حالی که قوای قهریه در اختیار بر چسب زننده است (در ایران)، و مشرعیت بخشیدن به محدود کردن آزادی بیان غیر باورمندان چه در شرایطی که قوای قهریه در اختیار بر چسب زننده نیست و چه در شرایطی که برچسب زننده در مسند قدرت است (در داخل یا خارج کشور). این تعبیر در دنیای امروز با قدرت تخریب خود پیامدهایی مثل قتل و محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاسی را برای برچسب خورنده به دنبال دارد و از همین جهت به گنجینهی لغات اسلامگرایان تعلق دارد.
مهم نیست یک سکولار بی دین یا یک روشنفکر دینی آن را به کار ببرد یا یک اسلامگرای دو آتشه: این تعبیر از آنِ دنیای ذهنی اسلامگرایان و بخشی از زرادخانهای آنان است. هر مسلمان منصفی می داند که در عالم واقع غیر از او افراد غیر دینداری وجود دارند و نمی توان دهان همه را با نصیحت یا کشتار بست. تنها اسلامگرایی (اسلام متکی به قدرت و مدعی انحصار حوزهی عمومی) است که می خواهد این واقعیت را نادیده بگیرد.
کتابچهی قدیمی
هر وقت خمینی می خواست وفادارنش را علیه گروهی یا کسی بسیج کند یا گروهی را به سکوت مجبور کند به اسم رمز “توهین به مقدسات” متوسل می شد. او برای بسیج پیروان علیه لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی (حق رای زنان) به همین موضوع تمسک می جوید: “اینها با تمام مقدسات ملی و مذهبی بازی می کنند. جراید را مجبورمی کنند که بر علیه دین و منافع عمومی مردم مقاله بنویسند.” (صحیفه نور، ج ۱، ص ۱۰۴). او هنگامی که می خواست علیه مصالحه با رژیم پهلوی سخن بگوید نیز به همین اسم رمز متوسل می شد: “این همه به ما توهین کردند، باز هم آشتی ؟! آشتی چیست ؟ ما آشتی نداریم.” (صحیفهی نور، ج ۳، ص ۴۱۴)
خمینی هر نشریهای را که می بست بلافاصله از سوء استفاده از آزادی و توهین به مقدسات سخن می گفت (همانجا، ج ۷، ۵۳۶؛ ج ۱۴، ص ۳۴۱)؛ هر گروهی را که سرکوب می کرد به همین اسم رمز متوسل می شد (همانجا، ج ۹ ص ۳۳۷؛ ج ۱۴، ص ۴۷۵)؛ حتی در تکذیب سخنان یک دولت مطلبی را که نمی پسندید توهین به مقدسات معرفی می کرد (همانجا، ج ۱۲، ص ۱۱۳)؛ حکم اعدامی که برای زنی که اوشین را الگوی خود معرفی کرده بود یا حکم ارتداد سلمان رشدی با همین عنوان توهین به مقدسات صادر شد.
پیروان ولایت در دههی هفتاد اصلاح طلبان را به توهین به مقدسات متهم می کردند تا صدای آنها را ببندند. هنگامی که رژیم خامنهای حداکثر تلاش خود را برای سرکوب جنبش سبز به خرج می داد یکباره معترضان تظاهر کننده در روز عاشورای سال ۸۸ به توهین به قران متهم شدند (بدون هیچ شاهد و بینهای). در ۱۶ آذر نیز با مقدس سازی خمینی پاره شدن عکس وی را توهین به مقدسات معرفی کردند تا با فراغ بال بیشتر به سرکوب دانشجویان اقدام کنند.
آقای سروش بعید است از این پیشینه و کتابچهی قدیمی غیبیای که در آن روشهای سرکوب و محدودیت آزادی های دیگران توسط روحانیت شیعه آمده اطلاع نداشته باشد. “توهین به مقدسات” تنها پرچمی نیست که او به اهتزاز درآورده باشد. او نیز خودآگاه یا ناخوداگاه این نوع پرچم برافراختن را از آموزگاران دینی خود که دغدغهی تسخیر فضای عمومی را با سرکوب و نفی آزادیهای دیگران داشتهاند آموخته است.
جر زنی در شرایط باخت
چرا آقای سروش و دوستان و همفکرانشان یک باره در سال ۱۳۹۱ که اصولا حرکتی در داخل کشور به چشم نمی خورد (تا سخنان برخی برای مخالفان حکومت تفرقه آور باشد) به یاد توهین به مقدسات افتادند؟ (وی دغدغهی توهین به مقدسات را یک بار قبل از ترانهی شاهین نجفی در یک سخنرانی نیز اعلام کرده بود)
اول آن که در سه سال اخیر با جنایات حکومت دینی جریان مذهبی اعم از سنتگرا یا اصلاح طلب، فقه گرا یا روشنفکری دینی، افول بیشتری را متحمل شده است. جریان اصلاح طلبی دینی که دل در گروی آثار روشنفکران مذهبی داشت رو به افول بوده است. دیگر بدون تزریق پول نفت و دادن نذری در داخل و خارج و خاصه خرجی نمی توان تحت مراسم مذهبی افراد را با خلوص نیت جمع کرد. بسیاری از اصلاح طلبان مذهبی که دین و ایمان خود را تا قبل از سال ۸۸ از کف نداده بودند یا از کف دادن آن را اعلام نمی کردند در سه سال اخیر از دینداری (حداقل نوع فقهی و تاریخی آن) گذشتهاند و اگر هنوز برخی از آنها ابراز به دینداری فقهی و تاریخی می کنند صرفا حرکتی سیاسی برای بازگشت به قدرت است. وقتی دین در داخل کشور قدرت را در دست دارد نمی توان از مخالفان حکومت انتظار داشت که سرمایهی خود (حتی در صورت تظاهر) را به حراج بگذارند. آنها تصور می کنند که چون مردم ایران مذهبی هستند سیاستمدارانشان نیز باید مذهبی باشند یا تظاهر به مذهبی بودن کنند. هیچ دلیلی نداریم که سخنان عبدالکریم سروش از ارادهی معطوف به قدرت تهی است یا باید باشد.
اصلاح طلبان مذهبی در دو دههی اخیر در حال از دست دادن مخاطب بودهاند و بحث توهین به مقدسات ابزار خوبی برای اولا حفظ بخشی از مریدان و ثانیا جر زنی در شرایط باخت است. آنها می خواهند وانمود کنند که در یک بازی منصفانه نباختهاند بلکه با توهین به مقدسات در یک شرایط گل آلود صحنه را واگذاشتهاند.
جریان رو به افول روشنفکری دینی
امروز در دانشگاههای امریکا جریانی به نام دانشجویان ایرانی اسلامگرا یا باورمند به جریان روشنفکری دینی در انجمنهای دانشجویان مسلمان فعال نیست (در دوازده سالی که در دانشگاههای مختلف امریکا بودهام، از دانشگاههای ایالتی در نیویورک تا استفورد و پرینستون، حتی یک مورد ندیدهام و در رسانهها نیز به یک مورد فعالیت آنها برنخوردهام) و این انجمنها را پاکستانیها، فلسطینیها، عراقیها و دیگر ملل شمال آفریقا پر می کنند. مخاطبان ایرانی سخنرانیهای سروش و کدیور و اشکوری نیز در دانشگاهها نه باورمندان به روشنفکری دینی بلکه اکثرا مخالفان حکومت دینی یا حتی مخالفان خود روشنفکری دینیاند یا دانشجویان مذهبی که اسلامگرایی را پشت سر گذاشته و سکولار هستند. حتی دانشجویان بورسیهی حکومت (خودیها) انگیزهی لازم برای فعالیت سیاسی را ندارند چون می دانند پس از بازگشت آیندهی شغلی شان تامین است و نیازی به دردسر ندارند. اصولا انگیزهای برای فعالیت در چارچوب مذهب در میان دانشجویان ایرانی وجود ندارد. حکومت در داخل شعارها را سر می دهد. این خودی ها نیز نمی دانند با که باید مبارزه کنند.
جریان روشنفکری یا نواندیشی دینی چه در داخل و چه در خارج کشور جریانی رو به افول بوده است: نه دیگر تولید فکری دارد، نه حرکتی سیاسی بر اساس آن در جریان است، نه در سیاستگزاری بدیل در گیر است، و نه ایدههای آن در حلقات دانشجویی و فکری دنبال و بحث می شود. این جریان به دههی هفتاد خورشیدی تعلق داشت و پس از آن در دههی هشتاد دوران میان سالی و کهنسالی خود را طی کرد. دورهی جنبش سبز نیز آخرین تلاش هایش را در حوزهی سیاسی به خرج داد و به حاشیه رفت.
از این جهت بحث سروش در باب توهین به مقدسات نه صرفا بیان و گزارش واقعیت یا بیان دغدغههای دینی بلکه عمدتا نوعی تلاش برای طرح مجدد یک برنامهی مطالعاتی به حاشیه رفته و در حال احتضار آن هم از موضع اخلاقی و با نهیب زدن به غیر دینداران بیش از دینداران اسلامگراست. این موضوع بیشتر یادآور حکم ارتداد سلمان رشدی در حضیض قدرت خمینی است. زمانی که آثار سروش در ایران در دهها هزار جلد منتشر می شد و خواهندگان بسیار داشت ایشان از توهین به مقدسات شکایت نمی کردند (تمسخر یا طعنه به پیامبر اسلام و امامان شیعه پدیدهی تازهای نیست).
فشار برای خود سانسوری
اگر “توهین به مقدسات” در جامعهی بسته ابزاری برای قتل و آدم کشی است برنامهی شکایت از “توهین به مقدسات” در جوامع باز وسیلهای است برای وارد کردن فشار به افراد غیر مذهبی تا در این جوامع خود سانسوری کنند و بدون دلیل برای احترام به مذهبیها یا به دست آوردن دل آنها دیدگاههای انتقادی خود را بیان نکنند. این درست مثل شرایط ذهنی ایجاد شده در جامعهی ایران است که برخی زنان غیر مذهبی در مواجهه با افراد مذهبی حتی در خانهی خود حجاب بر سر می کنند تا احترام طرف مقابل حفظ شود بدون توجه به این که این بی احترامی به خود فردی است که به حجاب اعتقاد ندارد و تحت فشار بیرونی و احساس نادرست احترام به خاطر دیگری رفتار خود را تغییر می دهد.
سروش و همفکران به دنبال آنند که افراد غیر مذهبی برای حفظ احترام آنان و همدینانشان خود را سانسور کنند و ایدههای خود را در قالبهای متفاوت ابراز نکنند. مگر اسلامگرایان از فیلم و موسیقی و نمایش و گرافیک برای بیان خویش استفاده نمی کنند که غیر باورمندان باید خود را از این امور محروم سازند؟ مگر دینداران فقط به نقد آکادمیک یا گفتگوی نقادی مشغول بودهاند که غیر دینداران خود را به این کار محدود کنند؟
آزادی رد و طرد دین
جو سازی و درست کردن فضای شانتاژ بخشی از فرایند سرکوب است. اسلامگرایان خارج کشور چماق و بسیجی و لباس شخصی ندارند اما جو سازی که می توانند بکنند و از هر دیدگاه یا بیانی که خوششان نیاید یک برچسب “توهین به مقدسات” به آن می زنند تا افراد تحت شانتاز ایجاد شده از آزادیهای خود و یکی از مهم ترین آنها یعنی آزادی دیندار نبودن و رد و طرد دین (نهاد و کسب و کار دین) و دینداری (ثبت نام در این نهاد و بهره گیری از این کسب و کار) بهره نبرند.
از: گویا