در طول بیش از سه دهه گذشته، هدف کلیه عملیاتهای انتحاری و درگیریهای مسلحانه تلاش برای جلوگیری از پیشبرد مذاکره و دستیابی به صلح و سازش بود
حمله حماس به اسرائیل جز بر باد دادن طرح صلحی که میتوانست در آینده به سود فلسطینیها باشد، هدف دیگری نداشتــ عکس از: AFP
برخلاف ادعای غالب در فرهنگ نخبگان و عامه، هیچکدام از جنگها، درگیریها، حملات انتحاری و تهاجمهایی که با چاقوهای آشپزخانه انجام شدند، نتوانستند سرزمین، دولت یا حقوقی به فلسطینیها و اعراب اعطا کنند یا مانع روند شهرکسازی و تهاجم اسرائیل شوند.
نیمه دوم حقیقت هم این است که تمامی «دستاوردهای» کسبشده از جمله استرداد سینای مصر، صحرای عربه اردن، کرانه باختری و غزه، از طریق مذاکرات صلحآمیز به دست آمدند. توافق اسرائیل و لبنان بر سر میدان گازی در آبهای مشترک دو کشور در دریای مدیترانه که در اکتبر ۲۰۲۲ امضا شد، آخرین مورد از این روش بود. زمانی که مقامهای دولت لبنان و حزبالله با دو گزینه زور یا مذاکره مواجه شدند، گزینه مذاکره را انتخاب کردند، نه گزینه جنگ را. در نتیجه، لبنانیها به جای درخواست کمک از شبهنظامیان به وکلا متوسل شدند و بر سر نقشهای به توافق رسیدند که مرز دریایی لبنان با اسرائیل را به رسمیت میشناسد و به لبنانیها اجازه میدهد کار اکتشاف نفت و گاز را آغاز کنند.
نکاتی که به آنها اشاره کردیم، حقایقیاند که صحت آنها در بحث صلح و جنگ ثابت شده است؛ حتی اگر برخی بخواهند با مطرح کردن ناکامی توافقها و استناد به آنها، طرحهای صلح و مذاکرات مسالمتآمیز را ناکام نشان دهند. شکی نیست که طرحهای صلح در مواردی هم شکست میخورند؛ درست همانطور که لجبازی اسرائیل و تخلفش از اجرای کلیه تعهدات مندرج در پیمان اسلو باعث شکست این سازشنامه شد. اما با توجه به مثل مشهور «کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس ترک کرد»، باید گفت که آرمان مردم فلسطین برای داشتن کشوری مستقل که پایتخت آن بیتالمقدس شرقی باشد و زمینه بازگشت آوارگان را فراهم کند، جز با یکی از دو گزینه زور سلاح یا مذاکره نمیتواند براورده شود.
گزینه استفاده از زور از سال ۱۹۴۸ تاکنون ادامه دارد. هرچه میزان سلاحهای مورداستفاده در جنگ بیشتر باشد، میزان تلفات نیز افزایش مییابد و رابطه بین جنگ و ضرر معادلهای است که دشواری حل آن بر هیچ کس پوشیده نیست. اگر نیرویی وجود داشته باشد که بتواند با استفاده از زور، آرمان تشکیل کشور فلسطین را محقق کند، پس بهتر است هرچه زودتر اقدام کند اما واقعیت این است که چنین نیرویی وجود ندارد و تفاوت موازنه قدرت به افزایش میزان تلفات منجر میشود.
در نتیجه میتوان گفت که در بدترین شرایط، بهترین گزینه مذاکره است. در بحران خطرناک کنونی نیز فرصتی برای دستیابی به راهحل مسالمتآمیز دیده میشود، بهویژه اینکه فرصتهای بزرگ همواره از بطن تراژدیها متولد میشوند. امروز نتانیاهو در موقعیت بسیار ضعیفی قرار گرفته است. حتی به فرض اینکه در جنگ غزه پیروز شود و جنبش حماس را نابود کند، امیدی به بقای او در قدرت نیست، زیرا اغلب افراد جامعه اسرائیل اصرار دارند که نتانیاهو باید از قدرت برکنار شود.
از این رو مذاکره تنها گزینهای است که در حال حاضر میتواند منافع فلسطین و فلسطینیها را تا حدی حفظ کند و به رنج طولانی آنها پایان دهد. علاوه بر آن، انتخاب این گزینه به بهرهبرداری و باجخواهی منطقهای طرفهای متعددی که مدتها است از مسئله فلسطین برای تحقق اهدافشان بهرهجویی میکنند، نیز پایان میدهد.
خشونت و سلاح به ابزاری تبدیل شدهاند که هدف از آن تخریب هرگونه طرحی برای صلح و سازش است. به همین دلیل، برخی قدرتهای منطقهای همچنان به استفاده از خشونت و سلاح تمایل نشان میدهند. این در حالی است که در طول بیش از سه دهه گذشته، هدف از کلیه عملیاتهای انتحاری و درگیریهای مسلحانه تلاش برای جلوگیری از پیشبرد مذاکره بوده است. نبرد کنونی غزه نیز چند هفته پس از مطرح شدن صحبت درباره ایده مذاکره برای تشکیل کشور فلسطین آغاز شد.
از سوی دیگر، ناکامی هر طرح صلح از جمله شکست پیمان اسلو به اسرائیلیهای افراطی مانند نتانیاهو بهانهای میدهد تا از اجرای تعهداتشان طفره بروند. البته بیشتر عملیات مسلحانه با حمایت قدرتهای منطقهای همچون صدام حسین، حافظ اسد و رژیم ایران انجام شد. همزمانی طرحهای صلح و عملیاتهای مسلحانه واقعیتی است که همه از ماهیت آن آگاهاند.
آنچه در اکتبر گذشته اتفاق افتاد، مشابه حملات انتحاری متعدد در سپتامبر ۲۰۰۱ بود. در آن زمان، حماس توانست با حمله مسلحانه و کشتن ۹ اسرائیلی مانع پیشرفت مذاکرات طاباــواشنگتن شود. در واکنش به این اقدام، اسرائیل بهجای حمله به مواضع «گردانهای قسام» در نوار غزه، با استفاده از تانک و هلیکوپتر مراکز تشکیلات خودگردان فلسطین در رامالله را منهدم کرد.
به همین ترتیب، حماس و کشورهای مخالف توانستند طرح صلح کلینتون را خنثی کنند. با این حال، چندی بعد حماس اعلام کرد اگر طرح یادشده بار دیگر روی میز گذاشته شود، آن را خواهد پذیرفت؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود. سپس کلینتون رفت، القاعده به آمریکا حمله کرد، آمریکا به افغانستان و عراق لشکرکشی کرد و مسئله فلسطین ۲۰ سال دیگر به تعویق افتاد. در این مدت، برنامه ساخت شهرکها گسترش یافت، تشکیلات خودگردان فلسطین کوچک شد و شرایط زندگی مردم غزه رو به وخامت گذاشت.
این تاریخچه کوتاه بیانگر بیهودگی گزینه جنگ در بیش از ۷۰ سال گذشته است. بهرغم اصرار بر گزینه جنگ و زور، استفاده از خشونت، انفجار خودروهای بمبگذاری شده و حملات انتحاری هرگز نتوانست به پیروزی بینجامد. این عملیاتها از جمله حمله بزرگ اکتبر که به کشته شدن هزاران غیرنظامی منجر شد، نه سرزمینی را آزاد کرد و نه دستاوردی برای فلسطینیها به دنبال داشت.
امروز این نگرانی وجود دارد که ممکن است غزه را نیز از دست بدهیم و تنها چیزی را که در سالهای آینده بخواهیم بازپسگیری نوار غزه از دسترفته باشد. باید یادآوری کنیم که در گذشته نیز بازپسگیری نوار غزه از طریق پیمان اسلو انجام شد، نه اینکه فلسطینیها آن را با زور پس گرفته باشند. پس از استرداد غزه، دولت کلینتون برای اینکه حماس در انتخابات شرکت کند، بر لزوم واگذاری غزه به جنبش حماس پافشاری کرد، در حالی که جنبش فتح مخالف چنین اقدامی بود.
اکنون آیا این یک تصور اشتباه است؟ هرگز نه؛ حتی اگر سلاح و جنگ بخشی از برنامه کاری نهادهای مستقل و یکپارچه فلسطینی باشد، فعالیت نظامی تنها بخشی از یک پروژه است. جنگ بهخودیخود هدف نیست، وسیلهای است که هدف آن دستیابی به راهحل و احقاق حقوق است. حماس یک حمله بزرگ را طراحی و اجرا کرد که بزرگترین حمله از زمان جنگ ۱۹۷۳ بود. اما این عملیات جز تلاش برای برهم زدن طرح صلحی که میتوانست در آینده به تحقق خواسته فلسطینیها و نه برخلاف میل آنها منتهی شود، هدف دیگری نداشت.
برگرفته از روزنامه الشرقالاوسط
از: ایندیپندنت