عواقب خطرناک جنگ غزه برای جهان عرب

یکشنبه, 28ام آبان, 1402
اندازه قلم متن

عبدالرحمن الراشد

در جنگ غزه، نه حماس در نبرد برای بقا تنها است و نه اسرائیل که برای پوشاندن رسوایی و بازیابی جایگاهش می‌جنگد؛ بلکه سراسر منطقه در آستانه فوران آتش‌فشانی قرار گرفته است که غزه دکمه انفجار آن محسوب می‌شود. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که در برخورد با بحران غزه کدام‌یک مناسب‌تر است؛ سوار شدن بر موج و همراهی با جریان‌های مردمی یا نادیده گرفتن آن‌ها؟

از آنجا که جنگ فصل رونق بازار گروه‌های افراطی است، قبل از پرداختن به موضوع، سرگذشت افراط‌گرایی و رابطه میان جنگ‌ها و اندیشه‌ها را بیان می‌کنیم. 

با آغاز جنگ آمریکا علیه القاعده در افغانستان در سال ۲۰۰۱، پدیده افراط‌گرایی به مساجد، خانه‌ها و مدارس کشورهای منطقه راه یافت. سپس زمانی که ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، ترویج این پدیده در مقیاس وسیع‌تری تکرار شد. نیروهای صدام به‌سرعت و در عرض سه هفته سقوط کردند و بغداد به‌راحتی اشغال شد، اما این نبرد پس از یک سال، مسیرش را تغییر داد، زیرا گفتمان افراطی موفق شد هزاران جوان عرب در سراسر سوریه را برای جنگ زیر پرچم القاعده و سپس داعش جذب کند. این افراد معادله را به‌گونه‌ای تغییر دادند که باعث شد نیروهای آمریکایی از منطقه خارج شوند و جمهوری اسلامی ایران بر صحنه تحولات مسلط شود.

عرصه فعالیت سازمان‌های افراطی تنها به عراق محدود نماند، بلکه این سازمان‌ها به پیشروی ادامه دادند و بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ حملاتشان بیش از نیمی از جهان عرب را هدف قرار داد. با این حال، این روند نتوانست با استفاده از سلاح تغییری در منطقه ایجاد کند؛ همین بود که جهان عرب در سال ۲۰۱۱‌ با هیاهو و‌ آشوب موسوم به بهار عربی مواجه شد.

این آشوب در واقع امتداد همان رویدادهای قبلی بود که با عناوین مختلف اعتراضی به رهبری سردمداران محلی در کشورهایی مانند تونس، مصر و یمن که گروه‌های افراط‌گرا در آن‌ها فعال بودند، آغاز شد، افزون بر سوریه که پیش از عراق به کانونی برای رشد گروه‌های جهادی تبدیل شده بود.

بحران غزه بخشی از یک جنگ مستمر و درازمدت است که امروز در تحریک افراد جامعه نقش چشمگیری ایفا می‌کند؛ درست همان‌طور که بحران‌های افغانستان، عراق و کشورهایی که دستخوش تحولات بهار عربی شده بودند، منطقه را هدف قرار داد. این درحالی است که تنها تعداد معدودی از کشورها می‌توانند در سایه مدیریت مخاطرات نوظهور، اوضاع داخلی‌شان را کنترل کنند و آن را امن نگه‌ دارند.

شدت نبرد در شمال نوار غزه و پیامدهای فاجعه‌بار آن نزدیک است آنچه را در جوامع عربی در حال شکل‌گیری است، پنهان کند. وجه مشترک جنگ‌های گذشته و جنگ کنونی این است که برخی مخالفان از این جنگ به عنوان ابزاری برای محاصره دولت‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای استفاده می‌کنند. این نیروها از این تلاش‌های تکراری خسته نمی‌شوند و امروز پس از شکست در عراق، سوریه و لیبی و از دست دادن مصر، بار دیگر به صحنه بازگشته‌اند.

البته هر کشوری برای مقابله با بحران رویکرد خاص خود را دارد. عربستان سعودی در قبال غزه و در برابر حمله اسرائیل موضع رسمی و مشخصی اتخاذ کرد. این کشور فعالیت‌های دیپلماتیک گسترده‌ای را رهبری کرد و میزبان اجلاس سران کشورهای عربی و اسلامی و نشست سران کشورهای آفریقایی بود. علاوه بر آن، عربستان سعودی بیش از نیم میلیارد دلار (بالاترین رقم در سطح منطقه) به فلسطین کمک کرد. با این حال، آنچه در این میان توجه را جلب می‌کند، این است که مدارس، مساجد، تریبون‌ها و رسانه‌های محلی عربستان سعودی دیگر مانند گذشته محل پرورش افراط‌گرایان که افکار عمومی را رهبری می‌کنند، نیستند. به همین دلیل پدیده دعوت به جهاد و جذب جوانان از بین رفته است.

در مقابل، برخی دولت‌ها با حمایت از کسانی که شعارهای تحریک‌آمیز سر می‌دهند، راه مخالف را انتخاب کرده‌اند. دولت‌های مزبور بر این باورند که  با این اقدام می‌توانند از خشم جامعه بکاهند و با حمایت از این جریان محبوبیت بیشتری کسب کنند.

به باور من، این همان اشتباه گذشته است که بار دیگر تکرار می‌شود. این‌گونه فراخوان‌ها به ‌چنان موجی از افراط‌گرایی منجر می‌شوند که مهار آن‌ها فراتر از توان دولت‌ها است. حامیان این گفتمان بر لزوم قطع روابط با کشورهای غربی و ممنوعیت واردات از کشورهای یادشده تاکید می‌ورزند و با تشویق مردم به خشونت، با کشورهای غربی اعلام مبارزه می‌کنند. با تجارب بسیاری که از حوادث گذشته داریم، می‌دانیم که آن‌ها به دور از بحران غزه، به مبارزه علیه دولت‌های خود روی می‌آورند.

بنابراین همبستگی با مردم غزه و حماس مستلزم ترویج گفتمان افراطی، راه‌اندازی کارزارهای تبیلغاتی یا دادن تریبون‌‌های مذهبی، آموزشی و رسانه‌ای به افراد و گروه‌های تندرو نیست. این در حالی است که گروه‌هایی که رسانه‌های تبلیغاتی افراطی را مدیریت می‌کنند، سازمان‌یافته‌تر و ماهرتر شده‌اند و نسبت به زمان هرج‌ومرج انقلاب‌های سال ۲۰۱۱، توانایی آن‌ها در دسترسی به بخش بزرگ‌تری از جامعه افزایش یافته است.

در جنگ کنونی غزه، افراط‌گرایان از نمادها و اندیشه‌های چالش‌برانگیز مانند ابوعبیده، بن‌لادن، حسن نصرالله، حمله هفتم اکتبر و موارد دیگری از این دست بهره‌جویی می‌کنند؛ در حالی که هدف و آرمان آن‌ها غزه نیست؛ درست همان‌گونه که فلوجه عراق برای آن‌ها اهمیتی نداشت. جنگی که در حال حاضر جریان دارد، غزه را نیز مانند فلوجه به نابودی و فراموشی خواهد سپرد و مردم آن را در ویرانی و فقر تنها رها خواهد کرد.

کشتار و ویرانی که اسرائیلی‌ها در غزه مرتکب می‌شوند، اقدامی وحشیانه و انتقام‌جویانه است که نه تنها بی‌گناهان را هدف قرار می‌دهد، بلکه به گفتمان گروه‌های افراطی دامن می‌زند و باعث می‌شود تبلیغات آن‌ها در جامعه تاثیر بگذارد.

البته اسرائیل از گسترش افراط‌گرایی و افزایش فعالیت‌های افراط‌گرایان نگرانی ندارد، بلکه در موارد بسیاری از این پدیده برای هدف قرار دادن مخالفان فلسطینی‌اش سود برده است. در حالی که جوامع عربی که با تریبون‌‌دادن به تبلیغات افراط‌گرایان در مدارس و رسانه‌ها، با گفتمان افراطی مدارا می‌کنند، با خطرهای بسیار بزرگی مواجه می‌شوند.

این بار مخالفان جوامع یادشده کسانی‌اند که در دو دهه گذشته یعنی عصر شکل‌گیری فکری متولد شده‌اند. این افراد در حالی در شبکه‌های گسترده و فرامرزی فعالیت می‌کنند که ابزارهای موثرتری در دست دارند و از مهارت‌های بالایی برخوردار شده‌اند.

برگرفته از روزنامه الشرق‌الاوسط

از: ایندیپندنت 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.