حماسه ی جلیلی هم تمام شد. چند وقتی از وین تا استانبول و مسکو، سعی صفا و مروه کرد و بنابر آن اصل که در جمهوری اسلامی آنچه ملاک نیست، نتیجه است به تکلیف عمل کرد و درصفِ مُهره های جلا خورده ی گنجه ی آقا نشست.
برای جلیلی و کارآموزش باقری، بد نشد، اسمی بود و رسمی و سفری. می ماند منافع ملی ایران که البته متولی ندارد، دیروز که مذاکره در جریان بود و جلیلی پای تخته، ایستاده و برای اشتون با رقص نور نشان می داد که از بیت و نخبگانش چه پیشنهادِ پیچیده ای آورده، صراف های میدان فردوسی به صرافتِ بازاری، دانستند آنچه را که اهل سیاست در خبرها می جستند. دلار که دل دل می زد، بالا کشید و سکه پشت بندش و بورس بینوای تهران فروریخت. کار مُلک به جایی رسیده که مذاکره ای با بیگانه سرنوشت نان و آب مردم را تعیین می کند، عجب استقلالی.
القصه هر چه قدر طرفِ ایرانی سعی داشت تا با نقشه ای تکراری و یکی به میخ و یکی به نعل زند و زمان بخرد، نشد که نشد. غربی ها حرفشان صریح و آشکار است و آنقدر که نیاز به مذاکره هم نبود، تعلیق و توقف، همین. بازی هم بُرد، بُرد نیست. توقعی از جلیلی هم نباید داشت، تا به حال در کدام مذاکره، نظام سر بلند بیرون آمده که این دومی باشد.
در ماجرای گروگانگیری، اموال ایران به گروگانِ آمریکا رفت و در جنگ، به زورِ جام زهر، صلحی شد، بی غرامت برای آن همه ویرانی. بیراه نیست اگر بگوییم که جمهوری اسلامی، اصولا آدابِ مذاکره نمی داند. فرصت ها را هدر می دهد و عاقبت، چوب و جریمه و پیاز با هم. عبرتی هم در کار نیست. دستگاه دیپلماسی به امیال رهبر بند است و دولتهای رفته و آمده به هم اعتمادی ندارند.از همین بود که در تیم مذاکره کننده سابق، جاسوسی جستند و همین حالا اگر لگام احمدی نژاد را نکشند، جلیلی را متهم به خیانت می کند.
در این بازار بی اعتمادی درون حکومتی، مسخره ترین حرف اینکه جلیلی به کاترین اشتون پیشنهاد کرده تا بر مبنایِ فتوای آیت الله خامنه ای بر حرام بودن بمب اتم، غربی بیایند و اعتماد سازی کنند. این دیگر آخر توهم است که نظام اسلامی فکر می کند دنیا، مثل ایران شده که کُمیتِ لنگ ولایت فقیه بتازد.
بی اعتمادی جامعه جهانی از امروز نیست، از نماز جمعه ای است که رهبر به منبر آمد و با تنی علیل فرمان کشتار داد، چگونه می توان به رژیمی که به مردم خویش رحم نمی کند اعتماد کرد و در این تکاپوی اتمی هدفی جز تامین برق ندید.
مذاکره ی جلیلی محکوم به شکست بود. برای برنده شدن نیازمند به پشتیبانی درونی است و خواسته ی ملی. اگر دکتر مصدق توانست صنعت نفت را ملی کند، راه و رسم دنیا می دانست و مردم، دولت ملی را از خود می دانستند و چهره ی ایران در دنیا مظلومانه بود و نه اینگونه دهشتناک که جمهوری اسلامی ساخته است. حالا اگر قرار است رهبر جمهوری اسلامی دوبار مذاکره ای کند، بهتر است پای صحبت معترضان بنشیند، راه پیروزی از میانِ ایرانیان می گذرد.
از: روز