چند واکنش به رفتار آخوند دوربین به‌دست

یکشنبه, 20ام اسفند, 1402
اندازه قلم متن

نفرت مردم دامن دین و روحانیت را خواهد گرفت

نفرتی که به زودی دامن دین و روحانیت را خواهد گرفت

شهاب الدین حائری شیرازی

تنش و وحشتی که این مادر نوزاد به بغل تحمل کرد، در اثر سیاستهای کلنگی و غیرانسانی است که ج ا برای گزارش دادن مردم علیه یکدیگر تحت عنوان مبارزه با بی حجابی راه انداخته.
مدافعین حجاب اجباری در حال دامن زدن به موج نفرت از دین اند، خواسته یا ناخواسته.
کسانی که با فقه آشنا هستند می دانند در قبال ترک واجباتی نظیر حجاب، فقه تنها در صورت احتمال تأثیر، اجازه تذکر می دهد اما در صورت عدم احتمال تاثیر، تذکر دادن دیگر واجب نیست و در صورت مفسده داشتن تذکر، حرام می شود تذکر دادن به فردی که واجبی را ترک کرده.
متأسفانه حکومت در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی به بدترین وجه ممکن در حال اداره امور است.
نفرت انباشته و روز افزونی که این ملت از دین در زمانه حاضر دارد تحمل می کند، روزی نه چندان دور تمام نمادهای دینی را در این مملکت نابود خواهد کرد.
در آخر سخنی با رسول خدا(ص)
یا رسول الله نیستی تا ببینی دینی که با رحمت گستراندی در عالم، چگونه روحانیت با بدست گرفتن قدرت به نام تو، به نام عمل به سیره مهربانانه تو، وارونه کردند و نابود.

***

مصاف دین [حکومتی] و زنان

محسن‌حسام مظاهری

۱. قاب اول: فردی که تحصیلات حوزوی دارد، در دانشگاه هم الهیات خوانده، سال‌ها در اصفهان مدیر یک مرکز فرهنگی بوده، رییس دانشکده‌ی اهل بیت دانشگاه اصفهان است و به تازگی (البته با کسب تنها ۱۰ درصد آرای واجدین شرایط) مجدداً به عنوان نماینده به مجلس راه یافته، در رسانه‌ی عمومی با افتخار و بدون ذره‌ای تردید و شرم، از طرح قانونی‌کردن دست‌درازی دولت به اموال بخش بزرگی از جامعه به نام دفاع از یک حکم شرعی (حجاب) سخن می‌گوید. آن‌هم در برنامه‌ای تلویزیونی که نامش «خیابان آزادی» است، با زیرنویس «کمک‌هزینه‌ی سفر به کربلا».

قاب دوم: یک طلبه در بیمارستانی در شهر قم، مادری که کودکش را در آغوش گرفته و در شرایط خاص روحی است، به خاطر نداشتن حجاب سر، سوژه‌ی فیلمبرداری می‌کند و با واکنش خشمگینانه‌ی زن مواجه می‌شود و… ادامه‌ی ماجرا.
این دو قاب را در پس‌زمینه‌ی یکی دو سال اخیر و وقایع پس از مرگ مهسا امینی باید دید که مسئله‌ی حجاب اجباری به چالشی بحرانی و خونین میان جامعه و حاکمیت و بستری برای تولید و انباشت خشم و نفرت و تقویت قطبی‌سازی بدل شده است.

۲. دانشگاهی که خروجی‌اش آقای «دکترِ نماینده مجلس» و رییس دانشکده اهل بیت است، و حوزه‌ای که محصولش طلبه‌ی دوربین به دست است، تبار و خاستگاه مشترکی دارند: اسلام سیاسی. اسلام قدرت و استیلا. اسلامی که اخلاق و کرامت انسانی را پیش پای بقای نظام و حفظ قدرت ذبح شرعی می‌کند، در ریختن خون و آبروی مخالفان و دست‌درازی به اموال‌شان بی‌پرواست و در حفظ خود و قبیله‌ی وفاداران خود هیچ مرزی را نمی‌شناسد. اسلامی که در الاهیاتش، سیاست و قدرت بالاتر از اصول توحید و عدل و نبوت قرار دارد و ولایت‌اش برتر از امامت است. یک اسلام حداکثری و مبسوط الید که خود را مجاز به کنترل اجتماع و افراد تا خصوصی‌ترین حریم‌شان می‌داند و با شعار ترازسازی و استانداردسازی، تکثر طبیعی جامعه را برنمی‌تابد و به بدترین شکل با آن می‌ستیزد.

یک اسلام جامعه‌ستیز و عرف‌گریز که نه فقط به قواعد عقلی و عرفی بلکه به سنت فقه اسلامی و مشخصاً امامیه نیز پشت پا می‌زند؛ همان سنتی که «احتیاط در دماء»، «احتیاط در آبرو» و «احتیاط در اموال غیر» جزو قواعدش بود. از چنین اسلامی، استاد الاهیاتی بیرون می‌آید که به اسم حکم خدا به جنگ خلق خدا می‌رود و طلبه‌ای که به‌جای ترمیم زخم مردم، پنجه به صورت‌شان می‌کشد.

۳. بااین‌‌اوصاف و گرچه خاستگاه این ستیزه‌جویی‌ها به نام دین و در لباس دین، یک خوانش از اسلام است، اما ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم آتش این بحران دامن دیگر خوانش‌ها را نخواهد گرفت و پیامدهای سهمگین آن محدود خواهد ماند. به‌نظر می‌رسد نه فقط اسلام سیاسی، بلکه اساساً نهاد دین، متأثر از تحولات اکنون و فردای جامعه‌ی ایرانی، در آستانه‌ی پوست‌اندازی و عبور به مرحله‌ای تازه است. مرحله‌ای که در آن مناسبات نهاد دین و جامعه‌ی ایرانی صورت‌بندی جدیدی خواهد داشت که در آن، قدرت‌طلبی عنان‌گسیخته‌ی دین و متولیان دینی، مهار شده است. پافشاری غیرمعقول بر سیاست‌هایی از قبیل حجاب اجباری مانند شتاب‌دهنده‌ای سرعت عبور از این مرحله و البته هزینه‌های آن را بیشتر و بیشتر خواهد کرد و مقوله‌ای اجتماعی را به میدان نزاع دین با زنان مبدل خواهد ساخت. نزاعی که نتیجه‌اش پیشاپیش روشن است.

۴. این‌طور که پیداست، کار ناتمام روشنفکران دینی در هماوردی با ایدئولوژی دین حکومتی را زنان و دختران قرار است به پایان برند. نه در تئوری که در عمل؛ نه در کتاب و مقاله و سخنرانی، که در خانه و خانواده و خیابان.
و طرفه آن‌که چنین تقدیری را نهاد دین، خود برای خود رقم زده است.

***

یک بار که دوربین از کار نیفتاده بود!

مهدی سلیمی
جمهوری اسلامی زمان قتل مهسا امینی و در پاسخ به افکار عمومی برای انتشار فیلم داخل ون ارشاد ادعا کرد که دوربین های همراه ماموران و داخل ون خراب بوده و از کار افتاده اند و پس از آن هم در زمان‌های مختلف همین ادعا را پیرامون جنایات خود به زبان های متفاوت تکرار کرد مثلا در قتل آرمیتا گراوند مدعی شد که واگن‌های آن نوع مترو دوربین نداشته‌اند!
اما یک ایرانی متعهد و با وجدان فیلم دوربین‌های درمانگاه قم را پیش از باخبر شدن امنیتی‌ها و تکرار سناریو دوربین نداشتن منتشر کرد تا مردم رفتار بی‌شرمانه یک آخوند در برابر مادری نگران و حمله عصبی او را ببینند. و می بینیم هر جا فیلم دوربین منتشر شود، هر جا شفاف سازی شود جز رسوایی برای حکومت و حامیانش نتیجه‌ای ندارد.

***

***

حریم خصوصی مردم را ندرید

محمد فاضلی

یک روحانی در قم از مادری که حجاب بر سر نداشته و بچه‌ای در بغل داشته، در محل درمانگاه، با موبایل عکس گرفته؛ زن نیز پاسخی از سر استیصال و تند داده است.
هم‌مسلکان این روحانی تلاش می‌کنند ماجرا را ساده‌سازی کنند. من هم در این متن تلاش می‌کنم عمق ماجرا را نشان دهم. این گونه کارها، درافتادن با جوهره زندگی مدرن است. 
مفهوم «بی‌تفاوتی مدنی» را جامعه‌شناسان برای معرفی یکی از ویژگی‌های زندگی در دنیای جدید به‌کار می‌برند.
آدم‌های دنیای جدید در خیابان – حتی بسیار شلوغ – یا هر جای دیگری، سعی می‌کنند هیچ نگاهی که نشان دهد به دیگران خیره شده‌اند، از خود بروز ندهند. برای مثال، در خیابان‌ها هر چند لحظه یک بار، نگاهی به روبه‌رو می‌کنند تا به افرادی که به آن‌ها نزدیک می‌شوند نشان دهند حضور آن‌ها را درک کرده‌اند، اما با دزدیدن نگاه‌شان و خیره نشدن به آن‌ها، دوباره نشان می‌دهند که قصد ندارند در حریم شخصی آن‌ها وارد شوند. 
آدم‌ها در دنیای مدرن، با خیره نشدن به یکدیگر نشان می‌دهند که قصد ندارند با نگاه‌شان حریم شخصی دیگران را سوراخ کنند.
این رفتار را «بی‌تفاوتی مدنی» می‌گویند. رفتاری که نشان می‌دهد حضور دیگران را درک کرده و به رسمیت می‌شناسند، به آن‌ها احترام هم می‌گذارند، اما از سر احترام به حضورشان و حریم خصوصی‌شان، بی‌تفاوتی پیشه می‌کنند. (این بحث را در مبحثی درباره مفاهیم بنیادین جامعه‌شناسی (https://t.me/joure_digar/11) به تفصیل توضیح داده‌ام) 
انسان به‌طور کلی، و انسان مدرن به‌طور خاص، حریم خصوصی خود را محترم می‌شمارد و از پاره شدن حریم خصوصی خود برمی‌آشوبد. انسان مدرن، بپسندید یا نپسندید، نوع پوشش را بخشی از حریم خصوصی خود می‌داند.
وقتی حکومت، و به تبع آن بخش‌های همراه با ایدئولوژی حکومت، تلاش می‌کنند به این حریم خصوصی وارد شوند، عمیق‌ترین لایه زندگی فرد مدرن را نشانه گرفته‌اند. 
حکومت در چهار دهه گذشته بر سر مسائل مختلف – از ممنوعیت ویدئو و ماهواره، تا به امروز که این گونه بر مسأله حجاب اجباری پافشاری می‌کند – حمله به این لایه عمیق از زیست انسان مدرن را هدف قرار داده است. حکومت با اصرار بر رویه‌های ناقض حریم شخصی افراد، در قامت بیرقدار یک ایدئولوژی ضدمدرن با اکثریت جامعه ایرانی درافتاده است. 
بخشی از روحانیت، تندروهای مذهبی، و حاکمانی که حجاب را پرچم حکمرانی خود می‌دانند، ظاهراً هیچ فهمی ندارند از عمق زخمی که این رویه بر جان ایرانیان وارد می‌کند، و خسارتی که به همبستگی اجتماعی و حتی دینداری می‌زند. همبستگی اجتماعی، بنیان زیست مسالمت‌آمیز است و به قربانگاه بردن چنین سرمایه گرانبهایی، کار نابخردان است. 
بفهمید که «بی‌تفاوتی مدنی» هنجار و شیوه زیست حاصل از عقلانیت بشری برای کنار آمدن با تنوع‌ها و تکثرهاست. خرد بشری گرانبهایی در ژرفای کنش ساده «بی‌تفاوتی مدنی» نهفته است. ستیز با خرد برآمده از تجربه بشری، به هر نام که باشد – به نام قانون یا دین – جز خسران و خشونت‌پروری نیست. 
حریم خصوصی مردم را ندرید، بر طبل زوال همبستگی اجتماعی نکوبید، عقل و خرد انباشته بشری را ارج نهید، و از پیشینه سیاه دوره پیوند قدرت و دین در کلیسای مسیحی، از قرون تاریک، درس بگیرید. 
جامعه‌ای مستأصل و دراُفتاده به فقر، در برابر هیولای تحریم، برآمده بر قله تورم ۴۰ درصد، در انتظار برآمدن ترامپ، در فردای انتخاباتی که هیچ چسبی به شکاف‌های اجتماعی و سیاسی نزده، و در پس یک دهه رشد اقتصادی صفر و سه برهه اعتراض اجتماعی شدید، تاب و تحمل این نابخردی‌ها را ندارد. این گونه کردارهای‌تان درافتادن با ساده‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین لایه‌های زندگی مدرن است که آدمیان را به خشم می‌آورد. 

***

بی‌باد باران است!

مجتبی لطفی

دوستی فیلم کوتاهی برایم فرستاده از یک درمانگاه در قم.
مادری خسته، گوشه‌ای پرت و پشت دیواری نشسته و نوزادی چند ماهه در بغل دارد؛ شاید نوزاد مریض است و در انتظار نوبت پزشک؛ مادر روسری‌اش افتاده.
در زاویه دیگر طلبه جوانی در حال گرفتن عکس یا فیلم است!
خانم که متوجه فیلم گرفتن این طلبه می‌شود اول آرام است اما سپس اعتراض می‌کند.
بخشی از خانم‌ها و مردم حاضر هم اعتراض می‌کنند و فضای خاصی شکل می‌گیرد.
طلبه جوان!
برای کجا می‌خواستی این فیلم را؟! در لانه‌ای به‌ نام ایتا خواستی چهار جوان را تشجیع کنی علیه بی‌حجابی؟!
آخر  کسی در بیمارستان برای تفریح می‌آید؟! بیمارستان و درمانگاه جای پر استرس و غم است، کسی برای خودنمایی نمی‌رود، کودک سه چهار ماهه‌اش هم اگر بیمار باشد که بدتر!
پیش چه کسی درس خوانده‌ای که حریم خصوصی را یادت نداده است؟!
در این دوران بی بادمان باران است و عملکرد ناصواب حاکمیت ضدیت با روحانیت را روز به روز ترویج می‌کند؛ اگر اندکی درک وجود داشت، دیگر نیازی به ریختن نفت روی آتش نیست!

***

افتضاحِ ابتذال!

در حاشیه‌ی فیلم جنجالی درگیری یک زن با یک نوطلبه‌ در بیمارستان؛

مصطفی فقیهی

فیلم تازه منتشره را دیدید؟ عکاسی یک روحانی و مواجهه‌ی یک زن؛ این تشدید علنی شکاف ملی نیست؟
‏اصلاً می‌فهمید انقطاع و از هم‌گسیختگی اجتماعی یعنی چه؟
‏یعنی افتضاحی به بزرگی ترویج طبقه‌ی فراقانون و ابتذال حقوق شهروندی!
یعنی عکاسی مخفیانه یک نوطلبه از زن بی‌حجاب و ترسیده از عقوبت‌های فراقانونی! آن‌هم در بیمارستان!
‏یعنی دست‌به‌دامنیِ رفتار غیرقانونی و غیرشرعی برای ارتقاء شغلی!
پایداریونِ طالبانی است و سوی دیگرش، مردم و جوانانی خسته از معیشت رنجور، حکمرانی‌ای واژگون و قوانینی خلق‌الساعه برای آزار یک ملت!
‏یعنی تشدید شکاف، دوپارگی و تولید نفرت عمومی و جنگ درون‌اجتماعی که یک‌سوی‌ش اقلیتی سرکش با حمایت پایداریونِ طالبانی است و سوی دیگرش، مردم و جوانانی خسته از معیشت رنجور، حکمرانی‌ای واژگون و قوانینی خلق‌الساعه برای آزار یک ملت!
‏یعنی خروجی‌های غیرمتعارف از حوزه که حتی شورای نگهبان هم ‌از تاییدشان، ابا دارد.
‏یعنی روحانیتی که ملجأ درد بود و حالا در برابر شکل‌گیریِ ابتذال عمومی خود، به قدری کرخت است که سکوتش را اعتراض می‌پندارد!
‏یعنی رییس‌جمهور و حافظ قانونی که عاجز است از درک خطری چنین دهشتناک!
‏و اصلاً یعنی جبهه‌ی پایداری!
‏یعنی جریان‌های شبه‌پایداری!
‏یعنی خودِ علم‌الهدی! که تاریخ، او و امثالش را در دوپارگیِ این ملت، فراموش نخواهد کرد.

***

منزلت روحانیت در قبل و بعد از انقلاب ۵۷

مهدی نصیری

ویدئوی روحانی ای که در قم اقدام به فیلمبرداری از یک خانم بدون حجاب می کند و با واکنش شجاعانه آن خانم مواجه می شود، من را به یاد خاطره ای از سنین کودکی ام انداخت. ۹ ساله بودم (سال ۱۳۵۱) که شبی زنگ درب خانه مان به صدا در آمد و من پشت درب رفتم و آن را باز کردم.
آقایی را دیدم که از ماشین لندرور پیاده شده در حالی که سه خانم بدون حجاب داخل ماشین بودند. او گفت: آقا منزل هست؟ گفتم بله و به درون خانه شتافتم و پدر را خبر کردم.
بعد از چند دقیقه پدر برگشت و کنجکاوانه پرسیدم، آقاجان! این آقا (و در ذهنم بود که با سه خانم بدون حجاب) کی بود؟ پدر گفت آقای دکتر عسگری بود که ماموریتش در دامغان به پایان رسیده بود و همراه با خانواده اش برای خداحافظی آمده بود.
پدرم گر چه مجتهد شهر و امام جماعت مسجد جامع و رئیس حوزه علمیه بود اما نه مقام سیاسی داشت و نه امکانات مالی که کسی به طمعی به سراغ او بیاید.
دکتر عسگری به همراه خانواده اش صرفا به خاطر احترامی که برای پدرم به عنوان یک روحانی قائل بودند، هنگام ترک دامغان برای خداحافظی به درب منزل ما آمده بودند و پدرم با روی گشاده آنان را بدرقه کرده و دعای سفر برایشان  خوانده بود.
علاوه بر دکتر عسگری باید از پزشکی یهودی در قبل از انقلاب به نام دکتر فرهادیان یاد کنم که هر گاه مریضی سخت در خانه داشتیم با یک تلفن پدر به منزل ما می آمد و بیمار را ویزیت می‌کرد.
حالا با دیدن ویدئوی پخش شده در فضای مجازی، می توان فاجعه سقوط روحانیت سیاسی حاکم را در ذهنیت و عینیت جامعه بهتر درک کرد.

***

حضرات نجف و قم، چرا ساکتید؟

محمد حسین کریمی پور

‏حضرات نجف! آیّونِ قم!
یک عُمر پرسیدید که چرا بزرگان اسلام در قبال بنی امیّه، مویّد یا ساکت ماندند؟ بهمان علت که امروز در باب تیمم در قطب فتوا دارید، ولی درین مکافات که بر اسلام و مسلمین می‌رود، ساکتید! آنها هم اول مسلمان بودند. مصلحتِ بیوت، تدریجا آخوندشان کرد!

***

تشدید کینه و خشم اجتماعی علیه روحانیت و دین

مجید یونسیان، روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی، در یادداشتی برای “راهبرد” نوشت:

فیلم درگیری یک طلبه جوان با زن جوانی در قم، به هر علتی که باشد، دو اثر ناخوشایند خواهد داشت:
اول، تشدید کینه و خشم اجتماعی علیه روحانیت و دین.
دوم، بسترسازی برای عمیق شدن فضای دوقطبی و خارج کردن مسیر تحولات جامعه از مسیر حقوقی و قانونی.
هیچکدام از دو طرف این درگیری تاسف‌بار را نمی.توان مقصر دانست. مقصر کسانی هستند که با زیر پا گذاشتن قانون، عرف و سنت‌های اجتماعی جامعه را به پرتگاه بی‌سامانی و ناامنی سوق داده‌اند.
طبق اصول اولیه حقوق انسانی و قوانین شرع و دین هیچ فرد عادی، چه روحانی و چه غیرروحانی، حق ثبت وضعیت و تجاوز به حریم خصوصی دیگران را ندارد.
اینکه جامعه به چنین نابسامانی و وضعیت نابهنجاری دچار شده است، ناشی از ناتوانی نظام حکمرانی است که با رفتارها، تبلیغات و کنش‌های خود به هرکس اختیار داده است که خود قاضی و مجری قانون باشد.
با هر توجیهی، عمل و اقدام روحانی جوان در گرفتن تصویر و فیلم از کسی که ظاهری متفاوت با سلیقه او دارد، مجاز نیست؛ چون قانون به او چنین اجازه‌ای نداده است.
این رفتار منطبق بر قواعد دینی و شرعی هم نیست؛ چون ثبت و ضبط تصویر یک زن جوان توسط یک روحانی ورود به حریم شرعی و خصوصی یک مادر جوان است که شرعا فاقد توجیه است و حرمت دارد.
این نوع رفتارها نباید از سوی کسانی که مجری قانون و مدیران اجتماعی و سیاسی‌اند، نادیده گرفته و توجیه شود؛ چراکه ادامه چنین تسامحی از سوی حکومت، مردم را رودرروی هم و در ادامه، دین و روحانیت را در معرض خشم اجتماعی قرار می‌دهد.
هیچ حکومتی با هر ظرفیت و ادعا و قدرت قادر به مقابله با چنین خشمی نخواهد بود و اگر تصور کنیم که با زور و تهدید می‌توان امنیت و آسایش را به جامعه تزریق کرد، تصور باطی است.
حداقل تجربه سال‌های اخیر نشان داده است که چنین دیدگاهی هزینه‌های غیرقابل‌جبرانی خواهد داشت. نگذارید جامعه به لبه پرتگاهی سوق داده شود که نتیجه‌ای جز سقوط نخواهد داشت…

***

روحانیت در حال نابود کردن اسلام در ایران

حسن محدثی‌ی گیلوایی

سال‌ها پیش (سال ۱۳۸۴) تحقیقی کردیم و کتابی نوشتیم تحت عنوان تخریب قلمرو دینی: آسیب‌شناسی‌ی امر به معروف و نهی از منکر در ایران پس از انقلاب. این کتاب در سال ۱۳۹۹ مجوز گرفت و منتشر شد.
الان باید بگویم این‌که‌ روحانیت و حکومت دینی در ایران می‌کند، چیزی بیش از تخریب قلمروی دینی است. آن‌ها دارند برای دین گور ژرفی می‌کنند.
ماکس وبر گفته بود پروتستانتیسم گور مسیحیت را کند. حالا می‌توان گفت حکومت دینی گور ژرفی برای اسلام در ایران می‌کند و مدام این گور را ژرف‌تر می‌سازد.


***

این کار اسم‌ش منکر است نه نهی از منکر!

مهراب صادق‌نیا

هر جوری که ماجرا را روایت کنید، باز هم از زشتی نمی‌افتد. “طلبه‌ای با لباس روحانیّت موبایلش را سمت مادری که بچه‌ی بیمارش را در آغوش دارد، می‌گیرد تا از او فیلم بگیرد؛ به این بهانه که چرا روسری از سرت افتاده است. مادر متوجه و خشم‌گین می‌شود و بر آن طلبه می‌شورد و با جیغ و ناله از او می‌خواهد تا فیلمی را که گرفته است پاک کند. طلبه مقاومت می‌کند، پای دیگران به ماجرا باز و داستان پیچیده‌تر می‌شود.”
حالا فیلم این مشاجرا در شبکه‌های مجازی دست به دست می‌شود تا لعنت کاری که آن طلبه‌ی جوان کرده است، دامنِ همه‌ی طلبه‌ها و بلکه حوزه و نظام را بگیرد.
اسم این کار هر چه باشد، امر به معروف و یا نهی از منکر نیست. اسم این کار بی‌سلیقگی است. اسم‌ش تجاوز به حقوق یک انسان و دست‌درازی به حریم خصوصی اوست. اسم این کار گناه است.
نگویید آن‌جا درمان‌گاه بوده و مکان عمومی، توجیه درستی نیست. مگر شما می‌توانید از کسی (حتی یک مرد) که در دریا شنا می‌کند و یا در خیابان راه می‌رود، با این بهانه‌ی این که این‌جا مکان عمومی است و اجازه لازم نیست، عکس بگیرید؟!
احتمالا با تابلوهایی که روی آن نوشته شده است “این مکان مجهز به دوربین مخفی است” روبرو شده‌اید. این هشدار ممکن است جنبه‌ی بازدارنده هم داشته باشد؛ ولی هدف اولیّه‌ی آن ترساندن نیست؛ بلکه رعایت حقوق افراد است. به این معنا که یک نفر، حتی اگر دزد باشد و بخواهد دزدی بکند، باز هم حق دارد که بداند یک جایی دارند از او فیلم‌برداری می‌کنند.
این تابلو به این معناست که در مکان عمومی، حریم خصوصی یک دزد هم محترم است. حریم خصوصی افراد حتّی در نکان‌های عمومی هم محترم است. با هیچ بهانه‌ای نباید حقوق افراد زیرپا گذاشته شود.
آقایان محترم، چشمی را می‌خواهید پاک کنید، با نادانی خود کور نکنید! با این کارها نفرت را در عمق جان مردم ته‌نشین می‌کنید. به بهانه‌ی امر به معروف، مردم را به جان هم نیاندازید. این دستور متعالی دینی، برای حفظ انسجام و سلامت جامعه است، از آن جوری استفاده نکنید که جامعه دوقطبی شده  و مردم را با یکدیگر دست به‌یقه شوند.

***

همدردی باش، همراز اگر نه‌ای

سهند ایرانمهر

ماجرای تاسف‌باری که در بیمارستانی در قم اتفاق افتاد، بار دیگر مساله مغفول مانده امنیت فردی و اجتماعی را یادآور شد.
امنیت در ساده‌ترین تعریفش که از امنیت فردی و روانی شروع می‌شود یعنی اینکه منِ انسانی مورد تهدید قرار نگیرم و احساس امنیت یعنی اینکه این وضعیت را با گوشت و پوست احساس کنم. نقطه محوری احساس امنیت یک انسان، به رسمیت شناختن حق حیات اوست و حیات نه فقط به جسم که به روح‌و منزلت و در سطوحی بالاتر به دارایی‌های مادی و معنوی‌ و دراختیار داشتن فرصت برابر اجتماعی مربوط می‌شود. نمی‌توان امنیت فردی انسان‌ها را نادیده گرفت و از امنیت اجتماعی سخن گفت یا امنیت مادی آنان را بی‌اهمیت جلوه داد و صحبت از معنویت کرد.
امنیت حلقه مفقوده در جهان‌معنایی ایرانیان در طول تاریخ بوده است که غیاب خود را در آیینه فرهنگ نیز نشان داده است. تاکید بر یکسان نبود حال دوران، سر دادن ندای « امان!…امان!…» در آواز و‌موسیقی و‌ «زنهار!» در شعر و ترس‌های عمیق شاعر از زمین‌و زمان و‌ تصویر بر روی دیوار که باعث می‌شود به دنبال گریز به هرجایی جز « اینجا» باشد، نمونه‌هایی از این فقدان امنیت است:
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
(مهدی اخوان ثالث)
تفاوت میان احساس امنیت و احساس‌ناامنی نه تنها در خود افراد جامعه بسیار است که تاثیر بازتاب این‌ دو‌احساس نیز حیرت‌آور است. جامعه‌ای که احساس ناامنی می‌کند، جامعه‌ای است که یا با خشم و نفرت یا با ترس‌ و اضطراب بر کلیت آن جامعه می‌شورد و این شوریدن یا با گریز از محیط خواهد بود و یا با درهم‌پیچیدن همه ساختار‌، اینجاست که حکمرانی خردمحور برای بقای نظم و پایداری خود احساس امنیت فردی‌و‌ روانی را تقویت می‌کند و  حتی اگر درجایی قادر به تامین آن نیست دست‌کم بر صورتش عرق شرمی می‌نشیند و حکمرانی نابخردانه به تعبیر غاده‌السمان شاعره عرب، بر جایی که خود پای خواهد گذاشت، بذر خار می‌پاشد.

***

درباره‌ی فیلم درمانگاه قم: فردا سیاه است

محمدحسین روانبخش

مادری سعی می‌کرد مانع از حرکت خودروی ون نیروی انتظامی شود و التماس می‌کرد که دخترش بیمار است و او را رها کنند. راننده‌ی خودرو بی‌اعتنا به حضور او در جلوی خودرو و التماس‌هایش سعی می‌کرد راهش را ادامه دهد و برود. صحنه‌ی عجیبی و متاثرکننده‌ای برای مردم بود: اما آن‌ها که باید پیش و بیش از مردم از دیدن چنین صحنه‌ای شرم کنند، هیچ واکنش قابل اعتنایی به آن نداشتند.
تصور می‌شد با اعلام این‌که راننده‌ی خاطی توبیخ شده ماجرا تمام می‌شود، غافل از این‌که بغض و نفرتی که چنین رفتارهایی تولید کرده، نه تنها اعتبار پلیس و زحمات بسیاری از نیروهای خدوم آن را از بین می‌برد، بلکه اساس آن‌چه باعث چنین کارهایی شده را هم در چشم مردم بی‌اعتبار و ناخوشایند می‌کند؛ و دریغ و درد که مستمسک آن‌هایی که چنین می‌کنند دین و قانون است.
حالا حتی بعد از تجربه‌ی تلخ اتفاقات پس از درگذشت مرحوم مهسا امینی، بازهم انگار همتی برای پیشگیری و مجازات حراج‌کنندگان اعتبار دین و قانون وجود ندارد؛ در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد. فیلم تلخ و ویرانگر رفتار یک روحانی در قم و عکس گرفتنش از مادری در یک مرکز درمانی، فقط بازگو کننده‌ی رفتار غیر‌انسانی و ضددینی یک مدعی دینداری نیست؛ این حادثه برآیند همه‌ی حرف‌ها و ادعاهایی است که تحریک‌کننده‌ی مردم است که در یک قاب جمع شده است؛ و همین است که آن را این‌قدر تاثیرگذار کرده و بغض و نفرت دوباره را تولید می‌کند که بر روی آن‌چه از قدیم مانده سنگینی می‌کند…
نمی‌خواهم برای از دست رفتن دین روضه بخواهم. شریعت اگر حق باشد، صاحبی دارد که خود پاسدار آن است.  ما وظیفه داریم از جامعه‌مان دفاع کنیم و هشدار دهیم که تولید کینه و نفرت در میان مردمی که دو قطب متضاد شده‌اند آینده‌ی خوشی ندارد و فردایی سیاه را رقم می‌زند؛ باد کاشتن و توفان درو کردن باعث قربانی شدن بسیاری خواهد شد و رنج‌هایی را سبب خواهد شد که بی‌پایان است. بفهمید و بترسید از این‌که ادامه‌ی چنین رفتارهایی چه روزگاری را رقم خواهد زد.

***

اعصاب‌های درهم شکسته!
احمد زیدآبادی

کمتر کسی این روزها اعصاب درست و حسابی دارد. بیشتر افراد مانند شاخۀ درختی می‌مانند که انبوهی از برف بر روی آنها نشسته و به نقطه‌ای رسیده‌اند که اگر فقط یک دانۀ برفِ دیگر بر آن اضافه شود، از بیخ می‌شکنند و صدای شکستگی‌شان فضا را پر می‌کند.
خانمی که در بیمارستان قم، با آن فرد معمم درگیری پیدا کرده، بدون تردید همین حال را داشته است. او دیگر تحمل کوچکترین بار اضافی را نداشته و  طلبۀ جوان هم اگر به واقع عکس گرفته و یا با حرکتی خود را در مظان اتهام عکس گرفتن قرار داده، آخرین ضربه را به اعصاب او وارد کرده است.
بدبختانه این گونه صحنه‌های تأثرآور در جامعۀ ما بسیار است. مسئولان در منازل امن خود نشسته‌اند و در خیابان‌ها حضور ندارند. طبیعی است با شرایطی که آنان دارند، همۀ امور را سامان‌یافته و رو به پیشرفت و در یک قدمی فتح قله‌ها ببینند.
در معابر عمومی به ندرت آدمی پیدا می‌شود که احترام دیگران را نگه دارد. اگر به کسی احترام کنی ناباورانه برمی‌گردد و نگاهت می‌کند که شاید خارجی باشی!
بارها پیش آمده که به صرفِ گفتنِ یک کلام خشک و خالی “خسته نباشید” به یک راننده، او به رویم خیره شده و پرسیده که اهل کدام کشورم؟ هر چه اصرار کرده‌ام که ایرانی‌ام، باور نکرده است! بله، گویی به یک قدمی قله‌ها رسیده‌ایم، البته اگر نهیم نام زنگی، کافور!

از: ایران امروز 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.