اردشیر لطفعلیان
از پائیز هزار و چهارصد و یک خیزشی بزرگ و پیگیر در ا یران به پیشگامی زنان و مردان نسل جوان، نسلی که در دامان انقلاب زاده و پرورده شده است، برای پایان دادن به نظام نکبت و فساد جمهوری اسلامی که نخبگانش مشتی دستار بند دغلکار و متظاهر به دین، ولی تشنۀ قدرت انحصاری و جاه و مال دنیوی اند آغاز شد. در این خیزش که کشته شدن یک دختر جوان کُرد تبار به دست گشت ارشاد- یکی از ابزار قدرت نمایی همین طبقۀ منفور و فریبکار- به آن دامن زد، زنان نقش پیشتاز داشتند و شجاعت و پایداری بی مانند آنها در برابر سرکوب و کشتار بی امان استبداد مذهبی در کنار مردان نسل نو، تحسین و همدردی جهان را برنگیخت. از آغاز چنگ اندازی دستاربندان بر قدرت انحصاری در پی مصادرۀ انقلاب بهمن ۱۳۵۷، ما شاهد انواع محدودیت های اجتماعی و محرومیت های حقوقی برای زنان و یورش های منظم به زندگی خصوصی و خانوادگی آنان به بهانۀ اطمینان از رعایت حجاب و اجرای فریضۀ “امر به معروف و نهی از منکر” بوده ایم. امّا در حقیقت این کار به صورت وسیله ای در دست سردمداران استبداد مذهبی برای تأکید بر حضور خود و یادآوری این که چه کسی واقعیت قدرت را در دست دارد در آمده است.
در ارتباط با حجاب زنان تنها فرمانی که در قرآن می توان یافت در آیۀ ۵۹ از سورۀ احزاب به شرح زیر است: أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (ای پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگوی که خود را در ردا هاشان بپوشانند تا به آن شناخته شوند و مورد ایذاء قرار نگیرند و خداوند بخشنده و مهربان است.)
از این آیه مانند همۀ آیات قرآن تعبیرهای بی شمار به عمل آمده است. برخی از مفسّران و مُحدّثان به تأویل های دور و دراز و دلبخواه خود که نص آیه به شکل صریح دلالت بر آن ندارد دست زده اند، چنان که حتی یکی از آنها آیه را چنین تفسیر کرده که زنان مسلمان هنگام خارج شدن از خانه باید تمامی سر و روی خود را کاملا بپوشانند و تنها یک چشمشان را برای آنکه پیش پای خود را ببینند باز بگذارند.آماّ محمد جریر طبری، مفسّر معروف ایرانی تبار قرآن (۳۱۰-۲۲۴ هجری) بر این عقیده است که با توجه به برقرار بودن رسم برده داری در آن روزگار مقصود اصلی از سفارش چنین پوششی برای زنان و دختران مسلمان در آیۀ مورد بحث این بوده که هنگام بیرون آمدن از خانه از بردگان (که ظاهرا هرکسی می توانسته بدون هیچ عقوبتی به آنها آزار رساند) باز شناخته شوند و مورد ایذاء قرار نگیرند. برخی از مفسّران دیگر هم نظری شبیه به تفسیر طبری از آیۀ یاد شده ابراز کرده اند ولی آنچه در مجموع از این تفسیرها می توان استنباط کرد این است که محیط اجتماعی عربستان در دوران پیامبر با سلطۀ برده داری برآن (که در اسلام هم مجاز شناخته شده) محیط سالمی برای رفت و آمد آزاد زنان نبوده و به همین دلیل هم مقرر شده که آنها هنگام ظاهر شدن در کوی و برزن خود را در رداهاشان بپوشانند ولی هیچگونه اشاره ای که این پوشش باید شامل سر و رو نیز باشد در این آیه دیده نمی شود.
نتیجه گیری نگارنده از آیۀ یاد شده و تفسیرهای گوناگونی که از آن به عمل آمده این است که حجاب زنان به گونه ای که آخوندهای ما بر آن تأکید می ورزند تنها برآیندی از جامعۀ هزار و چهارصد سال پیش عربستان است و نباید زنان جوامع دیگر را به زور به رعایت آن واداشت، مگر آنکه زنانی به میل خود بخواهند به آن شیوه در انظار ظاهر شوند. می دانیم که بعد از درگذشت پیامبر و از عهد عُمر به بعد، که عربها با تعرّض و تجاوز به سرزمین های خارج از زادگاه اصلی اسلام این را آیین بر گسترۀ وسیعی از جهان متمدن به زور شمشیر تحمیل کردند، حجاب به صورت دستاویزی نیرومند برای تحکیم مرد سالاری و تبدیل زنان به بازیچه ای برای اِعمال قدرت و اطفای شهوت در آمد. بنا بر این، برخلاف ادعای متشرعان، حجاب زن را به هیچ روی نمی توان از مقتضیّات اصلی دین دانست.
البته بحث مربوط به جایگاه و حقوق زنان را در اجتماع به هیچ روی نباید به موضوع حجاب محدود کرد. هنگامی که سخن از حقوق مساوی زن و مرد مطرح می شود، حجاب به صورت یکی از مسائل فرعی آن در می آید. در جامعه ای که برابری بر آن حکمفرماست زن و مرد هر دو باید در انتخاب لباس و پوشش مناسب برای خود آزاد باشند و این آزادی بخشی از حقوق اولیّۀ هر فرد انسانی است. براین اساس اگر در کشورما زنانی بخواهند با حجاب در اجتماع ظاهر شوند، در باور نگارنده باید خواست آنان را محترم شمرد.
انگیزۀ واقعی از پیچیدن زن در پوشش سیاه ترسناکی که آخوندها آن را حجاب توصیف می کنند و عدول از آن را بدحجابی یا کم حجابی می دانند نه پاسداری از شأن و احترام انسانی او بلکه پوشاندن او از چشم مردان دیگر به عنوان یک وسیلۀ اطفای شهوت برای استفادۀ انحصاری کسی است که به اعتقاد دینداران ظاهر پرست به عنوان شوهر بر وی حقّ تملّک پیدا کرده است. متولیّان خود گماشتۀ دین، حجاب را حصار عفاف زن می دانند، حال آنکه یک تکه پارچه برای زنی که بخواهد بی عفافی کند حصاری نمی تواند باشد. در اینجا وامی دیگر از ایرج میرزا شاعر آزاده و روشن اندیش معاصر که در سروده های خود بیش از دیگر بزرگان فرهنگی همزمانش به حقوق زنان توجه کرده و روحانی نمایان کهنه پرست را در معرض انتقادهای گزنده قرار داده است مناسب می نماید:
اکر زن نیست عشق اندر میان نیست
جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت مگر سیری، پیازی؟
که توی چادر و چادر نمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی
چرا مانند شلغم در جوالی؟
سر و ته بسته چون در کوچه آیی
تو خانم جان نه، بادنجان مایی
بدان خوبی در این چادر کریهی
به هر چیزی به جز انسان شبیهی
به عصمت نیست مربوط این طریقه
چه نسبت گ… دارد با شقیقه
نه آخر غنچه در سیر تکامل
شود از پرده بیرون تا شود گل؟
تو هم دستی بزن این پرده بردار
جمال خود به عالم کن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور می کن
در و دیوار را پر نور می کن
فدای آن سر و آن سینۀ باز
که هم عصمت در او جمع است هم ناز
حقوق زن در دیگر کشورها
همانگونه که اشاره رفت، زیر پا گذاشتن حقوق زن خاصّ جوامع شرقی و دنیای سوّم نیست، بلکه در اکثریّت کشورهای پیشرفته نیز حقوق زن در معنای امروزین آن پیشینۀ چندان درازی ندارد. برای مثال، در سوئیس که در قلب اروپا قرار گرفته و همواره در صدر کشورهای پیشرفته از آن یاد می شود، تنها چند دهه پیش بود که به زنان حقّ رأی داده شد.
شاید وضع زن در هیچ کشوری به ناهنجاری عربستان سعودی نبوده باشد. در این کشور که خاندانی آزمند و فاسد، با سود جستن از سلاح دیــن بر مقدّرات تمامی مردم یک جامعه سلطۀ بی چون و چرا داشته اند قانون اساسی قرآن است و حکومتگران بر اساس نحوۀ تعبیرشان از قرآن ادّعا داشته اند و دارند که در کار خود از احکام الهی الهام می گیرند. در همان حال بیداد و نا برابری و فسادی که بر آن سرزمین حکمفرماست شهرۀ آفاق است. تنها در چند سالۀ اخیر است که با دست انداختن محمّد بن سلمان، ولیعهد جوان سعودی بر واقعیت قدرت، پاره ای تغییرات سطحی در برخی روشهای متحجّر قبیله ای در آن کشور به عمل آمده و از سخت گیری بر زنان از جمله با دادن حق رانندگی به آنان اندکی کاسته شده است. واقعیت این که در خاستگاه دین اسلام ستمی که طی قرنها بر زنان رفته به راستی عظیم بوده است، تا آنجا که می توان گفت نیمی از مردم آن در عمل هویّت انسانی نداشته اند. همین چند سال پیش بود که وقتی جمعی از زنان سعودی برای اعتراض به این وضع ناگوار بر آن شدند که با هم در پشت فرمان اتومبیل در ریاض یا شهر دیگری به حرکت درآیند، پلیس با خشونت آنها را متوقّف ساخت و بازداشت کرد. در دوران جاهلیّت، لااقل به زنان اجازۀ شترسواری می دادند، امّا در عربستان زنان مجاز نبودند پشت فرمان اتومبیل که امروز در آن کشور جای شتر را گرفته است بنشیند. در دیگر کشورهای عرب شاید غیر از مصر و سوریه ، وضع تنها اندکی از عربستان سعودی بهتر باشد. حقیقت آنکه مردان نیز، در آن سرزمین حق چندان بیشتری از زنان ندارند. همه، از مرد و زن باید مطیع و منقاد محض خانوادۀ حاکم باشند، چنانکه کمترین خرده گیری بر آنان به بهای جان کسی که جرأت این گستاخی را به خود دهد تمام می شود. نمونۀ آن قتل فجیع عدنان خاشُگی، روزنامه نگار سعودی بود که از اطاعت محض دستگاه حاکم سرپیچید و به نگارش مقالاتی حاوی پاره ای انتقادات ملایم در روزنامۀ واشنگتن پست از راه و رسم کشور داری در زادگاه خود مبادرت ورزید. در اکتبر ۲۰۱۸ او را که به گواهی سند ازدواجش با زنی که دوست می داشت نیاز مند بود فریبکارانه به سرکنسولگری سعودی در استانبول کشاندند و در آنجا یک گروه ۱۶ نفری از آدم کشان دستگاه حکومت که گوش به فرمان همان ولیعهد اصلاحگر! بودند او را پس از شکنجۀ وحشیانه کشتند و برای گم کردن هرگونه رد پایی بدنش را قطعه قطعه کردند و در کیسۀ زباله جای دادند. منتها آنها نمی دانستند که یک دوربین مخفی دولت ترکیه همۀ حرکات و گفتارشان را ضمن ارتکاب آن جنایت هولناک ضبط کرده است. حکومتگران سعودی فکر می کردند این جنایت وحشیانه سر به مهر مانده است، حال آنکه از راز شان در برابر چشم حیرت زدۀ جهانیان پرده برداشته شد.
راه دور نرویم، در اواسط ژانویۀ ۲۰۲۳ خبری در رسانه ها انتشار یافت حاکی از این که یک شهروند سعودی به نام العوادی القرنی تنها به این سبب که تویت هایی برای روشنگری جامعۀ سعودی با تأکید بر ضرورت رعایت حقوق انسانی زنان منتشر کرده به، اعدام محکوم شده است.
در برخی کشورها مانند ژاپن، با وجود دستیابی به آخرین پیشرفت های علمی و فناوری های امروزین، وضع زنان تحوّلی درخور نیافته و برخورد جامعۀ مردسالار با زنان تفاوت چندان زیادی نسبت به آنچه بود نیافته است. رفتار فاتحان ژاپنی در دهه های نخستین قرن بیستم با زنان کشورهای مغلوب و به فحشاء کشیدن اجباری آنان به گونهای تکاندهنده بازگو کنندۀ این طرز تفکّر بود. پس از گذشت چندین دهه از پایان جنگ دوّم جهانی، فقط چند سال پیش بود که نخست وزیر وقت ژاپن از آنچه که سربازان ژاپنی در جریان اشغال کره جنوبی با زنان آن کشور کردند با اکراه پوزش خواست و تازه همین پوزش ۷نیمبند به شدّت نارضایی برخی از جناح های سیاسی را در ژاپن برانگیخت.
برای به دست دادن مثال زنده از تعدّی به حقوق زنان باز نگاهمان را به ایران بر می گردانیم.. هنوز در خوزستان میان قبایل عرب، اگر دختـــران بــه مـــردی غیـر از کسی که بزرگ خانواده یا طایفه می خواهد برای همسری آنها دل بسپارند، در خطر مرگ قرار می گیرند. زشتی و شناعت این رسم در میان قبایل عرب خوزستان در چند دهۀ اخیر با وقوع قتل های متعدد زنان به چنان شدّتی رسید که حتّی تعدادی از قاضیان محاکم شرع به چنین وضعی اعتراض کردند و خواستار آن شدند که قاتلان در صورت گذشت طرف خصوصی، باز به عنوان تجاوز به حقوق عمومی تحت تعقیب قرار گیرند و مجازات شوند. از هنگام استقرار جمهوری اسلامی که قانون قصاص دوران جاهلی بر دادرسی جزایی ایران حاکم است، قاتلانِ گستاخِ زنان ستمدیده با پرداخت مبالغی ناچیز به نام خون بها از هرگونه کیفری در امان میمانند و با بیپروایی بسیار رفتار نکوهیدۀ خود را همچنان دنبال میکنند
۷ حقوق زنان و جنبش فمینیستی
اجحاف مستمر از سوی بخشی از جامعۀ مرد سالار به حقوق زنان سبب شده تا در برخی از کشورهای غربی واکنش های افراطی نسبت به تمامی مردان و در واقع به جنس مرد، بـــه صورت خصومت و کینه توزی لجامگسیخته از سوی گروهی از زنان که نام «فمینیست» بر خود نهاده اند بروز کند. این نکته درخور یادآوری است که در هیچ جامعهای، همۀ مردان به حقوق زنان تجاوز نمی کنند و چه بسا که شمار بزرگی از مردان در همه جا با همسران و خواهران و دختران خود رفتاری در نهایت مهر و انصاف داشته باشند. بنابراین همۀ مردان را مسئول بدرفتاریهای حال یا گذشته نسبت به زنان دانستن کاری است که با خرد و انصاف سازگار نیست. حقیقت انکار ناپذیر این است که زن و مرد در زندگی مکمل یکدیگرند و بدون همکاری و هماهنگی با یکدیگر به هیچ کمالی نمی رسند و به تنهایی و شکست و افسردگی محکومند. پس جامعۀ سالم چنان جامعهای است که دو نیمۀ ترکیب دهندۀ آن با یکدیگر در وفاق و همدلی زیست کنند. به اعتقاد این قلم زنانی که کینه توزی با مردان را به عنوان وسیلهای برای استیفای حقوق خود و هم جنسانشان برگزیده اند نیز به راه خطا میروند و حتی به عقیدۀ برخی از صاحبنظران اجتماعی از تعادل روانی بی بهره اند و بهتر است برای پرهیز از ناهنجاری های جدّی در جامعه، به دنبال مداوای خود باشند.
زن ایرانی، همگام و همرزم مرد ایرانی
این بخش را بدون سخنی در شایستگی زنان ایرانـــی و بزرگداشت تلاش ها و سخت کوشی های آنان در پیکارهای سیاسی و اجتماعی در کنار مردان نمی توان به پایان برد.
زنان ایرانی در نخستین جنبش مردمی دهه های پایانی قرن نوزدهم که به “جنبش تنباکو” معروف است، سهم مؤثّر و ارزشمندی داشتند و بدون همکاری آنان، جنبش به پیروزی نمی رسید. اسناد معتبر تاریخی مشارکت فعّالانۀ زنان را در جنبش مشروطه خواهی نیز به نمایش می گذارد. در جریان انقلاب بهمن ۵۷ هم ما شاهد حضور گستردۀ زنان در مبارزات آزادی خواهانه و تظاهرات و راه پیمایی های انبوه و متعخددی بودیم. این که یک فرقۀ واپس گرای مذهبی به رهبری دستار بندی فریبکار و عهد شکن آن انقلاب را مصادره کرد و استبدادی به مراتب خشن تر را بر همۀ شئون جامعه و بویژه حذف همۀ حقوق آزادی های به دست آمده برای زنان جایگزین استبداد سلطنتی کرد مقولۀ دیگری است که جای بحث آن در اینجا نیست.
چنانکه به یاد داریم، در آستانۀ انقلاب بهمن پنجاه و هفت حتی بسیاری از زنانی که از سالها پیش با حجاب وداع کرده بودند به نشانۀ مخالفت سیاسی با نظام حاکم درآن جریان چادر به سر کردند، امّا بخوبی روشن است که منظور آنها از این کار، پیوستن به صف واپس گرایان و ماجراجویان به ظاهر متدیّن که در مرحلۀ بعدی با دستاویز دین و توسّل به انواع فریبکاری ها، نامردمی ها و ستمگری ها بر اوضاع مسلّط شدند، نبود و ادّعاهایی که اینان امروز از این بابت می کنند یکسر پوچ و بی اساس است.
۷زنان ایرانی بعد از انقلاب و مصادرۀ قدرت به وسیلۀ روحانی نمایان، چه در خارج پا به پای همسران، برادران خود و چه در داخل در محیط خفقان زدۀ استبداد فقاهتی انکارناپذیر خود را بر استوار ماندن خانواده ها و به سلامت گذشتن از بحران سهمگین بعد از به ثبوت رساندند.
در داخل، علیرغم فشارهای وحشتناک دین سالاران که می خواستند همۀ زن ها را خانه نشین کنند، زنان ایرانی با شهامت و سرسختی و هوشمندی، در زیر همان چادرها و مقنعه های تحمیلی، از خانه بیرون آمدند و فعّالانه در همۀ صحنه های زندگی اجتماعی شرکت جستند، چنانکه امروز به رغم سیاست های مرتجعانه و زن ستیزانۀ نظام فقاهتی، در همۀ ارکان اجتماع حضور دارند و پایداری های سرسختانه شان در برابر تحمیلات و تعدّیات این نظام ارتجاعی در چهل و چند سالی که از وقوع انقلاب گذشته، یکی از عواملی بوده که استبداد مذهبی را بیش از پیش رسوا و انگشت نما کرده است.
به عنوان نتیجه گیری از آنچه در سطور پیشین گفته شد، می توان بر نکات زیر انگشت گذاشت:
- رفتاری که امروز در ایران با زنان صورت می گیرد، ریشه در هجوم عربها به کشور ما و پیامدهای فرهنگی دیرپای آن دارد و نظام حاکم کنونی در واقع یکی از بقایای آن تهاجم است. این خشونت در بیش از چهار دهه ای که از عمر استبداد دینی در ایران می گذرد در وجوه گوناگون برخورد با زنان آشکار و چشمگیر بوده و رسوبی از همان خشونت بدوی عرب ها با زنان جامعۀ خویش است. در پاره ای از متون تاریخی خوانده ایم که در برخی از قبایل عرب حتّی نوزادان دختر را زنده به گور می کردند.
- حجاب در حقیقت نمادی از یک تلاش ارتجاعی و سرکوبگرانه برای جداسازی دو نیمۀ اساسی جامعۀ انسانی، یعنی زن و مرد از یکدیگر و جلوگیری از همکاری و همگامی ثمربخش آنها با یکدیگر است. در کشورهایی که نظام های مردمی بر سر کارند، این جداسازی وجود ندارد. پس آشکارا میتوان دید که حجاب یکی دیگر از ابزار اختناق است که به کمک آن راه برای سلطۀ خودکامگی های متّکی بر دین هموارتر می شود.
- واقعیّتی که نمیتوان نادیده گرفت این است که در نظام پیشین هم با وجود بعضی دستاوردهای مهم زنان در عرصۀ اجتماعی، در صد ناچیزی از آنان در سطوح تصمیم گیری حضور داشتند، ولی حقوق زن در دوران استبداد فقاهتی در همۀ زمینه ها راه قهقرا پیموده و شأن و منزلت انسانی او به سختی در معرض تضییع و تجاوز قرار گرفته است. محرومیّت زنان از حقّ قضاوت و بی ارزش شدن شهادت آنها در محاکم، تنها نمونههایی از این تجاوز آشکار به حقوق شناخته شدۀ زنان در دوران پیش ز انقلاب به شمار می روند.
به عنوان بخشی از آثار سلطۀ طولانی نظام های استبدادی حاکم بر کشور ما، زنان آزاده و صاحب اندیشه همواره در معرض فشار و محدودیت قرار داشته اند، ولی از هنگام استیلای استبداد دینی بر قدرت انحصاری، انواع فشارها و تبعیضات نسبت به زنان و نادیده گرفتن حقوق شهروندی آنان به شکل بی سابقه ای زننده تر و فاحش تر شده است. رفتار شرم آوری که در زندان های جمهوری اسلامی از همان آغاز چیرگی این نظام با زنان و دختران دگراندیش صورت گرفته و می گیرد نمونه ای از طرز برخورد کارگزاران دستگاه حاکمیّت با زنان ما است. مرگ دلخراش زهرا کاظمی، روزنامه نگار شجاع و زهرا بنی یعقوب، پزشک جوانی که سال های عمرش از بیست و چهار نمی گذشت، تنها دو نمونه از موارد مشهور این چنین رفتاری در سالهای گذشته بوده است وگرنه میدانیم که هزاران زن و دختر دیگر به همین وضع فجیع به دست دژخیمان نظام ولایت فقیه به گونه ای دردناک و غیر انسانی جان باخته اند، ولی کسی از سرنوشت آنها آگاهی درستی ندارد. در چند ماهۀ گذشته نیز غیر از مرگ دلخراش مهسا امینی به دست مأموران گشت ارشاد، شمار چشمگیری از زنان و دختران شجاعی که به صف اعتراضات مردمی علیه حاکمیت مذهبی پیوستند از گوهر زندگی عاری شده اند.
با همۀ هیاهویی که نظام حاکم در بارۀ مبارزه با فساد و بی بند و باری نوع غربی به راه انداخته و ادّعاهایی که برای پی افکندن یک مدینۀ فاضلۀ اسلامی دارد، خبر هایی که هر روز از کشور می رسد و گزارشهای فراوان و مستند دیگر نشان میدهند که در کمتر دورهای فساد چنین فراگیر و بنیانی بوده و زنان در چنین شمار انبوهی قربانی آن شدهاند. افزوده بر تعداد بزرگی از آنان که به سبب فقر و دیگر ناهنجاریهای برخاسته ازشیوۀ حکومت فقها به تنفروشی روی آورده اند، شبکه های فحشاء نیز که طبق گزارش های موثّق زنان و دختران جوان ایرانی را برای کامجویی شیوخ عرب شکار می کنند به شکل وسیعی فعّال بوده اند. چند سال پیش حتی سرپرستی یک روحانی ارشد جمهوری اسلامی (رئیس دادگاه شرع کرج) بر یکی از این شبکه ها فاش شد. امّا در حالی که رژیم دهها تن از جوانان محروم را به سبب تخلّفات ناچیز به عنوان اراذل و اوباش به بالای چوبه های دار فرستاده، برای آن قاضی شریف! اسلامی مجازات بسیار سبکی نسبت به سنگینی و شناعت جرمی که مرتکب شده بود منظور داشتند. همچنین چندی پیش افشا شد که یک سرار سپاه به نام “زارعی” شماری از زنان کاملا برهنه را برای تماشا و لذت جویی در برابر خود به نماز و رکوع و سجود وامی داشته است. طرفه آنکه سردار “زارعی” گویا فرماندۀ تیپ ضد منکرات پایتخت و کسی که بوده که هزاران دختر و پسر جوان را در دوران تصدی خود به خاطر بیرون افتادن چند طرّۀ مو بازداشت کرده و آزار داده و به زندان فرستاده است. پس از افشای آن رسوایی دیگر کسی از آن سردار محترم خبریی نشنید و این خود نمونۀ دیگری بود از میزان پایبندی سردمداران استبداد دینی به تقوا و پاکدامنی که آن را شب و روز از بلندگو های خود جار می زنند. هوسرانی و شهوت پرستی مقامات نظام مذهبی از راه تعدد زوجات و ازدواج موقّت (صیغه) که دین فروشان آن از موارد برتری اسلام بر دیگر ادیان یکتاپرستی می دانند و به آن می بالند خود مقولۀ دیگری است که از احترام واقعی زن در اسلام شیعی پرده برمی دارد.
آنچه به عنوان سخن پایانی این بخش می توان گفت این که، حقوق زن نیز مانند حقوق مرد تنها در سایۀ دموکراسی و زیر نظارت حکومتی پاسخگو در برابر مردم تأمین و رعایت می شود. بنابراین اگر شعاری در رابطه با موضوع این بحث باید داد این است که: نه مردسالاری، نه زن سالاری. زنده باد برابری در سایۀ مردم سالاری. مردم سالاری نیز جز از طریق مشارکت فعّال و گستردۀ تودۀ مردم، چه مرد و چه زن، در سرنوشت خود و جامعۀ خویش به تحقّق نمی پیوندد.
از: سایت جبهه ملی ایران – خارج کشور