غلامرضا خسروی هوادار مجاهدین در رفسنجان به اتهام کمک مالی به تلویزیون این سازمان بازداشت میشود. به گفته وکلای وی، او در دادگاه انقلاب آن شهرستان بازجویی و محاکمه و به سه سال حبس تعزیزی و سه سال حبس تعلیقی محکوم میشود. دادستان به رأی صادره اعتراض میکند و دادگاه سه سال حبس تعلیقی وی را هم تعزیزی می کند. او علیرغم همه سختگیریهایی که در رابطه با مرتبطین این گروه صورت میگیرد به شش سال حبس قطعی محکوم میشود. اما بازجویان باز دستبردار نیستند. گویا آنها “طعمه”ای به دست آوردهاند که میتوانند با گرفتن “بهانه”هایی، “انگیزه”های دیگری را عملی کنند. ناگهان بدون هیچ دلیل و مستند قانونی پرونده او به تهران احاله میشود. اما شعبهای که پرونده بدان احاله شده (شعبه ۲۶) به این کار ایراد گرفته و حکم قبلی را قطعی و پرونده را مختومه تلقی میکند. باز با اعتراض بازجویان و دادستان پرونده به شعبه تجدیدنظر (۳۶) میرود. در آنجا برخلاف تمامی قوانین جاری کشور این ایراد مطرح میشود که به موضوع “محاربه” رسیدگی نشده است. این اتهام برای اولین بار در دادگاه تجدیدنظر مطرح میشود و در کل مسیر رسیدگی چنین اتهامی به متهم وارد و تفهیم نشده است. این مسئله به خوبی اراده بازجویان و مأموران امنیتی را برای طعمه کردن این زندانی اسیر برای دیگر مقاصد نشان میدهد. پرونده به شعبه ۲۶ برگشت داده میشود. قاضی شعبه اما به وکیل پرونده میگوید این پرونده حکم اعدام ندارد و من به او حبس خواهم داد. ولی با کمال شگفتی وی پس از چندی حکم اعدام میدهد. بقیه سیر پرونده دیگر کاملاً قابل پیشبینی است. ارادهای قوی پشت پرونده برای اعدام این زندانی وجود دارد. حکم اعدام با مستمسک قرار دادن ماده ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی (سابق) صادر میشود که هواداران گروههایی که در حال مبارزه مسلحانه با حکومت هستند نیز محارب تلقی میشوند. این ماده در قانون جدید نیست و باز به گفته برخی وکلا (از جمله خانم شیرین عبادی و خانم مهناز پراکند) طبق ماده ۱۰ همین قانون اگر تغییری در مواد قانون به وجود بیاید و دیگر مسئلهای جرم تلقی نشود باید در صدور حکم آن پرونده قانون جدید ملاک قرار گیرد؛ اما باز با کمال شگفتی حکم اعدام در دیوان عالی کشور تأیید میشود. حال طعمه برای تحقق “انگیزه” نیروهای امنیتی آماده شده است. زمان اجرای این انگیزه را آنها خود و بنا به مصلحت زمانه تعیین میکنند.
اما انگیزه آنها چیست؟ در رابطه با گروههایی که در حال برخورد نظامی با حکومتاند، یا سابقه این کار را دارند، هر زندانی در هر سطحی از اتهام که باشد، “طعمه”ای است برای برخورد و تسویه حساب سیاسی و مقابلهجویی و گروکشی و انتقام. این امر در سال گذشته در رابطه با اعدام ناگهانی تعدادی از زندانیان بلوچ در انتقام ترورها و یا کشته شدن گروگانهایی که دست برخی گروههای مسلح بودند، به خوبی نشان داده شد.
در رابطه با مجاهدین خلق، گروهی که از یک سابقه پرافتخار به وضعیتی تراژیک و اسفبار رسیده است، باید مستقلاً بحث کرد. یک “انگیزه” نیروهای امنیتی در رابطه با هواداران و مرتبطین این گروه برخورد سیاسی و انتقامی با آنها، با “بهانه” کردن اتهام و یا رفتاری از آن طعمه است.
اما در رابطه با غلامرضا خسروی به نظر می رسد “انگیزه”های دیگری به صورت عامل قویتر عمل کرد. وی از شهرستان به تهران منتقل شد و در زندان تهران در رابطه با طیف دیگری از زندانیان سیاسی قرار گرفت و با آنها همنوایی کرد. او دیگر تنها “موضوع” و “طعمه” یک جریان سیاسی نبود که در ماه های اخیر نیز کار خاصی نکرده اند. او میتوانست “نمونه” انتقام و سرکوب با موضوع وسیعتر و بزرگتری باشد. اگر سعید مدنی به خاطر نقش اش در بند ۳۵۰ با چند بار رفتن به سلول انفرادی و سپس تبعید به زندانی دیگر مجازات میشود، غلامرضا خسروی “بهانه”هایی را در بر دارد که میتواند هزینه سنگینتری بپردازد.
کسانی که مدتی پیش به بند ۳۵۰ زندان اوین حمله کردند میخواستند ضرب شستی به زندانیان نشان دهند که یادشان نرود کجا هستند و از این طریق پیامی نیز به فضای داخلی و بینالمللی بفرستند که اگر در موضوع هستهای عقبنشینی میکنیم این را علامت ضعف ما نگیرید تا قدم به پرونده حقوق بشر بگذارید. دولت ایران در این حوزه کارهای نیست و ما هر کاری بخواهیم میکنیم. اندازه نگه دارید!
اما آنها با مقاومت زندانیان، خبررسانیهای سریع و انعکاس گسترده این مقاومت و… روبرو شدند که بر عصبانیتشان افزود. “عقلانیت لومپنی” حاکم بر نیروهای نظامی – امنیتی (که باید در آینده درباره آن بیشتر بحث کرد)، اقتضاء میکرد که این مقاومت و استمرار بیجواب نماند: سر تراشیدن، به انفرادی فرستادن، فشار درونی (از طریق وزارت اطلاعات و وزیر دادگستری) و بیرونی از طریق پیغامهای پنهانی به دولت برای عدم موضعگیری درباره این سرکوب، طراحی نقشههای دیگر برای تصفیه این بند زندان و…
اما حالا “بهانه” سابق یعنی حکم اعدام برای محاربه (محاربه توسط زندانی که هیچ گاه دست به اسلحه نبرده است) میتواند محمل خوبی برای تحقق “انگیزه” اصلی باشد. عقلانیت لومپنی هم اقتضاء میکند زندانی زیر حکم اعدامی که با کمال “پررویی” در “مقاومت” زندانیانی با دیگر اتهامات همراهی میکند، رویاش کم شود. اما این “رو کم کنی” که میتوانست اشکال مختلفی داشته باشد، در بالاترین و شدیدترین وجه صورت میگیرد: اعدام.او در هنگام اعدام در پایان حکم شش سال حبس اولیه اش قرار داشت.
این “اعدام”، این بار انگیزهای بزرگتر از برخورد با گروه مجاهدین و به احتمال قوی صرفاً در برخورد انتقامی با شخص زندانی دارد. به نظر میرسد این سطح از انتقام، انگیزه از عکسالعمل نیروی امنیتی نسبت به مقاومت زندانیانی دارد که جنبش سبز حقخواهی و دموکراسیطلبی که قبلاً در خیابانها در جریان بود، را در زندان ادامه میدهند. آنها در برابر “روایت رسمی” حاکمان از “بازرسی قانونی”! بند ۳۵۰ که با “تلنگر”ی هم همراه نبود!، ایستادند و آن را رسوا کردند. آنها باید “هزینه” سنگینی برای این “زباندرازی” و روی حرف “ما”، حرف زدن بدهند. به خود وی هم وقتی به انفرادی آخر منتقل اش میکردند گفتند که چرا در اعتراضات زندانیان شرکت کرده و سردسته بوده و یادش باشد که چه حکمی دارد. غلامرضا خسروی پرچم خونین این انتقام شد. بهانه کمک مالی به مجاهدین؛ این بار انگیزه انتقامگیری از مقاومت زندانیان و فرستادن یک پیام به آنها، جامعه سیاسی و مدنی و جامعه جهانی بود.
اما آیا “پیغام” آنها شنیده خواهد شد؟ تجربه سالیان اخیر نشان داده که چنین نخواهد بود.زندانیانی با تفکرات مختلف از زندان اوین و گوهر دشت خواهان جلوگیری از اعدام هم بندی سابق خود شدند.
به قول عیسی مسیح آنچه در نهان خانههای تان نجوا میکردید، در کوچه و خیابان فریاد خواهید زد. زندانیان امروزه نمونه و نماد فریاد در گلو مانده جامعهای هستند که زیر بار فشار تورم و تقلب و خشونت و کودتای آشکار با تبعیض و سرکوبی عریان مواجه است و دوست دارد صدایش را از زبان فرزندان شجاعش بشنود. صدای زندانیان صدای نهفته جامعهای است که زیر بار فشاری سهمگین قرار گرفته است. انتقام از این فرزندان، انتقام از مردم حقخواه نیز هست. هر کس با “ما” طرف باشد چنین “مجازات” خواهد شد. “ما” قوانین خودمان را هم رعایت نمیکنیم. “ما” به هر “بهانه”ای که باشد، “انتقام” میگیریم.
اما موریانهها دارند صولت سلیمانی ظاهری این “ما” را به سرعت میپوکانند، تنها چشم “بصیرتی” میخواهد تا آن را ببیند: وقتی گفته میشود عمق فساد مالی تا آنجاست که حتی نمیتوان بر زبان آورد چرا که مردم را نگران میکند. این “پوکیدگی” از دید کمسوترین چشمها نیز پنهان نمانده است. این اعدامها تنها به دلخوشی حاکمان به توفیق این شیوه ها در کوتاه مدت به قیمت انباشت کینه ها در طی زمان می انجامد. شیوه ارعابی که دیگر راه به جایی نمیبرد. اگر میبرد که دیگر کار به اینجا نمیکشید که در اندرونیترین سرای قدرت نیز صدا به نقد و اعتراض بلند شود. در سالگرد مرگ آیتالله خمینی، از مجموعه پیرامون او بخش عمدهای در برابر جانشین او قرار گرفتهاند. کافی است اسامی دو طرف را فهرست و مقایسه کرد. به این میراث باید دوباره نگریست. دیگر سلاح چوبین “مصلحت نظام” که وی به یادگار گذاشت نیز کارآیی ندارد…