به شهادت سرنوشت همه خودکامگان در تاریخ، تاکنون هیچ مستبدی نه با پند و اندرز عاقلان و نه حتی به حربه قانون خود نوشته به عدل و انصاف برگشته و نه به صرافت تغییر رویه استبدادی خود افتاده مگر به ضرب زور قدرت برتر از خود که این از خصایص قدرت بی سوال است که جز با قدرت بالا دست خود مهار نمی گردد و مصداق بارز این مدعا در جهان امروز، زوال حاکمیت دیکتاتورانی چون صدام درعراق و اسلاف او در منطقه، در چند سال اخیر است که همگی ناگزیر مغلوب قدرت برتر از خود شدند، یکی با ضرب و زورحمله بیگانگان، به دخمه می گریزد و یکی با قدرت برتر قیام مردم جان به لب رسیده، از عرش به فرش می افتد و این نیست جز حکم تاریخ که چنین سرنوشت مختومی را برای دیکتاتوران رقم می زند اما گویی این ندای تاریخی نه به گوش رهبری نظام ولایی حاکم بر زادگاه ابا اجدادیمان می رود و نه انگیزه ای برای قیام مردم این کهنه دیار می شود که از روشنفکر و عامی، مدام در حال مماشات با ظالمان حاکم بر خود هستیم و با وجیزه نویسی و پند و اندرز دادن به دیکتاتور، آزادی را از دشمن ازادی گدایی می کنیم و گمان داریم که می توان از شمر، حر ریاحی ساخت.
در خبرها آمده است که سید اصلاحات را هم به فرمان ولی فقیه، همچون آن سه حصر شده جنبش سبز ممنوع الخروج وایضا ممنوع التصویر و ممنوع الکلام کرده وتلویحا او را هم در خانه به حبس کشیده اند و عجبا که برخی ازسیاسیون با شنیدن این خبرگویی برای اولین بار است که چنین بی عدالتی را از نظام و حاکمان مسلط بر مردم می بینند، که چنان شوک زده، نه تنها در پی صحت و سقم این خبر بلکه با استناد به قانون خود نوشته ارباب قدرت، چنین حکمی را از سوی رهبری نظام بعید می خوانند و آن را در تضاد با رویه قضا میدانند غافل که دیکتاتوران بر قانون نا نوشته ای اقتدا می کنند که عاری از سر فصلی چون عدل و انصاف است.
حال پس از پنج سال تحمیل رویه جدید بایکوت مخالفان نظام بصورت حصر خانگی از سوی ولایتمداران وایضا سکوت و مماشات مردم و سیاسیون آزادیخواه با عمله ظلم و قانون شکنان، این روش ابداعی سرکوب، مقبول طبع ولی فقیه درامده تا برای در امان ماندن از اعتراضات جهانی نسبت به فراوانی زندان و زندانی در این بلاد کفر ستیز، خانه های مردم را به سلول های زندان مبدل سازند که نه بازداشت قانونی است و نه حصر شدگان به معنای اخص کلمه زندانی محسوب خواهند شد و اگر هم چشم و گوش بیداری لب به اعتراض گشود، پاسخ همان است که ولی فقیه به صد منت در جواب چرایی حصر رهبران جنبش سبز به نماینده اصولگرا ی مجلس بی خاصیت میدهد و می گوید ” «اگر این ها محاکمه شوند، حکمشان خیلی سنگین خواهد بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کردهایم» و این چنین پاسخی بی شک پاسخ به همه نامه ها وپند و اندرزی است که طی ۵ سال مماشات با دیکتاتور، برای گدایی آزادی خطاب به او و عمله ظلم نوشته شده است تا نگوئید به کدام نشانه، نامه اخیر ۴تن از باور مندان حکومت دینی که بر خود لقب روشنفکران دینی ! نهاد ه اند را مثال می آورم که به قصد آزادی حصر شدگان جنبش سبز، خطاب به دیکتاتور نامه نوشته اند را مثال می آورم.
در نامه (۱) اخیر ۴ تن از باورمندان به حکومت دینی خطاب به دیکتاتور پشنهاداتی برای حل مشکل حصر شدگان ارائه می شود که اگر بنا بر پذیرش آن از سوی دیکتاتور بود پیش از این بنا بر پند و اندرزهائی که تاکنون به او گفته شد، عمل می کرد خاصه که هنوز یک روز از انتشار این نامه نمی گذرد که خبر ممنوع التصویر و ممنوع الخروجی و صد ممنوعیت دیگر رئیس جمهور پیشین نظام سید محمد خاتمی از سوی نزدیکان و اهل بیت رهبری منتشر می شود، آیا این چنین تلاشی برای کسب آزادی گدایی از دشمن ازادی نیست وبه مصداق اب در هاون کوبیدن نباید دانست ؟ ایا وقت آن نیست تا با بکار بستن این سخن عالمان که «حق گرفتنی است نه خواستنی» طرحی نو در اندازیم؟
بیژن صف سری
از: گویا