اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است
(سعدی)
پروژه نامه فائزه هاشمی بهرمانی زندانی سیاسی مصلحتی از زندان اوین همزمان با دومین سالگرد قتل مظلومانه مهسا چند روزی رسانه های داخلی از جمله روزنامه کیهان، میزان، روزنامههای اصلاحطلبان حکومتی و اشخاص وابسته به هر دو طیف اطلاح طلب و اصول گرا به ویژه آن دسته از رسانه های خارجی که دنبال ماهی گرفتن از آب گل آلود بودند را در سیطره خود داشت. ماهیت دختر بابا اکبر، بابا و خانواده کوچک و بزرگ متعلق به بهرمان و باند معروف راهزنان کرمان از ۲۳ بهمن ۵۷ بر کسانی که واقعیت جامعه را با دقت پیگیری کردهاند پوشیده نیست. زیرا براساس مستندات غیر قابل انکار، اکبر شاه یکی از پایدارترین و در عین حال سالوسترین چهره تحکیم و استقرار حکومت اسلامی بوده و از قلع و قمع احزاب و گروههای سیاسی، قتل عام مخالفین با حضور تعیین کننده در کمیته حذف فیزیکی ناباوران نظام حاکم در داخل و خارج می باشد و بزرگ ترین عاملِ به تخت سلطنت رسانیدن خامنه ای، همچنین یگانه عامل ورود سلاح به دستان به اقتصاد و مایملک کشور و مردم تلقی می گردد.[۱]
پروژه این نامه زمانی سوئیچ خورد که دستگاههای امنیتی نظام از کنترل دل پسند رهبر خود فرزانهخوان بر زندانیان سیاسی به ویژه زندانیان زن ناکام ماندند. زیرا زهر چشم های گوناگون شان از قبیل اعدام، شکنجه، تجاوز، تخریب شخصیت، تهدید و آزار خانواده و وابستگان، آزار و کتک تا حد مرگ توسط زندانیان عادی جنایتکار و نهایتا شکنجه سفید به علت جسارت و شهامت و پایداری زندانیان زن، نتیجهبخش نبود. برای مثال برخی از این زندانیان را با جابجایی از زندانی به زندان های دیگر نتوانستند به زیر انقیادکامل درآورند؛ در نتیجه یکی از آخرین راه کارها اختلاف انداختن بین زندانیان زن بود که از این طریق قدرت پایداری و مقاومت آنها را با ترور شخصیت بِشکنند غافل از این که مردم داخل کشور با شناختی که از قهرمانان خود دارند به درستی دست حکومت را خوانده و میدانند اگر فائزه هاشمی سر از زندان درآورده بود علت را باید در جنگ قدرت میان دو جناح حاکم بر کشور جستجو کرد. او هرگز و هرگز چنگ به صورت نظامی که « بابا اکبر » از پایه گذاران آن بوده و آنها را مالک امپراطوری بزرگ اقتصادی و مافیایی همه جانبه کرده، نمی کشد. او و دیگر اعضای خانواده کوچک و بزرگ هرگز دادخواه همسر خونین کفن او نشدند و گویا ابداً چنین همسری وجودخارجی نداشت.
به ندرت اتفاق می افتد که کسی از اطرافیان، وابستگان و بهره گیرندگان از راس هرم قدرت آنهم زیر سلطه حکومت های دیکتاتوری و استبدادی پشت پا به نظام طبقاتی و منافع ناشی از رانت قدرت فامیلی و خانوادگی بزند. پس اگر کسی تصور می کرد که خانم فائزه هاشمی بر علیه نظام فاسدی که بابا از بنیانگذاران موثر آن بود قیام کرده باشد یا حداقل با آن زاویه داشته باشد، فکر باطلی بود. حضور اعضای خانواده و وابستگان قدرت مداران در صحنه سیاسی و اقتصادی برای کسب امکانات بیشتر فقط و فقط در کشورهای غیر دموکراتیک اتفاق می افتد. مستندات موجود نشان می دهد در همه دولت های پیش و پس از انقلاب این دخالت و ورود غیر مجاز خانواده مقامات و حکومت گران در صحنه جامعه عینیت داشته است. از همه فرزندان، برادر، برادر زاده ها، خواهر زاده ها و با پیگیری هفت پشت بابا اکبر از بعد از انقلاب ۵۷ تا کنون در استفاده حداکثری از رانت قدرت تا به امروز استمرار داشته است تا جایی که فائزه هاشمی در قامت یک قاضی به محاکمه گروه فرقان می پردازد، با استفاده از رانت پدر نماینده مجلس می شود، به سازمان تربیت بدنی، دانشگاه آزاد علی الخصوص به نظام ورزشی این دانشگاه که بابا رئیس هیات امنای آن است اعمال سلطه و تصمیم گیری می کند. محسن مهر علی زاده، سعید فائقی، بهرام قدیمی، علی دایی و . . . در زیر چتر دختر بابا در تربیت بدنی و دانشگاه آزاد می تازند و با پول بچه های مردم در آسمان خراش های اقدسیه و . . . زندگی اشرافی برای خود و دوستان شان برپا می کنند. در هواپیمایی ماهان، کرمان موتور و هر نهاد صنعتی و اقتصادی که در استان کرمان و دیگر استان ها و حتی در سواحل دریای مازندران برپا می شود، سهم موثر داشته و توسط عوامل خود در آنها اعمال کنترل می کنند. فائزه هاشمی زمانی که تحت کنترل محافظان خود دوچرخه سواری نمایشی میکردند از امنیت کامل برخوردار بودند، امنیت در زندان دیگر جای خود دارد. درست ساعتی پیش از آتش سوزی در زندان اوین برادر بزرگوارشان از زندان به مرخصی می روند، جای تعجب ندارد؟ این دخالت های غیر مجاز تنها خانواده هاشمی را در بر نمی گیرد. ژست ژن خوب (فرزند عارف) در برابر دوربین با اقرار به رانت خواری او در ورود غیر قانونیاش در جریان مناقصه انتخاب پیمانکار اپراتور دوم با ترکیه و آفریقای جنوبی، مطلب فراموش شدنی نیست. دیروز به ادعای رئیس سابق قرارگاه خاتم الانبیا (سعید محمد) همسر رئیس دولت سیزدهم تصمیم گیرنده بوده بدون اینکه سمت رسمی داشته باشد. متاسفانه امروز هم می بینیم باز هم پسر عارف، پسر و داماد پزشکیان،همه آقازاده ها و . . . با کمال وقاحت وارد صحنه شده، در مراسم رسمی شرکت و قدرتشان را به رخ مردم بلا دیده ایران می کشند.
از مطلب اصلی دور نشویم، پس نه دلیلی داشته و نه سابقهای که کسی در حد و قواره فائزه هاشمی از طبقه خود کنده شده و به مخالفان پیوسته باشد. او و خانواده اش بارها در رقابت های بین دو جناح حکومت مورد حمله قرار گرفته و دوباره تعادل بین آنها آنهم در ویران کردن کشور برقرار شده است و نتیجه اش این شد که مردم در کف خیابان حاضر شده و فریاد بزنند اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمام ماجرا. ولی ممکن است برخی از خوانندگان محترم استثنائاتی را مطرح کنند که فرزند و فرزندانی از طبقه اشرافی خود بریده و یک دل و یک جان به مردم و یا دیگر طبقات پیوسته باشند. بلی درست است از یک استثنا در پیش از انقلاب نام می برم، کاترین عدل دختر دکتر یحیی عدل (پزشک درباری) و همسرش بهمن حجت کاشانی (برادر زاده سپهبد علی حجت کاشانی معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶) به طور قاطع از طبقه درباری و اشرافی خود بریده و به علت وجود فساد در نظام حکومتی رو در روی آن ایستادند (نظام فکری جدید و عملکرد نادرست آنها مد نظر نیست) به هر حال بر علیه نظام طبقاتی حاکم که خانواده هایشان نیز در آن مشارکت داشتند قیام کردند تا این که بهمن در اول اردیبهشت ۱۳۵۴ خورشیدی توسط مامورین امنیتی در ساختمانی در آریا شهر تهران که مسلح بود به قتل می رسد و متعاقب آن کاترین که به اتفاق سه دخترش به غار پیرآقاجی در کوه خلیفه لو در نزدیکی ابهر نقل مکان کرده بود با یورش نیروهای ژاندارمری و پرتاب نارنجکی از بالای دهانه غار کاترین کشته می شود، دختر هشت ساله بهمن مجروح، چشم دختر شش ساله اش به نام معصومه آسیب می بیند ولی دختر سه ساله آنها سالم می ماند[۲]
اینک درصدد هستیم بدانیم که چه کسانی و چه جریانی مدافع نامه فائزه هاشمی هستند. گذشته از مدافعان صریح و روشن فائزه هاشمی از داخل حکومت گران، جریان دیگری تحت عنوان سلطان خواهان در رسانه های وابسته به خود و توسط سایبری های رنگ وارنگ شان در سایت بالاترین و دیگر شبکه ها، به تایید مزورانه بخشی از سخنان اصلی او پرداخته اند. اکنون به ویدئو ۱۲ دقیقهای که توسط یکی از اتوکشیدگان این طیف که خود را با عنوان جعلی «ایران گرا» معرفی می کند به نام آقای نجات بهرامی جلب می کنم. جناب آقای بهرامی به آرامی و ادب همان راهی را رفته که کیانی ها و قاسمی نژادها به تندی و بی ادبانه رفته اند منتها با ادبیات محترمانه، و شایسته است پاسخی محترمانه دریافت فرمایند. ایشان در ابتدا به یک انتقاد آبکی از فائزه هاشمی پرداخته و می فرمایند:
” با انتقاداتی که نسبت به برخی زندانیان در سال های گذشته طیف ایران گرا مطرح کرده ما این انتقادات را قبول داریم. کاملا همچنان همان انتقادات را وارد می دانیم. اما این طور نیست که همه زندانیان را در یک کاسه کرد همه را به یک چوب راند. در واقع[۳]بسیاری از کسانی که سلبریتی سیاسی شدهاند، مدام در پیک اول رسانههای خارج از کشور هستند به خاطر آن زنجیره ارتباطاتی که دارند خوب در زندان هم چندان به اینها بد نمیگذرد از معاش شان، از خانواده شان، از بیرون زندان مطمئن هستند و در واقع به جرات میشود گفت که برای برخی، زندان یک سرمایه گذاری خوب است یک جایگاهی است به دست می آورند و در واقع در صحنه بین الملل هم، اسم و رسمی بهم می زنند. اما ۹۹ درصد زندانیان که چنین چیزی در واقع در اختیارشان نیست”.
آقای بهرامی این جسارت را ندارند و یا صلاح نمی دانند که یکی دو نفر از این زندانیان زن سیاسی را با نام معرفی نمایند. می فرمایند ۹۹ درصد این خصوصیات را ندارند، پس قاعدتا یکی دو نفر بیشتر باقی نمی مانند که مورد نقد و نفی جماعت شاه الهی است. زیرا خانم ژینا سنندجی در مقاله ای در گویا نیوز با عنوان “به بهانه انتشار نامه فائزه هاشمی بهرمانی زندانی سیاسی”، ۱۱۲ زن زندانی سیاسی را با اسم و رسم کامل معرفی کرده اند؛ پس به عقیده آقای بهرامی یک درصد آنها، یک نفر خواهد بود که زندگی ایده آلی را در زندان آنهم زندان تحت ستم حکومت اسلامی دارد!!!!
اگر آدم منصفی مصاحبه های دستگیر شدگان خیابانی را شنیده باشد در خواهد یافت که حتی چند ساعت باز داشت در درون ونها یا بازداشتگاه های موقت چه عوارض دردناکی را تا آخر عمر برای بازداشت شدگان به بار می آورد. آیا این هتک حرمت ها و رفتارهای جنایتکارانه عوامل حکومت، ارزش این را دارد که در فلان رسانه خارجی نامش برده شود و اشتهار پیدا کند؟ حال کسی که سال ها در زندان به سر میبرد از بازداشت، شکنجه، تجاوز، بازجویی تا دریافت سال های طولانی زندان، دور از خانواده، آنگاه از فاصله بسیار دور و دور از جهنم اوین، لاکان، کهریزک و . . . به راحتی دهان باز کرده و بگوییم ” در زندان هم چندان به اینها بد نمی گذرد”، شرم آور نیست؟ ولی من و بسیاری مثل من به درستی میدانند منظور آقای بهرامی کدام زن زندانی سیاسی است، از روزی که خانم نرگس محمدی به عنوان برنده نوبل صلح معرفی شد، جماعت شاه الهی سرسام گرفته بود و از همان مراسم اهدای جایزه تا به امروز خیلی بیشتر از حکومت اسلامی بر علیه این جریان و شخص خانم محمدی موضع گیری کرده و حتی کسانی را که در مراسم مربوط شرکت داشته و آواز خوانده مورد نوازش قرار دادند. چگونه است که آواز خواندن و رقصیدن در مراسمی که به طور معمول با ساز و آواز همراه بوده باعث شرمساری است، اما رقصیدن در کنار دیوار ندبه و کرنش به رئیس دستگاه امنیتی اسرائیل( موساد) افتخار آمیز است؟
آقای بهرامی به بهانه نافهمی فائزه هاشمی از دموکراسی، مانند مرشد خود یعنی شرف اهل قلم شاه الهی ها(امیر طاهری) که دموکراسی را برای ایران و ایرانی بازیچه تلقی می کند و پشیمان است که چرا ۴۵ سال پیش پوتین های همایونی را لیس نزده است، به صحرای کربلا زده و می گویند “این فهم از دموکراسی من میخواهم فقط بگم که چقدر فهم کودکانه است و فهمش برای طرح این موضوع بسیاری از طیف های به اصطلاح جمهوری خواه بسیاری از آنان نه همه آنها (قطعا مورد استثناء آقای بهرامی جمع۱۲ نفره با عنوان جعلی جمهوری خواهان طرفدار رضا پهلوی میباشد) دقیقا از دموکراسی همین می فهمند. “شفافیت، اعتماد میآفریند. یعنی به نظر آقای بهرامی فهم از دموکراسی از منظر فائزه هاشمی همانند فهم از دموکراسی از دید ایمان سلیمانی امیری و یا . . . است!!!
در ادامه، ایشان گریزی بی معنی آنهم به لحاظ کاربرد کلمه دموکراسی در کتابی که توسط یکی از اعضای کومله نوشته شده می فرمایند:
” اینها (کردها) در حینی که در سال های دهه شصت همدیگر را می کشتند با جمهوری اسلامی هم «مثلا» در جنگ بودند ولی خودشان بیشتر از جمهوری اسلامی از نیروهای خودشان می کشتند یعنی در واقع کردکُشیِ اصلی را آنها انجام می دادند”.
می فرمایند “با جمهوری اسلامی هم مثلا در حال جنگ بودند” شرم آور نیست که جنگ کردها را با حکومت اسلامی با همه ابعادش با “مثلا” نادیده بگیریم. مطمئن هستم که آقای بهرامی نه اطلاع کاملی از قتل عام دهکده قارنا دارند و نه عکس آقای دقتی را از فرودگاه سنندج دیده اند که احسن ناهید را روی برانکار تیر باران می کنند، تا بفهمند جنگ یعنی چی، ۲۸۰ قطعه عکس از قتل عام زن و بچه کردها توسط حکومت اسلامی موجود است که دیدن آنها سال ها روان انسان را با آشفتگی مواجه می کند. عکسی هست که مادری در بالکن منزل با دست جلوی ریزش روده های بچه در بغل را که هوا نیروز با تجهیزات جنگی آنها را قتل عام کرده است. شاید به صلاح این طیف فکری نیست که شعار آن روزها به یادشان باشد که مردم شعار می دادند و می گفتند ” جلاد تل زعتر، جلاد خلق ما شد” و روشن است که منظورشان از جلاد تل زعتر، چمران بود . حالا چکونه است که به “مثلا ” اکتفا می کنید. همه می دانند غیظ تان از چیست و آن، این است که اکثر مردم کردستان و بلوچستان و سیستان به طور قاطع شیخ و شاه را دشمن اصلی و واقعی خود می دانند.
دیگر این که امروز اکثر مردم کردستان و بلوچستان و سیستان یک صدا و متحد برای سرنگونی حکومت ظلم و جور و جنایت برپا خواسته اند. مگر نمی بینید در سالگرد قتل مظلومانه ژینا همه مردم کردستان به طور یکپارچه و کامل شهرها رابه حالت تعطیل درآورده اند و یا در سالروز قتل عام ایرانیان بلوچ چه قیامتی برپا گردیده است و این جریان از خود نمی پرسد که چرا با مولوی عبدالحمید مخالف هستند؟ مگر ایشان نمیگویند آزادی را در همه ابعادش برای سرتاسر ایران میخواهند. دردشان چیست که او را نفی میکنند؟ اما فرمایشات آقای بهرامی درباره موضوع دوم، یعنی درگیری بین تیم مسیح علی نژاد و سایت ۱۵۰۰ که اصلا مورد علاقه و پیگیری ما داخل نشینان نیست ولی به علت بیرون زدن دم خروس ایرانگرایی در این گفتار به آن هم اشاره می شود. می فرمایند “هر دو این گروه، هر دو این جریان ها طرف ماجرا دید خوبی نسبت به جریان ایران گرا را نداشتند و در واقع طیف ۱۵۰۰ من یادم هست خیلی بد و خیلی تابلو، شعارهای ایران گرایانه را سانسور می کرد، حذف می کرد، حتی چیزی که اشتباهِ، من یادمه بعد از چند دقیقه از روی کانالش برداشت. شعاری به نفع پادشاهی پهلوی توش بود، خب در واقع نمیشه گفت که گناه هر دو و یا مثلا در واقع کوتاهی های هر دو طرف یک اندازه است . خیلی خوب هر دو این سابقه را داشتند.”
بسیار خوب، هر خوانندهای که پاراگراف بالا را بخواند پی میبرد که ایرانگرایی اصطلاح جعلی پادشاهی خواهان پهلوی است نه چیز دیگری، حالا این هر دو جریان نامبرده شعارهای به نفع پادشاهی را سانسور می کردند، قاضی محترم هر دو جریان را محکوم فرموده اند. در ضمن چه اصرای است که سلطانیزم را با سرخاب و سفیدآب جلا داده و از آن با نام جعلی ملی گرایی یا ایران گرایی نام ببرند. نظام
سلطانیزم با همه خصوصیاتی که داشته در جوامع پیشرفته به زباله دان تاریخ سپرده شده است. این پرسش مطرح است که آقای بهرامی چرا به اختلافات عمیق داخل جریان خودشان نمی پردازند؛ مثلا چرا اختلافات رسوایی برانگیز کنفرانس کادیز را تجزیه و تحلیل و حکم محکومیت برای برخی صادر نمی کنند؟ چرا اختلافات زمین تا آسمان بیانات و دیدگاه داریوش همایون را که بنیان گذار حزب مشروطه ایران بعد از انقلاب و در خارج از کشور بوده با سر کردگان شاه الهی مطرح و نتیجه گیری نمی کنند؟ چرا اظهارات صریح جداشدگان از شازده را که با ارائه مستندات قوی او را مورد سوال قرار می دهند مورد بررسی آقای بهرامی قرار نمی گیرد؟
و گویا آقای بهرامی کوچکترین درکی از زندان های حکومت اسلامی ندارند و سخنان ایشان چنین می نماید که در زندان های ایران نقل و نبات پخش می کنند و چنان جذابیت دارد که برخی از زندانیان زن در زندان بودن را به آزاد بودن، زندگی کردن و بالنده شدن ترجیح می دهند. آقای بهرامی و هموندان ایشان چهار جلد کتاب خاطرات زندان آقای ایرج مصداقی را نخوانده اند؟ یا در جریان محاکمه حمید نوری در دستگاه قضایی سوئد بیانات دردناک شاهدان را گوش نداده اند؟ یا مصاحبه های زندانیان آزاد شده و بازداشت شدگان موقت چند سال اخیر را از همان تلویزیون هایی که خود ایشان حق به جانبه تن به مصاحبه مجریان داده و سر بزنگاه و به هر شکل ممکن طیف فکری خود را تبلیغ می کنند، نشنیده اند که در زندان های کشور چه بر سر زندانیان می آورند؟ اگر شنیده اند، کتمان حقیقت می کنند و از اراجیف فائزه هاشمی حمایت می کنند و اگر نشنیده اند، شایسته نیست در صورت نا آگاهی اظهاری در حمایت از زندان های حکومت اسلامی می کنند و آنجا را بهشت برین می نامند چون برخی از زندانیان دوست دارند در زندان بمانند.
اما همراهی و همزمانی نامه فائزه هاشمی زندانی مصلحتی با سخنان عبدالرضا داوری، بزرگ جنایتکاری که خواهان تکرار قتل عام سال ۱۳۶۷ زندانیان سیاسی شده اند خطری است که به شکلهای گوناگون در کمین زندانیان سیاسی می باشد و به آن اضافه می شود نوشته ها و گفته ها و تبلیغات مدافعان نامه فائزه هاشمی که خود پس از عملیاتی کردن پروژه امنیتی نظام اسلامی از زندان آزاد گردیده و دوباره شروع به دمیدن در شیپور اصلاح طلبی حکومت کرده است. موضع ضد انسانی و افکار فاشیستی آنها را نمایان می سازد.
در پایان با دلی پر از خون و هزاران افسوس از وکیل زندانیان سیاسی و حقوق بشری که مدتها کنج زندان را تحمل کرده، رنج ها کشیده ولی امروز سر بزنگاه از پروژه نامه سراپا دروغ فائزه هاشمی که دستپخت دستگاه امنیتی نظام اسلامی می باشد، حمایت و آن را تایید می کنند!!!
خانم نسرین ستوده، دریغ از آن همه زحمت و مرارت و تلاش حقوق بشری شما . خانم ستوده آیا بند زنان سیاسی سابقه سیزده ساله دارد؟ شما هم وارد پروژه شده اید؟ آیا شما هم اصل پنهان دیگری داشتید؟ نفرین بر این حسادت که الفت و همبستگی ما بین انسان ها را می گسلد و نابود می کند.
ش. بابکان
تهران – دوم مهر ۱۴۰۳
پانوشت ها:
[۱]. باید یادآوری شود ضمن وارد شدن نظامیان به اقتصاد کشور توسط هاشمی رفسنجانی، قانونی کردن این عملِ کشور بر باد ده را لایحه قانونی دولت به اصطلاح اصلاح طلب سید خندان و مجلس ششم با ریاست شیخ کروبی تکمیل کرده است.
[۲]. روحانی، سید حمید، جوانان درباری و آرمان شهر، انتشارات بنیاد تاریخ، ۱۳۹۵٫
[۳]. در این ویدئو ۱۲ دقیقه ای، ۳۲ بار از کلمه “در واقع” استفاده شده است.