آزادم و دین جهان ندارم

یکشنبه, 22ام تیر, 1393
اندازه قلم متن

سایت ملیون ایران: شعر زیر در مورد آنهائی است که تحت عنوان حکومت دینی آزادی و حقوق دیگران را پایمال مینمایند. احترام به دین و حتی دین دیگری، در میان ایرانیان سابقه دیرینه ای دارد ولی در جائی که دین اجباری باشد، انتقاد از اجبار نیز روزافزون خواهد بود.

zan

شیخا تو بکش به روی دارم
آزادم و دین جهان ندارم

گیسوی برهنه در خیابان
لب بر لب یار خود گذارم

از روز تولدم به عالم
در مذهب تو گناهکارم

شلاق بزن مرا به میدان
من عاشق یک شرابخوارم

با سنگ و کلوخ و هر چه داری
با کینه بکن که سنگسارم

سرتاسرت از لجن ولیکن
عطر گل سرخ من تبارم

تو دشمن شور و شوق و شادی
من تشنه چنگ و دف و تارم

لعنت به بهشت و آن جهانت
نفرین شده از تو روزگارم

دنیای من و بهشتم اینجاست
این خاک همیشه زرنگارم

آخر بتو چه مگر فضولی
من نیمه برهنه با نگارم

گلبوسه دهم کنار کارون
با پیکر گرم و بیقرارم

هر بار ببینمت که در راه
بوی لجن آید از کنارم

این ظلم و ستم مغول نکرده است
آنچه که تو کرده ای دیارم

گویی که هزار و چارصد سال
از ظلم تو من در انفجارم

یک برده جنسی در شب و روز
در چنگ کثیف لاشخوارم

زنجیر به دست و پا و گردن
با پیکر غرق خون حصارم

گفتی که بمن فاحشه شیخا
چون روی سرم لچک ندارم

تف بر تو و بر مرام تو باد
در میهن سرخ سربدارم

اسلام تو تا که هست و باقیست
من تا به ابد ذلیل و خوارم

باید که خروشنده و بیباک
آزادی خود به خون نگارم

گردن بزنی مرا به دینت
هرگز که سری فرو نیارم

من یک زنم ای شیخ دمارت
سوگند که از ریشه بر آرم

روزی بشود به مثل آرش
تیری به دلت که من بکارم

شعر از: فیس بوک


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. اگر واقعا دلبستگی به چیزی نداری خوشا به حالت. به مرتبه والایی دست پیدا کرده ای. خیلی‌‌ها سال‌ها ریاضت می‌‌کشاند تا به آن برساند.