ایدئولوژی جمهوری اسلامی و امتناع از منافع ملی در سیاست خارجی

سه شنبه, 24ام مهر, 1403
اندازه قلم متن

علی افشاری 

تشدید تنش‌ها و گسترش نزاع بین ایران و اسرائیل و استمرار جنگ غزه، وضعیت خاصی در جامعه ایران ایجاد کرده است. حال ایرانیان مواجه با این سئوال شده‌اند که در رویارویی بین جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل چه موضعی باید بگیرند؟

پرچم‌های اسرائیل و جمهوری اسلامی
پرچم‌های اسرائیل و جمهوری اسلامی عکس: H. Tschanz-Hofmann/IMAGO

 مشاهده موضع‌گیری‌ها این را نشان می‌دهد که نسبت تام و تناظر یک به یک بین سیاست داخلی و سیاست خارجی وجود ندارد. هستند کسانی که با سیاست داخلی و شیوه حکمرانی جمهوری اسلامی و یا حداقل وضعیت موجود مخالف هستند اما در سیاست خارجی در کنار آن قرار می‌گیرند. در واقع شاید بتوان نتیجه‌گیری کرد که وضعیت جمهوری اسلامی در سیاست خارجی‌اش حداقل به وخامت سیاسی داخلی آن نیست و به طور نسبی حامیان بیشتری دارد. البته پیچیدگی شرایط نیز وضعیت را بغرنج‌تر کرده است. آمریکاستیزی و نابودی اسرائیل مدافعان بیشتری از پایگاه اجتماعی نهاد ولایت‌فقیه در ایران دارد. از سوی دیگر بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران در آن واحد هم با عملکرد دولت اسرائیل مشکل دارند، هم خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستند. در واقع آنها راه سوم را به فاصله گرفتن از این نزاع در پیش گرفته‌اند. اما با شدت گرفتن سطح منازع و بخصوص وقوع جنگ مستقیم و طولانی معلوم نیست که دسته‌بندی‌های موجود تحت تاثیر دوقطبی شکل گرفته دستخوش تغییر نشود.

در این میان یک عامل تعیین‌کننده میزان همسانی و یا تفاوت در سیاست خارجی و سیاست داخلی جمهوری اسلامی است. در این یادداشت تلاش می‌شود تا این ادعا شرح داده شود که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در امتداد سیاست داخلی آن است و تمایز معناداری بین آنها وجود ندارد. راهبرد و سرمشق حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ایران و ایرانیان را در تنگنای ساختاری ثبات، زیست دائمی در لبه پرتگاه جنگ و تنش‌زایی، انزوا در مناسبات بین‌المللی و ناتوانی دستگاه دیپلماسی از فرصت‌سازی اقتصادی قرار داده است.

اصول راهنمای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، مولفه‌هایی چون “دشمنی با آمریکا به عنوان شیطان بزرگ”، “تغییر نظم جهانی” با نگاه به گذشته و احیای نظام خلافت اسلامی، “گسترش بیداری اسلامی (بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور)”، “آزادسازی قدس با نابودی اسرائیل”، “نفی سبیل” (عدم تسلط کفار بر مسلمانان)، “تشکیل و تقویت بازیگران غیردولتی” در قالب “جبهه مقاومت”، گسترش نفوذ منطقه‌ای، وحدت جهان اسلام، “صدور انقلاب”، گسترش شیعه‌گرایی بنیادگرا (انقلابی) و بازدارندگی در برابر تهدیدهای امنیتی بوده است.

نتیجه عملی این سیاست‌خارجی که ابتنای آن بر ستیزه‌جویی و تقابل به جای مصالحه و تعامل و عمل در چارچوب باستانی و ثنویت مذهبی خیر و شر است، امنیتی‌سازی از ایران در عرصه جهانی، تعمیق تنهایی استراتژیک ایران و استمرار وضعیت بحرانی در روابط خارجی بوده است. به لحاظ عینی هشت سال جنگ با عراق و چهار دهه تحریم که دو دهه آن همراه با تحریم‌های کمرشکن بوده و قرار گرفتن در وضعیت جنگی محتمل با اسرائیل و یا آمریکا، برون‌دادهای این سیاست خارجی ناموفق بوده است.

اما ژرف‌کاوی اصول حاکم بر سیاست خارجی حکومت نشان می‌دهد که حتی در صورت موفقیت باز نه تنها دستاورد ماندگار مثبتی برای مردم ایران و منطقه نخواهد داشت، بلکه ذهنیت واپسگرا، تبعیض‌آمیز و ضدتوسعه آن گسترش پیدا خواهد کرد. همانطوری که در چند دهه اخیر، مردم‌های ایران، لبنان، عراق، سوریه در فقر، رنج، بحران اقتصادی مزمن و فقدان حقوق شهروندی، آزادی‌های اساسی و کرامت انسانی در زیر سایه نظامی‌گری، فساد راهبردی و سیستماتیک و ایدئولوژی انسان‌ستیز از زندگی سالم و عزتمند محروم شده‌اند، دیگر مردمان نیز دچار این گرفتاری می‌شوند.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی به جای تقویت ایران و بهبود توان اقتصادی هم وغمش را صرف شکست و عقب‌راندن آمریکا و اسرائیل به عنوان «مصادیق شرارت» قرار داده و توانسته یک حلقه آتش پیرامون اسرائیل از نیروهای همسو و در اختیار تشکیل بدهد. تمرکز بر شامات و مدیترانه شرقی به قیمت بحرانی ساختن کلیت سیاست خارجی در اثر تقابل فزاینده با غرب و اتکای راهبردی به شرق بر خلاف صورتبندی رسمی، بر مبنای منافع ملی ایران نیست، بلکه بر خویشاوندی ایدئولوژیک و محو نظم سیاسی و گفتمان لیبرال دمکراسی مبتنی است.

تقابل با آمریکا  و افزایش غیرمتعارف تنش با اسرائیل یک بحران مصنوعی است که از سوی جمهوری اسلامی در برساختن از غرب و اسرائیل به عنوان خصم آشتی‌ناپذیر و دیگری غیرقابل تعامل، بر کشور تحمیل شده است. بین ایران و غرب مشابه شرق در جاهایی اختلاف منافع و جاهایی اشتراک منافع وجود دارد. سیاست خارجی موفق و در خدمت منافع ملی با درک درست از نقاط اشتراک و افتراق و تعریف دیگری در خارج از رویکرد آنتاگونیستی، می‌تواند در فراسوی دوست و دشمن دائمی، چاره‌اندیشی کند.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی محصول شالوده هویتی آن است که اساسا نظم دولت- ملت را بر نمی‌تابد و به دنبال امت با ماموریت آخرالزمانی است. سوژگی را در بیداری اسلامی  بین همه مسلمانان و تسریع “ظهور امام زمان” و ائتلاف با جریان‌های ضدغرب جست‌وجو می‌کند. ایران را در خدمت بینادگرایی اسلامی شیعه محور می‌خواهد. بی‌دلیل نیست که “ایران” در عنوان سپاه نیست و ولی‌فقیه، “ولی امر مسلمانان جهان” خطاب می‌شود. سپاه قدس یک سازمان نظامی چند ملیتی خارج از توافق دولت‌ها با حضور بازیگران فراملی است!

سیاست خارجی هر کشور مبتنی بر تعریف از خود و دیگری است. در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، خودی نه تنها  فقط محدود به ایرانی‌ها نمی‌شود بلکه هر فردی را در بر می‌گیرد که گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور را قبول داشته باشد، بلکه بخشی از ایرانیان را نیز دیگری و به مثابه دشمن  تلقی می‌کند. اعضا حزب‌الله لبنان و حوثی‌های یمن و گروه‌های بلوک حشد‌الشعبی از دید جمهوری اسلامی خودتر از بخش زیادی از مردم ایران هستند.

ابتنای این سیاست خارجی بر اجماع‌سازی بین همه گرایش‌های ایران بر سر تفسیر و تعین از منافع ملی در بستر تحولات نیست. همانگونه که در سیاست داخلی بر اندک‌سالاری و اقتدارگرایی و زورگویی متکی است، در سیاست خارجی نیز بر نظامی‌گری و خشونت‌سازمان‌یافته استوار است. در همین چارچوب سرکوب‌گران مردم ایران و حفظکنندگان انحصارات سیاسی و اقتصادی کارگزاران اصلی نظام در سیاست خارجی هستند. در داخل از خدا، مذهب و ارزش‌ها برای حفظ حکمرانی استبدادی و غارت‌سالاری استفاده ابزاری می‌شود. در خارج نیز مقابله با “نظام سلطه” و دفاع از حقوق فلسطینی‌ها دستمایه اختفای نیات اصلی می‌شود.

گروهی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
گروهی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عکس: defapress

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به میانجیگری نهاد ولایت‌فقیه، نهاد اصلی تنظیم‌کننده روابط خارجی ایران است و الگوی دولت با سلاح و حکمرانی با اتکا به نظامی‌گری و ارعاب و مناسبات مافیایی را در کل منطقه توزیع می‌کند. آنچه به عنوان تفوق “میدان” بر دیپلماسی توصیف می‌شود و ارتکاب توقف‌ناپذیر جنایت از سوی میدان در داخل و خارج از مرزها، بیان واقعیت پروبلماتیک سیاست خارجی در ایران است. این سیاست خارجی هم برای کشور، هم برای منطقه و هم برای دنیا مشکل سازبوده است. تفاوت ماهوی بین سیاست خارجی جمهوری اسلامی با طالبان و داعش وجود ندارد.

جمهوری اسلامی چه در سیاست داخلی  وچه در سیاست خارجی یک نظام سلطه‌گر از نوع بدوی و قرون وسطایی و قائل به استفاده از تروریسم است. این حکومت زندگی و رفاه مردم لبنان، عراق سوریه را با ایجاد دولت در دولت، گروگان اهداف برتری‌طلبانه و استعماری خود کرده است. حمایت از مواضع این نظام برای تضعیف نظام سلطه در جهان یک پارادوکس است! مشکلات و کمبودهای جدی در نظم بین‌المللی موجود و بخصوص استانداردهای دوگانه در اعمال آن وجود دارد اما تجدیدنظرطلبی هدایت شده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی وضعیت را به شدت بدتر کرده و در نگاهی گذشته‌گرا به دنبال امحای همه دستاوردهایی است که از دوران مدرن به این سو به دست آمده است.

ارزش‌های حاکم بر سیاست خارجی نرمال عبارت هستند از امنیت وجودی، امنیت رفاهی، پرستیژ و ازدیاد قدرت.در این راستا منافع ملی ایران در یک تعریف کلی به معنای آنچه است که به قلمرو و مردم ایران ارتباط دارد چون جغرافیا، حقوق شهروندی مردم،  هویت فرهنگی – ملی متکثر و تحول‌پذیر، متغیرهای ژئوپلتیک و ژئواکونومیک، فرصت سازی اقتصادی، رفع تهدیدات مربوط به تمامیت ارضی، برقراری استقلال و حفظ توان دفاعی کشور، تحکیم روابط خارجی و برقراری ثبات و صلح. “ملی” در اینجا به معنای ضدیت با خارجی ویا بیگانه  نیست بلکه با استعمار و سلطه و وابستگی در تعارض است. همچنین ملی بعد بین المللی دارد و با بیگانه‌ستیزی یا بیگانه‌هراسی و برتری‌طلبی ملی شووینیستی مرزبندی دارد.

جهان ایرانی فراتر از کشور ایران که در طول تاریخ ردپایی ازاسطوره های تمدن ایرانی و زبان  فارسی در آنجا وجود دارد و همچنین شیعه در شکل غیرایدئولوژیک از ظرفیت‌های مهم سیاست خارجی متعهد به منافع ملی در ایران هستند.

در این چارچوب بازنمایی و به رسمیت شناخته شدن قدرت و نفوذ ایران در منطقه موقعی ارزشمند است که برای مردم منافع عینی داشته و به استثمار ملل دیگر منتهی نشود؛ نه اینکه باعث رنج و سختی و استرس دائمی آنها و گرفتاری کشور به ناپایداری مستمر شود. مخالفت با گسترش بی‌ثباتی و رویکردهای پرخطر  ودفاع از حقوق مردم فلسطین و یا هر ملت زیر ستم دیگر نیازمند رویکردهای ثبات‌ساز، متوازن، عقلانی و بشردوستانه است.

سیاست خارجی مفید برای منافع ملی در ایران به تشکیل دولت ملی مدرن دمکراتیک توسعه ارتباط دارد تا رفاه اجتماعی و توسعه پایدار را هدف اصلی  سیاست خارجی قرار دهد نه ملاحظات ایدئولوژیک را. بنابراین همانطور که سربلندی و بهبود حال مردم ایران نیازمند گذار از جمهوری اسلامی و تغییرات ساختاری است، صلح و ثبات درونماندگار و عزت در سیاست خارجی نیز محتاج  نفی راهبرد و ارزش‌های سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.

البته همپوشانی‌هایی بین ایران و جمهوری اسلامی به عنوان حکومت مستقر در حوزه‌هایی وجود داشته و دارد که به صورت موردی باید بررسی شود اما پذیرش این همانی بین ایران و جمهوری اسلامی در سیاست خارجی  و یا قائل شدن به تفاوت بین سیاست داخلی و خارجی جمهورسی اسلامی، جدا از اینکه یک صورتبندی غلط است به نتایجی یکسان با دیدگاهی می‌رسد که جمهوری اسلامی را حکومت مشروع و نماینده مردم ایران می‌داند. تمایز بین ایران و جمهوری اسلامی به صورت نهادی در سیاست خارجی وجود دارد. منتهی این دلیل نمی‌شود بر مبنای این اصل که “دشمن دشمن، دوست است” در تنش‌ها لزوما به نفع دولت‌های معارض با جمهوری اسلامی سمتگیری کرد. پرداختن بیشتر به این موضوع از حوصله این یادداشت خارج است.

در مجموع استدلال‌هایی مطرح شد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ادامه سیاست داخلی آن است. ارزش‌ها و کلان‌باورهای هویتی و گفتمانی جمهوری اسلامی، اصول راهنمای سیاست خارجی هستند که بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور متکی به نظامی‌گری و احیای “جهاد” را بر دیپلماسی کشور تحمیل کرده و به دنبال گسترش واپسگرایی، تبعیض و سلطه است.

از: دویچه وله


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.