رادیو فردا
مژده شمسایی، بازیگر سرشناس که بهتازگی در قسمت اول نمایش «داشآکل بهگفتهی مرجان» کار تازه بهرام بیضایی بازی کرده، میگوید این سالها با بازی در نمایشهایی که آقای بیضایی در آمریکا به روی صحنه برده، در یک آزادی مطلقی بازی میکند که هیچوقت در ایران تجربه نکرده بود.
خانم شمسایی در گفتوگو با پادکست «صحنۀ» رادیوفردا میگوید دیگر نمیتواند به قبل و محدودیتهایی برگردد که به آنها عادت کرده بود و اضافه میکند: «الان دیگر تصوری از آن نوع کار ندارم و نمیخواهم داشته باشم. نمیخواهم به آن دوران برگردم و حسرتش را بخورم. من الان دارم به زبان فارسی نمایشی از بهرام بیضایی را ایفا میکنم؛ بدون دغدغه و ترس از اینکه آیا جلوی این نمایش را میگیرند یا نه.»
مژده شمسایی در نمایش «داشآکل بهگفتهی مرجان» که قسمت اول آن اوایل مهرماه امسال در برکلی کالیفرنیا به روی صحنه رفت، نقش مادر مرجان را بازی میکند.
این شخصیت در داستان «داشآکل» نوشتۀ صادق هدایت حضور بسیار کمرنگی دارد و حتی نامش هم عنوان نمیشود، اما در نمایشی که بهرام بیضایی با نگاهی بر این اثر اجرا کرد، مادر مرجان «مهبانو» نام دارد و شخصیت اصلی است.
رابطهٔ خاص و چند وجهی مهبانو با داشآکل و همین طور دخترش مرجان از نکات چشمگیر و برجستهٔ نمایش «داشآکل بهگفتهی مرجان» است.
مژده شمسایی شخصیت مهبانو را هم نمونهٔ دیگری از «زنان آرمانیِ» بهرام بیضایی توصیف میکند و میگوید: «زنان آثار آقای بیضایی یک استخوانبندی و بدنه و چارچوب و یک چیز مشترکی با هم دارند. با آنکه در دورههای زمانی و مکانی و سنین مختلفی هستند، همگی آنها زن آرمانی بیضایی هستند. فکر دارند. استواری دارند. حرف زور نمیپذیرند و میخواهند به خواستهشان برسند. مهبانو هم فکر نمیکنم خیلی جدا از دیگر شخصیتهای آثار بیضایی است. در زمان خودش شاید زن پیشروتری بوده. در قسمت دوم حالا مهبانو شاید حتی قدم فراتر از آن زنان هم میگذارد. خیلی زن آزاده و برای زمان خودش روشنفکری محسوب میشود.»
مژده شمسایی از سال ۱۳۷۰ با بازی در فیلم «مسافران» تبدیل به بازیگر زن اصلی آثار نمایشی بهرام بیضایی شد و در ایران در نمایشهایی چون «شب هزار و یکم»، «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندش رخشید فرزین» و «افرا، یا روز میگذرد» به کارگردانی آقای بیضایی بازی کرد.
خانم شمسایی با اشاره به دشواری اجرای آن نمایشها در ایران میگوید حالا دیگر تصوری از آن نوع کار ندارد:
«ما در ایران همیشه برای اینکه کاری را روی صحنه یا جلوی دوربین ببریم، باید چندین سال میدویدیم. آنقدر اتفاقات اجتماعی باید میافتاد تا دری به تخته بخورد و یک کاری بشود. تا روز آخر هم مطمئن نبودیم بالأخره میشود یا نمیشود، یا اینکه وسط کار متوقف میشود مثل کار «مجلس شبیه». ولی اینجا هرگز این مشکلات را نداشتیم. ما هر وقت متنی را به آقای میلانی به عنوان پشتیبان این کارها پیشنهاد کردیم، صددرصد استقبال کرد. هر وقت به هر مشکلی برخوردیم، گفت هرچه صلاح کار است انجام دهید، ما امکاناتش را فراهم میکنیم. یک آزادی کامل داریم. درست است که از نظر نیروی انسانی در ایران افراد بیشتری به ما کمک میکردند و اینجا من و آقای بیضایی و بچههایی که در این مدت کنار هم بودیم، هستند؛ اما با همه سختیها از نتیجه و اینکه کار سرانجام اجرا خواهد شد، مطمئنیم.»
بهرام بیضایی از سال ۱۳۸۹ در آمریکا اقامت دارد و به تدریس در مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه استنفورد مشغول است. او در این مدت نمایشهای «جانا و بلادور»، «گزارش ارداویراف»، «طربنامه»، «چهارراه» و «داشآکل بهگفتهی مرجان» را اجرا کرده است.
مژده شمسایی دربارهٔ فرایند خلق و اجرای این نمایشها میگوید: «قطعاً نمیتوانستیم این نمایشها را در ایران اجرا کنیم. همانطور که متن هیچکدام از این نمایشها در ایران اجازه انتشار نگرفت. متن تمام این نمایشها را آقای بیضایی از طریق خانم شهلا لاهیجی که یادش گرامی باد به ایران فرستاد برای اینکه دلش میخواست در ایران چاپ بشوند. هیچ کدام مجوز نگرفت. این کارها نمیتوانست در ایران اجرا بشود.»
خانم شمسایی در ادامه میگوید: «بعضی از این کارها مثل “جانا و بلا دور” و “گزارش ارداویراف” که نسخههای اولیه داشت و با یک خودسانسوری در ایران نوشته شده بود، برای اینکه شاید بشود آنجا اجرا یا چاپ بشود، آنها هم چاپ نشدند. بله ما یک مخاطب زیادی را از دست دادیم. برای آن من خیلی متاسفم. کاری که ما میتوانستیم بکنیم این بود که این نمایشها را ضبط بکنیم تا امکان دیدن آنها در ایران و سایر نقاط دنیا فراهم شود. اصلاً برای تاریخ تئاتر ایران اینها ثبت بشود. من فکر میکنم این اهمیتش بیشتر است. شما فکر کنید همین الان از نظر کمّی تعداد نمایشهایی که آقای بیضایی اینجا کار کرده،معادل تمام سالهایی است که در ایران کار کرده. اگر این وقفهٔ چندساله برای همهگیری بیماری اتفاق نمیافتاد، این تعداد حتی از این هم بیشتر میشد.»
مژده شمسایی در پاسخ به این سؤال که آیا دلتنگ اجرای نمایشهای بهرام بیضایی در ایران است به پادکست «صحنۀ» رادیوفردا میگوید بیضایی برای او نماد فرهنگ ایران و نماد ایران است و تا وقتی او را در کنار خود دارد، هیچ کمبودی بابت دوری از ایران احساس نمیکند.
«من وقتی در تئاتری از بهرام بیضایی روی صحنه هستم، فکر نمیکنم در برکلی هستم یا در تئاتر شهر تهران. من دارم به زبان فارسی نمایشی از بهرام بیضایی را ایفا میکنم. بدون دغدغه و ترس از اینکه آیا جلوی این نمایش را میگیرند یا نه. من دارم در یک آزادی مطلقی بازی میکنم که هیچوقت در ایران تجربه نکرده بودم. نمیتوانم دیگر برگردم به قبل با آن محدودیتهایی که حالا به آنها عادت کرده بودیم یا پذیرفته بودیم یا بالأخره کاریش نمیتوانستیم بکنیم. الان دیگر تصوری از آن نوع کار ندارم و نمیخواهم داشته باشم. نمیخواهم به آن دوران برگردم و حسرتش را بخورم. فکر میکنم این موقعیت درخشانی است که باید قدرش را بدانیم و با این فکرهای نوستالژیک که این اگر در تئاتر شهر بود و غیره اصلاً ذهنم را مکدر نمیکنم.»
خانم شمسایی میگوید حالا از کاری که میکند، راضی و خوشحال است: «من اصولاً از حسرت و افسوس خوردن بیزارم. هیچوقت نگاه به پشتسر نمیکنم تا افسوس بخورم. یک افسوس کلی داریم که ما چرا اینجاییم، همگیمان. همه باید سر جای خودمان میبودیم. آن افسوس بزرگتر یک جای دیگر است که اگر آن نبود، ما الان در مملکت خودمان بودیم و داشتیم تئاتر کار میکردیم. ولی حالا که این طوری است، از کاری که میکنیم خیلی راضی و خوشحالم.»
بهگفتهٔ مژده شمسایی، بهرام بیضایی هم حالا «هرچه را که فکر میکند، روی کاغذ میآورد. هیچ محدودیتی برای فکر و اندیشه و خلاقیتش وجود ندارد. هیچ مانعی وجود ندارد.»
مژده شمسایی در کنار پروانه معصومی و سوسن تسلیمی، سه بازیگر زنی محسوب میشوند که به شخصیتهای اصلی زن آثار نمایشی بهرام بیضایی بهعنوان یکی از شاخصترین نویسندگان تاریخ ایران جان دادهاند.
خانم شمسایی در پاسخ به سؤالی دربارهٔ نگاهش به نوع بازی هرکدام از این بازیگران میگوید: «درباره بازی خودم باید دیگران قضاوت کنند، اما فکر میکنم این سه بازیگر خیلی متفاوت زنان بیضایی را جان دادند. هیچکدام شبیه دیگری نبودند. هیچکدام تقلید آن یکی نبودند. با احترام به خانم معصومی، فکر میکنم کارشان قابل مقایسه با خانم تسلیمی نیست. خانم معصومی بیشتر یک چهره با صورت خوشسیما بودند که یک نقشهای خوبی را به تصویر کشیدند، اما چیزی به آن نقشها اضافه نکردند. مثلاً در “رگبار” اگر پلانهای بازی پروانه معصومی را کنار هم بگذارید، آن قدر حرکات تکراری میبینید که فقط یک فیگور است که مثلا لبش را میگزد؛ درحالیکه “چریکه تارا” قطعاً بدون حضور سوسن تسلیمی قابل تصور نیست. قطعاً او به نقش افزوده. بنابراین کار آن دو نفر برای من قابل مقایسه با یکدیگر نیست. مثلاً در “غریبه و مه” که محبوبترین فیلم آقای بیضایی برای من است، فکر میکنم اگر خانم تسلیمی نقش خانم معصومی را بازی میکرد، قطعاً آن نقش بهتر میشد. ضمناً همهٔ فیلمهایی که خانم معصومی بازی کرده دوبله شدهاند و صدای خودشان نیست.»
کاملِ صحبتهای مژده شمسایی را که شامل نکات دیگری دربارهٔ بازی در نمایش «داشآکل بهگفتهی مرجان» است، میتوانید در پادکست صحنه بشنوید.