ایران وایر
یکی از معترضانی که در پرونده موسوم به «بچههای اکباتان» دستگیر شد، «سحر برلویی» است. اتهام او مشارکت در قتل «آرمان علیوردی» عنوان شد. بسیجیای که حکومت ادعا میکند به دست معترضان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» در شهرک اکباتان کشته شده است.
دستکم ۵۰ نفر از جوانان ساکن این شهرک مسکونی واقع در غرب پایتخت در ارتباط با این پرونده بازداشت شدند که از میان آنها برای ۱۴ نفر کیفرخواست صادر شد و در نهایت ۸ نفر با اتهام قتل یا مشارکت در قتل آرمان علیوردی و محاربه، با احکام سنگینی مواجه هستند. برای «میلاد آرمون» ،«علیرضا برمرزپوناک»، «حسین نعمتی»، «نوید نجاران»، «علیرضا کفایی»و «امیر محمد خوشاقبال»حکم قصاص صادر شده است و «مهدی ایمانی» و «سید محمد مهدی حسینی» با اتهام سنگین محاربه در دادگاه انقلاب مواجه هستند.
سحر برلویی در این گفتوگو با «ایرانوایر»، از بازداشت و بازجوییهای خود گفته و اینکه چطور موفق شده است اتهام مشارکت در قتل را گردن نگیرد و با وثیقه آزاد شود. سحر ایران را ترک کرده است. او میگوید تمام بچههای پرونده شهرک اکباتان بیگناه هستند و باید یک ایران صدای آنها باشند.
***
روز ۲آذر۱۴۰۱، با حکم اجتماع و تبانی در خانه خود بازداشت شد. بزرگ شده شهرک اکباتان است. برخی رسانهها به اشتباه نوشتند او در منطقه ستارخان تهران بازداشت شد است، درحالیکه سحر در خانه خود در منطقه شهران با یورش ماموران امنیتی به منزلاش بازداشت شد. او مدتی ساکن شهران بود، اما خودش را بچه اکباتان میدانست و در جریان اعتراضات، هر شب خود را به شهرک میرساند.
اهالی شهرک اکباتان از شبی که خبر بستری شدن «مهسا(ژینا) امینی» در بیمارستان کسری منتشر شد، با شعار دادن از پنجره منازل خود اعتراضات را در محلهشان کلید زدند. به گفته سحر، پس از اعلام خبر درگذشت مهسا، تجمع خیابانی تشکیل شد.
سحر میگوید: «فرم و ساختار خاصی که شهرک اکباتان دارد، موجب شد نیروهای امنیتی و سرکوبگر نتوانند تجمعات مردم شهرک را مثل سایر نقاط تهران یا شهرهای دیگر سرکوب و معترضان را بازداشت کنند. ما بچههای اکباتان کاملا به فضای شهرک مسلط هستیم، درحالیکه نیروهای امنیتی و غریبهها آنجا گم میشوند.»
به گفته او، اتحادی که ساکنان شهرک اکباتان با یکدیگر داشتند مثال زدنی و قابل ستایش است، همبستگی و همگرایی که هیچجای دیگر ایران نیست.
میگوید روزها به سایر محلهای تجمع میرفتم، ولی شب به شهرک برمیگشتم. یکبار در اکباتان در شرف بازداشت بودم، ولی موفق به فرار شدم.
سحر اضافه میکند: «ویژگی خاص اعتراضات در شهرک، حضور همه سنین در کنار هم بود، حتی سالمندانی که با واکر در تجمعات شرکت میکردند؛ کودک و نوجوان و زن و مرد و اعضای خانواده باهم حضور داشتند. به سالمندان میگفتیم اگر نیروهای سرکوبگر آمدند، روی نیمکتها بنشینید، آنها با شما کاری ندارند، ولی حدس ما اشتباه بود و سالمندان را مورد رفتار خشن و توهین قرار میدادند.»
با ردیابی سحر به منزل او رسیدند و با حمله وحشیانه به خانه او درحالیکه چندتایی از دوستان او همراهش بودند، دستگیر شد. از همان ابتدا با آزار سگ او، شکنجه سحر را آغاز کردند.
سحر میگوید: «فکر نمیکردم به منزل حمله کنند، همیشه هم گوشی تلفنم را از وجود هر عکس و فیلمی تمیز نگه میداشتم، ولی وقتی به منزلم ریختند، عکس و فیلمها و چتهایی که در گوشی موبایل پیدا کردند، موجب شد عنوان همکاری با معاندین را هم به پروندهام اضافه کنند. در مورد همکاری با رسانههای معاند، بسیار اذیتم کردند.»
او وقتی بازداشت میشود، حرفی از کشته شدن آرمان علیوردی نبوده است، اما چند روز بعد کشته شدن او را هم ضمیمه پرونده سحر میکنند: «فیلمی از صحنه آسیب دیدن آرمان علی وردی در گوشی تلفن در قسمت دانلود ویدیوهای من پیدا کردند که خودم آن را ثبت نکرده بودم، بلکه از جایی گرفته بودم.»
پرونده شب حادثه ۱۴، هشت
سحر می گوید: «مستقیما با وزارت اطلاعات طرف بودم و در بازداشتگاه ۲۰۹ اوین به سر میبردم. بازجوها میگفتند ما خیلی خوبیم، تو را میفرستیم اطلاعات سپاه. بازجو آگاهی بیاید بالای سر تو، مثل ما با تو رفتار نمیکند؛ طوری که خودش دوست دارد با تو رفتار میکند. میگفتند ما که میدانیم تو این فیلم را گرفتهای، قبول کن، همکاری کن. من اصلا زیر بار نرفتم. بازجو من از این مرحله به بعد تغییر کرد.»
اتهام او از «اجتماع و تبانی»، به «معاونت در قتل آرمان علیوردی» در شب حادثه ۱۴آبان تغییر میکند. میگوید که اسم پرونده آرمان علیوردی را از تاریخ روز حادثه گرفته بودند؛ پرونده ۱۴، هشت: «دیگر بازجوییهای من و برگههایی که روی آن مینوشتم عنوان حادثه ۱۴، هشت داشت. تعداد بازجوییها افزایش پیدا کرد و وثیقهام مورد قبول واقع نشد و به من میگفتند تو متصل به دادگاهی. از همبندیهایم میپرسیدم متصل به دادگاه یعنی چی؟ کسی پاسخی نداشت.»
اتهام معاونت در قتل، جرمی بدون مدرک
او وقتی برای دفاع به شعبه ۳ بازپرسی میرود، متوجه میشود که نخستین اتهامش «معاونت در قتل» است: «فردی به نام “محمدی” یک برگه مقابل من قرار داد و گفت دفاع خودت را بنویس. گفتم دفاعی نمیکنم، چون اصلا این اتهام را قبول ندارم. گفت مهم نیست؛ دفاع نمیکنی هم نکنن. برو.»
او یکباره احساس میکند قوهقضاییه و وزارت اطلاعات باهم درگیر هستند: «یک فردی به نام موحد یا موحدی از قوهقضاییه به اوین آمد و گفت میخواهم صحبتها و اعتراض را بشنوم. اینجا احساس کردم این دو نهاد با هم درگیر هستند. به این نماینده قوهقضاییه گفتم فکر میکردم قوهقضاییه دنبال عدالت است، ولی ظاهرا شما همهمچون بازجوهای وزارت اطلاعات هستید. اگر دنبال حقیقت هستید، من معاونت در قتل را قبول ندارم. اطراف آن حادثه حضور نداشتم، ولی دستکم ۳۰۰ متر دور بودم و هیچچیز نمیدانم. موحدی گفت مهم نیست تو چه میگویی، مهم این است که مدارک در پرونده تو چه میگویند. کارشناس تو در پروندهات به اندازه کافی مدارک گذاشته است که ثابت کند و نیازی هم نباشد که تو بخواهی اعتراف کنی.
و ادامه داد، همینطوری پرونده تو برای تعیینتکلیف به دادگاه انقلاب میرود.»
او در پاسخ به موحدی میگوید که مدارک را هم قبول ندارد و همه دروغ و نادرست است: «موحدی در جوابم گفت نمیتوانی همینطوری این حرف را بزنی. باز هم تاکید کردم که مدارک را اصلا قبول ندارم. چون نقطهزنی بازجو مسیر و زمان خروج من از منزل را به درستی نشان می داد، ولی در جایی مسیر نقطه زنی را مخدوش کرده بودند و ما سر از فرحزاد درآورده بودیم. حرفی که صحت نداشت.»
«نقطهزنی سیم کارت،» یا همان «ردیابی مکانی»، فرآیندی است که توسط دادگستری و با همکاری سازمانهای مخابراتی انجام میشود. در این فرایند، محل واقعی یک دستگاه موبایل، حتی درصورتیکه گوشی خاموش شود یا سیم کارت آن خارج شده باشد، با استفاده از آنتنهای BTS قابل ردیابی است. این فناوری باتوجه به شرایط محیطی، قابلیت ردیابی سیم کارت در فواصل مختلفی از ۵ تا ۲۰ کیلومتر را دارد.
سحر میگوید: «هرچه میگفتم این نقطهزنی حرکت آن شب من نیست، میگفت مهم نیست تو بگی یا نه، ما درآوردیم و این تو هستی. به نماینده قوهقضاییه، آقای موحد یا موحدی گفتم شما مجزا مسیر آن شب من را نقطهزنی کنید، آنوقت متوجه میشوید که من نزدیک بسیجی کشته شده نبودم.
همزمان به او اعلام کردم از بازجویم شکایت میکنم و مکتوب نوشتم.»
سحر میگوید که امیدی به تغییر روی پرونده خود نداشته، اما فکر میکرده این آخرین تلاشش برای خروج از اتهام معاونت در قتل است.
او از نماینده قوهقضاییه درخواست کرد اعتراض او را به وزارت اطلاعات ارجاع ندهند. سحر در این مورد میگوید: «نماینده قوهقضاییه با لحن طلبکارانهای به من گفت آنها هم آدم هستند، مگر به شما تعرضی کردهاند؟»
سحر چند بار جواب بازجو را داده بود، بازجو هم برای انتقام، صندلی او را بارها محکم هل داده بود و او با سر به دیوار اتاق بازجویی خورده بود و آسیب دیده بود. چندباری هم در حین بازجویی با باتوم او را کتک زده بودند: «نماینده قوهقضاییه به من گفت از بازجوی خودت شکایت کن. قبول نکردم و به او گفتم شما نقطهزنی مرا بررسی کنید تا اتهام اول که مشارکت در قتل آرمان است مشخص شود. همین کفایت میکند.»
سحر را به سلول بازگرداندند. شکایت او نسبت به بدرفتاری بازجو هم گزارش شد، اما شرایط برای این زندانی بدتر از قبل شد. به گفته خودش، فردی به نام «نعمتیان» که ادعا میکرد ۲۰ سال مدیر بند ۲۰۹ اوین بوده است، به او اعلام کرده که بازپرس از یکی از اتهامات سحر متقاعد نشده است و بازجوییهای او از اول شروع میشود.
سحرمیگوید این خبر که، رسید همسلولیهای او گریه میکردند و میگفتند اتهام مشارکت در قتل را از پرونده تو برنمیدارند.
سحر یک هفته بعد برای دفاع به دادسرا برده شد، بازپرس او مثل کسی که تاکنون با این متهم حرف نزده با او رفتار کرد. برگهای مقابل سحر گذاشت و گفت مطالعه کن، اتهامات خودت را بخوان و دفاع کن.
سحر میگوید: «برگه را که خواندم دیدم معاونت از قتل برداشته شده و اجتماع و تبانی بهعنوان اتهام نخست عنوان شده است. اعتراض نکردم، دفاع نوشتم. بازجوییها ادامه داشت، رفتار بازجو بهشدت بدتر شد، ولی موضوع را مطرح نکرد، در عوض خواست آدمفروشی کنم. برای اشخاصی که میشناسم و نمیشناسم برگه تکنویسی داد.»
سحر توضیح میدهد تا زمان حضور در ایران، به مبارزه مدنی خود در خفا ادامه داده است به همین دلیل پرونده خود را رسانهای نکرده است و ادامه میدهد: «ولی الان احساس کردم باید این را بگویم که ببینید چقدر راحت با یک پروندهسازی جعلی به یک نفر اتهام میزنند، ولی خیلی راحت هم بر میدارند.»
او اضافه میکند: «من هم میتوانستم جزو یکی از همین شش نفر اعدامی پرونده بچههای اکباتان باشم. خودم را نمونه کسی میدانم که بهراحتی به او اتهام میزنند و بعد اتهام را از پرونده برمیدارند.»
سحر فارغالتحصیل رشته مهندسی کامپیوتر است، ولی اطلاعات حقوقی خود را طریق مطالعه قوانین و کمک گرفتن از بازداشتیهای قدیمی و حقوقدانهایی که داخل زندان به سر میبرند کسب کرده است. به همین واسطه توانست پرونده خود را آگاهانه پیش ببرد. او میگوید: «زندانیان میگفتند اقرار خیلی مهم است، اقرار نکنید. در اوین یاد گرفتم یکی از پایههای رای دادن قاضی اقرار است. در بازجویی مجبورید آنچه مجبورتان میکنند را بگویید، تا جایی که میتوانید کاری که مهم است و نکردهاید را گردن نگیرید.»
ساعتهای بازجویی سحر بسیار طولانی بوده است. صدای اذانها داخل زندان زمان و ساعت حدودی روز را برای او مشخص میکرده است.
او حتی برای عکسها و ویدیوهای خانوادگی و قدیمی داخل گوشی موبایل خود نیز ساعتها بازجویی شد. اینکه چرا بیحجاب در فضای عمومی عکس داشته است، در «ایرانمال» با صدای موزیک و بدون حجاب رقصیده است، یا اینکه چرا در یک میهمانی خصوصی خانوادگی با نزدیکان خود در استخر بوده است.
بازجو به سحر گفته بود: «تو به مهسا (مهسا ژینا امینی) احتیاجی نداشتی، تو خودت برای خودت انقلاب کرده بودی.»
به گفته خودش، در مورد اطلاعات تمام وسایل الکترونیکی که زمان بازداشت از خانه او برده بودند، بازجویی شد. هیچکدام از وسایل سحر تاکنون به او بازگردانده نشده است.
به گفته سحر، تمسخر هم قسمتی از بازجویی بود. وقتی میدید سحر بهدلیل ضعف شدید نمیتواند از روی زمین بلند شود، با صدای بلند و تمسخرآمیز میخندید و میگفت شما جوجهها میخواستید انقلاب کنید؟ حتی نمیتوانی از روی زمین بلند شوی. سحر میگوید: «این جمله بازجو قند در دلم آب میکرد که پس قبول دارید ما میخواستیم انقلاب کنیم و همین به من انرژی بیشتر میداد.»
او را بارها با دستگیر کردن مادر، برادر و دوستانش تهدید کرده بودند: «میگفتند اعتراف کن، وگرنه اینقدر اینجا میمانی که دیگر سگات را نمیبینی. سگات پیر شده، میمیرد. اما هیچکدام از اینها برای اقرار در من تاثیر نداشت.»